این روزها زندگی کردن صرف برای قریب به اتفاق
آدمها فوق العاده سخت شده است. هر کسی هم که جوابی میخواهد بهش میگویند که بانی
این وضعیت تورم است. سئوال اما این است که این آقا و یا هم خانم تورم، واقعا چیست؟
می گویند، یعنی همین اقتصاددانانی که قرار است موقعیتهای
دشوار اقتصادی را توضیح بدهند میگویند، که تورم را نمیشود توضیح داد. یا هم وقتی
که توضیح میدهند، معمولا جوابهایی میدهند که خودشان هم میدانند کسی را قانع نکرده
اند. برای یافتن حتی سرنخی به یک جواب نسبتا مناسب، از هر زاویه ای به این موضوع
نگاه کرده ام. سراغ جواب از زوایای چپ، راست، مارکسیست، فریدمنی، کینزی و غیره و
غیره رفته ام. هر یکی سعی کرده است با چسبیدن به نکته ای، جوابی بدهد که آخرش هم
یا ضمنی و یا هم علنی گفته است، "جواب به این موضوع پیچیده است".
یک تلاش برای توضیح تورم تعادل بین عرضه و تقاضا
است. میگویند وقتی که تقاضا برای کالائی بیشتر از عرضه باشد قیمت آن کالا بالا میرود.
خوب، اگر کالائی به اندازه کافی برای عرضه وجود ندارد، پس چرا قیمت همه کالاها
بالا میرود؟! چرا وقتی که عرضه آن به یک حالت عادی برمیگردد، قیمتها به حالت
پیشین خودشان برنمیگردند؟ چرا در دوره های طولانی ای جوامعی بدون تورم بسر میبرند؟
چرا در دوره هایی، ظاهرا، تورم از کنترل خارج میشود؟
جوابی که برای تورم میآید، این است که تورم از
دست رفتن قدرت خرید پول است. پول ارزش و قدرت خرید خود را از دست میدهد. در نتیجه
جواب منطقی برای مقابله با تورم، برای جبران و توان خرید مایحتاج اولیه زندگی باید
پول بیشتری به دست آورد؛ چرا که با مقدار پول گذشته نمیشود همان مایحتاج اولیه
زندگی را فراهم آورد. من فکر میکنم که، گرچه جامعه این توضیح را بدون اینکه واقعا
بداند چرا باید برای فراهم کردن همان مایحتاجی که لازم است، دو برابر و یا حتی
بیشتر کار کرد، به این جواب تن داده است. از نظر من این جواب یک نوع شعبده بازی
است. چرا؟
بخش وسیعی از مردم، شاید بیش از ۹۰ درصد، فکر میکنند
که ثروت در جامعه یعنی پول! من اما اینطوری فکر نمیکنم. شما اگر بخواهید یک قرص
نان بخرید، اما در عالم واقع نانی برای فروش وجود نداشته باشد، یک میلیارد دلار هم
در جیب داشته باشید (گرچه چنین رقم پولی در هیچ جیبی جای نمیگیرد)، آن پول شما
کاغذی بیش نیست که فقط به درد سوزاندن و خود را در سرمای زمستان با آن گرم نگه
داشتن نمیخورد. ثروت واقعی در جامعه همان نان و امثالهم است و یا بقول آن مردم
دانا: "ثروت هر جامعه ای آن تعداد کالائی است که در آن جامعه موجود
است". منتها خود این کالاها هم بدون کار، بدون واسطه قرار گرفتن کار آدمیزاد
با موادی که در طبیعت موجود هست، امکانپذیر نیست. یعنی برای اینکه کالائی داشته
باشیم باید کار کنیم. حالا جواب این میشود که برای به دست آوردن مایحتاج اولیه
زندگی، که در دوره قبل از تورم به مثلا ۶ ساعت کار لازم داشتید، اکنون باید ۱۰
ساعت کار کنید و به جای ۶ ساعت تولید کالا و تولید ثروت، اکنون باید ۱۰ ساعت کالا
و ثروت تولید کرد. اما در آخر که به این پروسه با کمی دقت توجه کنیم، میبینیم که
قبلا برای فراهم کردن مایحتاج زندگی مجبور بودیم ۶ ساعت ثروت تولید کنیم، اکنون
اما داریم ۱۰ ساعت ثروت تولید میکنیم! با این ۱۰ ساعت اکنون مایحتاج زندگی مان
تامین است، منتها این ۴ ساعت اضافی ای که ثروت تولید میکنیم به کجا میرود؟
جواب من به طور خلاصه به شعبده بازی تورم این
است که برو کار بیشتر بکن تا مایحتاجی که در فروشگاهها همیشه موجود بوده را بتوانی
تهیه کنی. درباره آن ارزش اضافه ای هم که تولید کرده ای زیاد حرف نزن، چرا که
جامعه دچار تورم است!؟
۱۲ فوریه ۲۰۲۴
پی نوشت:
چند روز پیش خودم را مجبور دیدم که برای یک دوست
و رفیق جوانی به فلسفه بافی درباره تورم بپردازم. جواب من در این نوشته، در واقع
خلاصه توضیحی است که در این فلسفه بافی، که در کلی مثالهای تاریخی گم شده بود، به
آن رفیق جوان بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر