۱۴۰۳ مهر ۲۰, جمعه

درباره مسئله فلسطین

این نوشته را در جواب رفیقی می‌نویسم که بهش قول داده بودم نظرم را درباره فیدبکهایی که روی دیوار فیسبوکم گذاشته بود، خواهم نوشت. ابتدا در نظر داشتم که یک نوشته مفصلی درباره پیدایش مسئله فلسطین بنویسم که بعدا فکر کردم یک مطلب طولانی خواهد شد با احتمال داشتن فاکتهایی نادرست و قابل جدل و بحث. فعلا به همین جواب اکتفا می‌کنم.

تا قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ابدا وقت صرف مطالعه و تعمق درباره بحران خاورمیانه، تا آنجا که به مسئله فلسطین - اسرائیل برمی‌گردد، نگذاشته بودم. حوزه و حیطه مورد علاقه متمرکز مطالعه من جنبش کارگری بود و بعدها هم انقلابات اروپا؛ روسیه و فرانسه. من فکر می‌کنم که اکثریت فعالین سیاسی چپ ایرانی و خاورمیانه، وقتی که به مسئله حل نشده فلسطین می‌پردازند، نگاهی یهودی ستیز دارند؛ و این شاید از جانب بخش اعظم آنها عمدی نباشد. هیاهوئی شنیده اند و از آنجا که از پیشینه اسلامی هم آمده ایم، در آن هیاهوها حقیقت را گم کرده ایم. اما از آنجا که چپ پوپولیست ایرانی، بخشی از جنبش ملی و جهان سوم گراست، به یهودیان و بالاخص به یهودیان اروپائی الاصل با چشم بیگانه، اروپائی و غاصب نگاه می‌کنند. این چپ و کلا جنبش به اصطلاح طرفدار فلسطین هیچوقت نقش دولتهای کشورهای عرب را در به بن رساندن مسئله لاینحل فلسطین در هیچ محاسبه ای در نظر نگرفته است. مثلا وقتی که به اخراج اعراب فلسطینی از مناطق عرب نشین اشاره می‌کند، به آن عنوان "نکبه" و یا همان نکبت داده است. اما درباره اخراج صدها هزار یهودی از کشورهای عربی سکوت می‌کند؛ شاید هم خبر ندارد.



اما اجازه بدهید که به سئوالات رفیقمان – سلطانعلی ورقایی - یکی یکی بپردازیم که در بحث و جدل احتمالی بشود چیزی از هم یاد گرفت. رفیقمان می‌نویسد: "مساله فلسطین عبارت است از زیاده خواهی و تجاوز ارضی و اشغالگری اسرائیل با وحشیگریهای شدیدش که با حمایتهای همه جانبه غرب بخصوص امریکا صورت میگیرد از یک طرف و مبارزه مردم فلسطین برای به دست آوردن حق و حقوقشان در اشکال مختلف از طرف دیگر."

من می‌گویم که "اسرائیل" را باید بعنوان یک واقعیت تاریخی قبول کرد؛ مثل هر واقعیت تاریخی دیگری که به خون و جنایت آغشته است. ما امروز آمریکا، کانادا، استرالیا، نیوزلیند و غیره و غیره را بعنوان واقعیتهای تاریخی قبول کرده ایم. کشورهای یاد شده را بعنوان واقعیتهای تاریخی قبول کردیم و دنبال راه حلی برای زندگی با قبول مشقاتی که بر بومیان رفت و چکار کنیم که درد و آلام مردم باقی مانده را درمانی بخشیم، رفتیم. کشور اسرائیل از همان اولین روزی که تشکیل شد، توسط اعراب به رسمیت شناخته نشد. این موضوع روز به روز باعث تقویت جناح محافظه کار و راست جنبش صهیونیستی شد که بعدا دیگر حاضر به تن دادن به هیچگونه سازش و مسامحه ای نشد. سیاست رهبری جنبش فلسطین و بخصوص سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) به تبعیت از سیاست کشورهای عربی مثل مصر، اردن، سوریه، عراق و دیگران و از جمله جنبش ملی – اسلامی در کشورهای غیر عربی هم، از بین بردن اسرائیل بود. کشورهای عربی هر کدام سیاستی را زیر پوشش "مسئله فلسطین" دنبال می‌کردند که ربطی به آزادی مردم فلسطین و پایان دادن به درد و مشقات آنها نداشت. مشکلاتی را که مردم فلسطین در اردن، لبنان و سوریه با آن مواجه بوده اند، کمتر از مشکلاتشان در کرانه باختری و غزه نبوده. با شکست ارتش کشورهای عرب زبان در مقابله با ارتش اسرائیل و بخصوص دو شکست اصلی در ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷، ساف عملا به این واقعیت پی برد که نابود کردن اسرائیل و به دریا ریختن ساکنین یهودی آن غیرواقعی است و به فکر راه حلی واقعی افتاد که به مذاکرات دهه‌های اخیر منجر شد. اینجا، اما زورش به اسلامیونی که بعد از قدرتگیری جمهوری اسلامی و ایجاد حزب الله همچنان بر به دریا ریختن اسرائیل پافشاری می‌کردند، نرسید. انتفاضه های یک و دو بطور ویژه ای جامعه اسرائیل، و بخصوص بخش چپ، سکولار و مترقی آن را از رسیدن به یک صلحی با مردم فلسطین پاک ناامید کرد.



از این داستانسرائی که بگذریم، منظورم این است که تجاوزگری و زورگوئی اسرائیل، حاصل جنگهایی است که طرفین مقابل شکست خوردند و بعد از شکست انتظار دارند که اسرائیل با قواعد آنها بازی کند. من هم می‌گویم که اسرائیل باید به مرزهای پیشا ۱۹۴۸ برگردد و به قطعنامه های سازمان ملل تن بدهد؛ اما نباید نقش کشورهای عربی و بخصوص جمهوری اسلامی و حزب الله را در ادامه این فجایع دستکم گرفت و درست از این زاویه است که ما می‌گوئیم تا جمهوری اسلامی و حزب الله و حماس در قدرتند، جامعه اسرائیل به دست راستی هایی که جواب آنها را بدهد و مقابله به مثل می‌کند، تکیه می‌کند و این وضعیت ادامه خواهد داشت. راه حل مسئله فلسطین فقط و فقط مذاکره است و این با به رسمیت شناخت اسرائیل بعنوان یک واقعیت تاریخی امکان پذیر است. تا زمانی که در طرف مقابل طیفی که تمام هدفشان نابودی اسرائیل است، دست بالا را دارند، امکان دستیابی به صلح پایدار غیرممکن است.

سلطانعلی در بخش دیگری از کامنتش می‌نویسد: "اسرائیل باید از سرزمینهای اشغالی خارج و به خاطر جنایات ۷۵ ساله اش محاکمه و پاسخگو باشد." من هیچگونه مخالفت اصولی با این مسئله ندارم. اما اینجا رفیق عزیز هیچگونه اشاره ای به نقش کشورهای عربی که یک پای اصلی این وضعیت هستند نمی‌کند و این به نظر من، مسئله ساز است. وقتی که تاریخ شکلگیری کشور اسرائیل را مرور می‌کنید، نقش شیوخی که بعدها در اردن و عربستان و عراق حاکم شدند، بسیار برجسته است. اینها هر کدام دنبال هدفی بودند و زیرجلکی بند و بستهایی را با بریتانیا و فرانسه داشتند. نارضایتی توماس ادوارد لورنس (لورنس العرب) اتفاقا جالب است که در واقع داستان مخالفت لورنس با این بند و بستهاست. من توصیه می‌کنم به همه رفقا و دوستانی که فکر می‌کنند چپ هستند، فکر می‌کنند سکولارند و از اسلام فاصله گرفته اند، بروند یکی دو ماه تاریخ سرزمین فلسطین و ایجاد و شکلگیری اسرائیل و جنبش صهیونیستی را بخصوص از زمان همان مهاجرتهای اولیه یهودیان که از سال ۱۸۸۱ شروع شد، مطالعه کنند. از هر دو طرف مسئله مطالعه کنند.

سلطانعلی ورقایی در کامنت دیگری می‌نویسد: "اما اسرائيل خیلی جلوتر از پیدایش جمهوری اسلامی و گروههای افراطی اسلامی هم علی‌رغم دهها و صدها قطعنامه جهانی در محکومیت اسرائیل خاک منطقه را به توبره کشیده بود. ... از بین رفتن جمهوری اسلامی اصلا و ابدا به معنای حل اتوماتیک مناقشه فلسطین نخواهد بود. برای پایان دادن به این مناقشه حداقل کاری که باید انجام شود بیرون رفتن اسرائيل از سرزمینهای اشغالی و تشکیل دو دولت بر مبنای قطعنامه سازمان ملل است. اگر این امر تحقق یابد آنوقت دیگر جمهوری اسلامی و اقمارش اگر هنوز بر سر کار بوده باشد زمینه بهره برداری از دفاع دروغين از مردم فلسطین را نخواهند داشت."

اشاره ای به موقعیت مسئله فلسطین قبل از جمهوری اسلامی کردم. اما در دوره حاضر که گروه های اسلامی با حمایت جمهوری اسلامی میداندارند، من فکر می‌کنم که تا جمهوری اسلامی سر کار هست و با حمایت لجستیکی بی پایانی که به نیابتی هایش در فلسطین و لبنان می‌کند، رسیدن به راه حل دو دولت غیرممکن است، برای اینکه اولا اینها باعث روی آوری جامعه اسراییل به افراطی هایی هستند که راه حل دو دولت را قبول ندارند و اتفاقا کسی را که می‌خواست بر سر این راه حل مذاکره کند را به قتل رساندند! راه حل دو دولت با وجود حماس، جهاد اسلامی، اخوان المسلمین و جمهوری اسلامی امکان پذیر نیست برای اینکه طرف قدرتمند مقابل هم اصلا چیزی را به نام اسرائیل قبول ندارد که ظاهرا باید یکی از دو دولت طرح دو دولت باشد.

به نظر من ما بعنوان افراد سیاسی ای که به راه حلی واقعی فکر می‌کنیم که از درد و رنج مردم بکاهد و راه بجائی ببرد، نباید عامیانه به مسئله برخورد کنیم. با دیدن کشت و کشتاری که ارتش اسرائیل در غزه به راه انداخته است، هنوز هم باید به ریشه فکر کرد، در عین حالی که این جنایات را محکوم می‌کنیم و خواهان توقف فوری آن و محاکمه مسببین و ادامه دهندگان آن هستیم.

۱۲ اکتبر ۲۰۲۴


۱۴۰۳ مهر ۱۸, چهارشنبه

شاه می آید

دوستی پیغام داده بود که رضا پهلوی را تو بوق و کرنا می‌کنند و در این هیاهو و بحران و شرایط جنگی نباید از این آلترناتیو غرب برای ایران غافل بمانیم.

دو جواب دارم؛ اول اینکه غرب و بخصوص آمریکا، کار خودشان را می‌کنند. ما نمی‌توانیم و نباید هم زانوی غم بغل کنیم و از فرط ترس بیافتیم به آغوش روسیه، چین و اسلام سیاسی. کاری که ما باید بکنیم، این است که رهبری اعتراضات را به سمت و سوی اهداف اعلام شده سیاسی خودمان بکشیم. توجه رهبران و فعالین اجتماعی، سیاسی و میدانی را به آلترناتیو خودمان جلب کنیم.

جواب دوم من این است که شانس برگشت آلترناتیو سلطنت تقریبا صفر است. من فکر می‌کنم در بین سلطنت طلبان، کسانی که دو دوره محمدرضا شاه پهلوی را با جمهوری اسلامی مقایسه می‌کنند، و در بین شان، کسانی که زیاد عمیق فکر نمی‌کنند و سیاست را یا شاه و یا خمینی می‌بیند، یک ناستالژی دوران پهلوی وجود دارد. جمهوری اسلامی بختک و کثافتی بود که از قرن ۶ میلادی یا ۱۴۰۰ سال پیش به ایران پرتاب شد و زندگی را بر یکی دو نسل واقعا سیاه کرد. سایه شومش بسیار فراتر از ایران رفت و در برابر این جهنم هر شرایطی بهشت به نظر می‌رسد. از این ناستالژی اما باید عبور کرد و باید قدرتگیری اسلامیون و حاکمیت جمهوری اسلامی را بعنوان درد زایمان نگریست. انگار جامعه ایران یک حکومت به آخوندیسم بدهکار بود که آن را برای همیشه از خاطره‌ها پاک کند.

برگردیم به بحث خودمان که آیا رضا پهلوی و آلترناتیو سلطنت امکان رسیدن به قدرت، بخصوص در شرایط حاضر را دارند؟ جواب من به این سئوال منفی است. برای کسی که مخالف جمهوری اسلامی است، جنگ احتمالی پیش رو، نمی‌تواند دفاع از رژیم و یا شرایط موجود باشد. موضعی که کاملا بی‌خاصیت بودن موضعگیر را به نمایش می‌گذارد. در نتیجه در برابر این جنگ چه باید بکنیم. دوست دارم چند نکته را بعنوان نکاتی که در ذهنم هستند مطرح کنم و سپس به هر کدام به اختصار بپردازم. ۱) جنگ احتمالی پیش رو، جنگ کلاسیک تن به تن و زمینی نخواهد بود، ۲) ناتو نه می‌تواند و نه می‌خواهد وارد سناریو عراق، سناریو رژیم چنج بشود، ۳) مردم از این فرصت استفاده خواهند کرد و رژیم را می‌اندازند.

 

الف) رد احتمال جنگ زمینی

اسرائیل و ایران هم مرز نیستند که جنگ رژیم ایران و دولت اسرائیل مثل جنگهای کلاسیک زمینی و جنگ سربازان در سنگرها باشد. جنگی خواهد بود که اسرائیل با هدف قرار دادن مواضعی استراتژیک از جمهوری اسلامی، مثل سران رژیم، پایگاههای نظامی، تاسیسات اقتصادی، تاسیسات هسته‌ای و غیره جنگ را شروع خواهد کرد. در این جنگ از سلاح‌های مدرن مثل پهباد، موشک، پیجر و امثالهم استفاده خواهد شد.

 

ب) عدم دخالت آمریکا و ناتو

ارتش اسرائیل توان ورود به ایران و جنگ نظامی کلاسیک با ارتش ایران را ندارد و لزومی هم نمی‌بیند که چنین کاری را بکنند و نیروهایش را در معرض خطر قرار بدهد. اگر دخالت نظامی‌ای مثل عراق در کار باشد، این کار ارتش‌های کشورهای عضو ناتو، مثل آمریکا، انگلیس و فرانسه خواهد بود. ایران بناگوش روسیه است. ناتو و هیچ کشوری نمی‌خواهد با روسیه وارد جنگ نظامی بشود. این برخورد دنیا را به یک سراشیبی می‌برد که حتی اگر روزی همین اربابان به فکر نابودی دنیا هم باشند، امروزه فعلا روزش نیست.

 

پ) مردم از این فرصت استفاده خواهند کرد

یکی دو نفر، یکی از مسئولان کنونی رژیم و یکی از سرکوبگران دوران اولیه رژیم، در یک مناظره‌ای شرکت کرده بودند و اولی می‌گفت مردم ایران مثل دوره جنگ ایران و عراق از جمهوری اسلامی دفاع خواهند کرد. دومی گفت که مگر در خواب ببینند امروزه کسی از آنها دفاع کند. و این دقیقا وحشتی است که وجود همه سران رژیم را گرفته است. همه مردم از خوردن رژیم، از کشته شدن امثال حسن نصرالله، رئیسی، اسماعیل هنیه، قاسم سلیمانی و امثالهم خوشحال شدند. با هزار و یک زبان و با صدای بلند اعلام می کنند که بالاتر از سیاهی دیگر چه رنگی می تواند باشد. همین امروز می‌گویند که تقی به توقی بخورد می‌ریزند خیابان و کار رژیم را یکسره می‌کنند.

 


شانس سلطنت طلبان

سه فاکتور بالا کار رضا پهلوی و یا سناریوهای رژیم چنجی را از محاسبات سیاسی ایران دوره جنگ احتمالی حذف می‌کنند. سلطنت طلبان و بطور مشخص رضا پهلوی چشمشان به مردم به خیابان آمده نیستند. آنها می‌خواهند و اعلام هم کرده‌اند، که می‌خواهند ناتو و یا ارتشی مثل ارتش اسرائیل برود برایشان رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کند و آنها را بر تاج و تخت بنشاند.

با در نظر گرفتن فاکتورهای بالا، با در نظر گرفتن ترکیب جمعیتی امروزه ایران از لحاظ سنی، و با در نظر گرفتن اینکه سلطنت با یک انقلاب میلیونی و بحق سرنگون شد، احتمال اینکه سلطنت بار دیگر به قدرت برگردد، نزدیک به صفر است.

۱۰ اکتبر ۲۰۲۴


به بهانه دوقطبی ترامپ – هریس

شاید فردا صبح که بیدار شدیم، دنیا طور دیگری باشد. همه چشم‌ها به خاورمیانه است. احتمال حمله اسرائیل به جمهوری اسلامی، تقریبا حتمی است؛ من اما نکته‌ای به بهانه ریاست جمهوری آمریکا دارم که یک ماه پیش می‌خواستم بنویسم، منتها به دلائلی نشد.

***

بحث در مورد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در غرب و بخصوص در آمریکا و کانادا خیلی حاد است. تا یک ماه دیگر دنیا ارباب دیگری خواهد داشت: یا ترامپ و یا کامیلا هریس. ترامپ یک بناپارت به معنای واقعی کلمه است که می‌خواهد سوار بر نارضایتی عمومی در جامعه آمریکا، همه چیز را سوار بر آراء به دست آمده از سر این نارضایتی‌ها قبضه کند و آمریکا را و به یک معنا دنیا را به قهقرا ببرد.

این یادداشت نه برای انتخاب بد برای پرهیز از بدتر نوشته می‌شود، بلکه یکی دو نکته مهمتر را می‌خواهم یادآوری کنم. در بحث با دوستی به مناسبت مناظره ترامپ و هریس، هر دو به دروغگوئی و به جنایتکار بودن آنها اشاره کردیم. من اما در بحث طرف مقابل احساس کردم که فرق زیادی بین ترامپ و بقیه نمایندگان ریاست جمهوری آمریکا، چه از حزب جمهوریخواه و چه از حزب دمکرات، قائل نیست. از نظر من فرقشان خیلی زیاد است. ترامپ می‌گوید که می‌خواهد هر دستآوردی را که جنبش‌های اعتراضی به دست آورده‌اند، پس بگیرد. رسما زنان را تحقیر می‌کند. رسما و جلوی دوربین و در یک مناظره با رقیبش رنگین پوستان و پناهندگان را با القاب و الفاظ راسیستی مخاطب قرار می دهد و حرف می‌زند. می‌گوید که حیوانات اهلی مثل سگ و گربه می‌خورند. یک خبرنگار معلول را در یک میتینگ سخنرانی مسخره کرد. می‌گوید همه مکزیکی‌های مهاجر در آمریکا تجاوزگر جنسی، دزد و قاتل هستند. طرفین مقابل ایشان هم همین را می‌خواهند و بعضا قطره چکانی همین سیاست پس گرفتن دستآوردهای جامعه را به پیش هم برده‌اند. منتها فرق است بین این دو شیوه؛ جدا از اینکه نمایندگان مقابل ترامپ از پس گرفتن یکسری از دستآوردهای اجتماعی، مانند حقوق به رسمیت شناخته شده زنان، پناهندگان، معلولین، و غیره دفاع نمی‌کنند و بعضا حمایت هم کرده‌اند. فرق است بین کسی که می‌گوید جامعه یکسری حقوق و دستاورد را به سرمایه‌داری تحمیل کرده و در قوانین آمده‌اند و من از آن تبعیت می‌کند با کسی که می‌گوید جامعه بی‌خود کرده که اعتراض کرده و دستاوردهایی را تحمیل سیستم کرده است. این فرق قبل از اینکه فرق بین دیدگاه‌های متفاوت دو نماینده از هیات حاکمه باشند، بین رفتار یک بناپارتیست است با یک نماینده سیستم سرمایه داری.



جامعه معترض دائم دستآوردهایی را به سیستم و دول سرمایه‌داری تحمیل می‌کند و در قوانین دست درازی به آنها برای تخطی کننده هزینه دارد. کارگران حق تشکل و چانه‌زنی دسته جمعی را به سرمایه داران تحمیل کرده و آن را در قوانین ثبت کرده‌اند. حمله به قانون معمولا برای هیچ رئیس جمهوری آسان نیست. ترامپ وقیحانه حمله می‌کند و می‌گوید کارگر، زن، رنگین پوست، دگرباش، مهاجر و امثالهم بی‌خود می‌کند که به سرمایه‌دار، به نژاد برتر دستور می‌دهد. ما در عین حالیکه با سرمایه‌داری به عنوان یک سیستم غیرانسانی مبارزه می‌کنیم، با ترامپیسم بعنوان فاشیسم زمانه و بعنوان بناپارتیسم می‌جنگیم. ما از دستاوردهایمان دفاع می‌کنیم و قانونی شدن آنها را گامی به سوی رفاه و زندگی بهتر می‌دانیم.

۹ اکتبر ۲۰۲۴


۱۴۰۳ مهر ۱۳, جمعه

ناندانی غزه

تهدید جمهوری اسلامی از سوی دولت اسرائیل، بار دیگر گرایشی - غیر حکومت اسلامی - که همیشه آماده است از اسلام سیاسی دفاع کند را جلوی صحنه راند. موقعیت این گرایش در بین کارگران، زنان و جوانان؛ کلا توده مردمی که منتظر فرصتی اند که کار رژیم اسلامی را یکسره کنند، خوب نیست. این گرایش توسط سیاسیونی نمایندگی می‌شود که جزئی از گرایش "جهان سوم"گرائی هستند. در فرهنگ سیاسی ما آنها را "توده‌ایستی" می‌نامیم. موقعیت این گرایش چنان نامطلوب است که خودشان هم می‌دانند باید به بهانه ای بچسبند تا بلکه هیاهویشان گوش شنوائی پیدا کند. آخرین مورد آن کشتار مردم غزه توسط ارتش اسرائیل است که ظاهرا تمامی هم ندارد. کشتار اخیر در غزه و کلا مسئله حل نشده فلسطین برای این طیف یک ناندانی شده است.

در طرف دیگر مسئله، با حکومتی طرفیم که فاشیسم زمانه است؛ حکومتی که زندگی را بر کل زنان حرام کرده است. نان کارگر را گرو گرفته است. جوان را جوان نشده، پیر می‌کند. حکومت اعدام و شکنجه و زندانی سیاسی است. حکومتی است که به گوشه و کنار دنیا تروریست فرستاده و دست دراز ترورش تا بحال دهها فعال سیاسی را به قتل رسانده است. زندان‌هایش مالامال از سیاسیونی است که دهن به اعتراض گشوده اند. مردم ایران در حال یک جنگ سرنوشت ساز با این حکومت هستند و از سوی دیگر هم، فعالین "توده‌ایستی" هر تلاشی می‌کنند که فضا را به نفع رژیم تروریست اسلامی به هم بزنند. مثلا با شادی مردم در خیابان‌ها از به قتل رسیدن امثال حسن ‌نصرالله، اسماعیل هنیه، قاسم سلیمانی و دیگر سران و فرماندهان این رژیم، فعالین "توده‌ایستی" زانوی غم بغل کردند و درباره مضرات جنگ هشدار دادند. بعضا پرتاب موشک توسط جمهوری اسلامی و اصابت آنها به مراکزی در اسرائیل را جشن هم گرفنتد! واضح است که جنگ، هر جنگی، به حال توده‌های مردم مضر است. اما معنای واقعی هشدار علیه جنگ به مردم در ایران دقیقا چه می‌تواند باشد؟! نتانیاهو که از کسی در ایران اجازه پرتاب موشک به اهداف مورد نظرش نمی‌خواهد. کمونیستها جنگ نمی‌خواهند و به همین دلیل در فکر انداختن رژیم جنگ افروز حاکم بر کشورشان هستند که شر جنگ و جنگ افروزی را از سر مردم کم کنند.

ببینید، اسماعیل هنیه در، ظاهرا، امن ترین اتاق در جماران کشته می‌شود، این "توده‌ایستی"ها در "تحلیل"ها و هیاهویشان آمار کشته شدگان غزه را به ما یادآور می‌شوند؛ برای اینکه از نظر ایشان اسماعیل هنیه نماینده مقاومت فلسطین است. حسن نصرالله و حلقه فرماندهان حزب الله کشته می‌شوند، اینها به مخالفین جمهوری اسلامی فحش و ناسزا می‌دهند، برا اینکه از دید اینها، حزب الله مدرسه می‌سازد و اقتصاد لبنان را سر و سامان داده است. اگر مردم در عراق و ایران و سوریه با مرگ این پیام آور مرگ شادی می‌کنند، ایشان سند می‌خواهد که کجا مردم شادی کرده اند!؟

 


همه مشکلات زیر سر شیطان بزرگ است

دشمنی مردم در سراسر دنیا با دولت آمریکا بعنوان نماینده هیات حاکمه ای که در تاریخ یکصد سال گذشته هزاران قتل و جنایت در گوشه و کنار دنیا مرتکب شده است، یک واقعیت به حق است. دشمنی چپ "توده‌ایستی" با آمریکا، اما نه از سر دشمنی اش با سرمایه داری و جلو کشیدن یک راه حل واقعی و عملی است؛ بلکه دشمنی اش در بلوکبندی‌های دولت‌هاست. دشمن آمریکا در کنار روسیه! دشمن آمریکا در حال جویدن ناخونهایشان زیر عبای ‌حسن نصرالله و بشار اسد! این به اصطلاح چپ نماینده تفکر بازمانده از دوران جنگ سرد است. جنگ اینها با آمریکا امروز حتی بیشتر شباهت به خصومت‌های دوران جنگ‌های استقلال طلبانه مستعمرات است، تا حتی جنگ آمریکا و شوروی دوره جنگ سرد. هنوز راه حلشان درباره مسئله اسراییل – فلسطین، پاکسازی منطقه از یهودیان اروپائی الاصل است. در خود آمریکا روزانه صدها اعتراض در جریان است، اما وقتی که فعالین "توده‌ایستی" وارد بحث بر سر این اعتراضات می‌شوند، از سر اینکه این اعتراضات کجای مسئله فلسطین قرار می‌گیرند، برخورد می‌کنند. تمام جنبشی را که با جلو آمدن برنی ساندرز جلو آمد و درباره مسائل اجتماعی خود جامعه آمریکا به میان کشیده شد، از نظر این "توده‌ایستی"ها دور ماند، اما اظهارنظر ایشان درباره نتانیاهو و ناندانی غزه را بارها و بارها به نمایش گذاشتند. ناندانی غزه که حاد شد و سرتیتر اخبار دنیا گشت هر نوع ژست نگاه منفی و اعتراض صوری بر علیه اسلام سیاسی و حکومت اسلامی ایران غلاف شد!

من فکر می‌کنم که این به اصطلاح "چپ" وجود و ادامه حیات خود را مدیون همین اسلام سیاسی و مسئله حل نشده فلسطین است. با سرنگونی جمهوری اسلامی و با اینکه مسئله فلسطین بدون موشدوانی اسلامیون به یک راه حلی هدایت شود، اینها هم موضوعیت خودشان را از دست می‌دهند.

۵ اکتبر ۲۰۲۴


۱۴۰۳ مهر ۱۰, سه‌شنبه

چه کسی از سرنگونی جمهوری اسلامی خوشحال می شود؟

بعضی وقتها با دیدن واکنش بعضی از کسانی که در فضای مجازی اظهار نظر می کنند؛ با زانوی غم بغل کردنشان مواجه می شوم، برای مثل مثلا کشته شدن حسن نصرالله، قاسم سلیمانی، اسماعیل هنیه، وحشت کردن و قایم شدن خامنه ای و امثال آنها، از خودم می پرسم چرا بعضی ها، بخصوص چرا بعضی از ایرانی ها متوجه تنفر مردم ایران، متوجه تنفر انسانیت از اسلام سیاسی و فاشیسم و جمهوری اسلامی نیستند.

به نظر من باید در ایران زن بود، افغانستانی بود، باید کارگر معدن طبس بود، باید دگرباش بود، زندانی سیاسی بود، باید بهایی بود، کمونیست بود، باید آته اییست بود، باید آن جغرافیا را شناخت و درک کرد که از جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی نفرت داشت.

کسی که سطوح بحث را عمدا قاطی می کند که این هیولای آدمکش را از زیر ضرب به در برد، کسی که وقتی صحبت از جمهوری اسلامی و شاخکهایش می شود کشتار سرخ پوستان را به میان می آورد، استعمار آفریقا را یادمان میآورد، ویتنام را وسط می کشد، و جنایات دیگر آمریکا را خاطرنشان می کند، عامدانه می خواهد جمهوری اسلامی را نجات بدهد.