مدتها بود که می خواستم تسویه حسابی که با
کمونیسم جهان سوم کرده بودم را جائی بنویسم. باید با پاسخ به این سئوال که "من
کمونیسم را چگونه می فهمم؟" شروع کنم.
تغيير جهان و ايجاد دنيايى بهتر يک اميد و آرمان
هميشگى انسانها در طول تاريخ جامعه بشرى بوده است. زندگى واقعى و عمل روزمره توده
هاى وسيع مردم همواره حاکى از يک اميد و باور عميق به امکان پذيرى و حتى اجتناب
ناپذيرى يک آينده بهتر است. اين اميد که دنياى فردا ميتواند از محروميت ها و مشقات
و کمبودها و زشتى هاى امروز رها باشد، اين اعتقاد که عمل امروز انسان ها، چه جمعى
و چه فردى، در تعيين چند و چون دنياى فردا موثر است، يک نگرش ريشه دار و قدرتمند
در جامعه است که زندگى و حرکت توده هاى وسيع مردم را جهت ميدهد. برای من کمونيسم قبل
از هر چيز به اينجا تعلق دارد، به اميد و اعتقاد انسان هاى بيشمار و نسلهاى پى در
پى به اينکه ساختن يک آينده بهتر، يک جهان بهتر، بدست خود انسان، ضرورى و ميسر
است. کمونيسم براى من جنبشى براى دگرگونى جهان و
برپايى جامعه اى آزاد، برابر، انسانى و مرفه است. با این همه، سئوال این است که در این مدت دویست
سیصد سال گذشته که ایدههای کمونیستی مدون شده و صدها هزار فعال سیاسی برای ایجاد
جامعه ای کمونیستی حزب درست کردند، فعالیت کردند و جانشان را هم دادند، کمونیسم چه
تغییر محسوسی در زندگی انسانها ایجاد کرده؟ می توانم توضیح بدهم که فشار کمونیسم و
فعالیت فعالین کمونیست باعث وضع چه قوانینی شده اند. می توانم توضیح بدهم که
فعالیت کمونیستها در روسیه، آلمان، فرانسه، ویتنام، کوبا، چین و امثال آن چه
تغییرات محسوسی را در زندگی مردم ایجاد کرده است. اما اگر از یک شهروند غیرسیاسی
بپرسید که کمونیسم چه تغییراتی را در زندگی او باعث شده، به احتمال زیاد سرکوبهای
متداول در شوروی، چین و کره را یادت می آورد. حتما همدستی چپها با اسلامیون در ایران
را یادت می آورد. حتما هم جنبشی بودن چپهای جهان سوم با دیکتاتورهایی همچون قذافی،
اسد، پوتین، جمهوری اسلامی و امثال این جانوران را یادت خواهد آورد؛ و حق هم دارد!
رفیقی برای من نوشته بود که فلانی به چپها فحش
داده است. در جوابش نوشتم که مردم ایران علی العموم چپ را در حزب توده، فدائیان
خلق، پیکار و راه کارگر و امثال هم دیده بودند و من هم به این چپ فحش می دهم. این
همان چپی بود که تظاهرات زنان بر علیه فرمان خمینی را رها کرد که خمینی آن را
سرکوب کند. همان چپی است که به بهانه دفاع از حق مردم فلسطین، دارد از اسلامیون در
منطقه حمایت می کند. همان چپی است که بخاطر ضدیتش با آمریکا، برای کشتار مردم
اوکرائین هورا می کشد. همان چپی است که بخاطر حفظ تمامیت ارضی، از دفاع از آموزش
به زبان مادری کودکان طفره می رود. همان چپی است که از سرنگونی جمهوری اسلامی وحشت
دارد و دائم به خودشان یادآوری می کنند که مواظب باشید در تظاهراتهای خارج کشور شعاری
علیه جمهوری اسلامی ندهید!
جای دیگری در جواب به دوستی نوشتم: من کمونیسم را اینجوری نفهمیده ام که بخصوص در موقعیتی مثل امروز ایران چه کسی
به ما نزدیک است، چه کسی فدائی بوده و اینگونه چیزها. ما تعدادی آدم در یک حزب هستیم
با نظراتی شسته رفته و یکدست. بقیه آدمها تا یک جائی به ما نزدیکند و از مواضعی از
حزب ما حمایت میکنند و در مورد بعضی های دیگر ابهام و سئوال دارند. ما باید جنبشی
فکر کنیم که چه کاری از چه کسی ما را به اهدافمان نزدیک میکند. من بسياري از
کارهای امثال مسی علینژاد را به همه کارهای مائوئیستها ترجيح میدهم. بسیاری از
برخورد و کارهای لیبرال ها و دموکراسی خواهان را به همه چیز چپ توده ایستی که برای
هر کسی که از سینوار و حماس دفاع می کند، دست می زند، ترجيح میدهم. امثال اسماعیلیون
را به همه چیز چپ طرفداران اسلامیون در فلسطین و پوتین ترجيح میدهم. کلا فکر میکنم
که اگر اینطوری برخورد نکنیم ما هم یک گروه حاشیه ای دیگر در میان دهها فرقه دیگر
خواهیم بود.
جریان و حزبی که به هر درجه ای با احزاب و
سازمانهای بازمانده از افکار توده ایستی ۵۷ احساس نزدیکی کند و نتوانسته باشد
فاصله خود را با آن ایدئولوژی به جامعه نشان داده باشد، می بازد. نشست و برخاست با
آن جریانات، برای یک جریان و حزبی که هیچگونه سنخیتی با آن چپ ندارد، سم است. مردم
اینها را تعدادی آدم که هیچگونه کار مثبتی در پرونده خودشان ندارند، می شناسند و
اگر ما بخواهیم کاری بکنیم و کمونیسم را بار دیگری به همان جائی که باید باشد
برگردانیم، باید با این به اصطلاح چپ تسویه حساب کنیم.
۲۰ نوامبر ۲۰۲۴