مصاحبه
با ناصر اصغری
جوانان کمونیست: این روزها سالگرد انقلاب اکتبر
است. انقلابی که طبقه کارگر به واسطه آن برای اولین بار قدرت را به دست گرفت.
انقلابی که با وجود شکست اش بزرگترین و تاثیر گذارترین رویداد جهان محسوب می شود.
آیا اصولا جا دارد كه به یك واقعه شكست خورده بپردازیم؟ و یا چگونه می شود این
شكست را توضیح داد؟
ناصر اصغری: ژان پل سارتر می گوید كه ترقی
جامعه بشری حاصل یك شكست تا شكست بعدی است (یا چیزی مثل این). این البته به یك
معنا درست است، اما مثل این می ماند كه كسی لیوان نصفه را نیمه خالی ببیند و كس دیگری
آن را نیمه پر. منظورم این است كه كسی كه آن را نیمه خالی می بیند، به بعد منفی آن
فكر می كند؛ در حالی كه كسی كه آن را نیمه پر می بیند، بعد مثبت آن در نظر دارد. می
خواهم بگویم اگر واقعه ای دستاوردهای عظیمی مثل دستاوردهایی كه انقلاب اكتبر بر جای
گذاشت داشته باشد، دیگر نمی شود آن را خشك و خالی "شكست خورده" خواند.
اگر این معیار باشد، پس انقلاب كبیر فرانسه هم یك واقعه شكست خورده است. در حالی
كه می دانیم هر دو این انقلابات روسیه و فرانسه، عظیم ترین تأثیرات را بر جامعه
بشری گذاشتند. اگر منظور این است كه امروز كمونیستها در آن جامعه در قدرت نیستند،
خوب این یك بحث دیگری است. كسانی مثل ما در همان زمان در قدرت بودن استالین را هم
آن جامعه را یك جامعه غیرسوسیالیستی می دانستند. در حالیكه كسانی كه "شكست"
انقلاب اكتبر را امروز جشن گرفته اند، بر این باورند كه این انقلاب در سال ١٩٩١
شكست خورد.
از اینها اما بگذریم.
بعد از انقلاب در روسیه، تمام نیروهای ارتجاع شكست خورده كه زیر عنوان "ارتش
سفید" فعالیت می كردند، بر علیه بلشویكها و حكومت نوپای كارگری دست به اسلحه
بردند. این ارتش شامل طرفداران تزار، طرفداران كرنسكی و دولت موقت روسیه، منشویكها،
اس آرها، مذهبیون و غیره می شد. علاوه بر این ارتجاع داخلی، حداقل دولت ١٤ كشور از
جمله آمریكا، آلمان، فرانسه، ژاپن و انگلیس مستقیما در حمله به دولت نوپای كارگری
دست داشتند. انقلاب بالاخره در جنگ با اینها پیروز شد؛ منتها اقتصاد روسیه كه قبل
از جنگ جهانی اول درب و داغان بود، اقتصاد دولت نوپای بعد از پیروزی بر قوای
ارتجاع، به یك پنج اقتصاد قبل از جنگ تقلیل پیدا كرد. از اواخر سال ١٩١٨ تا اواخر
سال ١٩٢٠، ٩ میلیون نفر از جمعیت روسیه آن زمان بر اثر گرسنگی، جنگ، سرما و بیماریهای
واگیر جان خود را از دست دادند. هسته اصلی مدافعین انقلاب در ارتش سرخ سازمان یافته
بودند كه بخش زیادی از این انقلابیون در جنگ با ارتش سفید و مدافعین خارجی آنها
جانشان را از دست دادند. از طرف دیگر در داخل خود حزب بلشویك هم جدالهای سیاسی مهمی
در جریان بود. مشخصا می شود از جناح تروتسكی، بوخارین، استالین، اپوزیسیون چپ، زینویف
و غیره اسم برد. بالاخره جناح استالین، كه سیاست بورژوازی صنعتی روسیه را به پیش می
برد، با قلع و قمع فیزیكی مخالفین سیاسی خود در درون حزب بلشویك و كمینترن قدرت
حزبی را قبضه كرد. می خواهم بگویم كه اگر كسی بخواهد دنبال شكست انقلاب اكتبر بگردد،
باید به همان سالهای اول به پیروزی رسیدن استالین مراجعه كند.
جوانان كمونیست: این را كمی توضیح بدهید، برای اینكه
امروز اگر شما به كسی بگویید كه حكومت شوروی حكومتی سوسیالیستی نبود، می تواند به
شما بگوید كه مثلا جمهوری اسلامی هم حكومت واقعی اسلامی نیست. یا اینكه كشورهایی
كه ادعای دمكراسی دارند هم دمكراسی واقعی نیستند. اینها را چگونه می شود توضیح داد
و یا از هم تفكیك كرد؟
ناصر اصغری: در روسیه از ابتدا كه انقلاب شد
هدف نیروهای درگیر انقلاب لغو مناسبات طبقاتی بود. شما وقتی ماركس را مطالعه می كنید
متوجه این می شوید كه تك تك نوشته هایش در نقد این مناسبات است. در نقد سانسور،
مذهب، ارتش، نابرابری زن و مرد، كار كودك، ساعات طولانی كار، مناسبات استعماری و غیره
است كه همگی در خدمت سفت كردن مناسبات تولیدی طبقاتی هستند. تمام هدف انقلاب اكتبر
هم در همین راستا بود.
نكته دیگری كه دوست
دارم در همین رابطه به آن اشاره كنم، مسئله برخورد كمونیستها و نیروهای بورژوائی
به جنگ جهانی اول است. در آن جنگ از دو طرف به مردم وعده داده شد كه اگر طرفین
(وعده دهندگان) به قدرت برسند، جنگ را خاتمه خواهند داد. از این دو، یكی از كاندیداهای
ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریكا بود كه اتفاقا تمام نیروهای چپ و انقلابی آن
كشور، از جمله جان رید نویسنده كتاب مشهور "ده روزی كه جهان را لرزاند"،
از ایشان حمایت می كردند؛ و دیگری هم لنین و بلشویكها بودند كه به مردم روسیه وعده
دادند اگر قدرت سیاسی را بگیرند جنگ را خاتمه خواهند داد. زمانی كه كاندیدای ریاست
جمهوری "طرفدار خاتمه دادن به جنگ" در آمریكا قدرت را گرفت، زیر قولش زد
و با بهانه های همیشگی شان به جنگ و كشت و كشتار ادامه دادند. در حالیكه بلشویكها
با تسخیر قدرت سیاسی، روز بعد آتش بس یكجانبه اعلام كردند و بقول خود وفا كردند.
بلشویكها با تسخیر قدرت سیاسی، تمام قراردادهای استعماری دولت تزار با دول ضعیف
مثل ایران تحت حاكمیت قاجار را ملغی اعلام كردند كه میلیاردها دلار به روسیه
بدهكار بودند. كجا چنین برخوردی انسانی از هیچ دولت مسلمان و یا دمكراسی دیده اید؟
قرآن و نهج البلاغه و غیره را كه ورق می زنید، سطر سطر آن از قتل و قتال، زن آزاری،
نابرابری زن و مرد، مسلمان و كفار، خودی و غیرخودی، تقدس مالكیت خصوصی و غیره می
گوید. زن كافر بر مسلمان حلال است! مال كافر بر مسلمان حلال است! بچه ٦ سال به عقد
مرد ٦٠ ساله در می آید. فكر كردن به این دنیا قدغن است! اینجا اصل بر نابرابری و
قلدری است.
دمكراسی هم همینطور.
ارتش و ساواك و جاسوس پرورش می دهند كه از بانكها و نابرابری پاسداری كنند. من كاری
ندارم كه طرف در ظن خودش دمكراسی را چطوری معنی می كند. اما شما بیانیه حقوق بشر
را كه دمكراسی مبنایش آنجاست، مرور كنید اصل تقدس مالكیت خصوصی است. چه C. B. Macpherson را مطالعه كنید
كه تقریبا هر كسی كه در كارش جدی است، تعریف او را از دمكراسی قبول دارد، و چه حسین
بشیریه را كه پدر جامعه شناسی لیبرالی و دمكراسی خواهی در ایران معرفی شده است،
دمكراسی را همانی كه خدمتتان عرض كردم معنی كرده اند. یعنی اصل بر نابرابری است.
اصل بر مقدس بودن مالكیت خصوصی. می خواهم بگویم كه شما قبل از اینكه كسی چه می گوید،
باید به این مراجعه و توجه كنید كه چه اهدافی باعث بروز چنین ایده هائی كه در
ادامه عملی شدند، شده اند. یكی برابری و لغو مناسبات طبقاتی است و دیگری جاودانه
كردن مناسبات طبقاتی تحت عناوین آسمانی و تقدس مالكیت خصوصی.
جوانان كمونیست: قبل از اینكه به سئوال بعدی
بپردازیم، می خواهیم منظورتان را از مالكیت خصوصی را بدانیم. به كمونیستها ایراد می
گیرند كه منظورشان از الغای مالكیت خصوصی اشتراكی كردن كت و شلوار و مسواك است!
ناصر اصغری: واضح است كه یك انسان با عقل سالم
چنین تصویری از برابری و لغو مالكیت خصوصی ندارد. منظور ما، همچنانكه در انقلاب
اكتبر هم عملی شد، لغو مالكیت خصوصی یعنی از دست سرمایه داران در آوردن وسائل معیشت
جامعه است. اكنون شما به این دنیا نگاه كنید، تمام كارخانجات، معادن، آبها، زمین و
وسائل عمومی حمل و نقل در دست عده معدودی هستند و بقیه برای زنده ماندن باید از
صبح تا شب جان بكنند. در واقع زندگی قریب به اتفاق انسانها را، با تصاحب و كنترل
بر وسائل تولید عمومی، به گروگان گرفته اند. در نتیجه می خواهم بگویم كه لغو مالكیت
خصوصی یعنی اشتراكی كردن مالكیت بر وسائل تولید و معیشت انسانها.
جوانان كمونیست: در جواب سئوال اول از دستاوردهای
انقلاب اكتبر گفتید. بطور مشخص از چه دستاوردهایی می شود صحبت كرد؟
ناصر اصغری: انقلاب اكتبر را می شود از دو نظر
موفقیت خواند و به دستاوردهای هم عینی (قابل مشاهده) آن و هم ذهنی (درونی) اشاره
كرد. دستاورد ذهنی آن این بود كه طبقه كارگر به قدرت خود پی برد كه می شود انقلاب
كرد و زنجیرهای بردگی را دور انداخت. طبقه ای برای اولین بار در تاریخ قدرت سیاسی
را تسخیر كرده و توانسته بود از آن محافظت كند كه كارگران در سراسر جهان آن را
قدرت خود محسوب می كردند و دست درازی به آن را دست درازی به خود میدانستد. طبقه
كارگر اكنون به قدرتی پی برده بود كه تا آنزمان اینجا و آنجا از جانب كسانی در تئوری
از آن شنیده بودند. تلقی بشر از خود را برای همیشه تغییر داد. اما دستاوردهای عینی
آن، طبقه حاكمه در سراسر جهان را وادار به عقب نشینی های عظیم كرد. اجازه بدهید كه
به چند دستاورد كه حتی امروز هم برای بسیاری عجیب به نظر می رسند، اشاره ای بكنیم.
حكومت تازه به قدرت رسیده كارگری در روسیه، كنترل تولید در كارخانه را به كارگران
و تشكلهای آن واگذار كرد. زمین را به كسانی داد كه روی آن كار می كردند. با یك
فرمان به تمام كشورهایی كه به زور ضمیمه روسیه شده بودند، آزادی جدا شدن داد. تمام
ملیتهای در چهارچوب كشور روسیه آن زمان به حق تعیین سرنوشت، كه آن زمان یك ركن اصلی
مبارزات رهائیبخش حول همین مسئله می چرخید، رسیدند. دولت كارگری تمامی قراردادهای
استعماری را ملغی اعلام كرد. روابط غیرشرعی زناشوئی (زنا) و همجنسگرائی، كه تا قبل
از انقلاب اكتبر از جرائم جنائی بودند را غیرجنائی اعلام كرد. به تمام كودكان، جدا
از اینكه در چه مناسباتی به دنیا آمده اند، حقوق یكسان تعلق گرفت. تبعیض بر علیه
كودكانی كه بدون روابط زناشوئی پدر و مادر به دنیا می آمدند را جرم اعلام كرد.
بكار بردن ترمهای تحقیرآمیزی چون "حرامزاده" بر علیه این كودكان جرم
اعلام شد. دخالت در زندگی خصوصی افراد را جرم اعلام كرد. به تمام شهروندان روسیه،
صرفنظر از نژاد، جنسیت، مالكیت و غیره، حق رأی برابر برای انتخاب شدن و انتخاب
كردن داده شد. قوانین كهنه و مذهبی ازدواج و طلاق را ملغی اعلام كرد. شما این دستاوردها
عملی و ملموس را كه در آن مملكت به قانون تبدیل شدند با دمكراسی و صدور دمكراسی
مقایسه كنید! كدام آدم منصف و شریفی این را با چین و كره شمالی و جمهوری اسلامی و
آمریكا مقایسه می كند!؟
جوانان كمونیست: تاثیر انقلاب اکتبر بر ایران آن
زمان چه بود؟
ناصر اصغری: تأثیر انقلاب اكتبر را می شود از
چند زاویه نگاه كرد. زمانی كه دهقانان از روستاهای ایران از زمین كنده می شدند و
دنبال كار می گشتند، جامعه ایران هنوز به آن صورت ظرفیت اشتغال كارگران را در سطحی
كه نیروی آماده بكار وارد بازار كار شده بود، نداشت. بخش وسیعی از این نیروی كار
آماده بكار، برای یافتن كار و لقمه نانی راهی مراكز صنعتی در روسیه تزاری و مشخصا
مناطق قفقاز امپراطوری روسیه شدند. شهرهای بزرگ و صنعتی مثل باكو مراكز تجمع بزرگ
كارگران ایران شدند. این كارگران توسط سوسیال دمكراتهای روسیه آموزش داده و سازماندهی
می شدند. این كارگران مهاجر، با برگشت به ایران، كوله باری از تجربه سیاسی و
انقلابی بهمراه می آوردند. حزب كمونیست اولیه ایران در واقع توسط همین انقلابیون
تشكیل شد. رهبران این حزب در ایجاد نهادهای دمكراتیك مثل سندیكاهای كارگری،
انجمنهای زنان و جوانان و نویسندگان نقش اصلی را داشتند.
از طرف دیگر با برخورد
برابر حكومت نوپای كارگری روسیه به ایران، لنین و بلشویكها تأثیر عمیقی بر
روشنفكران ایران گذاشتند. ملك الشعرای بهار، ابوالقاسم لاهوتی، نیمایوشیج،
ابوالقاسم عارف (عارف قزوینی) و خیلیهای دیگر در مدح انقلاب كارگری اكتبر شعر
سرودند. علی اكبر دهخدا كه یكی از مؤثرترین روشنفكران آن دوره بود، مدافع لنین و
انقلاب اكتبر بود. حتی گویا محمد مصدق هم در مدح این انقلاب حرفهایی زده است. بسیاری
از روشنفكران خانواده قاجار هم شیدای این انقلاب شدند. بالاتر اشاره كردم كه لنین
و بلشویكها با یك فرمان تمام بدهی های قاجار كه در واقع از باجگیری از مردم زحمتكش
باید تهیه می شد، را بخشیدند. حالا شما این را با برخورد مردم ایران با كشورهای
صادر كننده دمكراسی مقایسه كنید. كلك، دزدی، چشمداشت، دروغ و غیره كه از جانب انگلیس
و آمریكا به این مردم شده است، هنوز هم كه هنوز است، این تنفر مردم از انگلیس و
آمریكا برای خیلی ها دكان و بازار شده است.
جوانان كمونیست: انقلاب اكتبر با رهبری حزب بلشویك
و لنین به پیروزی رسید. جایگاه حزب در یك انقلابی مثل انقلاب اكتبر در چیست؟
ناصر اصغری: آیا طبقه كارگر بدون حزب خود می
تواند قدرت را بگیرد؟ و اگر فرضا قادر به این كار شد، می تواند قدرت سیاسی را نگه
دارد؟ اینجا اجازه بدهید كه به یك پروسه كه طی كرده و امروز ما را شكل داده است،
اشاره ای بكنم. به تجربه انقلاب كبیر فرانسه زیاد اشاره شده است كه چگونه بورژوازی
آریستوكراسی و اشراف را شكست داد و موانع سر راه توسعه سرمایه داری را كنار زد.
اما واقعیت این است كه جنگ اصلی در خیابانها را كارگران و یا آنچه كه در آن انقلاب
به sans-culotte مشهور بودند به پیش بردند و اشرافیت را شكست دادند. تا قبل از آن
بورژوازی در هلند و انگلیس هم انقلاباتی كرده بود كه امروزه كسی نه به آنها اشاره
ای می كند و نه اهمیت آنچنانی در مقایسه با انقلاب فرانسه در سرنوشت بشریت داشته
اند. منتها آنچه را كه می خواهم به آن اشاره كنم، این است كه sans-culotteها
رهبری بورژوازی را قبول كرده بودند و بورژوازی هم صرفا از این سر كه با در كنترل
داشتن قدرت این كارگران، وارد انقلاب شد. منتها در انقلابات ١٨٤٨، كارگران دیگر به
رهبری بورژوازی بدون قید و شرط تن ندادند و اصل شكست این انقلابات هم همین بود كه
بورژوازی به زیر شنل شاهان و اشراف در ترس از قدرت كارگران خزید. منتها شورش كمون
پاریس كه طبقه كارگر برای اولین بار قدرت سیاسی را تسخیر كرد، حاصل شجاعت و قهرمانی
طبقه كارگر پاریس بود. طبقه كارگری كه شجاعت بی مانندی به خرج داده، بورژوازی را
شكست داده بود اما خود نه طرحی برای پیشروی داشت و نه حزبی برای راه نشان دادن.
سرنوشت كمون را هم می دانیم. اما برای دفعه بعد كه طبقه كارگر برای تسخیر قدرت گام
برداشت، این بار در روسیه و با حزب خود و با برنامه این كار را كرد. انقلاب اكتبر،
همچنانكه تروتسكی هم در كتاب تاریخ انقلاب روسیه می گوید، در واقع ثابت كرد كه بدون
حزب بلشویك امكان پذیر نمی بود. حزبی كه برنامه و طرح دارد، رهبران كارگری و جنبش
زنان و غیره را در خود دارد و می تواند جامعه را سازمان بدهد. می تواند جامعه
انقلاب كرده را برای برنامه های بعدی پشت سر خود داشته باشد و انقلاب را به یك هدف
مشخص برساند. حزبی كه اعتراضات جاری در جامعه را به یك كانال سازنده هدایت می كند.
در این باره حتما باید در جای دیگری و به تفصیل صحبت كرد. آنچه كه می خواهم فقط
گذرا به آن اشاره كنم، این است كه بدون یك حزب قوی و منسجم، طبقه كارگر هیچگاه
قادر نخواهد بود قدرت سیاسی را از دست بورژوازی در بیاورد. اینهایی كه امروز، و
ظاهرا در كمپ چپ با حزبیت و تحزب كارگری مخالفت می كنند، چرت و پرتهای میدیای
بورژوازی را قورت داده اند كه گویا اگر كارگران حزب نسازند و یا به حزب خودشان نپیوندند،
كاری را می توانند بكنند. كارگر بدون حزب نه تنها همیشه برده كار مزدی خواهد ماند،
بلكه حتی دستمزدش را هم نمی پردازند. حتی از سندیكای خود هم محروم خواهد ماند.
جوانان کمونیست: با توجه به مبارزه بی امانی که در
ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی در جریان است، به نظر شما پیروزی انقلاب اکتبر
به رهبری بلشویک ها چه درس هایی برای انقلاب ایران دارد؟
ناصر اصغری: درس اول و ساده آن این است كه
بدون پیوستن به حزب طبقه كارگر، امكان پیشروی یا وجود ندارد و یا هم خیلی محدود
خواهد بود. درس مهم دیگرش این است كه حتی اگر قادر باشیم جمهوری اسلامی را در شكل
كنونی اش شكست بدهیم، اگر قدرت سیاسی را از دست طبقه سرمایه دار در نیاوریم،
بورژوازی با چهره دیگری و برای یك دوره دیگر همان بساط استثمار و مناسبات طبقاتی
را پهن خواهد كرد. بورژوازی امروز حتی یك وجب آزادی به كسی وعده نمی دهد. وعده می
دهد كه پس از فردای جمهوری اسلامی، به شما امكان می دهد كه با رأی خود كسانی را
انتخاب كنید كه شیوه استثمار را آنها تعیین كنند. یعنی چیزی مثل پاكستان و مصر و
هند را وعده می دهد. انقلاب اكتبر نه تنها اینگونه كلاهبرداریها را قبول نكرد و از
آنها پرده برداشت، بلكه رسما به آنچه كه به رفاه انسان ربط مستقیم دارد، وفادار
ماند و انسان را به آینده خود امیدوار كرد. اگر انقلاب ایران امیدی در دل كسی زنده
كرده است، همین جنبه آن است كه روزنه ای به دنیای بهتر باز شود. همان امیدی كه
انقلاب اكتبر به جهانیان داد.
جوانان کمونیست ۴۷۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر