آمارها
نشان می دهد که محل کار در ایران علی العموم به یک میدان جنگ اعلام نشده تبدیل شده
است، که روزانه جان چندین کارگر را می گیرد. به گزارش سازمان پزشکی قانونی ایران،
طی ۱۰ سال ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۶، ۱۵ هزار و ۹۹۷ نفر در حوادث ناشی از کار جان خود را از
دست دادند! یکسال پیش گفتند که روزانه ۵۱ حادثه کاری در تهران به سازمان تأمین
اجتماعی گزارش شده است. امسال مدیرکل پزشکی قانونی استان تهران گفته است که در هشت
ماهه سال جاری ۲۹۱ نفر بر اثر حوادث کار در استان تهران جان خود را از دست دادند
که در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته ۱۱ درصد افزایش یافته است. او می گوید در میان
کشورهای جهان درباره رعایت مسائل ایمنی کار، ایران رتبه ۱۰۲ را به خود اختصاص داده
است. در یک خبر دیگر مربوط به سال ۱۳۹۵، تعداد کارگرانی که بر اثر حوادث کار در ایران
جان خود را از دست دادند ۱۶۴۴ نفر گزارش شده است. در سال ۱۳۹۶، رقم گزارش شده به
۱۶۷۵ نفر می رسد. سیر صعودی همچنان در حال افزایش است و وزیر بهداشت و درمان رژیم
اسلامی، در آخر سال ۱۳۹۷ گفته بود که رقم مرگ و میر بر اثر سوانح محیط کار سالانه
بیش از ۲۰۰۰ نفر بوده و ۳۶ هزار نفر هم مصدوم می شوند. از قول ایشان نوشته اند که
“آسیبهایی که بر اثر حوادث کار بطور روزانه به کارگران در ایران وارد میشود شامل
حال حداقل ۱۰۰ کارگر می شود.” و مدیرکل سازمان پزشکی قانونی استان خراسان شمالی در
اواخر سال ۹۷ اعلام کرده بود که “آمار حوادث کار در این استان ۶۰ درصد افزایش یافته
است.”
سایت
“ایلنا” که وابسته به باندهای امنیتی این رژیم است و همیشه سعی می کند مشکلات
کارگران را کم رنگ نشان دهد، در سال ۱۳۹۱ نوشته بود که “این تعداد مرگ و میر، فقط
گوشهای است که گزارش میشود.” منظور نهادهای رژیم اسلامی از مرگ بر اثر سانحه در
محیط کار فقط مربوط به مرگهای دلخراشی چون سقوط از بلندیها، انفجار معادن، انفجار
در کارخانجات، انفجار دیگ بخار در کارخانهها که نمی شود قایم کرد و امثالهم است.
مرگ تدریجی کارگران بر اثر استنشاق دائم گازهای سمی و آزبست و غیره را اصلا کسی به
حساب هم نمیآورد! ظاهرا برای کارگر ارزان و مفت ایرانی زیادی لوکس است که به چنین
چیزی نگاه هم بکنند.
اینها
با این همه جنایتی که مرتکب می شوند همیشه سعی می کنند به ما بقبولانند که مقصر را
جای دیگری جستجو کنیم. مثلا جائی سازمان تأمین اجتماعی جمهوری اسلامی حوادث ناشی
از کار را “بی احتیاطی” کارگران دانسته بود. ظاهرا کارگر ایرانی “بی احتیاط”تر از
کارگران در کشورهائی است که مرگ و میرشان در محیط کار مشغله جامعه میشود و برای پیشگیری
از آنها راه حل جستجو می شود.
یکی
از قانون گذاران رژیم اسلامی گفته است: اگر کارگران نحوه استفاده از کلاه ایمنی،
لباس ضدحریق و سایر تجهیزات ایمنی را بلد باشند
و کار با آن را آموزش ببینند، به اهمیت حفظ جان خود پی میبرند و آن را از
کارفرمای خود مطالبه میکنند. یعنی صورت مساله از نظر عوامل این حکومت اینست که در
یک سو جمهوری اسلامی هزینه زیادی برای آموزش کارگران و تهیه انبوه لباس و وسائل ایمنی
را برای آنان صرف کرده اما از آنسو این کارگران نه به اهمیت حفظ جان خود پی برده
اند و نه برای سلامتی خود چیزی از رژیم مطالبه میکنند!
واقعیت
اینست که جمهوری اسلامی محیط کار را برای کارگران به یک میدان جنگ تمام عیار تبدیل
کرده است. منصور حکمت یک جائی به درست میگوید: “اگر از کسی بپرسند که آن جنایات
اصلی که در تاریخ بشر میشود اسم ببرد کدام است روی این چیزها انگشت میگذارد، دو
جنگ جهانی، فاشیسم هیتلری، کورههای آدم سوزی، هیروشیما، جنگ ویتنام، جنگ ایران و
عراق و غیره. اینها جنایتهای بزرگی بوده است که همه میشناسند. هم جانیان را میشناسند
و هم قربانیانش را. اما یک جنگ اعلام نشده و یک جنایت در حال جریانی در متن جامعه
سرمایهداری هست که همه اینجا اشاره کردند که قربانیانش از نظر تعداد کمتر از این
نمونههای برجسته جنایت در تاریخ نیست. همانقدر آدم روانه گورستان میکند، همانقدر
آدم روانه بیمارستان میکند، همانقدر خانهها را از هم میپاشد، همانقدر شادیها
را به غصه و غم تبدیل میکند که هر کدام از این دورههای ننگآور در تاریخ بشر. اما
فرقش در این است که در این مورد قاتلین و جانیان دارند کنار قربانیان خودشان قدم میزنند
و کسی نمیتواند نشانشان بدهد و بگوید مسئول مرگ آن هزاران نفر این کسی که اینجا
دارد راه میرود یا این نهاد است و این موجودی است که تازه خودش را هم از بقیه
جامعه معتبرتر و بالاتر میداند. قربانیان این جنایت خیلی معلوم و مشخصاند. این
جنایت قربانیانی طبقاتی دارد. اینطور نیست که بمبی روی محلهای افتاده و عدهای
جانشان را از دست دادهاند. این جنگی است علیه بخش مشخصی از جامعه. علیه طبقه
کارگر.”
مسئله بازرسی محیط کار
در
بسیاری از گزارشاتی که درباره سوانح محیط کار از طرف نهادها و مقامات جمهوری اسلامی
منتشر شده است، به عدم حضور مٶثر بازرسان ایمنی اشاره شده است. بازرسان کار در جائی
مثل ایران که رشوه دهی و رشوه گیری تحت شرایط فلاکتبار اقتصادی و معیشتی آن کشور
به جزئی از فرهنگ آنجا تبدیل شده است، بخش وسیعی از تخلفات مدیران و کارفرمایان را
در ازاء رشوه و تهدید و غیره، هیچوقت به درست و کامل گزارش نمی کنند و اگر جائی هم
گزارش کردند تخلفات کارفرمایان هیچوقت بررسی نمی شوند. روابط حاکم بر زندگی در ایران
در را بر روی رشوه دهی و باند بازی باز گذاشته و چوب آن را همه جامعه و بیش از همه
کارگران و خانواده های آنها می خورند.
بازرس
شریفی درباره حوادث محیط کار نوشته بود: “بنده بعنوان بازرس کار و مسئول نظارت بر
اجرای قانون و مقررات کار در کارگاههای تابع بعرض می رساند مهترین عامل بروز حوادث
ناشی از کار عدم توجه به رعایت اقدامات ایمنی و حفاظتی در محیط کار توسط کارفرمایان
میباشد. کار نظارتی نیازمند پشتوانه قوی اجرایی میباشد. قانون کار که چارچوب
روابط کارگر و کارفرما و همچنین وظایف کارفرما در محیط کار را مشخص میکند
متاسفانه بدون پشتوانه مانده و مسئولین مربوطه در ادارات نیز هیچ توجهی به این
موضوع نمینمایند. هر کدام از ما بازرسان کار بر اساس برنامه تنظیمی در سال حدود
۵۰۰ مورد بازرسی از کارگاهها انجام میدهیم و موارد تخلف مشاهده شده علاوه بر
گوشزد حضوری به کارفرما، بصورت نوشتاری نیز به وی اخطار ارسال می گردد. اما
همانطور که گفته شد وقتی که پشتوانه ای اجرایی نباشد کار نظارتی نیز ناقص و بیثمر
میماند. در سنوات گذشته بسیار کارفرمایان متخلفی که ما به مراجع قضایی معرفی نمودیم
که پس از سالها هنوز نتیجه ای حاصل نگردیده است.”
اما
خود کارفرمایان هم متخلف درجه اول هستند، بخشی از دزدانی هستند که دستشان در دست
مقامات ریز و درشت جمهوری اسلامی است که زندگی را بر مردم زحمتکش آنجا تلخ کرده و
به تباهی کشاندهاند. کارفرماها، که از قضا جمهوری اسلامی بعنوان دولت ایران خود
بزرگترین کارفرما در ایران است، از طریق نمایندگان خود در مجلس و قوه قضائیه و
دولت و رهبری و امام زادهها و غیره، دائم در حال گذراندن قوانینی هستند که شرایط
را هر روز از روز قبل برای استثمار وحشیانهتر و کاهش هر چه بیشتر قوانینی که میتواند
لگامی بر وحشیگری کارفرمایان بزند و امنیت جانی کارگران را بطور نسبی تأمین کند،
فراهمتر کرده و آنچه را که برایشان حائز کمترین اهمیت است جان همین کارگرانی است
که بخشا دستمزدشان هم پرداخت نمی شود!
مساله نظارت و نقش تشکل کارگری
مسبب
اصلی و مستقیم جان باختن کارگران در ایران بر اثر سوانح ناشی از کار، چیزی جز آن
شرایطی نیست که امروزه در یک بعد عظیم اجتماعی بر طبقه کارگر ایران تحمیل شده است،
شرایطی که هرگونه اعتراض آگاهانه کارگری در آن امنیتی تلقی میشود و هر کارگر آگاه
و معترضی که جرات سازمانیابی کارگران را به خود میدهد، تحت تعقیب قضایی و بازداشت
و زندان قرار میگیرد.
واقعیت
امر این است که مسئله کاهش سوانح محیط کار کارگران آخرین چیزی است که از طرف
مقامات ریز و درشت رژیم اسلامی جدی گرفته می شود. نه تنها جدی گرفته نمی شود، بلکه
با تمام قوا بر علیه امن کردن محیط کار و کاهش سوانحی که پیشگیری آنها بسیار ساده
است، ایستاده اند. سرکوب و امنیتی کردن تلاش کارگران برای ایجاد تشکل کارگری،
بتنهائی یکی از مهمترین اقدامات رژیم است که محیط کار کارگران را دائم ناامن نگه می
دارد.
بحث
“بی احتیاطی” از جانب رژیم و کارفرمایان یک حقه بازی و دروغ آشکار در جهت مخفی
کردن نقش جنایتکارانه خود علیه کارگران است. در پایه ای ترین سطح، برای تامین امنیت
محیط کار باید پول خرج کرد و رژیم و کارفرما در ایران حاضر نیست اینکار را بکند و
تا جائی که امکان دارد این پول را بالا میکشد و بسادگی محیط کار را به قتلگاه
کارگران بدل میکنند و سپس عامل حادثه را به گردان خود کارگر میاندازند! بنابراین
عامل بروز حوادث ناشی از کار نه “بی احتیاطی” کارگران بلکه قوانین حاکم بر روابط
کارگر و کارفرما است. طبعا احتیاط جزئی از زندگی هر انسانی است. در بسیاری از
کشورها، هرگاه کارگری از انجام کاری که به او محول شده احساس ناامنی بکند، حق دارد
از انجام آن سرپیچی کند و موارد ناامن را به کارفرما، کمیته بهداشت و ایمنی محل
کار، اداره و وزارت کار و تشکلهای کارگری محل کار گزارش بدهد. در ایران اما کامنت
آن بازرس کار تکلیف کارفرما و اداره کار را روشن کرد! “کمیته ایمنی و بهداشت محل
کار” هم زمانی معنی می دهد که برای کارگر حقی در نظر گرفته شده باشد که چنین چیزی
در ایران بی معناست. تشکل مستقل کارگری هم وجود ندارد که از حق کارگر برای داشتن یک
محیط کار ایمن دفاع کند و یا خطرات را هشدار بدهد و دنبال کند، برعکس، حرف زدن از
تشکل و یا تلاش برای درست کردن تشکل کارگری هم خود می تواند ناامنی دیگری برای
کارگر ایجاد کند و منجر به دخالت پاسدار و
بسیج و حراستی بشود. در نتیجه حرف زدن از “بی احتیاطی” کارگر نه تنها حرف مفتی
است، بلکه دروغی است که خودشان هم باور نمی کنند.
پشتوانه
قوی اجرائی بر نظارت کار توسط تشکل کارگری تامین می شود. تشکل کارگری مهمترین ابزاری
است که کارگران در نظام سرمایه داری برای تأمین نسبی امنیت جانی خود و ادامه زندگی
خود و خانواده شان می توانند به دست بیاورند. تشکل کارگری بطور روتین مواردی را که
باید تعمیر و بازسازی شده کشف و گزارش کرده و تعمیر و برطرف کردن این نواقص را پیگیری
می کنند. تشکل کارگری مسئله عدم تأمین مالی کارگران را پیگیری کرده و برای به دست
آوردن حداقلهایی که بشود با آن یک زندگی بدون ضرورت دست زدن به اضافه کاری و ساعات
طولانی کار – که خود یکی از عوامل سوانح کار است – را ادامه داد، تلاش می کند و
کارگران را سازمان می دهد. تشکل کارگری برای بیمه عمر و بیمه از کارافتادگی و غیره
تلاش می کند. پرداخت غرامت مکفی به بازماندگان کسانی که در محیط کار جان می بازند
و یا نقض عضو می شوند، از موارد مهم وظایف همه تشکلهای کارگری است. تشکل کارگری
برای اختصاص دادن بخشی از ثروت به دست آمده توسط کارگران برای امن کردن محیط کار
تلاش می کند. در جمهوری اسلامی ثروتی که توسط کارگران تولید می شود، نه خرج ایمنی
محیط کار و بیمه و غرامت، که خرج قتل و ترور و تحمیق جامعه می شود. خرج آخوند
جماعت و خرج سرکوب این حکومت می شود.
جان انسان در حکومت اسلامی
آنچه
که مشغله اصلی مقامات این رژیم بوده، “نابودی اسرائیل و فتح قدس”، “دست یافتن به
بمب هسته ای”، “موش دوانی در عراق و لبنان و غزه”، “امام زمان”، “پرورش تروریسم
اسلامی” و این قبیل مسائل است. جمهوری اسلامی نظامی است با تابلوی اللهی و آسمانی
که با استثمار کارگر و چپاول ثروت جامعه بهشت زمینی را برای اقلیتی انگل در جامعه
درست میکند، و در مقابل، جان اکثریت انسانهای کارگر و زحمتکش کوچکترین ارزشی برای
گردانندگان آن ندارد. دقیقا به همین خاطر این نظام باید سرنگون شود تا راه برای
برقراری نظامی شایسته انسان هموار شود. آنچه که در ایران از آن بعنوان دولت نام می
بریم، چیزی جز باند یک تعداد چاقوکش و سرگردنه بگیری که بر این جامعه چنگ انداخته
و زندگی مردم را به گرو گرفته اند نیست. همه بیاد دارند که احمدینژاد، رئیس جمهور
وقتشان در برابر کل جامعه و روبروی دوربینهای تلویزیون به رئیس مجلسشان گفت که تو
وزیر من را استیضاح نکن و من هم از دزدیهای اخویها و فک و فامیلانت پرده برنمیدارم.
ایشان هم کوتاه نیامد و در جوابش گفت که خوب شد شما آمدید و این حرفها را زدید که
مردم بدانند شما چقدر بیشخصیت هستید! بعد با انگشت همدیگر را تهدید کردند. کارگر
در کشور تحت سلطه اینها بیخود منتظر بهبود شرایط زندگی و از جمله امنیت جانیاش نمیماند،
برای آن مبارزه می کند و نهایتا سرنگونشان خواهد کرد.
یکی
دیگر از دزدان جمهوری اسلامی اعتراف کرده است که: “بسیاری از صنایع ما فرسوده است
و جهت ارتقاء ایمنی میبایست نوسازی گردد و روشهای قدیمی جای خود را به روشهای
نوین در جهت ارتقاء سطح ایمنی دهند.” بسیاری کارشناسان تاکید دارند که صَرف پول
برای ایمن ساختن محیط کار و رعایت جانب احتیاط به منظور کاهش حوادث کار، نه تنها
هزینه نیست بلکه سرمایهگذاری است. اگر کارفرمایان تنها یک صدم هزینه تلفات و
خسارات ناشی از کار را در کارگاههای خود خرج تجهیزات ایمنی کنند، از وقوع حوادثی
که زندگی کارگر را تباه می کند، جلوگیری میشود. اینها که ارزشی برای جان کارگر
قائل نیستند حاضر نیستند پولی خرج بروز رسانی وسائل ایمنی کنند و کارگر را با همان
صنایع فرسوده به کام مرگ می فرستند. اما ایمنی در محیط کار یک حق پایهای کارگران
است که همانند بسیاری از حقوق دیگر در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی، معنائی
ندارد. کارگر برای رسیدن به این حق پیش پاافتاده هم باید مبارزه اش را تا نجات از
شر این حکومت ادامه بدهد.*
۳۱ مارس ۲۰۱۹
(کارگر
کمونیست ۵۶۶(