۱۳۹۷ شهریور ۲۹, پنجشنبه

پیوستن کارگران به اعتراضات توده‌ای


اینکه کارگران در اعتراضات این دوره به اعتراضات توده‌ای خیابانی می‌پیوندند یا نه؟ سئوال وارونه و پوچی است که قدمتش به اعتراض کارگران بر علیه جمهوری اسلامی است. در این یادداشت می خواهم بطور خلاصه در این باره اظهار نظر بکنم.
در جستجوی مطلبی در اینترنت، به مطلب دیگری، از نشریه "سیاست خارجی" (Foreign Policy)، برخورد کردم تحت عنوان: "کارگران و اپوزیسیون در ایران". تاریخ انتشار مطلب فوق در سایت آن نشریه ۲۲ آوریل ۲۰۱۳ است. نویسندگان مطلب از فعالین پر کار شرکت "تحقیق و توسعه" (RAND Corporation) هستند. شرکتی که شاخه‌ای از ارتش ایالات متحده آمریکاست. درباره موضوعات مطرح شده در این مطلب دو صفحه‌ای می‌شود دو جلد کتاب نوشت؛ اما از آنجا که بسیاری از مسائلی را که اینها در آن مطلب عنوان کرده‌اند، موضع جدالهای امروز جامعه نیست من اینجا فقط به نکته‌ای از نوشته فوق، "که کارگران در اعتراضات سال ۸۸ به اعتراضات نپیوستند"، خواهم پرداخت.
در بحبوحه همان اعتراضات، این اما تنها نویسندگان مطلب فوق نیستند که می‌گویند "کارگران آنجا نبودند". تعدادی از کسان دیگری هم که از این اعتراضات حمایت نکرده و خودشان را به در و دیوار زدند تا مانع شرکت کارگران در آن اعتراضات بشوند، استدلال می‌کردند که این اعتراضات متعلق به طبقه متوسط است؛ و یا دعوای بین رژیمی‌هاست (که میلیونها نفر را به خیابان آورده)، و کارگران نباید در این جنگ شرکت کنند.


کارگران چگونه در اعتراضات شرکت می کنند؟
سئوال این است: پارامتر ما برای سنجش اینکه کارگر در کجای اعتراضات است، در جائی مثل ایران، چه می‌تواند باشد؟ بعضی‌ها که مخالف اعتراضات سال ۸۸ بودند، گرچه حاشا نمی‌کردند که میلیونها نفر به خیابان آمده اند، اما استدلال می‌کردند که دعوا بر سر نتیجه انتخابات است و از آنجا که هیچ چیزی از مشکلات کارگران نمی‌گوید، کارگر شرکت نکرده است. بعضی‌ها می‌گفتند که تشکل‌های کارگری شرکت نکرده‌اند و یا کارگران زمانی در انقلاب و اعتراضی شرکت می‌کنند که در کارخانه و کارگاه اقتصاد را بخوابانند.
نویسندگان مطلب "سیاست خارجی" نوشته اند که توده وسیعی در این اعتراضات که توسط سبزها سازمان داده شده بودند شرکت کردند، اما به احزاب و محافل سیاسی مخالفین نپیوستند. بحثشان این است که یک طرف اعتراض احزاب و محافل سر به موسوی و کروبی و دار و دسته آنها بودند و کارگران به این محافل نپیوستند و در نتیجه، نتیجه گیری کلی شان این است که کارگران به این اعتراض نپیوستند. این بحث البته که وارونه است. هیچ کسی در اپوزیسیونی که سخنگوی تمایلات و مطالبات کارگران است، شکی نداشتند که کارگران به محافل اسلامی پرورژیمی نمی‌پیوندند. یکی از راههای ابراز نارضایتی و اعتراض در جوامع بسته مثل ایران زیر سیطره رژیم اسلامی این است که توده‌ها از شکافهای بین رژیمی‌ها استفاده می‌کنند تا ضربه خودشان را بزنند. از دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ای که به انتخاب خاتمی منجر شد این استدلال ما بوده و خود رژیمی‌ها هم هر جائی که مجبور شده اند، به این واقعیت اعتراف و اشاره کرده اند.
یکی از پارامترهایی که می شود با آن شرکت کارگران در یک اعتراض را سنجید، شرکت تشکلهای توده ای آنهاست. در جائی که چنین تشکلی وجود ندارد، پارامترها فرق می کنند. کارگر در جمهوری اسلامی حق متشکل شدن ندارد. تنها حقی که عملا به او ابلاغ شده، گرسنگی کشیدن و سرکوب شدن است. کارگر حق ندارد تشکل خودش را ایجاد کند که به عدم پرداخت دستمزد اعتراض کند. حق ندارد تشکل ایجاد کند که به بیکارسازی و به موقت کردن کارهای دائمی اعتراض کند. در بسیاری از موارد اعتراض انفرادی بوده. و یا فعالین کارگری با کنار زدن موانع قانونی و به جان خریدن ریسک بیکاری و پیگرد قانونی، کارگران را به پای اعتراض می کشند. گرچه جامعه پر است از اعتراض و نارضایتی، اما اعتراض کارگران هنوز با فقر و بیعدالتی ای که به او تحمیل شده است، متناسب نیست! حتی اعتراض انفرادی کارگران هم در برابر اجحافاتی که بر آنها می رود، به هیچوجه تناسبی درخور ندارد. در نتیجه اگر اعتراضی در خیابان، که دیگر بر سر دستمزد و بیکارسازی محض نیست و کل نظام اسلامی را هدف گرفته، کارگر منفرد و خانواده او هم در این اعتراضات شرکت می‌کند. هیچ کسی نمی تواند کسی را قانع کند که سرنگونی جمهوری اسلامی بیش از هر قشر و طبقه ای، به نفع کارگران است.
اما واضح است که این شکل (منفرد) مطلوب و به حد کافی مٶثر اعتراض کارگری نیست. این را کسی نمی‌تواند منکر شود. شکل مطلوب و مٶثرتر اعتراض کارگری، خواباندن اقتصاد و اعتراض یکپارچه در محیط کار و کارخانه است. منتها این به هر دلیلی فعلا شکل نگرفته و اعتراضات خیابانی‌ای که کلیت رژیم را هدف گرفته، در جریان است و کارگر نمی‌تواند در آن شرکت نکند.

شکل مطلوب شرکت کارگران در اعتراضات
نویسندگان مطلب "سیاست خارجی" اشاره کرده‌اند که جنبش و اعتراضاتی که به سرنگونی رژیم شاه منجر شد، از دسامبر ۱۹۷۸ شروع شدند و در تابستان سال بعد (۱۹۷۹) شاهد پیوستن کارگران در سطحی وسیع و با اعتصاب و خواباندن اقتصاد، شاهد وارد شدن انقلاب به مرحله دیگری شدیم. در ادامه این اعتراضات، تشکل‌های توده‌ای و بخصوص شوراهای کارگری مثل قارچ، در هر کارگاه و کارخانه‌ای سر بلند کردند. نکته‌ای که اینجا به درست به آن اشاره می‌شود این است که در ادامه اعتراضات توده‌ای خیابانی، تشکل‌های توده‌ای کارگران و بخصوص شوراهای کارگری و کمیته‌های اعتصاب و کارخانه در هر محل کاری شکل گرفتند. من به خاطر نمی‌آورم که سال ۱۳۵۷ نیروی چپی در ایران کارگران را به خاطر اینکه تشکلی وجود نداشت و یا آخوندها در بسیاری از جاها رهبری اعتراضات را در دست داشتند، فراخوان خانه نشینی به کارگری داده باشد! ما کمونیستها هر جائی که باشیم تلاش می‌کنیم کارگران متشکل بشوند و از طریق اعتراضات متحد در محل کار بر سرنوشت سیاسی در جامعه تأثیر بگذارند؛ برای اینکه این مٶثرترین و مطلوبترین شیوه مبارزه کارگری است. اما تا زمانی که چنین نشده، نباید از اینکه کارگران به این شکل در اعتراضات شرکت نکرده‌اند، از پیوستن آنها به صف اعتراضات توده‌ای، فعلا بی‌شکل و بی‌سازمان، جلوگیری کنیم.
به نظر من جنبش کارگری در ادامه موقعیت اقتصادی‌ای که بر جامعه حاکم است، یک بازیگر اصلی صحنه سیاست خواهد شد. کارگران سرکوب می‌شوند و بی‌تشکل هستند. موقعیت اقتصادی و معیشتی شان غیرقابل ادامه و تحمل است؛ اما سرکوب جوابگوی گرسنگی و نداری نیست. این را رهبران و سیاستگذاران رژیم اسلامی خوب می فهمند.
اینکه کارگران در سرنگونی جمهوری اسلامی نقشی بازی خواهند کرد یا نه، سئوال بی‌موردی است. هیچ فعال کارگری چنین سئوالی ندارد. پروسه سرنگونی این رژیم بدون شرکت فعال کارگران بسیار طولانی و سخت خواهد شد. فعال چپ و سوسیالیست کارگری در عین حالی که تلاشی هرکولی می‌کند که کارگران را در محیط کار متشکل و متحد کند، همه کارگران را به پیوستن تظاهرات و اعتراضات خیابانی فرامی خواند.
۱۶ سپتامبر ۲۰۱۸

۱۳۹۷ شهریور ۱۶, جمعه

چگونه "اتحاد" را عملی کنیم؟!


موقعیت سیاسی جامعه امروز ایران و موقعیت بحرانی و در حال فروپاشی جمهوری اسلامی، مسئله اتحاد را در دستور گذاشته است. اتحاد اما موضوعی نیست که امروز سر میز اپوزیسیون گذاشته شده باشد. بحث اتحاد امروز با بحث اتحاد در دوره‌ای که جمهوری اسلامی هنوز قدرتی داشت و کسی به حرفی از یکی از سرانش گوش می‌داد و ارزشی قائل بود، متفاوت است و باید درباره اش بحث کرد. در متنی دیگر است که بحث متفاوت شده است.

موقعیت ویژه
پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی و رسیدن به یک جامعه متعادل و انسانی به نظر من دو مرحله دارد؛ دو مرحله به این معنا که ابتدا اعتراضات توده ای خیابانی و بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دیپلماتیک و غیره، و همچنین جنگ و دعواهای درونی باند و جناح‌های رژیم، می توانند این رژیم را بیاندازند و در مرحله بعدی نیروئی که به اندازه کافی قدرت سیاسی دور خود جمع کرده و در چشم توده‌ها قدرت است و جوابی به این وضعیت دارد، ارکان قدرت دولتی را به دست خواهد گرفت. این حکم البته روی هیچ سنگی نوشته نشده و پروسه فوق می‌تواند مسیرهای کاملا متفاوتی را طی کند. (در یادداشت: "چگونه در این نبرد پیروز شویم؟" به دو ارگان شوراها و کمیته‌های رهبری کننده اعتراضات خیابانی و ارگان‌های اعمال قدرت دوگانه اشاره کردم که چگونه این پروسه‌ها امکان پذیر هستند و چگونه می‌توانیم آنها را عملی کنیم.)
پائین تر سعی خواهم کرد این را بیشتر توضیح بدهم؛ اما اینکه امروز مسئله اتحاد عمده است و توده‌ها علی‌العموم و فعالین سیاسی بطور مشخص از آن حرف می‌زنند و استنتاج خودشان را دارند، ناشی از موقعیت سیاسی ویژه‌ای است که جامعه ایران در آن قرار گرفته است. این موقعیت ویژه، موقعیت انقلابی است. جامعه در "موقعیت انقلابی" متفاوت است از جامعه در موقعیت متعارف! منطق انقلاب و یا بطور درست تر، منطق موقعیت انقلابی از حالت خاموش در آوردن تضادهای طبقاتی است. تضادهایی که اگر در موقعیت متعارف در حالت خاموش هستند، در موقعیتهای انقلابی از پشت پرده بیرون آمده و تشدید می‌شوند. با تشدید تضاد بین دو طبقه اصلی – کارگر و سرمایه‌دار – دست و پا زدن احزاب و گرایشاتی که می‌خواهند بین این دو طبقه صلحی برقرار کنند، همانند نمایش مضحکی می‌ماند که دیگر خنده‌دار نیست. توده‌های استثمار شونده به سرعت برق از این احزاب عبور می‌کنند. نمونه انقلاب فرانسه (جیراندینها) و انقلاب روسیه (اس آرها و منشویکها) در این باره آموزنده‌اند. اینها می‌خواهند پلی باشند بین دره عمیق بین منافع کارگران و منافع بورژواها که هر روز عمیق‌تر و گشادتر می‌شود. منطق انقلاب چنین چیزی را اجازه نمی‌دهد.


اتحاد علی العموم
از نظر توده‌هائی که از جمهوری اسلامی بیزارند و برنامه خاصی هم برای دولت پساجمهوری اسلامی ندارند، اتحاد قبل از هر چیز! معمولا در چنین مواردی اتحاد احزاب و سازمان‌های اپوزیسیون مد نظر است. یعنی اتحادی همه با هم از پسمانده‌های سلطنت، مجاهدین، به اصطلاح لیبرال‌ها، و کمونیستها! از نظر من چنین چیزی واقعی نیست. هیچ حزب و جریان سیاسی جدی‌ای که بخواهد کاری کنکرت بکند، نمی‌تواند روی یک چنین "اتحادی" سرمایه‌گذاری کند. سلطنت توسط بخشی از همین اپوزیسیون با یک انقلاب عظیم توده‌ای ساقط شد. آن طیف به اصطلاح لیبرال، بخشی از خود این رژیم و یا رژیم پیشین هستند که اکنون به مصلحت به جبهه اپوزیسیون رانده شده‌اند. مجاهدین نیروی سیاهی است که کسی حاضر نیست با تاریخی که این جریان دارد، با سیاستهایی که امروز اتخاذ می‌کند، با ایشان در هیچ عکس دیده شود.
در کمپ خود اینها هم، اگر بشود به نظر من باید با هم متحد شوند. این هم کار ما را و هم کار آنها را ساده می کند. یکسری از آنها هم اکنون در مجامعی متحد هستند. اما اتحاد این طیفها هم به معنای مخرج مشترک گرفتن است که بعضا امکان پذیر نیستند. می خواهم بگویم که اتحاد چیزی نیست که صرف اینکه بخش از توده ها می خواهند، خودبخود عملی شود. موانع سیاسی مهمی هستند که اتحاد احزاب با گرایشات سیاسی متفاوت و بعضا حتی با یک گرایش که منتها در تاکتیک با هم اختلاف دارند، را با مانع روبرو می کند.

اتحاد قطب سوسیالیستها
تا جائی که به چپها و کمونیستها برمی گردد، مسئله به همین سرراستی نیست. آنچه که به نام چپ و کمونیست در این جامعه شناخته شده است، طیف وسیعی از احزاب و سازمانها هستند که بعضا نزدیکی شان به دشمنان همدیگر متصورتر است تا نزدیکی شان به همدیگر. یکی از سران این به اصطلاح احزاب چپ جائی نوشته بود که من حاضرم جمهوری اسلامی سر کار بماند، اما فلان حزب کمونیست را در قدرت نبینم.
بعضی در صفوف این چپ هستند که باوری به قدرت چپ و کمونیسم ندارند. هدفشان به قدرت رساندن لیبرالیسم است که باورشان شده به اینها اجازه تشکیل اتحادیه و سندیکا خواهد داد. گرایشی هست که دعوای کارگر را در این جامعه و در هر شرایطی! با سرمایه‌دار دعوائی صرف بر سر دستمزد می‌بیند. همینها بیش از آنکه با کمونیستهای رادیکال در این جامعه احساس نزدیکی کنند، با لیبرال‌ها دوستند. نمونه پلخانوف، اس‌آرها، منشویکها و حتی کرنسکی در انقلاب روسیه، نمونه تاریخی مهمی از این طیف هستند. اینها به مصوبه‌های دولت موقت برای بازگرداندن حکم اعدام و سرکوب کارگران و سربازان شورشی که از سیاستهای بلشویکها طرفداری می‌کردند، رأی موافق می‌دادند!

اتحاد چگونه عملی می‌شود؟
پس اگر احزاب و سازمانهای چپ و کمونیست هم نتوانند با هم در یک چنین شرایطی متحد شوند، مسئله اتحاد چگونه حل می‌شود؟ معمولا در هیاهوی اسامی و مقولات، فراموش می‌کنیم که احزاب متشکل از فعالین سیاسی‌اند. همین فعالین سیاسی هم، بطور واقعی در جریان اعتراضات از طریق ارگان‌های سازماندهی هستند که می‌توانند اعمال قدرت کنند. از یک طرف سازمان می دهند و با همین سازماندهی قدرتی می شوند که اقدامات عاجل روزمره را در تحولات انقلابی جواب می دهند.
در یک ارگان سازماندهی در سطح یک شهر، مثلا شورای سازماندهی اعتراضات یک شهر، اتحاد بین فعالین این شورا عملی می‌شود. رکن اول متحد شدن، به نظر من ایجاد چنین ارگان‌هایی است. این ارگان‌ها جمع فعالین و نمایندگان بخش‌های مختلف معترض جامعه هستند. نماینده بخش‌های مختلف جنبش کارگری، بیکاران، زنان و غیره و غیره. فعالین احزاب برای تأثیرگذاری بر روند انقلاب سعی می‌کنند نظر نمایندگان حاضر در این شوراها را به سیاستهای خود جلب کنند. برنامه و راه حل‌های این احزاب، با نمایندگی شدن توسط فعالینی در این ارگان‌ها، یا کنار زده می‌شوند و یا عملی می‌شوند و جذب نیرو می کنند. بسیاری از فعالین سازمانیافته در این ارگانها به درجاتی به هم دور و نزدیک می شوند.

اتحاد و چگونه عملی شدن آن، از مسائل عاجل امروزه هستند که باید بیشتر به آن پرداخت.
۲ سپتامبر ۲۰۱۸