مارکس
و شبح کمونیسمش حتی با اعلام مرگ کمونیسم و برابری طلبی، حتی با اعلام پایان تاریخ
از زبان و قلم فلیسوفانشان، خواب راحت را از چشمان حیرت زده حاکمان این جهان
نابرابر ربوده است.
راستش
کمونیسم داستانی نیست که شبی در کنجی صحبتی از آن بشود و با گذشت زمان از خاطره ها
پاک بشود. کمونیسم آرزو و مبارزه انسان برای یک زندگی و دنیای بهتر است. کمونیسم
جنگ آن کارگری است که کمرش زیر بار کار روزانه خم شده، اما به اندازه حتی یک زندگی
راحت بدون دردسر هم روز نمی گذراند. جنگ آن جوانی است که سیستم کنونی به او قول
داده بود اگر صدها هزار دلار خرج آموزش کند کاری نصیبش خواهد شد، اما چنین نمی
شود. جنگ آن زنی است که زیر بار تحقیر و تبعیض له و لورده شده است. کمونیسم را نمی
شود با یک فرمان و یک آروز از صحنه پاک کرد. جنگی است برای رفع نابرابری.
موسسه
ای به نام "قربانیان کمونیسم" در گزارش سالانه خود تحت عنوان
"گزارش سالانه از نگرش آمریکائی نسبت به سوسیالیسم" به نقل از موسسه نظر
سنجی YouGov می نویسد که جوانان این دوره به مارکس احساس نزدیکتری
می کنند تا به انجیل. ۶۳ درصد جوانان نسبت به "از هر کس به اندازه توانش، به
هر کس به اندازه نیازش" نظری مثبت دارند. می نویسد که تنها ۵۳ درصد نسبت به
"هر کس که کار نکند، نباید بخورد" (از انجیل) نظر مثبتی دارند. این
البته هنوز رقمی است بسیار بالا. در بخش دیگری از گزارش مزبور آمده است که جوانان
آمریکائی علی العموم بر این نظرند که جورج دبلیو بوش بیشتر از استالین آدم کشته و
جنایت کرده است.
جوانان و تاریخ
درباره رهبران شناخته شده چپ، بخش وسیعی از جوانان آمریکائی
هیچگونه شناختی از آنها ندارند. درصد بسیار کمی نام لنین، مائو و چه گوارا را
شنیده اند. بقول منصور حکمت جوان امروز نمیداند که مارکس و لنین خوردنیاند یا
پوشیدنی. اکثریت کسانی که در نظرسنجی شرکت کرده اند گفته اند که حاضرند به کسی رأی
بدهند که سوسیالیست است. در مقایسه با نسل دوران جنگ سرد، بخش نسبتا کمتری از
جوانان نظر منفی درباره لنین و کمونیسم دارند. نظرسنجی میگوید که روی هم رفته ۵۷
درصد آمریکائیها نظری منفی نسبت به کمونیسم دارند، در حالیکه فقط ۳۷ درصد جوانان
چنین نظری نسبت به کمونیسم دارند. البته کمونیسم و سوسیالیسم را از هم جدا کرده
اند و می نویسد فقط ۱۵ درصد جوانان نسبت به سوسیالیسم نظر منفی دارند. فقط ۴۲ درصد
از جوانان گفته اند که نسبت به سرمایه داری نظر مثبتی دارند. می نویسد ۷۰ درصد
جوانان با این گفته سندرز: "کشوری که در آن ثروت عظیمی در دست اقلیت ناچیزی و
فقر گریبان اکثریت جامعه را گرفته است، نه از نظر اقتصادی و نه از نظر اخلاقی سرپا
نخواهد ماند" موافقند.
محبوبیت کمونیسم و "ناآگاهی" جوانان
مطبوعاتی که گزارش فوق را بازتاب دادهاند، از قول رئیس
موسسه "قربانیان کمونیسم" نوشتهاند "جوانانی که نسبت به کمونیسم و
سوسیالیسم نظر مثبتی دارند، آگاهی کافی نسبت به این سیستمهای اقتصادی – سیاسی
ندارند". فکر نکنم کسی به این گفته باوری داشته باشد. اولا آگاهی از وضعیت
زندگی خودمان احتیاجی به کتاب و دانشگاه ندارد. مردم به خود و معیشت زندگی خودشان
نگاه میکنند و تعمق میکنند که سیستم سرمایهداری انسانی است یا سوسیالیسم! نفرت
تودهها از سرمایهداری نه حاصل تلاش فعالین سوسیالیست در جامعه آمریکا، بلکه حاصل
فقری است که سیستم سرمایهداری بر جامعه گسترانده است. در ثانی ماشین مهندسی افکار
و تحریف بر علیه مارکس و کمونیسم، حداقل در آمریکائی که نظرسنجی فوق آنجا صورت
گرفته، بدون وقفه در کار است. نه تنها یک ریز بر علیه کمونیسم و برابری خواهی
تبلیغ کردهاند و احزاب سوسیال دمکرات و "کمونیستهای" پیشین را هم به
کمک طلبیده اند، بلکه کمونیسم و طرفداران لنین از هرگونه ابزاری که از کمونیسم و
تاریخ انقلاب اکتبر دفاع کنند، بی بهره بودهاند.
راز محبوبیت کمونیسم و سوسیالیسم تنفری است که سرمایه داری
و سیاستمدارانش در انسانها برمی انگیزند.
کجا هستیم و چه کم داریم؟
اینکه این سیستم تنفر هر انسانی که به خود و انسانیت احترام
میگذارد و منصف است برمی انگیزد، اینکه انسان می کشد و ادامه اش را مدیون دامن زدن
به توحش مذهبی و قومی است، کسانی مثل دانلد ترامپ و پوتین و اردوغان و جورج بوش
تولید می کند، همچون کارخانجات تولید سم، داعش و بوکوالحرام و طالبان و جمهوری
اسلامی تولید می کند، دیگر تحلیل کتابهای تئوریسینهای مارکسیست نیست. سیستمی که
مرگ برابری طلبی را جشن می گیرد و تولد پوتین و نتانیاهو و جمهوری اسلامی را شادی
می کند، باید درنده خوئی خودش را بر همه آشکار کرده باشد.
دوره کنونی، دوره عبور از آن دورهای است که ما آن را
"دوره سیاه" نامیدیم. دوره ای که در برابر هر یک کمونیست، هزار کمونیست
سابقی قد علم کرد و سر تعظیم برای پیروزی توحش بر برابری طلبی فرود آورد. دوره
امروز دوره جوانانی است که میادین اصلی شهرهای کشورهای غربی را در اعتراض به
نابرابری تسخیر کردند. دوره جوانان میدان تحریر و جوانان تونس است. دوره اعتراضات
میلیونی سال ۸۸ ایران است. دوره یونان و "دزدان دریائی" ایسلند است.
دوره میدان خورشید اسپانیاست. اینجا ایستاده ایم.
این دوره اما مهمترین عنصری که تنفر تودهها از سیستم
سرمایهداری را به نتیجه عملی آن برساند، ندارد. آن عنصر حزب اعتراض، حزب طبقه
کارگر و حزب فعالین جنشبهای اعتراضی است. حزب فعالین جنبش کارگری، زنان و جوانان
است. حزبی که دست همه فعالین کارگری و فعالین جنبش برابری طلبانه زنان و جوانان و
فعالین محیط زیست و بیکاران را در دست هم بگذارد و راه دیگری جلوی دنیا بگذارد.
حزبی که تابوی "استقلال" از حزبیت را بشکند و بار دیگر متحزب شدن را
افتخار کارگر و فعال سیاسی بکند.
در جامعه آمریکا که امروز تبلیغات فاشیستی نیرو می گیرد و
هیلاری کلینتون کمتر از دانلد ترامپ فاشیست نیست، جامعهای که در آن حتی بدون
داشتن یک سنت سوسیالیستی پایدار مثل اروپا هم کمونیسم و سوسیالیسم هر روز محبوبتر
می شوند، اگر حزبی با مشخصات بالا وجود داشت، محبوبیت اسمی سوسیالیسم به گام
برداشتن به سوی سوسیالیسم تبدیل می شد. فعلا اما اینطوری نیست و باید برای این گام
اولیه، تلاش کنیم و اقدامات عملی در دستور بگذاریم.
۶ اکتبر ۲۰۱۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر