برای کارگران؛
برای فعالین کارگری؛ برای اول ماه مه!
بارها از کمونیستها پرسیده شده که چرا کارگران؟
چرا در بین همه اقشار جامعه کمونیستها خودشان را با کارگران تداعی میکنند؟ هر
کمونیستی، بنا به تعریفی که از کمونیسم خود دارد، جوابی به این سئوال دارد. بعضیها
میگویند که کارگران مورد ظلم قرار میگیرند و حاصل تولیدشان چپاول میشود. تعریف
غلطی نیست، اما این جواب قانع کننده همه جانبهای نیست.
در طول تاریخ، حتی همین امروز هم، کسانی هستند
که بیشتر از کارگران مورد ظلم قرار گرفته و قرار میگیرند. زنان یک نمونه بسیار
بارز این مسئلهاند. پناهندگان نمونه دیگری هستند. افراد منتصب به مذاهب و اقوام
دیگر نمونههای دیگری هستند. چه کسی میتواند انکار کند که زن بودن در ایران،
افغانستان و عربستان یعنی حد ظلم و بیحرمتیها! پناهنده بودن در جائی مثل ایران
خود جهنم روی زمین است. سیاه بودن، بخصوص در آمریکای یکی دو قرن گذشته یعنی مانند
احشام به مزایده گذاشته شدن. و همه قبول داریم که در تقسیم کار امروز جهان، همه،
جز تعداد اندکی که انگل جامعه هستند، جائی و سهمی در تولید و بازتولید ثروت دارند.
اینجا بحث بر سر کار مولد و کار غیر مولد نیست. بحث بر سر سوخت و ساز امروز جامعه
است که کار مولد و غیرمولد به اندازه هم، نیاز چرخه
تولید و ارزشافزائی سرمایه اند.
ویژه گی کارگر در جایگاه و قدرت او در تولید است. کارگران، اگر متحد شوند، میتوانند
تولید را متوقف کنند و ماشین عظیم سرمایه را، که حاصل غصب ارزش اضافه تولید شده
توسط کار خود کارگر است، در هم بشکنند. این، البته که کار سادهای نیست و به همین
دلیل هم کارگران زیادی که هر روز در برابر نمایندگان سرمایهداران شکست میخورند، وارد
این عرصه از مبارزه نمیشوند؛ و بسیاری از کسانی که روزی باوری به شکست سرمایه
داشتند، امروز به آن دیگر باوری ندارند! مبارزه برای شکست سرمایه یک آگاهی طبقاتی میخواهد.
اما مبارزه برای بهتر و قابل تحملتر شدن موقعیت کار و زندگی، یک خصلت شاید بتوان
گفت "ذاتی" بشر و به تبع آن هر کارگری است که روزانه در برابر اجحافات
کارفرما مقاومت میکند.
"متحد شدن" کارگران، به نظر من در ۳
بعد خودش را بروز میدهد. اول اینکه کارگران در یک محیط کار، بعنوان تعداد وسیعی
آدم با هم ارتباط دارند، در برابر شرایط کار مشابهی قرار گرفته و یک منفعتی دارند؛
حتی اگر در هیچ سطحی از تحزب و تشکل متشکل نشده باشند. این به خودی خود اتحادی را
باعث میشود که در بخشهای دیگر جامعه تقریبا غیرممکن است. سطح دوم اتحاد کارگران،
اتحادی است که سنتا به آن میگوئیم صنفی. کارگر در این سطح در برابر کارفرما و
نمایندگان کارفرماها، اتحادیه، شورا و سندیکای خودش را دارد. اینجا کارگر با مسائل
محیط کارش درگیر است و با سندیکای خود دائم در حال جنگ و گریز با کارفرما بر سر
افزایش دستمزد، بیمه و امثالهم است. سطح بالاتری از اتحاد کارگران، اتحاد در
حزبشان است. اتحادی که منافعشان را فراتر از منافع صنفی صرف در آن محیط کار خاص
نمایندگی میکند.
سطح اول اتحاد کارگران برای سرمایه داران
غیرقابل اجتناب است. تولید سرمایهداری احتیاج به این دارد که تعداد وسیعی آدم زیر
یک سقف کار کنند؛ حتی اگر این مسئله باعث متحد شدن در سطوح دیگر هم بشود. سطح دوم
متحد شدن کارگران را، کارگر با جنگ و جدال خودش به مدیریت تحمیل میکند. این متشکل
شدن که به مدیریت و دولت آنها تحمیل شده است، تا آنجا که کل سیستم به مخاطره
نیافتد میتواند تحمل گردد. سطح سوم متشکل شدن کارگران هم، تا آنجا که در چهارچوب
نظام سرمایهداری باشد و احزاب نماینده کارگران، احزاب پارلمانی سوسیال دمکرات و
لیبرال باشند، قابل قبول و قابل تحمل است.
بحث اتحاد، تشکل و تحزب کارگران را میشود و
باید جای دیگری دنبال کرد؛ اما قصدم اینجا تاکید بر ویژهگی کارگر است که قدرتش در
تولید است. برای کمونیستها اهمیت کارگر نه در مظلوم بودن او در مقابل سرمایهدار
است. کمونیستها از هر کسی که ظلمی بهش میشود دفاع میکنند و در صف اول مبارزه
برای رفع آن ظلم قرار دارند. با قدرتی که کارگر در تولید و به تبع آن در جامعه دارد،
اگر بر این قدرتش آگاهی بیابد، میتواند همه بیعدالتیها در جامعه را ریشه کند
کند.
۲۴ آوریل ۲۰۲۲