۱۴۰۴ مهر ۳, پنجشنبه

پاسخی به پاسخ ایرج فرزاد

وقتی نخستین نوشته ایرج فرزاد را خواندم، واقعا دودل بودم که به چنین فحشنامه و نوشته عصبی‌ای پاسخی بدهم یا نه. در حین نوشتن جواب، با خودم کلنجار می‌رفتم که آیا ارزش دارد وقت صرف این کار کنم یا نه. اما بالاخره تصمیم گرفتم این سیب ترش را گاز بزنم. اکنون که جوابیه اخیر ایشان به یادداشت خود را دیدم، هم از او ممنونم و هم از خودم راضی برای نوشتن آن یادداشت.

از ایرج فرزاد ممنونم چون بالاخره فاصله خود را با خط سیاسی حاکم بر "حکمتیست‌ها" قاطعانه و آشکار اعلام کرده است؛ خطی سیاسی که هر چه بیشتر باید از آن فاصله گرفت. اما این واقعیت، چیزی از گذشته سیاسی او کم نمی‌کند. او همان کسی است که در امتداد همان خطی که می‌گفت "سوسیالیسم مردم را رم می‌دهد"، از حزب کمونیست کارگری جدا شد و پای بیانیه‌ای را امضا کرد که ما به‌درستی آن را "بیانیه مکارتیستی" نامیدیم. او در همه بحث‌هایی که کورش مدرسی مطرح کرد و نهایتا به جدایی از حزب کمونیست کارگری انجامید، قاطعانه جانب کورش را گرفت. حتما یادش می‌آید که متن پنجاه صفحه‌ای مصاحبه ینار محمد با کورش مدرسی درباره روند جدایی‌ها و بحث‌های آن دوره را خودش ترجمه کرد. حالا او به نوشته‌ای از خودش ارجاع می‌دهد که سه سال بعد از آن جدایی و پس از دفاع همه جانبه‌اش از کورش مدرسی نوشته شده است. اینکه امروز تاریخ جداگانه‌ای برای خود می‌سازد، چیزی جز دست‌کم گرفتن شعور مخاطبین نیست. به هر حال کورش مدرسی رهبر انشعابی بود که ایرج فرزاد را هم به عنوان تئوریزه کننده نظراتش با خود برد. امروز و یا سه سال بعد، نقد آن نظرات چه دردی را دوا می‌کند؟

 

شیوه جزمی نسبت به منصور حکمت

نکته دوم که باید بر آن تأکید کنم، شیوه جزمی این دوستان نسبت به منصور حکمت است. ایرج فرزاد و یارانش وقتی می‌خواهند بحثی از کادرهای حزب کمونیست کارگری را نقد کنند، کاری به نقد واقعی آن نظرات ندارند. بلکه متنی از منصور حکمت، مربوط به ۲۵ یا ۳۰ سال پیش، رو می‌کنند و مخاطب را دعوت می‌کنند: ببینید منصور حکمت چه گفت و این‌ها چه می‌گویند!

این بحث‌های منصور حکمت، بحث‌های ما هم هست. ما حزب کمونیست کارگری را بر دوش همان بحث‌ها جلو آورده‌ایم. اما سؤال اینجاست، آیا اگر منصور حکمت امروز زنده بود، بعد از بیش از دو دهه از درگذشتش، همچنان همان حرف‌های سال ۲۰۰۰ یا ۱۹۹۵ را تکرار می‌کرد؟ آیا او در همان نقطه درجا می‌زد؟ آخر این چه شیوه استدلال و بحث است؟ کسی در میانشان پیدا نمی‌شود که بگوید بابا جان، موضع امروز خود ما درباره مسائل روز چیست؟

 

مسئله تحزب و کاراکتر سیاسی ایرج فرزاد

سومین نکته درباره کاراکتر سیاسی امثال ایرج فرزاد و شیوه چسبیدن ایشان به منصور حکمت، مسئله تحزب است. منصور حکمت جایی، فکر می‌کنم در یکی از سمینارهای کمونیسم کارگری، می‌گوید: اگر من چیزی از لنین آموخته باشم، عزم و اراده او برای تغییر بود. منصور حکمت خود تجسم تحزب و تشکل بود. هر جا موردی برای مبارزه می‌دید، تشکل می‌ساخت. برای پناهندگان و مهاجران، برای زنان، برای کمونیست‌ها در عراق و افغانستان. اما دوستانی مانند ایرج فرزاد، تمام همت‌شان به نق زدن و فحش دادن به دیگران خلاصه شده است. ایرج فرزاد حتی عضو یک تشکل چهار نفره هم نیست. تمام افتخار امروزش این است که یک آرشیو درست کرده است! همین؟ واقعا همین!؟ واقعا کمونیسم را اینگونه متوجه شده اید؟ واقعا به قول منصور حکمت، یک کمونیست غیرحزبی در بهترین حالت می‌تواند یک همسایه خوب باشد. کمونیست باید متشکل و متحزب باشد. نمی‌شود دائم از متشکل شدن دیگران، متشکل شدن کارگران، متشکل شدن جامعه حرف زد، اما خودت حوصله هیچ تشکلی را نداشته باشی.



آنچه از ایرج فرزاد باقی مانده، نه یک کنشگر متحزب و مبارز سیاسی، بلکه کسی است که در جدایی‌ها و انشعاب‌ها جانب خطی را گرفت که خود امروز از آن تبری می‌جوید؛ کسی که نقدهای امروزش بیشتر به بازنویسی تاریخ شبیه است تا موضع‌گیری صادقانه؛ و کسی که جز به نق زدن و ارجاع به متونی قدیمی بسنده نمی‌کند. در برابر چنین مشی‌ای، تنها می‌توان گفت سیاست زنده، متحزب و پیشرو، همواره نیازمند ابتکار و نقد واقعی است، نه نوشتن تاریخ جعلی، نه جزمی‌گری و نه فحش‌نامه‌نویسی.

۲۳ سپتامبر ۲۰۲۵

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر