اخیرا با سئوال زیر از طرف یکی از دوستانم مواجه
شدم: "با توجه به تحولات و تصمیمات که از بالای سر توده ها گرفته میشه، تو
ایران اگر سلطنت طلبان یا مجاهدین موفق شوند، واکنش حزب چه خواهد بود؟" این
سئوال به نظرم می تواند سئوال بسیاری از کسان دیگری هم باشد که اینروزها شاهد
وضعیت سیاسی در خاورمیانه و بالاخص در ایران هستند.
ابتدا بگویم که من سخنگونی حزب نیستم. نکاتی در
خصوص این بحث دارم که واضح است موضع حزب نیست. این بحث، امیدوارم که، به یک بحث
سازنده و رفیقانه دامن بزند.
در وضعیت کنونی جمهوری اسلامی ما با دو موقعیت
روبرو هستیم. یکی اینکه جمهوری اسلامی مثل رژیم اسم از بالا بپاشد و یکشبه سرانش
متواری روسیه، کانادا و ونزوئلا بشوند. دوم اینکه با یک روند انقلابی سرنگون بشود
که در پروسه انقلاب یک نیروی رهبری کننده یک جنبش خاص دست بالا پیدا کند. آنچه که
مسلم است وضعیت کنونی جمهوری اسلامی فوق العاده شکننده است و وضعیت جامعه ایران هم
فوق العاده!
اول به آن سه نیروئی که در سئوال هستند بپردازم.
تا آنجا که به سلطنت و سلطنت طلبان برمی گردد، گرچه تعدادی آدم در خارج و داخل آرزوی
دوران گذشته را دارند، اما یک آدم جدی سیاسی، یک فعال جدی سیاسی پشت آن نمی رود.
جمهوری اسلامی و آن وضعیتی را که بر جامعه تحمیل کرده، تعدادی را نسبت به گذشته
کور کرده است. جمهوری اسلامی، با سرکوبگری هایش، با اسلام و آخوندش، با فساد و
رانت و دزدی هایش، با مظهر کثافت بودنش، روی خیلی از جنایتکاران در تاریخ را سیاه
کرده است. اما کسی که به سیاست فکر می کند و می خواهد جامعه از جمهوری اسلامی به
یک جامعه آزاد، سکولار، جامعه ای که سانسور نباشد، کارگر حق داشته باشد تشکلش را
ایجاد کند، زن برده مرد نباشد، مذهب گورش را گم کند و در سیاست و دولت دخالت نکند،
به گذشته و رژیم سانسور و ثابتی و ساواک رضایت نخواهد داد. آدم جدی از یاد نخواهد
برد که رژیم پهلوی با یک انقلاب عظیم توده ای سرنگون شد. دوران آن رژیم را گورستان
آریامهری می خواندند. همه مردم رعیت شاهی بودند که دول خارجی با یک کودتا، حکومت
منتخب مردم را سرنگون و آن شاه را بر جامعه تحمیل کردند.
این البته بدان معنا نیست که راست در جامعه بدون
آلترناتیو است. بلکه به نظر من سلطنت خواهی نماینده آلترناتیو راست نیست.
تا آنجا که به مجاهدین برمی گردد، به نظر من این
نیرو، گرچه می تواند تعدادی آدم داشته باشد که مزاحمتی برای شهروندانی ایجاد کند،
اما شانس گرفتن قدرت را ابدا ندارد. اگر جامعه از اسلام جمهوری اسلامی عبور کند،
به اسلام دیگری تن نخواهد داد. مجاهدین نیروئی فوق العاده بدنام است که هیچ چیز
مثبتی در پرونده اش ندارد. مجاهدین به نظر من نماینده هیچ جنبشی در ایران نیست و
فردایش بهتر از امروزش نخواهد بود؛ که نیروئی در حاشیه جامعه خواهد بود و از آنچه
که هست هم ضعیف تر و حاشیه ای تر خواهد ماند.
حزب کمونیست کارگری می تواند نیروئی کاملا تعیین
کننده باشد. حزبی که در تمام طول عمرش، در حال سازمان دادن همه جنبشهایی بوده که
امروز می روند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. حزبی که خواهان آزادی و برابری کامل
زنان و مردان در تمام شئون زندگی است. حزبی که در تمام طول عمرش بر علیه سرکوب،
سانسور، اعدام و احکام زندان سیاسی مبارزه کرده است. حزبی که حزب سازمان دادن
اعتراض است و کارگران و زنان را در تمام مبارزاتشان نمایندگی کرده است. این حزب می
تواند در یک دوره گذار فعالین سیاسی بسیاری از جنبشها را، با تاریخش، با مبارزاتش
و با اهداف اعلام شده اش، جلب و جذب کند.
پروسه قدرت چگونه می تواند باشد
جمهوری اسلامی چه با قدرت انقلابی سرنگون شود،
چه با فشار غرب و اسراییل، به نظر من امروز یک نیروی تعیین کننده که به تنهائی بتواند
قدرت را بگیرد، وجود ندارد. (من البته وقتی از گرفتن قدرت حرف می زنم، منظورم قدرت
گرفتن یک حزب و ارباب شدن آن بر جامعه نیست. منظورم بیشتر قدرت اکثریت شدن در
نهادها و ارگانهای تصمیم گیرنده در جامعه است.) اگر امروز جمهوری اسلامی مثل رژیم
بشار اسد فروپاشید، هر ارگانی که حاکمیت را بگیرد و جامعه را به یک حالت نیمه
نرمال برگرداند، دو سه سالی طول خواهد کشید. در این مدت مردم ارگانهای خودشان را
سازمان خواهند داد. کمیته های محلات، شوراهای محله و مراکز کار، هسته های مقاومت و
غیره. اگر مثلا مجلسی ایجاد شد، حال این مجلس هر چه که باشد؛ پارلمانی، موسسان،
شورائی و غیره؛ افرادی، فعالین سیاسی ای رو می آیند و کسانی از صحنه خارج خواهند
شد. به نظر من پروسه قدرت گیری احزاب از پروسه قدرت گیری جنبشها خواهد گذشت. یک
واقعیت را که می شود مطمئن شد، این است که چپ و کمونیست این دوره، چپ و کمونیست
سال ۵۷ نیست که قدرت را دو دستی تقدیم آخوند جماعت کند و هم و غمش مبارزه با
اسراییل و امپریالیسم باشد. چپ سال ۵۷، در بهترین حالت یک چپ استعمارزده بود.
سیندورم کل اینها کودتای ۲۸ مرداد بود. مجلس دوره گذار، مجلسی از نمایندگانی خواهد
بود که به نظر من به چپ بازمانده از ۵۷ بی اعتنا خواهد بود. این مجلس شامل
نمایندگانی خواهد بود که اصل را بر برابری و رفاه خواهند گذاشت. نمایندگانی از
زنان، از کارگران، از بازنشستگان، از بی خدایان، از ملیتها و اقلیتهایی که مورد
ستم واقع شده اند، از رنگین کمانها، از دادخواهان و الی آخر. این مجلس حتما درباره
موقعیت نفت، معادن، آبها، سرمایه گذاری ها، چه به سر مساجد بیاورند، امام زاده ها
را چکار کنند و غیره هم تصمیم خواهد گرفت، اما لازم نیست که سرمایه داران
(نمایندگان از ما بهتران) تصمیم گیرنده این تصمیمات مهم در جامعه باشند. در مذاکره
بر سر سرمایه گذاریهای خارجی در کشور، نمایندگان کارگران، زنان و کل جامعه هم می
توانند بر سر میز مذاکره باشند؛ از کجا آمده که در مذاکرات اقتصادی و تجاری، حتما
باید سرمایه داران طرف اصلی مذاکره باشند. جامعه ایران به نظر من روند تا کنونی که
حتما سرمایه داران و بانکداران طرف حساب سرمایه گذاریهای خارجی باشند، را عوض
خواهد کرد.
اما همه اینها بستگی به این دارد که خود مردم و
یا بهتر بگویم نمایندگان مردم در ارگانها و نهادهای برآمده از سرنگونی جمهوری
اسلامی، چه اعتماد به نفسی به خودشان و به کاری که می کنند و تصمیماتی که می
گیرند، داشته باشند. یک هاله ای که می تواند مردم را کمی محتاط کند اینکه آیا غرب،
ترکیه، روسیه و اسرائیل در منطقه می گذارند مردمی آزاده که می خواهند سرنوشت
خودشان را تعیین کنند، سرنوشت خودشان را به دست بگیرند. تضمین این اول از هر چیزی
این است که رژیمی که ما باید داشته باشیم نه با غرب و شرق سر جنگ دارد و نه می
خواهد اسرائیل را از روی نقشه محو کند.
راه آزادی مردم ایران، راه سر راستی نیست. پر
پیچ و خم است، اما شدنی است و رفتن جمهوری اسلامی گام اولی است که باید هر چه
زودتر برداشته شود.
۳۰ دسامبر ۲۰۲۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر