این یادداشت درباره روانشناسی "خودکشی" نیست. لطفا
اگر دنبال چنین چیزی هستید، از همینجا دگمه برگشت را بزنید و خارج شوید. این
یادداشت درباره "اغراق" است که پائین تر به آن خواهم پرداخت.
روز گذشته یادداشتی تحت عنوان "اقامت ایرانی ها در برخی
از شهرهای کانادا ممنوع اعلام شد!" نوشتم که اصلش درباره اذیت و آزار و
برخورد بشدت غیرانسانی و تحقیرآمیز دولت جمهوری اسلامی به پناهندگان افغانستانی در
ایران بود. اطلاعات نوشته را از دو نوشته دیگر تحت عنوان "در دفاع از
شهروندان افغان" از سیامک بهاری و "در محکومیت افغانستانی ستیزی جمهوری
اسلامی" از محمد شکوهی گرفته بودم. وقتی که آن دو نوشته را خواندم به شرایط
پناهندگی ما ایرانی ها در خارج از کشور و بخصوص در کشورهای اروپایی فکر کردم که
اگر حتی یک صدهزارم آن رفتارها را دولتی بر علیه هر کدام از پناهندگان، از هر کجای
جهان اعمال می کرد، سرتیتر همه خبرگزاریهای مهم اروپا و آمریکای شمالی می شد.
بخش زیادی از خوانندگان به اصل موضوع پرداخته بودند و به
درست و یا غلط، یا بر علیه مهاجران و پناهندگان افغانستانی مقیم ایران موضع گرفته
و استدلال آورده بودند و یا از مطلب من دفاع کرده بودند. تعداد کمی هم و از جمله
تعدادی از دوستان و رفقای خوبم، با تیتر مطلب مشکل داشتند که این "دروغ"
است و حتی گفته بودند که تو هدفت این بوده که خواننده را گول بزنی که بیایند و
مطلبت را بخوانند.
در جواب یکی از این دوستان نوشتم: "من احتیاجی به این
ندارم که چند نفر را گول بزنم که بیایند روی نوشته ام کلیک کنند. تمام هدف این بود
که به خواننده یک شوکی وارد کنم که به جای دیگری هم فکر کند. من با صدها آدم
برخورد کرده ام که راحت به خودش اجازه می دهند درباره پناهنده افغانستانی مثل بدترین
موجود حرف بزنند، اما وقتی که حق پناهندگی خودشان کمی دیر می شود، حاضرند دنیا را
به هم بزنند. تو هم از این سر نگاه کن."
دوست دیگری در فیدبکی زیر همین نوشته می نویسد: "نوشته
ناصر اصغری نوشته خوبی است اما من هم با تیتر نوشته اش موافق نیستم. بنظر من تیتر
نوشته ناصر که میگوید اقامت ایرانیان در بسیاری از شهرهای کانادا ممنوع شد تیتر
درستی نیست. چون حقیقتی در آن نیست بعبارت دیگر دروغ است. ناصر میخواهد توجه جلب
کند و شوک وارد کند و با این هدف یک خبر غیرواقعی را تیتر میکند. این سبک نادرستی
است. نتیجه اش اینست که اولا بطور ضمنی این را تداعی میکند که گویا کانادا یک کشوری
است که تبعیض علیه بخشهایی از مردم در آن غیر ممکن است و بنابرین گفتن جمله فوق
شوکه آور است. ثانیا خواننده ای را که بخاطر این خبر سراغ نوشته آمده است عصبانی میکند.
در هر صورت درست نیست که ما جملات غیرواقعی و فریبنده و شوکه آور را که حقیقت
ندارد تیتر کنیم یا بیان کنیم. میشود تصور کرد که اگر چنین کاری رایج شود چه بلبشویی
پیش خواهد آمد. هیچکس به هیچ تیتری اعتماد نمیکند. میشد به نحو دیگری همین تصویر
را داد." دوست خوب دیگری هم نوشته بود: "از دیدگاه من، زمانی که می توان
با تیتر دروغ آغاز کرد، دیگر نمی توان به متن اعتماد نمود، چون امکان لغزش در
لابلای متن وجود دارد."
این کامنت و فیدبکها البته غیرمنصفانه هستند. من در همان
اولین سطور نوشته آوردهام: "خبری تعجب آور و غیرقابل باور به نظر می رسد.
درست است. در کانادا چنین برخوردی به نه تنها ایرانی ها، بلکه به هیچ فرد منتسب به
قوم و ملیت دیگری نمی شود." و بعد از آن به موقعیتی که مورد اعتراضم بوده
پرداخته ام.
یکی از دوستان موافق تیتر نوشته در دفاع از تیتر و خطاب به
یکی از مخالفین می نویسد: "میتونستی بگی "كاش
ناصر تیتر را در گیومه آورده بود" یا "كاش اولین جمله (بجای جمله دوم)
بعد از تیتر اینبود كه "تصورش را بكنید كه این خبر واقعی بود". این ایرادات
"تكنیكی" را میشه راجع بهش حرف زد اما نفس عمل كه باعث جلب سریع ... و ...
و من شد٬ نشان میده كه این شیوه مصداق عملی "خودت را جای او بذار" بوده
و حقا موثر واقع شده. ببینم اگر بجای كانادا٬ موزامبیك٬ یا تایلند نوشته شده بود٬
سرعت شما در خواندن این نوشته كند میشد یا نه؟ عزیز من٬ در یك سطح شخصی شما در غرب
زندگی میكنید و به این علت است كه "سریعا" به سیاست نژادپرستی كه در
كانادا اعمال میشه حساس "تر" میشید. در سطح سیاسی هم شما چون اسم
"ایرانیان" توش اومده "سریعا" جذبش شدید. اگر مالزیائیها در
تایلند دچار چنین تبعیضی میشدند سرعتتان كند میشد یا نه؟ حالا٬ خودمونیم٬ همه شما
منتقدین تیتر خوب این نوشته آیا با خواندن آن شوكه شدید یا نه (چه در سطح فردی٬ چه
در سطح سیاسی)؟ اگر جواب مثبت است (كه ظاهرا هست) یعنی شیوه نوشتار ناصر كارآئی
داشته. دستت درست ناصر جان"
من اگر روزی وکیل مدافعی که واقعا حرف دلم را بزند، همین
کامنت گذار را به وکالت خواهم گرفت. حرف دل و منظورم را از خود من بهتر گفته است. امیدوارم
که دوستان دیگری بروند و آن یادداشت را بخوانند و نظر بدهند.
اما درباره "اغراق" و "خودکشی". بعضی
ها خودکشی می کنند مثل David Gale در فیلم The Life of David Gale که توجه ها را به نکاتی که کسی دیگربه آنها فکر نمی کند، جلب کند.
هیچ کس دست به اعتصاب غذا نمی زند که خودکشی کند؛ بلکه دست به این عمل می زند که
توجه ها را به موقعیت خود و حرف حسابی که دارد جلب کند! هیچکدام از دوستانی که
واکنش نشان داده و به انتخاب تیتر اعتراض کرده بودند دو نوشته بسیار خواندنی سیامک
بهاری و محمد شکوهی را درباره موقعیت بسیار غیرانسانی و دهشتناکی که جمهوری اسلامی
مهاجران افغانستانی را به آن رانده است، نخوانده بودند. حنجره ما فعالین علیه لغو
تبعیض علیه پناهندگان واقعا پاره شد که توجهها را به پناهندگان و مهاجران
افغانستانی در ایران جلب کنیم، اما هیچکسی توجهی به آن نمی کند! در جواب یکی از
دوستان نوشتم: "... اینکه در آن قتلگاهی که دولت ایران برای پناهندگان
افغانستانی درست کرده، چرا تو دو کلمه نمی گوئی، اما "گول" زدن خواننده
از طرف من یک چنین جایگاهی پیدا می کند؟ از تو بعنوان یک کادر کمونیست و آدمی
توانا انتظار می رود که کاری بکنی و حداقل دو کلمه افشاگری بکنی."
من بار دیگر از همه آن کسانی که زندگی شان توسط جمهوری
اسلامی دچار دگرگونی شده و بعضی ها که زندگی شان تباه شده، همه آنهایی که آواره
کوه و بیابان شده و سالها در ترکیه، عراق، پاکستان و هند و روسیه و غیره و غیره
منتظر قبولی پناهندگی شده و در واقع عمری را تلف کردند و یا حتی در کشورهای غربی
هم سالها انتظار قبولی پناهندگی را کشیدند، به موقعیتی که این رژیم آدمکش جامعه
ایران را به آن انداخته است فکر کنند. اغراق من در انتخاب تیتر، نه از سر علاقه به
دو کلیک بیشتر، که کلیکهای اینجوری حتی اگر طلا هم باشند دو شاهی نمی ارزند، بلکه
التماسی است به همه انسان دوستان فارسی زبان که چشمشان به یادداشت من افتاد، که به
فکر آن کودکانی باشند که جمهوری اسلامی به صرف اینکه والدینشان را هویت
"افغان" داده اند، از مدرسه و شادی کردن محروم می کند.
یک واقعیت بسیار تلخ زمانه ما، فکر کردن فعالین سیاسی به
حاشیه است. مشغول حاشیه هستیم و آدمکشان در متن یکه تازند!
۲۸ دسامبر ۲۰۱۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر