استقلال طبقاتي طبقه كارگر
در نظر داشتم يادداشت كوتاهي درباره پوپوليسم براي ستون "فرهنگ
اصلاحات سياسي" بنويسم كه خودبخود وارد عرصه ديگري شدم. نوشتن در باره
پوپوليسم علي العموم بيشتر از يك مقاله، حتي طولاني، فرصت مي خواهد.
اگر بخواهم پوپوليسم را در يك جمله و يا پاراگراف، كه به
كسي هم كمکي نخواهد كرد تعريف كنم، ايدئولوژي آويزان شدن به عوام است. در تاريخ
معاصر جورج دبيلو بوش و احمدي نژاد را هم پوپوليست خوانده اند. در مورد احمدي نژاد
طرفداران متعارف كردن بورژوازي ايران، ايشان را پوپوليست مي خواندند چرا كه مي
گفتند دولت ايشان دولت يك طبقه مشخص نيست؛ دولتي است بناپارتيسي و يا استثنائي.
اين البته سر درازي دارد كه بهتر است اينجا وارد اين موضوع نشويم. در مورد جورج
بوش اين صفت بيشتر از اين سر به كار برده مي شد كه ايشان با لهجه تگزاسي و عوامانه
حرف مي زند و رفتارهاي نه در شأن يك رئيس جمهور آمريكا و غيره از خود بروز مي دهد!
پوپوليسم در ادبيات چپ ايران هم شناخته شده است. نوشته
حاضر بيشتر از اين سر وارد بحث شده است.
جايگاه نقد پوپوليسم
بسياري از چپها ما را در اتحاد مبارزان كمونيست با نقد
پوپوليسم ميشناسند. اين چپها علي العموم خارج از اتحاد مبارزان كمونيست و جريان
ماركسيسم انقلابي (اتحاد مبارزان كمونيست، حزب كمونيست ايران و فراكسيونهاي داخل
جريانات چپ كه تحت تأثير اتحاد مبارزان كمونيست تشكيل مي شدند) بودند، و با نقد
پوپوليسم چشمشان به بسياري از حقايق باز شد. تعريفي كه ما در ماركسيسم انقلابي از "پوپوليسم"
داشتيم اين بود كه پوپوليسم يك جنبش سياسي عموم خلقي است كه در حاليكه لفاظيهاي
خصمانه جنگ بين فقرا و اغنيا را تكرار ميكند، اما مرز طبقات را مخدوش ميكند. "سوسياليست
خلقي که فاصله و مرز ميان پرولتارياي سوسياليست و خرده بورژوازي دموکرات را از
ميان برداشته است، نميتواند در همان حال بر ضرورت ايجاد انسجام و وحدت در صفوف
پرولتاريا صحه گذارد." (منصور حكمت، "سه منبع و سه جزء سوسياليسم خلقي
ايران") و حميد تقوائي هم لپ كلام را خلاصه ميكند: "پوپولسيم اهداف صف
مستقل طبقه كارگر را در خلق حل كردن است." (انجمن ماركس كانادا) مسئله اصلي
اينجا "مخدوش كردن مرز طبقات" است.
پال تاگارت هم كه يك تحقيق آكاداميكي با ارزشي در باره
پوپوليسم علي العموم كرده است، كمابيش يك تعريف اينچنيني از پوپوليسم دارد. "پديدهاي
كه ناظران و فعالان سياسي آن را پوپوليسم مينامند متفاوت با جنبشهايي است كه با
تشكيل احزاب، مروج برنامهها و سياستهاي معيني ميشوند و فعاليت اجتماعي سياسي
نسبتا پايدار و الگوپذيري را پديد ميآورند." (پال تاگارت، "پوپوليسم")
تاگارت يك تعريف نسبتا عمومي از پوپوليسم ميدهد، اما منصور حكمت پوپوليسم را در
صفوف سازمانهاي چپ نقد ميكند و با اين كارش راه را بر عمل مستقل طبقه كارگر هموار
مي كند.
"پوپوليسم" و "خلق گرائي"
در تحليل ما جنبشي بود كه بر جنبش چپ ايران آن دوره هژموني داشت. "پوپوليسم
روش و تفكر يك طبقه ديگر است كه بر جنبش ما حاكم است و لذا نميتواند ما را به
اهدافمان برساند. جنبش كمونيستي نميتواند با روش و تفكر طبقات ديگر پيش برود و به
اهداف خودش برسد." (م.ح.، سمينار "پوپوليسم چيست و چه نيست") او در
اين سمينار كساني را كه كلمه "پوپوليسم" مثل نقل و نبات از دهنشان بيرون
ميآيد به سخره مي گيرد و يكبار ديگر پوپوليسم را بيرحمانه و همه جانبه نقد ميكند.
مهمتر از همه بر استقلال طبقه كارگر تأكيدي چندين باره ميگذارد. "پوپوليسم
را نقد ميكنيم براي اينكه موانع كار كمونيستي را از سر راه خود برداريم و مستقل
از طبقات ديگر حركت كنيم؛ مستقل از طبقات ديگر فكر كنيم، مستقل از طبقات ديگر
فعاليت كنيم و نتيجه فعاليتمان هم طبعا نتيجهاي باشد براي طبقه كارگر. نه اينكه
فعاليتي بكنيم كه در آخر نتيجهاش تحكيم حاكميت بورژوازي باشد در اشكال جديد."
(همانجا)
اتحاد مبارزان كمونيست نقد خود را از سازمانهاي چپ آن
دوره شروع كرد اما به آن بسنده نكرده و آخرين ايستگاه خود تعريف نكرد. آن سازمانها
گرچه متشكل از بهترين و مستعدترين عناصر چپ آن دوره بودند اما نتيجه كارشان
مستقيما به جيب بورژوازي، "در اشكال ديگري" ريخته ميشد. كومهله، پيكار
و فدائي گرچه داراي فداركارترين عناصر چپ آن دوره ايران بودند و سينه شان را براي
دفاع از كارگر و دهقان سپر ميكردند، اما در عرصه سياسي زحماتشان منجر به تقويت صف
"بورژوازي ملي و مترقي" ميشد. كاري كه ما (منصور حكمت و اتحاد مبارزان
كمونيست) كرديم نقد پوپوليسم و تأكيد و پافشاري بر استقلال طبقاتي طبقه كارگر بود.
منصور حكمت در هر جدلي كه بر عليه گرايشات تمام خلقي وارد شده، ميتوان بوضوح
تأكيد بحثش بر استقلال طبقاتي طبقه كارگر را ديد. براي ما نقد پوپوليسم سلب بود و
مهمتر از آن اثبات مسئله در ايجاد حزب كمونيست و برنامه مستقل طبقه كارگر بود. "از
نظر ما اين فعاليتها تماما معطوف بود به امر تشکيل حزب کمونيست ايران. از ابتدا
ميدانستيم و ميگفتيم که ماحصل اين تلاشها بايد ايجاد حزب کمونيست ايران باشد."
(م.ح. سمينار ك.ك. ١) جريانات پوپوليستي گرچه بيشترين مايه را ميگذاشتند، اما
متحد خورده بورژازي و بورژوازي خودي بودند. براي ما اما همه چيز در انهدام سلطه
طبقه بورژوا خلاصه ميشد. منصور حكمت ميگويد: "لنين رسما در نشريات بلشويكها
ميگويد كه ما ميرويم به فلان حزب بورژوائي و يا خورده بورژوايي نزديك ميشويم و اين
نزديك شدن يعني نزديك شدن آنها به طناب دار؛ چرا كه حزب بلشويك اول هويت كمونيستي
خودش را تثبيت كرده و كل جامعه، از چپ و راست و دوست و دشمن بعنوان پيگيرترين
نماينده طبقه كارگر به رسميت ميشناسد." (م.ح.، "پوپوليسم چيست و چه
نيست")
اگر بخواهم در صحنه سياست ايران، در ميان صفوف سازمانهاي
چپ جرياني را بعنوان يك جريان پوپوليست نام ببرم، شايد جريان كورش مدرسي نمونه
بارزي از پوپوليسم مورد نقد منصور حكمت و ماركسيسم انقلابي باشد. "هيچ يک از
نيروهاى اپوزيسيون سرنگونى خواه در کوتاه مدت در صحنه سياست ايران و در تناسب قواى
موجود نيروى فائقهاى که بتوانند نقش تشکيل دولت را بر عهده بگيرند نيستند. در
نتيجه دولت ميوهايست که با سقوط جمهورى اسلامى به دست نزديکترين نيروى موجود در
ميدان خواهد افتاد. … اين شانس بيش از هرکس شامل بخشى از خود دستگاه دولت جمهورى
اسلامى ميشود – اساسا بخشهائى از دو خرداد که قطعا تلاش خواهند کرد بر موج اعتراض
مردم سوار شوند (حجاريان و غيره ميتوانند تلاش کنند نقش يلتسين در کودتاى ارتش را
بازى کنند). … بنظر من پايه سياست (ما) در قبال دولت در اين دوره بايد بر چند اصل
متکى باشد. منظورم از سياست در قبال اين دولت به معنى حمايت از آن نيست. چارچوبى
است که در آن حزب (ما) خواهان سرنگونى قهرآميز اين حکومت نخواهد شد و قواعد مورد
توافق را رعايت خواهد کرد و از ديگران خواهد خواست که اين قاعده را رعايت کنند."
(كورش مدرسي، "سقوط جمهورى اسلامى و نقش حزب کمونيست کارگرى ايران" ٢٤
اوت ٢٠٠٢) اين پوپوليسم ناب كه "منشور سرنگوني" حزب كورش مدرسي بر پايه
همين تزهاست، پوپوليسمي است كه منصور حكمت عمري را بر عليه آن مبارزه كرد و نتيجه
آن مبارزه، تشكيل حزب كمونيست ايران بود. در اين تئوري نه تنها حزب كمونيستي از
دولت موقت حاصل فروپاشي جمهوري اسلامي، كه بخشهائي از خود حكومتيان رياست آن را
برعهده دارند حمايت ميكند و پشت سر آن حركت ميكند، بلكه حزب كورش مدرسي قرار است
"به ديگران هم بگويد كه قواعد بازي را رعايت كنند." "ديگران"
و "رعايت قواعد بازي" در اين فرمولبندي، چيزي جز قرباني كردن طبقه كارگر
و سياست مستقل كارگري نيست. طبقه كارگر يك دوره ديگر بايد پشت درهاي بسته منتظر
بماند و رياضت بكشد!
پوپوليسم، استقلال طبقه كارگر و جنبش سرنگوني
مقوله "جنبش سرنگوني" اولين بار در مورد
اعتراضات عليه جمهوري اسلامي توسط خود منصور حكمت در مصاحبهاش با راديو
انترناسيونال تحت عنوان «جنبش تودهاي براي سرنگوني رژيم آغاز ميشود" بكار
برده و فرموله شد. مخالفين سياسي ما اين مقوله را مقوله اي پوپوليستي مي دانند.
منصور حكمت در همين مصاحبه كوتاه هم مسئله استقلال طبقاتي طبقه كارگر را از نظر دور
نگه نميدارد. "انقلاب ايران يک انقلاب همگانى و يک جنبش "همه با هم"
نخواهد بود. انقلاب ايران انقلابى کارگرى خواهد بود با هدف اثباتىِ ايجاد يک حکومت
کارگرى، يک جمهورى سوسياليستى. اين انقلاب از دل جنبش جارى و به احتمال قوى با
موفقيت جنبش جارى عروج ميکند. … ما درصف مقدم جنبش سرنگونىطلبى در اين ميدان حضور
پيدا ميکنيم، اما نگاهمان به آنجاست. به انقلاب کارگرى. اين احتمال البته وجود
دارد که سرنگونى رژيم و پيروزى کارگرى در يک پروسه همراه با هم و همزمان به وقوع
بپيوندند. ما براى اين تلاش ميکنيم. بهترين حالت براى ما همين است که رژيم اسلامى
با يک انقلاب کارگرى سرنگون شود و بجاى آن، مستقيما و به کممشقتترين شکل، يک
حکومت کارگرى با يک برنامه کمونيستى برقرار بشود. … اين دوران براى ما نه فقط
دوران مبارزه براى سرنگونى، بلکه دوران بسيج طبقه کارگر براى ايجاد يک صف مستقل و حزبى
براى ادامه مبارزه تا برقرارى حکومت کارگرى و خلع يد از سرمايه در سياست و اقتصاد
است." (م.ح.، "جنبش تودهاي براي سرنگوني رژيم آغاز ميشود") لپ
كلام بحث منصور حكمت "نگاه به انقلاب كارگري" و "ايجاد يك صف مستقل
و حزبي براي ادامه مبارزه تا برقراري حكومت كارگري" است. تمام دوره هاي
فعاليت منصور حكمت همين سياست حاكم بر سياست احزاب و جرياناتي بوده كه منصور حكمت
رهبري آن را بر عهده داشته است.
از نظر ما انقلاب از همين اعتراضات خياباني ـ و معلوم
نيست از كجا و سر چه موضوعي ـ با سرنگوني جمهوري اسلامي شروع ميشود و نهايتا با
در دست داشتن پرچم مستقل طبقه كارگر در حزب طبقه كارگر به انقلاب كارگري و
سوسياليستي منتهي ميشود. از نظر ما جنبش سرنگوني، حداقل در ابتدا، بخش چپ و راست
داشت. گفتهايم كه ما "نه" مردم به جمهوري اسلامي را راديكاليزه ميكنيم
و افق و توهمات راست بر آن بخشي از جنبش سرنگوني طلبي كه زير هژموني اپوزيسيون
راست بوده را خواهيم زدود. اين كار نه در خلاء و بدون داشتن يك برنامه و نقشه عمل،
بلكه با كار و برنامه كمونيستي و حزب كمونيستي كارگري شدني و امكان پذير است. يك
كمونيست در هر عرصه از مبارزه طبقاتي شركت ميكند و پرچم مستقل طبقه كارگر را بلند
ميكند و كل جامعه را حول اين پرچم فراخوانده و گرد ميآورد. اين كمونيسم كارگري و
منصور حكمت است. "كسي كه ميگويد طبقه كارگر پرچمش را بلند كند تا كل جامعه
بدنبالش بيافتد، عين مانيفست كمونيست است." (حميد تقوائي انجمن ماركس)
كساني كه استقلال طبقه كارگر در اتحاد با احزاب و نيروهاي
راست و بورژوائي را با هر بهانه و تاكتيكي زير سئوال ببرند و قرباني كنند پوپوليست
هستند؛ حتي اگر روزشان را با فحش و بد و بيراه به كلمه "پوپوليسم" شروع
كنند.
پسگفتار
نقد پوپوليسم در نگرش ما، تأكيد بر استقلال طبقه كارگر
است. اينكه در معادلات و معاملات سياسي چه نقش و جايگاهي را براي طبقه كارگر
بعنوان يك طبقه در نظر داريم، درك ما و دوري و نزديكي ما را نسبت به پوپوليسم نشان
مي دهد. حتي اگر جرياني شاخه كارگري داشته باشد و اين شاخه در فكر سازمان دادن
كارگران در تشكلهاي خودش باشد اما سياستش را به طبقات ديگر واگذار كند، پوپوليست
است. همچنانكه در ابتداي اين نوشته هم اشاره كردم، پوپوليسم را مي شود از زواياي
مختلفي و از نظر تاريخي هم در مراحل مختلف تاريخي و توجيهات سياسي و غيره توضيح
داد.
اميدوارم كه اين يادداشت كمكي به درك رفقاي جوانتر ما از
مقوله پوپوليسم كرده باشد.
٢٨ سپتامبر ٢٠٠٩
(به نقل از جوانان كمونیست شماره ٤٢٢)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر