آن دوره سیاه
در سالهای اخیر دورهای آمد (و
رفت) كه دفاع كردن و مثبت گفتن از لنین كار چندان سادهای نبود. كاسه كوزه تمام
معضلاتی كه بر سر كارگران در چین می آمد، بن بست سرمایه داری دولتی در بلوك شرق،
دفاع چاوز و دوستان تروتسكیست طرفدار اسلام سیاسی وی از احمدی نژاد و انقلابات
مخملی در كشورهای بلوك شرق و تمام حقایق بعضا دستكاری شده و بسیاری هم نشده دوران
استالین و غیره را بر سر لنین شكستند. با فروكش كردن این گرد و غبار، وقتی كه توده
های كشورهای بلوك شرق راحت شده از حكومتهای توتالیتر استالینستی، مأیوسانه متوجه
شدند كه از درخت جلوی در خانه شان پولی سبز و آویزان نشده است، حركت بسوی رهایی،
كه با یك وقفه كوتاهی روبرو شده بود، از سر گرفته شد. اما همان دوره بسیار كوتاهی
كه "آمد و رفت" بعنوان یكی از سیاهترین دوره های تاریخ بشر به ثبت خواهد
رسید. آرمانخواهی نه تنها توسط مخالفین ایده های سوسیالیستی به سخره گرفته می شد،
بلكه حتی رفقای دیروزت هم این ایده ها را مسخره می كردند. آبژكتویسم (عینیت گرائی)
ـ كه نام دیگر و پرطمطراقی است برای خودپرستی ـ جای فلسفه ماركسیسم را گرفته بود!
بازار رمانهای سخیفی چون "سرچشمه" و "اطلس شانه بالا
انداخته" گرم شد، كه قهرمانان آنها آدمهای خودخواه و بدون احساس نسبت به درد
و نیاز دیگرانند. بیوگرافیهای رایج لنین دیگر كتابهای تونی كلیف، تروتسكی،
كروپسكایا، ویكتور سرژ و ای اچ كار نبودند؛ بلكه شرح زندگی این مهمترین شخصیت
تاریخ از زبان ضدكمونیست ترین دیپلوماتها ـ رابرت سرویس، ریچارد پایس و دیوید شاب
ـ بازار گرمی پیدا كرده بود. شرح تاریخ انقلاب فرانسه را نه از قول جورجس لبفیور و
تامس پین، كه از زبان ـ بقول ماركس ـ ادموند برك مجیزگوی سلطنت انگلیس رایج كرده
بودند. این آن دوره ای بود كه "آمد و رفت".
در همین دوره نویسنده شریفی به
نام لارس لی به خواندن دقیق لنین روی آورد(١). مهمترین كار وی كتابی است قطور
درباره "چه باید كرد؟"(٢) لنین. لارس در این كتاب كه منتقدین آن می
گویند در نوع خود یكی از بهترین كتابهاست، از زوایای مختلفی و در بیش از ٨٥٠ صفحه
نظرات لنین و شرایط سیاسی ای كه منجر به نوشتن "چه باید كرد؟" شد را
مورد بررسی موشكافانه قرار داده است. من هنوز این كتاب را نخوانده ام؛ اما اینجا
می خواهم كتاب دیگری از لارس را تحت عنوان "لنین" به خوانندگان این
نوشته معرفی كنم.
سناریوئی كه رهبری طبقه
كارگر در مركز ثقل آن است
"لنین" كتابی است نه
چندان قطور، در ٢١٢ صفحه، كه یك كتابخوان می تواند در یك بعدازظهر تابستانی به
راحتی كل آن را مطالعه كند. خواننده با خواندن فصل پایانی كتاب، فصل ٥، می تواند
حدس بزند كه خود لارس هم به دنبال جوابی است برای توضیح شكست انقلاب روسیه؛ اما او
به عقب برمی گردد و از دوران اولیه زندگی سیاسی لنین شروع می كند و بقول خودش
"سناریوی قهرمانانه" لنین را در آخرین جملات كتاب "دوستان مردم
كیانند و چگونه با سوسیال دمكراتها می جنگند؟" پیدا كرده و نشان می دهد و یا
بقول منتقدین كتابش، این "سناریو" را در تمام دوران بعدی زندگی سیاسی
لنین تعبیر می كند و تا آخرین روزهای زندگی لنین، او را درگیر تلاش برای پیاده
كردن این سناریو می بیند. و آن آخرین جمله هم این است: "وقتی که نمایندگان پیشرو
طبقه کارگر به سوسیالیسم علمی مسلط شدند، آن موقع كه ایده نقش تاریخی کارگر روس
شكل گرفت، زمانی که این ایده ها گسترش یافتند، و زمانی که سازمانهای باثبات در میان
کارگران برای تحول جنگهای پراکنده اقتصادی به یک مبارزه طبقاتی خودآگاه شكل گرفتند
- کارگر روس به راس عناصر دموکراتیک صعود خواهد كرد، استبداد را سرنگون و پرلتاریای
روسیه را در کنار پرولتاریای تمام کشورها، در مسیر مستقیم مبارزه عریان
سیاسی به انقلاب کمونیستی پیروزمند منتهی خواهد کرد." لارس می گوید كه
كروپسكایا و زینویوف بعد از پیروزی انقلاب اكتبر به گذشته نگریسته و می گویند كه
انگار لنین موقع نوشتن آن سطور، امروز را از پیش می دید.
لنین برای پیگیری این سناریو
احتیاج به سازمان دارد. احتیاج به فعالین پیگیر دارد و به دنبال آنها در میان خود
صفوف جنبش كارگری می گردد. لارس جایگاه سازماندهی حزبی و پلمیك لنین با
ناردونیكها، سوسیال رولوسیونرها، منشویكها، و بعدها پلمیك با احزاب سوسیال دمكرات
انترناسیونال دوم را نشان می دهد. به نقش سازمان و حزب كارگری اشاره می كند كه
چگونه لنین از همان روزی كه وارد دنیای سیاست شد، بیشترین انرژی را صرف ساختن آن
كرد. به نقش و جایگاه "ایسكرا" می پردازد و جایگاه نشریات و روزنامه های
حزبی و همچنین محدودیتها و مشكلات پیش روی لنین می پرازد. به تلاشی كه لنین برای
ایجاد نشریات حزبی می كرد می پردازد. او جایگاه اهمیت آزادی بیان را در دستگاه
فكری لنین نشان می دهد و می گوید كه چگونه بدون كارگران، "قهرمانان"
لنین، آن ابعادی که انقلاب ١٩٠٥ بخود گرفت و آزادیهایی که به همراه آورد قابل تصور
نبود. در همین رابطه جایگاه سازمانی كه هر لحظه در فكر و تلاش برای سازماندهی این
"قهرمانان" بود را یادآوری می كند كه لنین در مركز ثقل آن بود.
لارس زندگی سیاسی لنین را به
سه دوره تقسیم میکند: دوره ١٨٩٤ ـ ١٩٠٤ (سوسیال دمكرات)، دوره ١٩٠٤ ـ ١٩١٤ (بلشویك)،
و دوره ١٩١٤ ـ ١٩٢٤ (كمونیست). لنین در هر دوره ای با مشكلات و معضلات خاص خود و
كشمكشهای درون حزبی و اردوی چپ خاص آن دوره روبروست، اما سناریوی یاد شده راهنمای
راهش است.
لارس هم مانند متد تروتسكی در
شاهكار ٣ جلدی "تاریخ انقلاب روسیه" شكست انقلاب روسیه را حاصل ٣ فاكتور
می داند: ١) ویرانی روسیه بر اثر جنگ امپریالیستی جهانی اول كه با پافشاری و
كوبیدن بر طبل جنگ جنگ جنگ تا ویرانی، هم توسط تزار و هم توسط دولت موقت تا ویرانی
كامل آن ادامه داشت، ٢) فروپاشی اقتصادی روسیه در دوره قبل از انقلاب، كه چنان
ابعادی گرفته بود كه حتی با خاتمه جنگ و پیروزی انقلاب هم پس لرزه هایش احساس می
شد. این فروپاشی هم عمدتا حاصل همان جنگ بود، ٣) جنگ داخلی و حمله سفیدها و ١٤
دولت بورژوائی از هر طرف به حكومت نوپای كارگری. لارس اینجا به روزهای آخر زندگی
لنین اشاره می كند كه چگونه حتی در ملاقات با كمونیستهای انگلیسی مثل آرتور رانسوم
و برتراند راسل چشم و امید به همان سناریو دارد و آن را مطرح می كند و راه انقلاب
سوسیالیستی در كشورهای غربی مثل انگلیس را با آنها در میان می گذارد. لارس می گوید
كه لنین در ملاقات دومش با برتراند راسل امیدوار نبود كه سناریویش به وقوع
بپیوندد. لنین قهرمانانه برای عبور از معضلاتی كه شورش دهقانان برای حكومت نوپای
كارگری ایجاد كرده بود تلاش می كند و لارس اینجا با دقتی بی نظیر و شرافتمندانه،
نه همانند بقول لنین "بی مایه های كله پوك"، به برخورد لنین در نامه
هایش به مقامات محلی در برخورد به دهقانان شورشی و محتكرین اشاره می كند. لارس نشان
میدهد که تا چه اندازه برای رسیدن به یك نتیجه درست تلاش كرده و تنها به خواندن
اسناد و تاریخ دستكاری شده اكتفا نكرده است. لارس به مقایسه برخورد ارتش سفید در
قتل عام همین دهقانان شورشی و برخورد لنین می پردازد و این دو برخورد را در متن
زمان و شرایط توضیح می دهد. نتیجه می گیرد كه هدف لنین از آن برخورد با كولاكها
عمدتا ادامه جنگ طبقاتی در روستاها و در آوردن نان شب مردم روسیه از دست آنها بود
كه با احتكار و سرپیچی از تصمیمات دولت در آن برهه حساس تاریخی، زندگی را بر مردم
سیاه كرده بودند. لارس در آخر هم به تصمیم حیاتی "نپ" می پردازد و چرا
لنین این سیاست را پیش گرفت و چه اندازه با اتخاذ این تصمیم و سیاست متأسف شد!
بالاتر اشاره كردم كه لارس به
دنبال پیدا كردن جوابی به چرائی ناكام ماندن انقلاب روسیه بوده و برای یافتن آن زندگی
سیاسی لنین را بدقت مورد مطالعه و تحقیق قرار می دهد. او فراز و نشیبهای زندگی سیاسی
لنین را با مبارزه طبقاتی توضیح می دهد و نقاط ظاهرا منفصل را در بستر مبارزه
طبقاتی به هم وصل می كند. او هر لحظه از تلاش لنین را، چه آنجا كه در اوج قدرت
شوراها قرار دارد و چه آنجا كه در حزب تنها می ماند و به نظر می رسد از لحاظ سیاسی
برای همیشه طرد و ایزوله شده است، با مبارزه طبقاتی حادی كه راهنمای لنین است و آن
سناریویی كه عصای دستش است توضیح می دهد. او در نتیجه گیری اش ـ به نظر من ـ به
نتیجه درستی نمی رسد و نتیجه می گیرد كه به نظر او روسیه ١٩١٧ آماده سوسیالیسم
نبود؛ و این را نه خطای لنین، كه در محدودیتهای زمانی و شرایط آن دوره می بیند.
این نكته ای است كه باید بیشتر مورد مشاجره قرار بگیرد.
حزب و كارگر
در خواندن "لنین" دو
نكته بطور بسیار برجسته ای نظرم را به خود جلب كردند. جایگاه رهبر كارگری و جایگاه
حزب نزد لنین. اهمیتی كه لنین برای تحزب قائل بود، شاید برای کسانی که لنین را می
شناسند روشن باشد و لزومی به گفتن نداشته باشد. بسیاری از مورخین به دادن وزنه ای
بیش از حد از جانب لنین به ساختن و نگه داشتن حزب اشار كرده اند. پر بیراهه هم نرفته اند. اما ما این تأكید لنین را
بر حزب در دوره قبل از تصرف قدرت سیاسی شنیده بودیم. لارس لی با زیر ذره بین
گذاشتن مدارك و شواهد به این حقیقت اشاره می كند كه لنین برای عبور از بحرانهایی
كه حكومت نوپای كارگری و بخصوص با هجوم بوروكراتها به سازمانهای دولتی، بر این
نكته تأكید دارد كه سكان قدرت از دست حزب خارج شده و از آن گلایه دارد. او تلاش و
تأكید می كند كه حزب بلشویك (كمونیست) باید سازمان دولتی را بچرخاند و نه برعكس.
از نظر لنین حزب همان حزبی بود كه انقلاب كرد و دنیا را به سمت انقلاب سوسیالیستی
می برد، اما بوروكراتهای هجوم آورده به سازمانهای دولتی، از موقعیت به دست آمده
استفاده ای ناروا می كردند و این موقعیت دولت نوپای كارگری را در معرض خطری هولناك
قرار داده بود.
همزمان با مطالعه
"لنین"، كتاب دیگری را نیز به نام "انقلاب ١٩٠٥ روسیه" از
سالومان شوارز مطالعه می كردم. سالومان شوارز یك منشویك است و در این كتاب به
اصطلاح به جدائی بلشویكها و منشویكها و به جنبش كارگری طی آن سالها می پردازد.
شوارز هم مثل بقیه تاریخنگارانی كه در سنت سوسیال دمكراسی اروپائی و كائوتسكیسم
قرار دارند، منشویكها را صاحب جنبش كارگری روسیه می داند. در این تاریخنگاری در
همه جا منشویكها برجسته هستند و اعتراضات كارگری ١٩٠٣ ـ ١٩٠٧ هم تحت رهبری این
جناح از سوسیال دمكراسی قرار دارد. لارس این تاریخنگاری را به چالش می كشد و بقول
معروف، آن تصویر وارونه را سر جای درستش می گذارد. با هجوم جاسوسهای پلیس مخفی در
لباس عضو به حوزه های حزبی، و با عقب نشینی انقلاب و فروكش كردن شرایط انقلابی،
بحث انحلال سازمانهای حزبی و عقب نشینی از مبارزه و همچنین استعفای نمایندگان
سوسیال دمكرات در دوما در بین منشویكها و بلشویكها هم قوت می گیرد. شرایط سیاسی
معروف به ارتجاع استولیپینی "سالهای سیاه" نام می گیرد. كسی مطمئن نیست
با چند جاسوس در یك حوزه حزبی در تماس است؟ چنین شرایطی جو شک و بی اعتمادی در را
میان فعالین و سازمانهای سیاسی دامن میزند. همه را حتی به خود هم مشكوك می كند.
رومن ملیناوسكی، یكی از نمایندگان سوسیال دمكرات در دوما ناگهان و بدون هیچگونه
دلیل موجهی به خارج می گریزد. او طی سالهای ١٩٠٥ یكی از فعالین با نفوذ جنبش
كارگری می شود. همین موضوع او را به یك سوسیال دمكرات ارتقاء می دهد. همه شواهد و
البته جو آن زمان هم، بر این نكته اشاره می روند كه رومن ملیناوسكی مشكوك است و
باید حزب با احتیاط با او برخورد كند. لنین این شبهه را با سرسختی رد می كند و بر
این نكته تأكید می كند كه او یك رهبر كارگری است و رهبر كارگری ای كه امروزه در
روسیه تا سطح آگوست ببل آلمان، كه او هم یكی از رهبران حزب سوسیال دمكرات آلمان و
از صفوف جنبش كارگری برخاسته بود، ارتقاء یافته را نباید این چنین ارزان خراب كرد.
لارس می نویسد كه رومن ملیناوسكی عضو كمیته مركزی حزب بلشویك بود و تنها بعد از
انقلاب اكتبر معلوم می شود كه او یك جاسوس پلیس مخفی بوده است.
چه زیباست شادی برای كسی كه
پیام آور شادیست!
فصل آخر كتاب، فصل ٥، جایگاه
ویژه ای در كتاب "لنین" لارس دارد. او به برخوردها و سیاستهایی از طرف
لنین که جامعه انقلابی را از تند پیچهای خطرناک عبور دهند، به حق توجه ویژه ای
دارد. این فصل خواننده را تماما در خود فرو می برد چرا كه تصویری كه لارس از لنین
و تلاشهای او دارد، با تصویر رایج و بازاری تفاوتی فاحش دارد. او به گرو گرفتن
غذای مردم شهر توسط كولاكها، دهقانان بزرگ، را نمی تواند تحمل كند، اما در صدور
دستور سركوب آنها هم شك و تردید دارد. برخورد لنین برای عبور از این بحران را فقط
باید از زبان لارس شنید.
لنین هر لحظه از زندگی كردن در
یك روسیه خلاص شده از دست تزاریسم را می ستاید و سرافرازانه در اولین سالگرد
انقلاب می گوید: "ما در زمانه ای شاد زندگی می كنیم!" و چه زیباست شادی
برای ابرمردی كه شادی را برای دنیا می خواست و بهترین و زیباترین زندگی را صرف شاد
كردن دیگران كرد!
تلاشی كه لنین برای رهایی
بشریت كرد، اهمیتی كه برای مبارزه كارگری قائل بود، جایگاهی كه او به تحزب
كمونیستی طبقه كارگر داد، نفرتی كه او از بورژوازی داشت و نفرتی كه به كائوتسكی بعد
از خیانت وی به آرمانهای سوسیالسیتی، پیدا می كند و برای همه اینها لارس توضیحات
تاریخی و فاكتی می آورد، آدم شریف را به معنای واقعی كلمه عاشق لنین می كند. لنین
بالاخره در ٢١ ژانویه ١٩٢٤ آخرین نفسش را كشید؛ اما با خواندن كتاب
"لنین" و دنبال كردن سرنوشت سیاسی این استوارترین شخصیت سیاسی دنیای
معاصر، احساس كردم كه خبر مرگ عزیزترین دوست، رفیق، رهبر و راهنمای خود را شنیدم.
فقط "بی مایه های كله پوك"، تكیه كلام لنین در اشاره به مخالفین سیاسی،
با خبر مرگ او شادی كردند و برای شناختش به اسناد دست ساز بورژوازی مراجعه كردند.
برای شناخت لنین باید به لارس لی هم مراجعه كرد.
توضیح
========
(١) من اخیرا متأسفانه در
اشارهای به كاری از لارس لی، با بی دقتی از او بعنوان یك "آكادمیسین"
اسم بردم كه قبل از هر چیز از خود لارس صمیمانه پوزش می خواهم. لارس گرچه استاد
دانشگاه مك گیل در مونتریال كاناداست اما موضوع درسش ربطی به تاریخ شوروی و لنین و
اشاره ای كه من به او كرده بودم، ندارد. یك كار "آكادامیك" و یا كار یك
آكادامیسین كاری است كه نویسنده، موضوع مورد تحقیق خود را در برابر دریافت اجر و
مزد از مؤسسه ای كه در آن كار می كند انجام میدهد، و حاصل كار خود را به آن مؤسسه و بعدا هم به بیرون
ارائه می دهد. لارس در كنار كار روزمره خود، مطالعه وسیعی روی زندگی سیاسی لنین و
تاریخ روسیه شوروی انجام داده است كه در نوع خود كم نظیر است. به همین دلیل تحقیقات
لارس لی تحقیقاتی آكادامیك نیستند، گرچه شیوه ارائه و تحقیق آن در سطح بهترین
كارهای آكادامیك ارائه شده اند.
(٢) Lenin Rediscovered: What Is to Be Done? In Context
========
اسامی و ترمهای انگلیسی:
سرچشمه ـ The Fountainhead
اطلس شانه بالا انداخته ـ Atlas Shrugged
رابرت سرویس ـ Robert Service
ریچارد پایپس ـ Richard Pipes
دیوید شاب ـ David Shub
ویكتور سرژ ـ Victor Serge
لارس لی ـ Lars T. Lih
آرتور رانسوم ـ Arthur Ransome
جورجس لفبیور ـ Georges Lefebvre
"بی مایه های كله
پوك" ـ philistine
سالومان شوراز ـ Solomon Schwarz
رومن ملیناوسكی ـ Roman Malinovsky
نپ ـ NEP
١١ اوت
٢٠١٣
(كارگر كمونیست ٢٧٣)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر