مصاحبه
با ناصر اصغری
بخش
سوم
کارگر کمونیست: در قسمت اول این مصاحبه گفتید: "اکنون
جز کاهش ساعت کار راه حل دیگری در چهارچوب این سیستم که جواب مسئله بیکاری را بدهد
نمی بینیم." در همین شرایط دولت روحانی ادعا میکند اگردر ایران سرمایه گذاری،
حال چه داخلی چه خارجی، بشود مشکل بیکاری هم حل میشود. نه تنها در ایران بلکه در
همه جا با افزایش تولید، بیکاری هم کم میشود
یا حداقل از حالت بحرانی که در ایران دارد به حد معمول جوامع سرمایه داری کاهش میابد.
چرا شما فکر میکنید تنها با کاهش ساعت کار میتوان بیکاری را حل کرد؟
ناصر اصغری: عجالتا بگویم که با افزایش تولید
شاید برای یک دوره کوتاهی مشکل بیکاری حل بشود؛ اما مگر اکنون جامعه مشکل تولید
دارد؟! اگر بیشتر از این تولید کنند باید به دریا بریزند که هم اکنون دارند به
نحوی این کار را می کنند. تولید باید مصرف شود. برای سیستم سرمایه داری تولید نه
برای مصرف، که برای سود است! تناقض لاینحل اینجاست که سرمایه داری از یک طرف باید
هر چه بیشتر بیکار کند و از طرف دیگر شدت کار بر بقیه را افزایش بدهد تا سود
بیشتری ببرد. این خود یک معضلی است که یقه سیستم سرمایه داری را ول بکن نیست. حتی
گفتن اینکه کاهش ساعات کار جواب و راه حلی است، دقیق نیست. یک راه حل مقطعی است که
معضل بیکاری را حل نمی کند.
مسئله تولید و مصرف
حتی درباره جمهوری اسلامی هم صدق می کند. به گفته ربیعی وزیر کار، صنایع امروز مشکل
تولید ندارند اما به خاطر تلنبار شدن محصولات تولید شده در انبارهای کارخانه ها
اقتصاد دچار رکود شده است!
تا آنجا که به ادعاهای
روحانی و معضل بیکاری در ایران برمی گردد، شرایط با روال عادی کشورهای دیگر سرمایه
داری تفاوتهای زیادی دارد. شادی و هلهله کاذبی که حول "برجام" راه
انداخته اند که گویا یکی از تبعاتش سرمایه گذاری خارجی و کاهش بیکاری است، راستش
بیشتر سر کار گذاشتن جامعه است تا یک طرح و برنامه عملی! روحانی در سفر سالانه اش
به سازمان ملل گفته بود که ایران سالیانه و برای چند سال متوالی به ١٥٠ میلیارد
دلار احتیاج دارد که بیکاری را کنترل کند. سایت اقتصادی معتبر bloomberg.com روز ٢٦ اکتبر
مطلبی دارد که به همین موضوع اختصاص داشته و می نویسد مقامات ایرانی به سرمایه
گذاری خارجی چشم دارند، اما حتی با فرض به توافق رسیدن غرب با جمهوری اسلامی،
ایران هنوز یکی از خطرناکترین کشورها برای سرمایه گذاری است. می نویسد خطرناک است
برای اینکه دستان نامرئی، اقتصاد کشور را کنترل می کنند و سیستم قضائی علیه
خارجیان هنوز یک مانع است. از میان ١٨٩ کشور برای سرمایه گذاری، ایران رتبه ١٣٠ را
دارد. سرمایه چرا از چین، هند، پاکستان، بنگلادش، اندونزی، مالزی، و دهها کشور امن
دیگر چشم بپوشد و برود ایران و با همه آن خطراتی که خودشان هم می دانند، در ایران
سرمایه گذاری کنند؟!
جدا از اینکه واقعا
کسی حاضر باشد برود ایران و سرمایه گذاری کند، این موضوع که آیا اجازه بدهند
سرمایه خارجی به ایران بیاید یا نه، هنوز در بین خودشان موضوع بحث است. محمد بلوریان
تهرانی کارشناس ارشد بازار سرمایه می گوید: این که اجازه دهیم سرمایه گذاران (خارجی)
با هدف استفاده از شرایط خاص کشور و بهره گیری از نیروی کار ارزان و منابع غنی
وارد عرصه سرمایه گذاری و در نهایت صادرات به دیگر کشورها بشوند اشتباه بزرگی است.
واقعیت تلخ جامعه
ایران این است که اقتصادش در چنگال رژیمی است که در بحران است و این بحران زندگی
کارگرانش را تباه کرده است. اقتصاد این حکومت به اعتراف خود باندهایش و مراجع
اقتصادی جهان رشد منفی دارد. تا آنجایی که به بخش زیرساختهای اقتصادی، صنایع کلیدی
و پایهای اقتصاد ایران بر میگردد، همه با رکود مواجه هستند. نزدیک به ٤٥ درصد
تعطیل شدهاند، ٣٦ درصد زیر ظرفیتهای اسمی شان کار میکنند و بقیه هم بلاتکلیف
هستند. به گزارش خبرگزاری مهر (شنبه ٢ آبان)، از مجموع ٦٣
میلیون نفر جمعیت در سن کار در ایران، حدود ٤٠ میلیون و ٢٠٠ هزار نفر هیچگونه فعالیت و تحرکی
در اقتصاد و کسب درآمد ندارند.
جمهوری اسلامی معضل
اصلی اش نه بیکاری، بلکه سیاسی است. بیکاری یکی از تبعات این معضل سیاسی است که با
یکی دو سفر روحانی و یا ظریف و احمدی نژاد به نیویورک و یا سوئیس حل بشو نیست. تمام
جوامع سرمایه داری درصدی بیکاری دارند، که بقول روحانی با سرمایه گذاری خارجی و یا
این و آن طرح کنترل می شود. بحران بیکاری ایران از آن نوع بیکاریها نیست. باید
سیاستشان را اول با سرمایه گذاران آشتی بدهند و بعد به فکر کنترل بیکاری و بحران
اقتصادی و غیره باشند. راهی بس دشوار و طولانی در پیش دارند.
کارگر کمونیست: سندیکالیسم در کشورهای اروپایی و
آمریکا با آنچه که ما در ایران میشناسیم از نظر شرایط سیاسی و اقتصادی حاکم در این
جوامع تفاوتهایی دارد. از جمله اینکه در کشوری مثل ایران، سرمایه "ناچار
است" بی حقوقی کامل کارگر و کل جامعه را با اعمال خشن ترین دیکتاتوریها حفظ کند،
اما در غرب به هر حال دولتهای رفاه را در مقاطعی تجربه کرده اند و هنوز هم تتمه بیمه
های اجتماعی موجود هستند. تفاوتهای
کنکرت تر این جنبش در ایران با سندیکالیسم در کشورهای غربی را در چه زمینه هایی می
بینید؟
ناصر اصغری: گفتم سندیکالیسم ادعا میکند هدفش
ایجاد رفرم و اصلاحاتی به نفع کارگران در چهارچوب همین سیستم و با توسل به قوانین
دولتی است. منتها تمام مسئله همین است که به قوانین موجود متوسل می شود. وقتی کسی
به قوانین جمهوری اسلامی متوسل شود واضح است که تا چه اندازه می تواند بهبودی در
وضع کارگران ایجاد کند! اگر سندیکالیسم در غرب کارگران را به پای صندوقهای رأی می
کشد که به احزاب و نمایندههایی رأی دهند تا قوانینی به نفع کارگران تصویب کنند،
در جمهوری اسلامی سندیکالیست به زیر عبای خاتمی و مصطفی معین می خزد. در غرب
سندیکالیست را به جرم اعتصاب غیرقانونی به زندان نمی فرستند، اما در ایران اگر
کانون صنفی معلمان فراخوان اعتصاب و اعتراضی بدهد، مجبور است وظیفه پلیس را به
عهده بگیرد؛ چرا که اگر پلاکاردی حمل شود که به زعم آنها رادیکال است، سندیکالیست
را دستگیر می کنند! در غرب قوانینی بر ایجاد تشکل کارگری ناظر است که سندیکالیست
با توسل به آن قوانین سوار اعتراض کارگر می شود و کارگران را در سندیکا سازمان می
دهد. در ایران، هر کسی، چه سندیکالیست باشد و چه سوسیالیست، اگر واقع بین باشد می
داند که ایجاد هر نوع تشکل کارگری مستلزم مبارزه ای پیگیر و "غیرقانونی"
است. قوانین جمهوری اسلامی تشکل، اعتصاب و اعتراض کارگر را حرام اعلام کرده است.
آزادی بیان اینجا یعنی آزای تبلیغ اسلام تشیع! سندیکالیسم و سندیکالیستها نشان داده
اند که حاضر به عبور از هیچکدام از این خطوط نیستند.
یک مشکل دیگر
سندیکالیسم در ایران، که می شود آن را در زمره تفاوتهای سندیکالیسم در غرب و در ایران
گذاشت، مسئله بورکراتیسم است. شرایط مبارزه و اعتراض کارگر در ایران جائی برای زد
و بند پشت پرده و کنترل مبارزه کارگر نمیگذارد.
و مهمتر از همه
سندیکالیسم بازوی کارگری جنبش وسیعتری در جامعه است به نام سوسیال دمکراسی که این
جنبش در ایران نه تاریخی دارد و نه زمینه و چشم اندازی. به همین دلیل سندیکالیسم
مجبور است خودش را با باندهایی از رژیم اسلامی دمخور و سازگار کند.
کارگر کمونیست: بحثی که تقریبا در تمام جنبشهای
اعتراضی در ایران، و جنبش کارگری هم وجود دارد اتحاد بخشهای مختلف جامعه علیه
جمهوری اسلامی و فقر و فلاکت و بیحقوقی است که بر کل جامعه تحمیل کرده است. آیا شرایط بحرانی زندگی
کارگران و اشتراکاتی که در اهداف کوتاه مدت جنبش کمونیستی کارگری با جنبش سندیکالیستی
وجود دارد، که در سوالات قبلی به آن اشاره کردم، نمیتواند عاملی باشد تا فعلا در
حوضه هایی با این جنبش کنار آمد؟
ناصر اصغری: ابتدا این را توضیح بدهم که بعضا
تشابه نام "سندیکا" با "سندیکالیسم" باعث دامن زدن به بحثها و
درکهای نادرستی می شود. از جمله اینکه، جدال با گرایش سندیكالیستی در جنبش كارگری،
بجای مقابله با خود سندیكا و یا مخالفت با ایجاد سندیكا گرفته میشود که این درست
نیست. سندیكا گرچه به مرور زمان به سنگری برای سندیكالیسم تبدیل شده و گرایش رفرمیستی
اهداف خود را با این تشكل در میان كارگران به پیش میبرد، اما سندیكا یكی از
سنگرهای مهم مبارزه و دفاع از حقوق ابتدائی كارگران است. امروزه در قریب به اتفاق
موارد، مبارزه و اعتراض كارگران توسط سندیكاهای كارگری سازمان مییابند، اما باز
در قریب به اتفاق همین اعتراضات هم، این گرایش سندیكالیستی است كه در مبارزه
كارگران
كارشكنی میكند. در بخش
اعظم تاریخ جنبش کارگری، سندیكاهای کارگری توسط فعالین سوسیالیست و گرایش سوسیالیستی
كارگران ایجاد شده اند، اما به مرور زمان و با كمكهای موذیانه دولتها و موش دوانی
عوامل سرمایه داران، و شاید بسیار مهمتر، با ساختاری كه سندیكاها تاریخا بر پایه
آن فعالیت می كنند، فعالین سوسیالیست از آنجا اخراج شده و با فعالین سندیكالیست
جنبش كارگری جایگزین شدهاند.
اما در پاسخ به سوال
شما، من دلیلی برای کنار آمدن با جنبش سندیکالیستی نمی بینم. می شود با فعالین این
جنبش بر سر مسائل و مطالباتی مثل افزایش حداقل دستمزد، برگزاری مراسم اول مه، روز
زن، بیکاری و ناامنی محیط کار اتحاد عملهایی کرد؛ اما کنار آمدن با کل آن جنبش به
زیان طبقه کارگر است. اگر از آلترناتیو حکومتی خود چشم بپوشیم و بگوئیم فعلا
جمهوری اسلامی را بیاندازیم، آنوقت می شود با هر کس دیگری اتحاد کرد و کنار آمد!
اما سرنگونی جمهوری اسلامی فقط یک گام از پروسه برای آزادی واقعی است. هیچ بخشی از
بورژوازی و از جمله جنبش سندیکالیستی هم، حاضر نیست با کمونیستها بر سر سرنگونی
جمهوری اسلامی کنار بیایند. آن بحث اتحادی که شما می گوید در جامعه هست و می گوید
اختلافات را کنار بگذاریم و با هم کنار بیائیم، بیشتر یک "اتحاد"
عامیانه است تا یک طرح سیاسی فکر شده. آدمهایی که از زندگی زیر سیطره جمهوری
اسلامی به تنگ آمده اند و راستش در هیچ حزب و سازمانی هم متشکل نیستند، گاها اینجا
و آنجا از کنار آمدن اپوزیسیون با هم حرف میزنند که بیایید با هم جمهوری اسلامی
را سرنگون کنیم. همه جریانات و گرایشات سیاسی که نماینده حزبی خودشان را هم دارند،
حزب و رهبر و حتی نخست وزیر و رئیس جمهور منتخب خودشان را هم دارند. بحثشان بیشتر
اینست که "با من کنار بیائید" تا اینکه با هم کنار بیاییم!
در نتیجه به نظر من
بحث این باید باشد که کارگران بعنوان یک طبقه در تشکل و حزب خودشان متشکل بشوند و
کل جامعه را در مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی رهبری کنند. تا آن وقت، با هر گرایشی
در جنبش کارگری – و نه لزوما فقط گرایش سندیکالیستی – بر سر مطالباتی و در مقاطعی
می شود اتحاد عمل کرد و بدون اینکه اختلافات خود را هم کنار گذاشت. اتفاقا هر چه
اختلافات خودمان را روشن و صریح بیان کنیم، کارگران فرصت بهتر و مناسبتری خواهند
یافت که انتخاب بکنند.
***
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر