۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

قضیه دفاع حزب حكمتیست از رضا رخشان

"چو دزدی با چراغ‌ آید، گزیده‌تر برد کالا!"
ناصر اصغری

بحران هویتی حزب حکمتیست رهبری این حزب را ناگزیر کرده به چیزی چنگ بیندازد تا بتواند بطور موقت هم که شده ناتوانی خود از حل این بحران را بپوشاند. ریسمانی که به آن آویزان شده‌اند دفاع از رضا رخشان و نظرات او است. این روش بیحاصل است. نه فقط هدفشان را برآورده نمی‌کند بلکه پوشش جعلی کارگر کارگری ایندوره شان را هم بکنار می‌زند و کنار زده است. دلیلش بسادگی دوتاست، اولا سیاست‌های دست راستی تاکنونی این حزب در چند سال گذشته باینوسیله قابل بزک نیست، و دوم اینکه مردم عقل و شعور و حافظه دارند و بی توجهی به آن فقط پرت بودن و غیر اجتماعی بودنتان را نشان می‌دهد. نمی‌شود زمانی به کارگر بگوئید "خر نشو" و امروز با افتخار اعلام کنید که نمی‌دانید که رضا رخشان چه گفته اما از وی دفاع می‌کنید و منتقدین وی را به ناسزا بگیرید. این کارگر دوستی فقط یک محمل است که بسادگی قابل مشاهده است.
از رهبری حزب حكمتیست تاكنون مطالب متعددی در جواب منتقدین رضا رخشان و درباره بحثهای مربوطه نوشته‌اند. ظاهر قضیه این است كه دارند از یك رهبر و فعال كارگری و فعال سندیكائی دفاع می‌كنند. این اما همچنانكه گفتم، ظاهر قضیه است. وقتی كسی پشت سر یك موضوع قائم می‌شود كه زیرجلكی از موضوعات دیگری دفاع كند، خیلی زننده است. زننده است برای اینكه خود می‌داند موضعش ارتجاعی است و نمی‌تواند علنا از آن دفاع كند، بلكه مجبور است كه با سنگر گرفتن پشت موضوع دیگری و اعتبار احتمالی كس دیگری موضع خود را جا بیاندازد. این درست همان كاری است كه رهبری حزب حكمتیست انجام داده است. بخصوص نوشته‌های خالد حاج محمدی، حسین مرادبیگی و محمد فتاحی، جدا از نفرت پراکنی علیه حزب كمونیست كارگری و رادیكالیسم ضد جمهوری اسلامی، یك مشت ناسزا به طرف منتقدین مقابل پرتاب كرده‌اند و فكر می‌كنند با این روش می‌شود كسی را قانع كرد. هر خواننده‌ای سبك و سطحی بودن آنها را تنها با یك مرور ساده متوجه می‌شود. واقعا دل خواننده برای افتادن نویسنده به یك چنین موضع ضعفی، می‌سوزد.
اما نوشته بهرام مدرسی صاف و ساده حرف دل رهبری حزب حكمتیست را زده است. جدا از اینكه حزب حكمتیست در شرایط امروز سیاست ایران چه جایگاهی دارد، اما از آنجا كه پشت یك سری سیاست و عناوین قائم شده‌اند و به مبارزات كارگران و مردم زحمتكش لجن می‌پراكنند و شكست اعتراضات مردم را واقعا جشن گرفته‌اند، باید جوابشان را داد.
خواننده‌ای كه نظرات رضا رخشان را دنبال كرده است، حق دارد از خود بپرسد كه موضوع از چه قرار است. اجازه بدهید چند فقره از مواردی كه رضا رخشان از آنها دفاع كرده و مورد نقد كمونیستها و در عین حال دفاع حزب حكمتیست قرار گرفته است را با هم مرور كنیم.
بحث اخیر ما با رضا رخشان بدنبال نامه ایشان به سندیكاهای كارگران فرانسه شروع شد. مواضع قبلی ایشان، اینجا و آنجا مورد برخورد قرار گرفته بودند؛ اما در یكی دو ماه گذشته، علاوه بر نامه مذبور، وی نوشته‌ای هم در دفاع از سیاستهای حذف یارانه‌های احمدی نژاد نوشته بود كه مورد نقد قرار گرفت، تا جائی كه خود ایشان هم به نظر می‌آمد عقب نشینی‌هائی كرده باشد. بحث ما با خود رضا رخشان درصورتی که نکته جدیدی مطرح نشود بپایان رسیده، اما اینجا اجازه بدهید كه به خود حزب حكمتیست بپردازیم و روشن کنیم که درباره آنچه رضا رخشان گفته و انتقادی که بوی شده است در کجا میایستد.


"كمونیستها مانع ایجاد تشكل كارگری هستند"
رضا رخشان در نامه‌ای تحت عنوان "به سندیكاهای كارگری فرانسه" گفته است كه "فرصت را غنیمت دانسته و به اطلاع شما می‌رسانم که یکی از دلایل مهم مشکلات کنونی طبقه کارگر ایران فقدان تشکلهای توده‌ای کارگران در ایران و تبلیغات شدید ضد سندیکائی است که از جانب بسیاری از دوستداران ظاهری طبقه کارگر اعمال می‌شود." به ایشان انتقاد كردیم كه دوست عزیز اگر دلیل مهم مشكلات كنونی طبقه كارگر ایران فقدان تشكل توده‌ای كارگری است، این امر بخاطر سركوب قرون وسطائی جمهوری اسلامی است. به ایشان گفتیم كه این چوب لای چرخ گذاشتن است و شما دارید آب پاكی روی دستان خونین جمهوری اسلامی می‌ریزید. رهبری حزب حكمتیست با همان انتقادات اولیه ما، به دفاع از نظرات رضا رخشان برخاست. با اینگونه دفاع جانانه از نظرات رضا رخشان، رسما در این ادعای او كه كمونیستها و طرفداران مجامع عمومی و شوراها هستند كه نمی‌گذارند تشكلهای توده‌ای كارگران و سندیكاها ایجاد شوند، شریك است! این درست چیزی است كه جمهوری اسلامی برای خریدن آبرو در مجامع بین المللی لازم دارد تا افشاگریهای مخالفینش در این مجامع بی اثر بماند! به كسی كه اینگونه اظهارنظر می‌كند، گفته شده است كه این آب پاك ریختن بر دستان خونین جمهوری اسلامی خوب نیست، داد و فغانشان درآمده كه چرا به فعال كارگری فلان و بهمان میگوئید!؟
با تلاش جدی فعالین كمونیست و كارگری در خارج كشور، سندیكاهای كارگری فرانسه اعتراضی را بر علیه جمهوری اسلامی فراخوان داده‌اند. آنگاه یك نفر كه هنوز برایمان معلوم نشده واقعا چه انگیزه‌ای برای نوشتن آن نامه كذائی داشته، تمام این فعالیت را با یك  نامه و بنام "فعال كارگری" خراب می‌كند، و بعد حزبی به نام حزبی كمونیستی، از این خرابكاری دفاع می‌كند! باید پرسید آن حزب واقعا چه انگیزه‌ای دارد كه در خرابكاری در فعالیتهای بر علیه جمهوری اسلامی شریك می‌شود؟!

"كارگران در كمیسیون یارانه‌های مجلس اسلامی شركت كنند"
رضا رخشان در نوشته "یارانه‌ها، تلاشی برای یک ارزیابی واقعی" سیاه بر سفید نوشته است "نمایندگان تشکلهای کارگری باید بتوانند با شرکت در کمیسیون یارانه‌ها(ی مجلس شورای اسلامی) در تصمیم گیری و نظارت بر اجرای آن حضور داشته باشند." این راهی است كه ایشان بعنوان رئیس وقت هیأت مدیره و عضو هیأت رئیسه سندیكای كارگران نیشكر هفته جلو این تشكل كارگری می‌گذارد! به او یادآوری شد كه چرا سندیكای كارگران نیشكر هفت تپه را كه حاصل مبارزات پیگیر كارگران است و نه ملك شخصی افراد، به زائده مجلس و شریك جرم جمهوری اسلامی تبدیل می‌كنید؟! آیا حزب حكمتیست طرفدار حضور در مجلس اسلامی و كمیسیون یارانه‌های آن است؟ اگر چنین است لطفا همین را بگویند و به منتقدین پرخاش نکنند. دفاع حزب حكمتیست از نظرات كسی كه این چنین حرف می‌زند و می‌خواهد كارگران را ملعبه مجلس اسلامی بكند، شراكت در این جرم است! حزب حكمتیست با هر انگیزه و دلیلی از نظرات رضا رخشان دفاع كند، صرف دفاع از نظر "شركت در كمیسیون یارانه‌های مجلس" بعنوان جریانی كه خود برای آن باید تلاش كند و دارد به دفاع از آن سینه چاك می‌كند، شناخته خواهد شد و باید به مردم سركوب شده و كارگرانی كه نان شب فرزندانشان گرو گرفته شده است، جواب بدهد. ضمنا باید دقت کرد که دفاع از شركت در مجلس اسلامی سال ٨٩ و ٩٠، با بحث شركت در مجلس مؤسسان و دولت حجاریانی هم فرق اساسی دارد؛ چرا كه فرض آن دولت موقت حجاریانی كورش مدرسی آن بود كه دولت جمهوری اسلامی در شكل كنونی اش فروپاشیده و حجاریان نقش یلتسن را بازی می‌كند و دولت موقت تشكیل داده كه رهبری كنونی حزب حكمتیست هم در آن دولت است. نتیجه این فرق اینست كه دفاع حزب حكمتیست از شركت در مجلس اسلامی و كمیسیونهای یارانه و كارگری و غیره آن، این حزب را بغل دست "راه توده" قرار می‌دهد.

"وضع كارگران در دوره احمدی نژاد بهتر شده است"
رضا رخشان در همان نوشته مذكور می‌گوید: "شرایط در دوره سوم (دولت نهم و دهم) بسیار بهتر از گذشته می‌باشد بطوریکه در این دوره بسیاری از کارگران توان خرید خودرو پیدا کردند و سطح زندگی کارگران ارتقا پیدا کرد." به ایشان انتقاد كردیم كه دارد برای برنامه‌های ریاضت كشی اقتصادی احمدی نژاد تبلیغات می‌كند. در خارج هم چند طرفدار دیگر این سیاست احمدی نژاد با سنگر گرفتن پشت ایشان مبلغ سیاستهای تاچریستی شدند. گفتند كه كارگران با سیاست حذف یارانه‌ها قادر به پس انداز هم هستند! البته در خود جمهوری اسلامی، جز احمدی نژاد كسی جرأت اینگونه دفاع از طرح حذف یارانه‌ها ندارد. حتی اقتصاددانان طرفدار مكتب شیكاگو، كسانی مثل سعید لیلاز و جمشید اسدی هم سیاه بر سفید نوشته و گفته‌اند كه طرح احمدی نژاد شورش گرسنگان را به دنبال خواهد داشت.
یكی از اعضای خانه كارگر رژیم، محمد فاضل ترکمان رئیس هیات مدیره "کانون کارگران بازنشسته تامین اجتماعی استان قم" در خبری در باره وضعیت معیشتی بازنشستگان می‌گوید: "این بازنشستگان از حذف یارانه‌ها فشار زیادی را متحمل می‌شوند. یارانه پرداختی دولت فقط پول آب، برق و گاز می‌شود و چیزی برای جبران گرانی سایر اقلام مصرفی کارگران نمی‌ماند." یک دلیل مهم دفاع حزب حكمتیست از رضا رخشان، دفاع از همین سیاست احمدی نژاد درباره حذف یارانه‌ها است. این حزب رسما از سیاستهای احمدی نژاد دفاع كرده كه من پائین‌تر به آن می‌پردازم. آیا حزب حكمتیست با تبلیغات برای این سیاست احمدی نژاد نمیداند که در اثر اجرای آن وضعیت معیشتی‌ مردم تا آنجا وخیم شد كه مردم را رسما از نداری به خودكشی و دست زدن به نازلترین بزه كاریهای اجتماعی كشانده است؟ حزب حكمتیست را با دفاع از این نوع سیاستهای تاچریستی دیگر نمی‌توان بعنوان یك حزب چپ بحساب آورد. این دیگر با قایم شدن پشت موضع ضدامپریالیستی در قبال حزب الله لبنان و حسن نصرالله، كه بقول كورش مدرسی برای مردم مدرسه و سرپناه درست می‌كرد فرق می‌كند. این هورا کشیدن برای سیاستهای رونالد ریگان و مارگارت تاچر است. مرز یك چپ نه لزوما کمونیست با یک راست، تأكید میكنم، یك چپ با یك راست، موافقت و یا مخالفت با حذف خدمات اجتماعی است كه در ایران در قالب یارانه‌ها به مردم بر می‌گشت. حزب حكمتیست تاكنون هم از زبان كورش مدرسی و هم از زبان خالد حاج محمدی و بهرام مدرسی در قامت مدافع حذف یارانه‌ها ظاهر شده است.

"سندیكای هفت تپه مانع اعتصابات كارگری شده است"
رضا رخشان در مصاحبه‌ای با ایلنا در ٣٠ آذر ٨٧ می‌گوید: "با وجود آن كه هنوز مطالبات كارگران هفت تپه با تاخیر دو ماهه پرداخت می‌‏شود و همچنان بیش از سه هزار كارگر این واحد تولیدی نسبت به آینده و امنیت شغلی خود نگران هستند اما در دو ماه گذشته به واسطه حسن اعتماد كارگران به سندیكا هیچ اعتصاب و حركت اعتراضی مشاهده نشده است." حقیقتا اگر نمی‌دانستم سندیكای هفت تپه حاصل چه درجه از مبارزات قهرمانانه كارگران این مركز است و رضا رخشان عضو آن است، حتما فكر می‌كردم كه رضا رخشان یكی از اعضای خانه كارگر است كه از اعتراض كارگران، با وجود عدم حل معضلات كارگران، جلوگیری كرده و به آن می‌بالد! ما به این اعتراض كردیم و گفتیم كه قرار نبود مبارزه و تجمع کارگران را خاموش کند، گفتیم اعتراض كارگران هفت تپه قرار نبود یك نوع محجوب و صادقی دیگری بیرون بدهد. حزب حكمتیست به این اعتراض و انتقاد ما حمله می‌كند، چرا كه ظاهرا رضا رخشان فعال كارگری است و نباید به هر چه كه ایشان بر زبان راند و مبلغش شد، انتقاد كرد! آیا حزب حكمتیست دارد اقرار می‌كند كه حزب اعتصاب شكنهاست؟! آیا رهبری حزب حكمتیست طرفدار شوراهای اسلامی كار شده است؟ از حزبی كه طرفدار این سیاستها نباشد، انتظار می‌رفت كه حداقل سكوت كند. اما اگر حزب و جریانی از فردی بخاطر داشتن اینگونه نظرات دفاع كند، چنین نظراتی در تار و پود آن تنیده شده اند!
اما شاید كسی بگوید كه حزب حكمتیست به سمت یك جریان "كارگر كارگری" شیفت كرده است. اما چنین هم نیست؛ چرا كه جریان "كارگر كارگری" اصیل و واقعی، جریانی است كه كارگران را یك صنف می‌داند و اگر آسمان و زمین در یك چشم به هم زدن به هم بخورند، این جریان چشمش به این است كه به صنف كارگر چه چیزی رسیده است. انسانها در این دیدگاه به كارگران و غیركارگران، نه طبقه كارگر و طبقه سرمایه دار، تقسیم می‌شوند. برای یك جریان "كارگر كارگری" در جامعه مهم نیست كه به زن و كودك چه ظلمی می‌شود، بلكه مهم آن است كه در این میان چه چیزی نصیب كارگر می‌شود. جنگ در عراق و انقلاب در مصر و تونس مسئله او نیست، مسئله او كارگر خودی است. منتها حكمت قربان صدقه كارگر رفتن حزب حكمتیست در این است كه تئوری ببافد كه چون طبقه كارگر و جنبش كارگری مثلا در فلان واقعه و مسئله نقش ندارد، پس زنده باد خانه نشینی! كه هر واقعه‌ای را با این موضوع تخطئه كند و به كیسه موسوی و رفسنجانی بریزد كه از مقتدا صدر و حسن نصرالله دفاع كند، كه...

"نمی دانم رضا رخشان چه گفته است، اما از او دفاع می‌كنم!"
خالد حاج محمدی در یك نوشته بلند بالائی می‌نویسد: "اینکه رضا رخشان در این زمینه چه گفته است من خبر ندارم". ایشان اینكه رضا رخشان چه گفته است خبر ندارد، اما از فرط تنفرش از كمونیسم كارگری و رادیكالیسم ضد جمهوری اسلامی به دفاع از رضا رخشان برخاسته است و یك نوشته سراپا فحاشی به خورد خوانندگانش داده است!؟ این خمیرمایه دفاع حزب حكمتیست از رضا رخشان و نظرات ایشان است. كسی در آن حزب پیدا نمی‌شود كه از اینها بپرسد، واقعا دفاع از رضا رخشان كه چه عرض كنم، حتی دفاع از یك فدراسیون سراسری كارگری ارزش این را دارد كه انسان چشم بسته به زمین و زمان فحش و بد و بیراه بگوید؟ اما این "خبر ندارم" واقعیت ندارد و یک رندی آخوندی است. اگر ایشان به منتقدین رضا رخشان جواب میدهد پس نوشته‌های آنها را خوانده و باینوسیله از مواضع رخشان باخبر شده است. میخواهند در قالب "دفاع از رهبر کارگری" از زیر بار مسئولیت دفاع از آن نظرات بیرون بیایند. اگر خالد حاج محمدی و دوستانش با سیاستهای رخشان توافق نداشته باشند آنگاه با سکوت خود در قبال این سیاستها به طبقه کارگر خیانت میکنند.
دفاع اینها از فعالین كارگری بسیار بقالانه است. حسین مرادبیگی در نوشته اش می‌گوید: "وارد شدن در ابن بحث نه به خاطر اهمیت این چپ، بلکه به خاطر اهمیت رهبران و فعالین کارگری در ایران است." زیادی پز توخالی است. می‌توانم ده نوشته از اینها از جمله از مظفر محمدی، اسد گلچینی و محمد فتاحی سند بیاورم كه در تخطئه تشكلهای كارگری و فعالین كارگری سنگ تمام گذاشته‌اند. محمد فتاحی در نوشته‌ای تحت عنوان "اول مه ادامه عاشورا و نماز جمعه نیست!" می‌گوید: "البته کارگری هم که هنوز که هنوز است از درک و تشخیص ماهیت طبقاتی این جنبش ناتوان است، او را شایسته است برود و در همان خیابان‌ها جانش را فدای جنگ آن لشکر کند. کارگری که دل به این جبهه خوش میکند و فداکاری برای آنرا وظیفه خود میداند حق است برود و فدا شود." ما نه آنوقت و نه هیچ زمان دیگری، نه حسین مرادبیگی و نه از كس دیگری در آن حزب "دفاعی" را از كارگری ندیدیم. رهبران این حزب علنا و رسما تاکنون چند بار خواهان منحل شدن و برچیده شدن تشکلهای کارگری موجود شدند. گفتند که کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری و اتحادیه آزاد کارگران ایران و کمیته پیگیری و امثال اینها چون تشکل فعالین هستند و تشکل توده‌ای نیستند بدرد نمیخورند و بهتر است منحل شوند، این برخورد اینها به کارگر و تشکل کارگری است. باز هم رهبران این حزب در جریان مباحثاتی که علنا نوشته‌اند صاف و ساده اعلام کرده‌اند که حزبشان به کارگر ارتباطی ندارد و جاپائی در میان کارگران ندارد. پس مساله اینها "اهمیت رهبران و فعالین کارگری" نیست و روشن است که پشت رخشان قایم میشوند تا بلکه فضا را بنفع مخمصه و بحرانی لاعلاجی که این حزب در آن گیر کرده است غبارآلود کنند. واقعا  اگر اعتراضات توده‌ای سال ٨٨ كمی بیشتر دوام می‌آورد و سقوط رژیم در چشم انداز می‌بود، معلوم نبود چه چیزهای دیگری میگفتند و سر از کجا درمیاوردند!؟

حزب حكمتیست از چه چیزی دفاع می‌كند؟
گفتم كه حسین مرادبیگی، خالد حاج محمدی و محمد فتاحی در گفتن آنچه را كه می‌خواهند بگویند، نه جرأت دارند و نه صداقت. پشت "دفاع از فعال كارگری" قائم شده اند؛ منتها كسی كه كمی در این دفاع دقیق شود، متوجه می‌شود كه از كسی دفاع می‌كنند كه از سیاستهای تاكنونی اینها حرف زده و دفاع كرده است. بهرام مدرسی همین را می‌گوید. او در نوشته خود می‌گوید: مشكل منتقدین رضا رخشان از نامه او به سندیكاهای كارگری فرانسه آغاز نشد، بلكه با طرفداری ایشان از سیاست حذف یارانه‌ها، برخورد به اعتراضات توده‌ای سال ٨٨ و غیره شروع شد. ایشان منتها بحثهای دیگری را هم وارد می‌كند، كه بی ربطند؛ بحثهائی مثل برخورد رضا رخشان به سندیكا و شورا و موانع رشد جنبش كارگری. نوشته بهرام مدرسی در مقایسه با آن سه تای دیگر از صراحت لهجه خیلی بیشتری برخوردار است و به چند نکته آن میپردازم.

دفاع از حذف یارانه ها
او می‌گوید: "سیاست حذف یارانه‌ها تحولی اساسی در روند رشد سرمایه داری در ایران است." و از این موضوع این را نتیجه می‌گیرد كه قبل از این قطع یارانه‌ها، كل مایحتاج عمومی جامعه بر پرداخت سوبسیدهای دولتی استوار بود. و منظور ایشان هم از "كل مایحتاج عمومی جامعه" فراتر از آنچه كه من و شما از مایحتاج عمومی جامعه می‌دانیم، می‌رود و حتی سرمایه داران هم برای زیرساختهای اقتصادی از این سوبسید استفاده می‌كردند. گرد و غبار نالازم از نوشته ایشان را كه كنار بگذاریم و به كنه مسئله برسیم، نتیجه می‌گیرد كه اكنون سرمایه دار چون دیگر سوبسید نمی‌گیرد، در نتیجه برای تولید كالا هزینه بیشتری صرف می‌كند و هزینه بیشتر به كارگر فشار می‌آورد و كارگر مجبور است اعتراض كند و غیره و غیره! می‌گوید: "سیاست حذف سوبسیدها را نمیتوانند کنسل کنند. این همانطور که خودشان هم گفته‌اند این قدمی تاریخی برای رشد سرمایه داری در ایران است. بنابراین تامین قدرت خرید مردم و اینجا بخصوص طبقه کارگر را مجبور میشوند با بالا بردن سطح دستمزدها جبران کنند. این آن جنگ اصلی است که  طبقه کارگر وارد آن شده است. هیچ بورژوایی داوطلبانه دستمزد کارگران را بالا نمیبرد. امروز کل طبقه بورژوا در ایران میدانند که مجبورند سطح دستمزدها را بالا ببرند، درجه و کمیت آن اما تنها به قدرت مبارزه طبقه کارگر به نمایندگی از کل جامعه کارکن بستگی دارد." فرض كنیم همه اینها درست است، كه درست نیست و كلی حكم و فاكت غلط در آن نوشته است، اما چرا باید یك كمونیست از فشار مضاعف آمدن به كارگر اظهار شادی و خوشحالی بكند؟! بخصوص وقتی كه خود ایشان می‌داند كه "حذف سوبسیدها در ضرب اول به معنی چندین برابر شدن قیمت کالاهای اساسی است." چرا باید قبول كرد كه فشار زیاد به كارگر، باعث اعتراض او بشود؟ آیا اكنون كم فشار به كارگر می‌آید؟ آخر كجای تاریخ ریاضت كشی اقتصادی را اجرا كرده‌اند كه "دستمزدها را بالا ببرند"؟ بهرام مدرسی و كل دم و دستگاه نظری حزب حكمتیست و تزهای عجیب و غریب كورش مدرسی، واقعا از ریاضت كشی اقتصادی میلتون فریدمن هم فراتر می‌روند. تزها و تحلیلهائی می‌بافند كه خودشان هم در آن می‌مانند. بهرام مدرسی برای حقنه كردن این موضوع می‌گوید: "در جریان انقلاب ١٩٠٥ این خود تزار بود که فراخوان تشکیل "سویت"ها برای جمع بندی و ارائه خواسته‌های کارگران را داد." این دروغ محض است. قدرت دوگانه نه در ١٩٠٥ و نه در ١٩١٧ را نه تزار و نه كرنسكی و نه هیچ شخصیت حكومتی دیگری به جامعه اعطا نكرد و فراخوانش را نداد، كارگران آن را با قدرت خود و اتفاقا در برابر ریاضت كشی وقت سرگئه ویته با قدرت به دست آوردند.
باز بهرام مدرسی برای اینكه دفاعش از حذف یارانه‌ها را توجیه و تئوریزه كند، بلوك اقتصادی دیگری در برابر "غرب" به وجود می‌آورد و جمهوری اسلامی را در آن بلوك بسته بندی می‌كند. همه اینها را می‌گوید كه نتیجه بگیرد جمهوری اسلامی دارد متعارف می‌شود و حذف یارانه‌ها هم در خدمت همین است. اكنون مبارزه كارگر در چهارچوب یك حكومت متعارف پیش می‌رود كه مجبور شده است مثل تركیه و روسیه ١٩٠٥ تشكل كارگری را هم بسازد و انقلاب كارگری از طریق تشكل كارگری به پیش برود. منتها این كارشناسی اقتصادی حتی با كارشناسان اقتصادی خود جمهوری اسلامی در تضاد قرار می‌گیرد. سعید لیلاز، یكی از اقتصاددانان طرفدار سیاستهای نئولیبرالی در ایران، كه تمام عمر آكادامیك خود را صرف مشاوره دادن به بورژواهای نئولیبرال و طرفداران متعارف كردن جمهوری اسلامی كرده است، میگوید: "در مجموع تا زمانی که سدهای مقدماتی‌تر یعنی سدهای دیپلماتیک و سیاسی مثل تحریم‌ها برداشته نشوند، انتظار نمی‌رود که در ایران شاهد رشد سرمایه‌گذاری چشم‌گیری باشیم. تا زمانی که ایران مسائل دیپلماتیکش را با جهان حل نکرده و در بازارهای بین‌المللی ادغام نشده، سرمایه‌گذاری خارجی در ایران صورت نخواهد گرفت. تا زمانی که ایران قوانینش را با دنیا مطابقت ندهد و در واقع قوانین سرمایه‌گذاری و پایه‌های حقوقی خود را با پایه‌های حقوقی جهانی هماهنگ و اصلاح نکند ما قادر به جذب سرمایه‌های عظیم و سنگین نخواهیم بود. ولی اگر آنها هم اصلاح شوند آن موقع شاهد خواهیم بود که مثلا در حوزه‌هایی مثل صنایع انرژی‌ور بهبود عملکرد سرمایه‌گذاری خارجی را خواهیم دید، ولی متقابلا در بسیاری از رشته‌های دیگر چون قیمت تمام شده صنایع به دلیل افزایش تورم افزایش پیدا خواهد کرد، خواهیم دید که قدرت رقابت تولیدکنندگان داخلی در برابر واردات باز هم کاهش بیشتری خواهد یافت." می‌خواهم توجه بهرام مدرسی را به این نكته جلب كنم كه جمهوری اسلامی برای حل بحرانهایش و همراه شدن با حتی بلوك اقتصادی بهرام مدرسی ساخته، راه زیادی برای پیمودن دارد. در نتیجه برای كمونیستی كه بخواهد از جمهوری اسلامی و حذف یارانه‌هایش با هر بهانه و دلیلی دفاع كند، از تناقضات زیادی باید عبور كند.
بهرام مدرسی بعد از كلی بالا و پائین كردن تعدادی آمار و ارقام، به این نتیجه می‌رسد كه بخش زیادی (حداكثری بالا) از كارگران ایران، "پرولتاریای صنعتی" هستند و می‌گوید: "پرولتاریای صنعتی در ایران دیگر نه سطح زندگیش سطح زندگی ٣٠ سال پیش است و نه توقعاتش از آن. سطح زندگی بخش بزرگی از این پرولتاریای صنعتی در ایران امروز بالاتر از بخش وسیعی از کارمندان دولتی  است." بالاخره اگر اعضای رهبری حزب حكمتیست به سایت حكومتی ایلنا هم مراجعه كنند، از زبان رهبران خود جمهوری اسلامی، می‌شنوند كه چنین ادعائی از طرف یك "كمونیست" عجیب و غریب است.
درباره دفاع بهرام مدرسی، كه در واقع دفاع حزب حكمتیست از حذف یارانه هاست، زیاد می‌شود نوشت، فكر میكنم كه اشاره به همین چند پاراگراف مالیخولیائی اینها را افشا می‌كند.

مخالفت با اعتراضات توده‌ای ٨٨
بهرام مدرسی و دیگر اعضای رهبری حزب حكمتیست هم، از مخالفت رضا رخشان با اعتراضات توده‌ای، تحت عنوان دفاع از "منافع صنفی كارگران" به وجد آمده‌اند. بالاتر نقل قولی را از محمد فتاحی در تنفر رهبری این حزب از اعتراضات توده‌ای بیان كردم. اما نكته‌ای كه لازم به یادآوری است این است كه تفسیر اینها از اعتراضات توده‌ای سال ٨٨، همان تفسیر موسوی و بی بی سی و صدای آمریكاست. كه گویا این اعتراض برای برگشت به دوره خمینی است. میلیونها نفری كه با سپاه و بسیج رژیم درگیر شدند و رژیم را تا دو قدمی سقوط بردند، را سینه چاكان خمینی می‌دانند. در بین فعالین كارگری هم، شاید بجز رضا رخشان نتوانند كس دیگری را پیدا كنند كه این چنین آزادانه در برابر اعتراضات توده‌ای به نفع یك جناح از جمهوری اسلامی با بهانه‌های واهی، موضع گیری كند. درباره موضع حزب حكمتیست در مخالفت با اعترضات توده‌ای و حاتم بخشی این اعتراضات به موسوی و كروبی و رفسنجانی زیاد گفته‌ایم. دروغهائی را كه اینها دلبخواهی به كمونیستها و مخالفین جمهوری اسلامی، بخصوص در رابطه با سبزهای حكومتی می‌بندند، فقط از سر پیسی است. ارزش جواب دادن ندارند. مردم شعور دارند. یك دلیل دیگر از اینكه حزب حكمتیست امروز به یك چنین موقعیتی افتاده است، دستكم گرفتن همین شعور مردم است.

در خاتمه
در ابتدای این نوشته به دلایل رو آوری حزب حکمتیست به دفاع از رخشان و حمله به ما و منتقدین او اشاره کردم و در ادامه برخی نکات بحثهایشان را بررسی کردم. اکنون در انتها لازم می‌دانم به یک هشدار تاکید کنم. وضعیت بحرانی این حزب یکشبه بوجود نیامد. این محصول همان خط و سیاست انحلال طلبانه و راست کورش مدرسی پس از درگذشت منصور حکمت است که مرتب بالغتر شد تا سر از ایستادن در مقابل حرکت میلیونی مردم در سال ٨٨ درآورد و به امروز منتهی شد. شکست این سیاستها و انزوای سیاسی این حزب، کورش مدرسی را وادار کرد تا کنار بکشد و شانه از زیر بار مسئولیت این شکست خالی کند. اما قضیه بهمین جا محدود نماند و مباحث ایندوره کورش مدرسی حزبشان را در یک بحران جدی فرو برد. اینجا جای بررسی آن بحثها نیست، فقط به این تاکید میکنم که این بحثها که گویا بخاطر اختلاف بر سر سازماندهی کارگران درگرفته است تماما یک ابزار و پوشش است و به مشغله و سیاست هر دو طرف ماجرا نامربوط‌تر از آنست که نیازمند بحثی باشد. جوهر و اساس بحث کورش مدرسی در یک کلام و بزبان آدمیزاد اینست که حزب حکمتیست بدرد نمی‌خورد و آنرا ول کنید. رهبری جدید و یا بخشی از آن نیز برای دفاع از موجودیت خود و حزبشان در مقابل این حزب شکنی ایستادند اما چهارچوب بحثی که در متن آن جدل می‌کنند و اختلافشان را فرموله می‌کنند کوچکترین کمکی به آنها نمی‌کند. دلیلش همانطور که گفتم اینست که شناسنامه حزب حکمتیست را سازماندهی کارگری و روآوری به مباحث باصطلاح کارگری تشکیل نمی‌دهد، بلکه دولت ائتلافی و بحرانسازی سر مرز و منشور سرنگونی و حسن نصراله و انبوهی از اینها که قبلا مورد نقد ما قرار گرفته‌اند میباشد. بدنبال کنار کشیدن کورش مدرسی متاسفانه رهبری جدید حزب حکمتیست نتوانست خود را طوری بازتعریف کند که از این انزوای سیاسی بیرون بیاید، نتوانستند در این فرصت به بازبینی بخصوص سیاست انفعالی خانه نشینی و ایستادن در مقابل حرکت انقلابی مردم خاتمه بدهند. دلیلش اینست که این رهبری در تمام این سالها با سیاستهای کورش مدرسی کنار آمده بود و برای این بازبینی به یک جسارت سیاسی نیاز داشت. گفتم "متاسفانه" نتوانستند، بخاطر اینکه شخصا دوست ندارم که سرنوشت تعداد زیادی آدم کمونیست که بعد از انشعاب راه دیگری رفتند به وضعیت امروز منتهی بشود. و هشدار من اینست که ادامه این وضعیت و اتخاذ سیاستهای تاکنونی، آنهم در شرایطی که اوضاع سیاسی ایران در آستانه یک تحول انقلابی است، می‌تواند کار حزب حکمتیست را به جاهای باریکتر بکشاند. می‌شود این راه را تا ته نرفت، بنفع خودتان است!
١١ ژوئیه ٢٠١١

کارگر کمونیست ١٦٥ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر