درباره کتاب محمود قزوینی
ناصر
اصغری
کتاب
"مارکسیسم و حزب و قدرت سیاسی" نوشته محمود قزوینی نکاتی دارد که حتما
یادآوری آنها به چپهای لیبرال و چپهایی که فکر می کنند لنین و مارکس را می شناسند،
اما با قدرت گرفتن حزب مخالفند، بسیار ضروری است. نوشته ایشان ظاهرا در دفاع از
مارکس، لنین و مشخصا منصور حکمت و تز "حزب و قدرت سیاسی" است، اما به
نظر من دو اشکال سیاسی دارد که من اینجا بطور بسیار مختصر به آنها می پردازم.
محمود
قزوینی با انقلاب مخالف است و آن را به منصور حکمت نسبت می دهد. در صفحه ۱۷ نسخه
پی دی اف می نویسد: "مقوله انقلاب – منظورم از انقلاب، انقلاب اجتماعی بطور
کلی نیست، انقلاب بطور کلی، انقلاب به معنای کسب قدرت سیاسی و تحول انقلابی را هر
مارکسیستی قبول دارد، بلکه انقلاب به مفهوم خاص آن یعنی تحرک توده های وسیع مردم
در اشکال اعتراضی گوناگون و قیام برای در هم شکستن دستگاه دولتی است. این مفهوم
انقلاب در دستگاه فکری منصور حکمت، در حزب و قدرت سیاسی جای زیادی را اشغال نمی
کند."
او
در ادامه نوشته اش به این می پردازد که در جائی که تشکل توده ای سرکوب می شود و
اجازه تشکلیابی به کارگران داده نمی شود، انقلاب هیأت حاکمه را تضعیف می کند،
تشکلهای کارگری پا می گیرند و حزب طبقه کارگر در این تشکلها اکثریت می شوند و با
پشتیبانی ضمنی و علنی این اکثریت قدرت دولتی را تسخیر می کند. او به درست نمونه
بلشویکها و لنین را مثال می زند. اما نمونه لنین و بلشویکها به بحث مخالفت با
انقلاب کسی کمکی نمی کند. انقلاب فوریه ۱۹۱۷ اتفاق افتاد و بقول همه مورخین و خود
لنین هم، بلشویکها از یک جریان گمنام و حاشیه ای و به مرور زمان و با کار دائم و
اتخاذ تاکتیکهای درست، تا اکتبر همان سال به یک نیروی عظیم توده ای تبدیل می شوند
که در شورای پتروگراد و در تشکلهای توده ای کارگران و سربازان حداقل در پتروگراد و
مسکو به اکثریت چشمگیری تبدیل می شوند. معلوم نیست که اگر آن انقلاب فوریه نبود،
"تحرک تودههای وسیع مردم در اشکال اعتراضی گوناگون و قیام برای در هم شکستن
دستگاه دولتی" بود، که ظاهرا برای محمود قزوینی قبول نیست، چگونه شوراها و
کمیتههای کارخانه شکل میگرفتند، سوسیال دمکراتها در اتحادیههای کارگری دست بالا
پیدا میکردند و ایده لنین که حزب بلشویک باید با پشتیبانی اکثریت تودههای
انقلابی و مشخصا سربازان و کارگران، کرنسکی و کورنیلوف را عقب بزند و قدرت دولتی
را بگیرد؟!
من
یک آدم حزبی در متلاطم ترین مقطع وضعیت سیاسی جامعه ایران هستم و متأسفانه وقت
اضافه برای رفتن و پیدا کردن نقل قول مشخص را ندارم؛ اما خوشبختانه هم لنین و
مارکس را و هم منصور حکمت را به اندازه کافی می شناسم که گرچه مارکسیسمشان
مارکسیسم حزب و قدرت سیاسی است، اما هیچگونه مخالفتی، آنطوری که محمود قزوینی جا
می زند، با انقلاب نداشتند. نوشتن مفصل درباره این موضوع را در دستور میگذارم که
اگر کارهای روزمره حزبی اجازه داد، به آن خواهم پرداخت.
نکته
دوم در مورد کتاب محمود قزوینی که جا دارد به آن اشاره شود، بیاهمیت جلوه دادن
حزبیت است. او می گوید که این کتاب را نوشته است که جوانانی پیدا شوند آن را
بخوانند و بر مبنای دستورات آن بروند در آینده حزب کمونیست کارگری درست کنند. این
یک دستور است، پراتیک نیست! مارکس، لنین و منصور حکمت در عین حالی که برای جوانان
مینوشتند تا بیایند عضو حزبشان بشوند، اما برای حزب خودشان هم مینوشتند و تلاش
میکردند که نظراتشان اکثریت شود که بروند قدرت سیاسی را به نفع کل طبقه تسخیر
کنند. خون دل می خوردند که اعضا و کادرهای حزب خودشان را با خود همراه کنند. منصور
حکمت از یک محفل دو سه نفر شروع کرد و تمام تلاشش علیرغم اتهامات سخیف چپهای
لیبرال و در رفتن از دست پاسداران و زیر بمب و گلوله باران در کردستان زنده ماندن،
ایجاد حزب و ترغیب دیگران برای همنظر شدن با او بود. لنین در حزب بلشویک، وقتی که
تزهای آوریل را به کنگره عرصه می کند، فقط رأی آلکساندرا کولنتای را داشت. برایش
جنگید و در مدت نه چندان زیادی رأی بقیه را هم جلب کرد. او را می خواستند به جرم
"جاسوس آلمان" بگیرند و اعدام کنند. نوشتههایش در نشریات خود حزب
بلشویک سانسور میشدند، اما باز نرفت نویسنده نشد! از نظر من از منظر مارکسیسم
لنین و منصور حکمت، ما کمونیست غیرحزبی نداریم! آن "کمونیست غیرحزبی" که
به خودش می گوید کمونیست، یک آرمانخواه است. کسی که حرفش حقانیت داشته باشد، باید
برایش بجنگد. یکی از ملزومات حزبیت این است که تو باید برای حرفت دیگران را قانع
کنی. برای اکثریت کردن حزبت، داخل تشکل کارگری بروی و برای جذب رهبران و فعالین
کارگری، آنها را قانع کنی. برای انتشار و ادامه کاری نشریات حزبت، دنبال جمع آوری
کمک مالی بدوی. برای ادامه کاری رادیو و تلوزیوینت کادر تربیت کنی. اعضای حزب
بلشویک از پتروگراد و مسکو میرفتند و زیر سرنیزه کورنیلوف به داخل کوپههای قطار
حامل سربازان او، که راهی پتروگراد برای سرکوب انقلاب بودند، میرفتند و آنها را
به سرپیچی از دستورات افسران ارشد ارتش ترغیب میکردند. کسی که نخواهد به خودش،
برای رهائی جامعه این زحمات را بدهد، در بهترین حالت یک نویسنده است!
ایراد
من به محمود قزوینی این نیست که چرا حزبی نیست. بقول منصور حکمت دوره از آن دورانی
است که از هر ۲۰۰۰ کمونیست سابق، یکی هنوز کمونیست مانده است. هدف من نشان دادن
تناقض کارش است که کسی که می خواهد از "حزب و قدرت سیاسی" مارکس، لنین و
منصور حکمت دفاع کند، اول باید خودش حزبی باشد. محمود قزوینی خود به درست چندین جا
تکرار میکند که بدون حزب، گرفتن قدرت دولتی توسط طبقه کارگر حرف مفتی بیش نیست.
کسی که حزبی نیست، باید اول از خود بپرسد که دیگران را به کجا دعوت میکند؟!
۱۰
مه ۲۰۱۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر