۱۳۹۴ آذر ۱, یکشنبه

وقتی مدیریت مخارج اتحادیه را می پردازد!

مهمترین بحث احزاب پارلمانی در پارلمان استان انتاریو در ماه اکتبر ٢٠١٥، موضوع پولی بود که دولت این استان به سه اتحادیه معلمان داده بود تا مخارج پروسه مذاکره را پوشانده باشد. یکی از دو طرف این بحث حزب محافظه کار، حزب اصلی اپوزیسیون است که واویلا راه انداخته بود که دولت لیبرال پول مالیات دهندگان را خرج معلمان کرده است. پلاتفرم و وعده اصلی این حزب در دوره کمپین انتخاباتی‌اش اخراج ١٠٠ هزار نفر از کارگران و کارمندان دولتی بود که بخشی از معلمان را هم در بر می‌گرفت. در این بحث و بخصوص حمله به دولت لیبرال انتاریو از این سر و توسط این جریان ارتجاعی، آدم را بنوعی خود بخود به یک موضع دفاعی و حتی جانبدارانه از کار دولت لیبرال می‌راند. اما باید چشمها را باز کرد و به قضیه از سر دیگری نگاه کرد! اینکه در این بین چه بلائی به سر اعضای این اتحادیه‌ها می آید!

جدال معلمان با دولت
کانادا هم مثل بسیاری از کشورهای غربی در چند سال گذشته شاهد اعتراض و اعتصابات مهمی بوده که بعضا بخاطر وقایع مهمتری در گوشه دیگری از این جهان، این اعتراضات آن جایگاه مهمی که باید، پیدا نکردند. یکی از این اعتراضات جنگ و گریز معلمان و دیگر کارگران بخش خدماتی مثل بیمارستان‌ها و شهرداری‌ها با دولتهای استانی و شهرداری‌ها بوده است. مشخصا معلمان استان انتاریو چند سالی است در جدالی سخت با دولت این استان هستند. با قدرت و آرای بالائی به دولت التیماتوم اعتصاب دادند که حاضرند به مقابله با طرح‌های ریاضت اقتصادیش بروند. شاهد اعتصاب در شکل "کم کاری" و "کارشکنی" و همچنین شاهد چند اعتصاب مقطعی و اخطاری هم بوده‌ایم. دولت با تاکتیکهای متعددی در صدد شکستن عزم و اراده معلمان برای تحقق بخشیدن به مطالباتشان بوده است.

پرداخت "مخارج" اتحادیه
گفتم که دولت انتاریو مخارج پروسه مذاکره اتحادیه‌های معلمان را تقبل کرده است. گرچه در این باره تحقیق زیادی نکرده‌ام که آیا این اولین باری است چنین اتفاقی می‌افتد یا نه، اما با آشنائی که با پروسه مذاکره بین اتحادیه‌ها و مدیریت دارم، بسیار بعید به نظر می‌رسد که مدیریت شرکتی مخارج یک تشکل مستقل را در هیچ پروسه‌ای پذیرفته باشد! اتفاقا Howard Levitt که یکی از وکلای اختلافات بین کارگر و کارفرماست، در روزنامه "فاینانشال پست" چاپ کانادا نوشته بود که در مدت ٣٧ سالی که مشغول بررسی پرونده‌های اینچنینی است، هیچوقت نشینده بوده کارفرمائی مخارج اتحادیه‌ای را تقبل کرده باشد! اتحادیه‌ها معمولا با حق عضویت اعضایشان چنین مخارجی را می‌پوشانند. وقتی که مدیریت دولت باشد و هرگونه خرج و مخارجی زیر ذره بین احزاب اپوزیسیون قرار می‌گیرد، یک چنین زد و بندی فقط رشوه می‌تواند نام بگیرد! مهمتر اینکه دولت انتاریو نزدیک به ٤ میلیون دلار (به گفته یک روزنامه سراسری کانادا) برای این موضوع به این سه اتحادیه داده و هیچگونه رسیدی هم از آنها که این مبلغ را خرج چه چیزی کرده‌اند، نخواسته است. واقعیت امر این است که ٤ میلیون دلار پول کمی نیست! و سه اتحادیه مزبور، با مخارج معمولی پروسه مذاکره، حتی با ریخت و پاشهای معمولی هم سالها نمی توانند ٤ میلیون دلار را خرج کنند.

استقلال تشکل توده‌ای
جزئیات اینکه این پول خرج چه چیزی شده و چقدر به هر کدام از اعضای کمیته مذاکره رسیده و یا اصلا نرسیده چیزی گفته نشده است. مسئله اصلی نوشته حاضر این نیست. اصل مسئله این است که چرا تشکل کارگری باید با مدیریت اینقدر خودمانی باشد که عملکردش ابهام برانگیز بشود؟
جا دارد اشاره کنم که استقلال تشکل توده‌ای موضوعی بسیار فراتر از این  است که آیا تشکل مورد نظر توسط کارفرما و دولت کارفرمایان سرهم بندی شده باشد یا نه. صرف اینکه تشکلی مثل سندیکاهای زرد حزب رستاخیز پهلوی و یا مثل شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر بهشتی و حزب جمهوری اسلامی سر هم‌بندی نشده باشد، برای مستقل بودن کافی نیست. همین‌که تشکلی منافع طبقاتی کارگران را با منافع دولت و کارفرما قاطی کرد، تشکلی غیرمستقل است.
نکته مهم دیگری که لازم به توضیح دارد اینست که منظور این نیست اگر تشکلی خرج و مخارجش را از دولت و یا کارفرمائی طلب کرد، الزاما تشکلی غیرمستقل است. مبارزه کارگران می‌تواند مطالباتی را به کارفرما و دولت تحمیل کرده باشد که دولت مجبورشود، بر اساس تعهدی که قانونا پذیرفته، برخی از هزینه‌های تشکل کارگری را تقبل کند. همچنانکه یک چنین بندهایی در اساسنامه قریب به اتفاق سندیکاهای کارگری در غرب گنجانده شده. این بندها حاصل توازن قوا بین کارگر و کارفرما در دوره مبارزه کارگران برای ایجاد تشکل هستند. اما اگر تشکلی چنین بندهائی را در اساسنامه‌اش نداشته باشد و گرفتن پول برای اهداف خاصی از کارفرما را به اطلاع اعضایش نرسانده باشد، آیا می‌شود در مستقل بودن آن تشکل شک کرد؟!

علنیت و شفافیت
نقش کارگران در سندیکاهای کارگری در غرب بسیار محدود و حاشیه‌ای است. همانند دخالت شهروندان در رأی گیری‌های پارلمانی است که بعد از ریختن رأی‌شان راه بازگشتی ندارند. وقتی کارگر از اتحادیه و سندیکا حرف می‌زند، آن را نهادی بیرون از خود مجسم می‌کند که به آن ماهیانه مبلغی می‌پردازد تا در مواقع اضطراری کسی را بعنوان وکیل مدافعش به دادگاه حل اختلافات بفرستد. به ندرت می‌شود کارگری را سراغ گرفت که خود را "اتحادیه‌ای" بداند. اینکه اتحادیه نهادی بیرون از زندگی و سوخت و ساز کارگر است، از تجربه و رابطه‌ای است که کارگر در زندگی روزمره خود به آن رسیده است. زد و بند با کارفرما، بالا کشیدن اموال اتحادیه، توطئه برای دور نگه داشتن کارگران در سوخت و ساز اتحادیه و توطئه بر علیه کارگرانی که خواهان شفافیت و علنیت هستند، متأسفانه تاریخی تلخ و طولانی دارد. همین "علنیت و شفافیت" برای کارگران عضو تشکل‌های توده‌ای کارگران حائز اهمیت بالائی است. کارگران بیخود شیفته "شفافیت و علنیت" نیستند. می‌خواهند بدانند که پشت پرده چه آشی برایشان پخته می‌شود. اگر به اخبار مبارزات کارگری توجه کنید، سالانه با اخبار متعددی از "قرارداد با زد و بند" (Sweetheart contract) برخورد خواهید کرد. معلمانی که چندین سال است در جنگ و گریز با دولت استان انتاریو هستند و در واقع طرح‌های ریاضتی این دولت را به چالش کشیده‌اند، از کجا بدانند که مسئولین سه اتحادیه فوق در ازاء آن ٤ میلیون دلار تعهداتی به دولت نداده اند؟!
ما بر این سیاست تأکید کرده‌ایم که در ایران بهترین تشکلی که می‌تواند کارگران را متحد و نمایندگی کند مجمع عمومی است. در رابطه با کارگران در غرب، جائی که کارگران هم اکنون تشکل‌های خودشان را دارند و برای متشکل شدن معمولا و الزاما با سرکوب و بگیر و ببند سنتی روبرو نیستند، کمتر این بحث را مطرح کرده‌ایم. اما در همین غرب هم تنها زمانی منافع کارگران به نحو بهتری نمایندگی خواهد شد که همین تشکل‌های موجود کارگری بر مجامع عمومی و دخالت هر چه بیشتر کارگران متکی شده باشند. این بحث را باید در فرصت دیگری دنبال کرد.
١٢ نوامبر ٢٠١٥

("کارگر کمونیست" ۳۸۷)

۱۳۹۴ آبان ۲۷, چهارشنبه

چرا کارگر “دزدی” می کند؟

گاردین روز ١٢ نوامبر مطلبی درباره دستمزد زیر خط فقر کارگران شرکت مالتی میلیاردر وال مارت (Wal-Mart) منتشر کرده بود که جدا از تحلیل و تفسیر خود خبر، شنیدن یک چنین خبری آدم را مضطرب می‌کند. نوشته است بر مبنای یک تحقیق، بسیاری از کارگران وال مارت در آمریکا به دلیل فقر و دستمزد کم، یا نهارشان را با همکارانشان تقسیم می‌کنند، یا اصلا از خیر نهار می‌گذرند و یا هم نهار همکارانشان را می‌دزدند! این وضعیت کسانی است که کار می کنند و ظاهرا دستمزد می گیرند!؟ حال به وضعیت حقوق و دستمزد کارگران در ایران فکر کنید که با آن دستمزد چندرغاز بارها زیر خط فقر چه می‌شود کرد؟ 

۱۳۹۴ آبان ۲۶, سه‌شنبه

یونان: کارگران VIOME از ما حمایت خواسته‌اند!

سایت viome.org در گزارشی نوشته است که کارگران کارخانه VIOME در یکی از شهرهای یونان که تولید در این کارخانه را خود کنترل می کنند، از همه کارگران و مردم آزادیخواه در سراسر جهان خواسته‌اند که از روز ۱۷ تا ۲۴ نوامبر در اعتراض به تصمیم دولت که می‌خواهد زمین این کارخانه را به حراج گذاشته و در نتیجه کارگران را از آن کارخانه اخراج کند اعلام همبستگی کنند. کارگران گفته‌اند که به کمک دوستان و رفقای خود در منطقه با تمام توان بر علیه این اقدام دولت مقاومت خواهند کرد، اما در عین حال می‌خواهند که کارگران و احزاب و نهادهای مترقی و چپ کارگری هم صدای آنها در سراسر جهان باشند.
کارگران فوق سه سال است این کارخانه را به کنترل خود در آورده و به صورت تعاونی آن را اداره می‌کنند. کارگران خواهان آن هستند که دولت کارخانه مزبور را رسما و قانونا به نام تعاونی کارخانه در آورد و از ارعاب و تهدید کارگران دست بردارد. این کارگران در نامه فوق که آدرس آن را در ادامه مشاهده می‌کنید، از همه کارگران و مردم آزادیخواه خواسته‌اند که قطعنامه آنها را امضا کرده و با مشخصات لازم آن را یا به آدرس ایمیلی که رائه شده بفرستند، و یا آن را به نزدیکترین سفارتخانه و یا کنسولگری یونان تقدیم کنند و از آنها بخواهند که قطعنامه امضاء شده را به وزارت کار یونان تقدیم کنند.
برای امضاء قطعنامه کارگران و آدرس ایمیل و دیگر اطلاعات به لینک زیر مراجعه کنید:

۱۳۹۴ آبان ۲۳, شنبه

من پرچم فرانسه را روی پروفایلم نمی گذارم!

تعدادی از انسانهای شریف و محترمی را امروز در فیسبوک دیدم که در همبستگی با مردم فرانسه، در اعتراض به تروریسم اسلام سیاسی و به احترام به آنهایی که در دست تروریستهای اسلامی جانشان را از دست دادند، عکس پروفایل خود را به پرچم سه رنگ فرانسه مزین کرده بودند. من اما این کار را نمی کنم. من چارلی ابدو هستم! من مثل مردم فرانسه از ترور اسلامی ها نمی ترسم. می گویم مرگ بر ارتجاع اسلامی و مرگ بر داعش و دیگر تروریستها؛ اما هیچ پرچمی که نشانی از ناسیونالیسم و عظمت ملی کشوری را در خود داشته باشد روی دیوار فیسبوکم نمی گذارم.
پرچم هر کشوری نشانی از عزت و منزلت مردم آن کشور نیست. نشانی از آزادیخواهی مردم آن کشور نیست. پرچم آن کشور نشانه دولت و ناسیونالیسم آن کشور است. پرچم فرانسه، بعنوان پرچم، هیچگونه فرقی با پرچم ایران، پرچم اسرائیل، پرچم آمریکا، عربستان و غیره و غیره ندارد. کسی که امروز بعنوان همبستگی با مردم فرانسه پرچم فرانسه را روی پروفایلش می گذارد، فردا منطقا باید پرچم آمریکا و اسرائیل و مصر و ایران و پاکستان و عربستان و غیره را هم، در یک چنین شرایطی روی دیوار فیسبوکش بگذارد و پروفایلش را با آن مزین کند.
متأسفانه دولتهای مثل فرانسه هم، همانقدر در پا گرفتن ارتجاع اسلام سیاسی در خاورمیانه و در اروپا دست داشته اند که دولتی مثل عربستان و ترکیه و آمریکا. پرچم فرانسه، پرچم مردم معترض نیست؛ پرچم دولت آن کشور است. همانطور که پرچم اسرائیل هم پرچم مردم شریف اسرائیل نیست، پرچم دولت جنایتکار اسرائیل است. پرچم ایران هم همانطور. و و و.
در اعتراض به تروریسم اسلامی، در همبستگی با مردم فرانسه می شود کارهای زیادی کرد. احترام به پرچم فرانسه، از آن کارها نیست!

۱۵ نوامبر ۲۰۱۵

۱۳۹۴ آبان ۲۲, جمعه

تروریسم حاصل کار آنهاست و پایان دادن به آن کار ماست!

تروریستها در دو روز ۱۲ و ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵، در دو نقطه از این جهان بی دفاع، یکی در بیروت و دیگری در پاریس جان صدها نفر را گرفتند. مرگ نزدیک به ۲۰۰ تن در پاریس به همان اندازه مرگ ۴۳ نفر در بیروت دردناک است.
در این بین حتما شاهد حملاتی از جانب راسیستهائی که فرصت را غنیمت شمرده و به هر "کله سیاهی" که شباهتی به اسلامیون داشته باشند حمله خواهند کرد و از این سر زندگی را برای بقیه شهروندان ناامن و تلخ خواهند کرد. از طرف دیگر، دولتهایی که خود عامل اصلی ایجاد جریانات اسلامی مثل داعش، حماس و جمهوری اسلامی هستند جلو صف خواهند افتاد که ناجی و قهرمان ظاهر شوند. تعداد وسیعی از آدمهای شریفی که می خواهند زندگی شان را بکنند و در به وجود آوردن این وضعیت نقشی نداشته اند، فریب یکی از این دو صف که در واقع فرقی هم با هم ندارند، خواهند افتاد و به نادرست گوشت دم توپ آنها خواهند شد.

ما که در این جوامع حضور متحزب قدرتمندی نداریم، محق نیستیم این توده هایی را که سیاهی لشکر این تباه کنندگان زندگی هستند سرزنش کنیم. همچنانکه محق نیستیم توده‌هایی را که در کشورهای اسلام زده بعضا حامیان جریانات مرتجع اسلامی مثل حماس و اردوغان و حزب الله و اخوان المسلمین شده‌اند، سرزنش کنیم. اگر اشکال در جائی هست در ضعف ما در متشکل کردن این توده‌ها در احزابی قدرتمند که بتوانند کمپ سوم را جلو بیاورند، می باشد.

۱۳۹۴ آبان ۱۹, سه‌شنبه

جایگاه روزکار ٦ ساعته برای کارگران - بخش سوم

مصاحبه با ناصر اصغری
بخش سوم

کارگر کمونیست: در قسمت اول این مصاحبه گفتید: "اکنون جز کاهش ساعت کار راه حل دیگری در چهارچوب این سیستم که جواب مسئله بیکاری را بدهد نمی بینیم." در همین شرایط دولت روحانی ادعا میکند اگردر ایران سرمایه گذاری، حال چه داخلی چه خارجی، بشود مشکل بیکاری هم حل میشود. نه تنها در ایران بلکه در همه جا با  افزایش تولید، بیکاری هم کم میشود یا حداقل از حالت بحرانی که در ایران دارد به حد معمول جوامع سرمایه داری کاهش میابد. چرا شما فکر میکنید تنها با کاهش ساعت کار میتوان بیکاری را حل کرد؟

ناصر اصغری: عجالتا بگویم که با افزایش تولید شاید برای یک دوره کوتاهی مشکل بیکاری حل بشود؛ اما مگر اکنون جامعه مشکل تولید دارد؟! اگر بیشتر از این تولید کنند باید به دریا بریزند که هم اکنون دارند به نحوی این کار را می کنند. تولید باید مصرف شود. برای سیستم سرمایه داری تولید نه برای مصرف، که برای سود است! تناقض لاینحل اینجاست که سرمایه داری از یک طرف باید هر چه بیشتر بیکار کند و از طرف دیگر شدت کار بر بقیه را افزایش بدهد تا سود بیشتری ببرد. این خود یک معضلی است که یقه سیستم سرمایه داری را ول بکن نیست. حتی گفتن اینکه کاهش ساعات کار جواب و راه حلی است، دقیق نیست. یک راه حل مقطعی است که معضل بیکاری را حل نمی کند.
مسئله تولید و مصرف حتی درباره جمهوری اسلامی هم صدق می کند. به گفته ربیعی وزیر کار، صنایع امروز مشکل تولید ندارند اما به خاطر تلنبار شدن محصولات تولید شده در انبارهای کارخانه ها اقتصاد دچار رکود شده است!
تا آنجا که به ادعاهای روحانی و معضل بیکاری در ایران برمی گردد، شرایط با روال عادی کشورهای دیگر سرمایه داری تفاوتهای زیادی دارد. شادی و هلهله کاذبی که حول "برجام" راه انداخته اند که گویا یکی از تبعاتش سرمایه گذاری خارجی و کاهش بیکاری است، راستش بیشتر سر کار گذاشتن جامعه است تا یک طرح و برنامه عملی! روحانی در سفر سالانه اش به سازمان ملل گفته بود که ایران سالیانه و برای چند سال متوالی به ١٥٠ میلیارد دلار احتیاج دارد که بیکاری را کنترل کند. سایت اقتصادی معتبر bloomberg.com روز ٢٦ اکتبر مطلبی دارد که به همین موضوع اختصاص داشته و می نویسد مقامات ایرانی به سرمایه گذاری خارجی چشم دارند، اما حتی با فرض به توافق رسیدن غرب با جمهوری اسلامی، ایران هنوز یکی از خطرناکترین کشورها برای سرمایه گذاری است. می نویسد خطرناک است برای اینکه دستان نامرئی، اقتصاد کشور را کنترل می کنند و سیستم قضائی علیه خارجیان هنوز یک مانع است. از میان ١٨٩ کشور برای سرمایه گذاری، ایران رتبه ١٣٠ را دارد. سرمایه چرا از چین، هند، پاکستان، بنگلادش، اندونزی، مالزی، و دهها کشور امن دیگر چشم بپوشد و برود ایران و با همه آن خطراتی که خودشان هم می دانند، در ایران سرمایه گذاری کنند؟!
جدا از اینکه واقعا کسی حاضر باشد برود ایران و سرمایه گذاری کند، این موضوع که آیا اجازه بدهند سرمایه خارجی به ایران بیاید یا نه، هنوز در بین خودشان موضوع بحث است. محمد بلوریان تهرانی کارشناس ارشد بازار سرمایه می گوید: این که اجازه دهیم سرمایه گذاران (خارجی) با هدف استفاده از شرایط خاص کشور و بهره گیری از نیروی کار ارزان و منابع غنی وارد عرصه سرمایه گذاری و در نهایت صادرات به دیگر کشورها بشوند اشتباه بزرگی است.
واقعیت تلخ جامعه ایران این است که اقتصادش در چنگال رژیمی است که در بحران است و این بحران زندگی کارگرانش را تباه کرده است. اقتصاد این حکومت به اعتراف خود باندهایش و مراجع اقتصادی جهان رشد منفی دارد. تا آنجایی که به بخش زیرساختهای اقتصادی، صنایع کلیدی و پایه‌ای اقتصاد ایران بر می‌گردد، همه با رکود مواجه هستند. نزدیک به ٤٥ درصد تعطیل شده‌اند، ٣٦ درصد زیر ظرفیتهای اسمی شان کار می‌کنند و بقیه هم بلاتکلیف هستند. به گزارش خبرگزاری مهر (شنبه ٢ آبان)، از مجموع ٦٣ میلیون نفر جمعیت در سن کار در ایران، حدود ٤٠ میلیون و ٢٠٠ هزار نفر هیچگونه فعالیت و تحرکی در اقتصاد و کسب درآمد ندارند.
جمهوری اسلامی معضل اصلی اش نه بیکاری، بلکه سیاسی است. بیکاری یکی از تبعات این معضل سیاسی است که با یکی دو سفر روحانی و یا ظریف و احمدی نژاد به نیویورک و یا سوئیس حل بشو نیست. تمام جوامع سرمایه داری درصدی بیکاری دارند، که بقول روحانی با سرمایه گذاری خارجی و یا این و آن طرح کنترل می شود. بحران بیکاری ایران از آن نوع بیکاریها نیست. باید سیاستشان را اول با سرمایه گذاران آشتی بدهند و بعد به فکر کنترل بیکاری و بحران اقتصادی و غیره باشند. راهی بس دشوار و طولانی در پیش دارند.

کارگر کمونیست: سندیکالیسم در کشورهای اروپایی و آمریکا با آنچه که ما در ایران میشناسیم از نظر شرایط سیاسی و اقتصادی حاکم در این جوامع تفاوتهایی دارد. از جمله اینکه در کشوری مثل ایران، سرمایه "ناچار است" بی حقوقی کامل کارگر و کل جامعه را با اعمال خشن ترین دیکتاتوری‌ها حفظ کند، اما در غرب به هر حال دولتهای رفاه را در مقاطعی تجربه کرده اند و هنوز هم تتمه بیمه های اجتماعی موجود هستند. تفاوتهای کنکرت تر این جنبش در ایران با سندیکالیسم در کشورهای غربی را در چه زمینه هایی می بینید؟

ناصر اصغری: گفتم سندیکالیسم ادعا میکند هدفش ایجاد رفرم و اصلاحاتی به نفع کارگران در چهارچوب همین سیستم و با توسل به قوانین دولتی است. منتها تمام مسئله همین است که به قوانین موجود متوسل می شود. وقتی کسی به قوانین جمهوری اسلامی متوسل شود واضح است که تا چه اندازه می تواند بهبودی در وضع کارگران ایجاد کند! اگر سندیکالیسم در غرب کارگران را به پای صندوقهای رأی می کشد که به احزاب و نماینده‌هایی رأی دهند تا قوانینی به نفع کارگران تصویب کنند، در جمهوری اسلامی سندیکالیست به زیر عبای خاتمی و مصطفی معین می خزد. در غرب سندیکالیست را به جرم اعتصاب غیرقانونی به زندان نمی فرستند، اما در ایران اگر کانون صنفی معلمان فراخوان اعتصاب و اعتراضی بدهد، مجبور است وظیفه پلیس را به عهده بگیرد؛ چرا که اگر پلاکاردی حمل شود که به زعم آنها رادیکال است، سندیکالیست را دستگیر می کنند! در غرب قوانینی بر ایجاد تشکل کارگری ناظر است که سندیکالیست با توسل به آن قوانین سوار اعتراض کارگر می شود و کارگران را در سندیکا سازمان می دهد. در ایران، هر کسی، چه سندیکالیست باشد و چه سوسیالیست، اگر واقع بین باشد می داند که ایجاد هر نوع تشکل کارگری مستلزم مبارزه ای پیگیر و "غیرقانونی" است. قوانین جمهوری اسلامی تشکل، اعتصاب و اعتراض کارگر را حرام اعلام کرده است. آزادی بیان اینجا یعنی آزای تبلیغ اسلام تشیع! سندیکالیسم و سندیکالیستها نشان داده اند که حاضر به عبور از هیچکدام از این خطوط نیستند.
یک مشکل دیگر سندیکالیسم در ایران، که می شود آن را در زمره تفاوتهای سندیکالیسم در غرب و در ایران گذاشت، مسئله بورکراتیسم است. شرایط مبارزه و اعتراض کارگر در ایران جائی برای زد و بند پشت پرده و کنترل مبارزه کارگر نمی‌گذارد.
و مهمتر از همه سندیکالیسم بازوی کارگری جنبش وسیعتری در جامعه است به نام سوسیال دمکراسی که این جنبش در ایران نه تاریخی دارد و نه زمینه و چشم اندازی. به همین دلیل سندیکالیسم مجبور است خودش را با باندهایی از رژیم اسلامی دمخور و سازگار کند.

کارگر کمونیست: بحثی که تقریبا در تمام جنبش‌های اعتراضی در ایران، و جنبش کارگری هم وجود دارد اتحاد بخش‌های مختلف جامعه علیه جمهوری اسلامی و فقر و فلاکت و بیحقوقی است که بر کل جامعه تحمیل کرده است. آیا  شرایط بحرانی زندگی کارگران و اشتراکاتی که در اهداف کوتاه مدت جنبش کمونیستی کارگری با جنبش سندیکالیستی وجود دارد، که در سوالات قبلی به آن اشاره کردم، نمیتواند عاملی باشد تا فعلا در حوضه هایی با این جنبش کنار آمد؟

ناصر اصغری: ابتدا این را توضیح بدهم که بعضا تشابه نام "سندیکا" با "سندیکالیسم" باعث دامن زدن به بحثها و درکهای نادرستی می شود. از جمله اینکه، جدال با گرایش سندیكالیستی در جنبش كارگری، بجای مقابله با خود سندیكا و یا مخالفت با ایجاد سندیكا گرفته میشود که این درست نیست. سندیكا گرچه به مرور زمان به سنگری برای سندیكالیسم تبدیل شده و گرایش رفرمیستی اهداف خود را با این تشكل در میان كارگران به پیش می‌برد، اما سندیكا یكی از سنگرهای مهم مبارزه و دفاع از حقوق ابتدائی كارگران است. امروزه در قریب به اتفاق موارد، مبارزه و اعتراض كارگران توسط سندیكاهای كارگری سازمان می‌یابند، اما باز در قریب به اتفاق همین اعتراضات هم، این گرایش سندیكالیستی است كه در مبارزه كارگران
كارشكنی می‌كند. در بخش اعظم تاریخ جنبش کارگری، سندیكاهای کارگری توسط فعالین سوسیالیست و گرایش سوسیالیستی كارگران ایجاد شده اند، اما به مرور زمان و با كمك‌های موذیانه دولتها و موش دوانی عوامل سرمایه داران، و شاید بسیار مهمتر، با ساختاری كه سندیكاها تاریخا بر پایه آن فعالیت می كنند، فعالین سوسیالیست از آنجا اخراج شده و با فعالین سندیكالیست جنبش كارگری جایگزین شده‌اند.
اما در پاسخ به سوال شما، من دلیلی برای کنار آمدن با جنبش سندیکالیستی نمی بینم. می شود با فعالین این جنبش بر سر مسائل و مطالباتی مثل افزایش حداقل دستمزد، برگزاری مراسم اول مه، روز زن، بیکاری و ناامنی محیط کار اتحاد عملهایی کرد؛ اما کنار آمدن با کل آن جنبش به زیان طبقه کارگر است. اگر از آلترناتیو حکومتی خود چشم بپوشیم و بگوئیم فعلا جمهوری اسلامی را بیاندازیم، آنوقت می شود با هر کس دیگری اتحاد کرد و کنار آمد! اما سرنگونی جمهوری اسلامی فقط یک گام از پروسه برای آزادی واقعی است. هیچ بخشی از بورژوازی و از جمله جنبش سندیکالیستی هم، حاضر نیست با کمونیستها بر سر سرنگونی جمهوری اسلامی کنار بیایند. آن بحث اتحادی که شما می گوید در جامعه هست و می گوید اختلافات را کنار بگذاریم و با هم کنار بیائیم، بیشتر یک "اتحاد" عامیانه است تا یک طرح سیاسی فکر شده. آدمهایی که از زندگی زیر سیطره جمهوری اسلامی به تنگ آمده اند و راستش در هیچ حزب و سازمانی هم متشکل نیستند، گاها اینجا و آنجا از کنار آمدن اپوزیسیون با هم حرف می‌زنند که بیایید با هم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم. همه جریانات و گرایشات سیاسی که نماینده حزبی خودشان را هم دارند، حزب و رهبر و حتی نخست وزیر و رئیس جمهور منتخب خودشان را هم دارند. بحثشان بیشتر اینست که "با من کنار بیائید" تا اینکه با هم کنار بیاییم!
در نتیجه به نظر من بحث این باید باشد که کارگران بعنوان یک طبقه در تشکل و حزب خودشان متشکل بشوند و کل جامعه را در مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی رهبری کنند. تا آن وقت، با هر گرایشی در جنبش کارگری – و نه لزوما فقط گرایش سندیکالیستی – بر سر مطالباتی و در مقاطعی می شود اتحاد عمل کرد و بدون اینکه اختلافات خود را هم کنار گذاشت. اتفاقا هر چه اختلافات خودمان را روشن و صریح بیان کنیم، کارگران فرصت بهتر و مناسبتری خواهند یافت که انتخاب بکنند.

***

نسبت قدرت کارگر و دستمزدش

هر کجا که هستید، اگر به کارگران دور و برتان نگاه کنید، یک واقعیت مشترک همه جاست. اینکه کارگری که متشکل و متحد نیست، دستمزدش پائین است. اگر در ایران باشید، قریب به اتفاق کارگران در وضعیت معیشتی زیر خط فقر هستند، چرا که متشکل شدن با زندان و سرکوب روبروست. اگر در اروپا و آمریکا هستید، کارگران آن رشته و مراکزی از کار که متشکل نیستند، درآمدی زیر خط فقر دارند.


کارگری که می خواهد دستمزدش را افزایش بدهد باید متشکل بشود. و هر جائی هم که باشیم، متشکل شدن تلاش می خواهد. آدم‌هایی می خواهد که پا جلو بگذارند و تجارب گذشتگان را به میان همکاران خود ببرند. قدرت کارگر در تشکل و اتحاد اوست و اگر آرزو زندگی بهتری می کند، باید برایش متحد و متشکل بشود.

اهدافی در بحث بر سر حداقل دستمزد

آخر هر سال بحث تعیین حداقل دستمزد، تحرک گسترده ای را در جنبش کارگری باعث می‌شود. این بحث باید از طرف کارگران به اهداف مشخصی کمک کند. روشن است که افزایش حداقل دستمزدها تا سطح تامین یک زندگی شایسته انسانی برای کارگران و کل مزدبگیران اولین هدف چنین تحرکی است. هدف مهمتر این است که جامعه را به این سمت سوق دهد که در بحث حول حداقل دستمزد، این فعالین و تشکل‌های کارگری هستند که در باره میزان افزایش مزد باید تصمیم بگیرند. دولت حق دخالت در این را نباید داشته باشد. به نظر من مهمترین هدف باید این باشد که به بحث حول شرایط غیرانسانی و ناعادلانه ای که دستمزدهای زیر خط فقر به جامعه تحمیل کرده است، دامن زد و کل جامعه را برای  مقابله با این شرایط بسیج کرد. باید به بحث حول فاصله نجومی بین فقر و ثروت دامن زند.

کوه عظیمی که عظمتش بیشتر بر ما آشکار می گردد!

امروز، ٨ نوامبر ٢٠١٥ که این کامنت را می نویسم، ٩٨مین سالگرد انقلاب اکتبر روسیه است. انقلابی که در منجلاب سرمایه داری وقت راهی جلوی طبقه کارگر و بشریت گذاشت. نشان داد که قدرت را می شود از دست برده داران عصر در آورد و بر سرنوشت خود حاکم شد. انقلابی که تلقی بشر از خود را برای همیشه تغییر داد!

انقلاب اکتبر و رهبر توانایش لنین، همانند کوهی که در پایه‌هایش عظمتش پیدا نیست، هر چه از ما دورتر می‌شوند، عظمتشان بیشتر بر ما آشکار می‌گردد. انقلاب اکتبر آلترناتیو طبقه کارگر در برابر جنگ و کشتار سرمایه بود. آلترناتیوی برای دنیایی بهتر. دنیا هیچوقت به اندازه امروز به انقلابی همانند انقلاب اکتبر و البته به رهبری چون لنین نیازمند نبوده!

هنرمندان یاد بگیرند

شاهین نجفی هنرمند جالبی است. هنرمندی سرشار است از خشم کارگران و زنان سرزمینی که آزادی را فریاد می زنند که این فریاد بعضا در کارهای هنری هنرمندانی چون شاهین نجفی و یغما گلروئی هم منعکس می گردد. شاهین اخیرا در یوتیوب قطعه کوتاهی را به مناسبت مرگ کورش بخشنده منتشر کرده. می گوید که به اعتراض به مرگ کورش بخشنده نه "ابررسانه"ای خبری از این واقعه دردناک منتشر کرده، نه سیاستمداری اعتنائی کرده است و نه شاعری شعری برایش سروده است.
اما شاهین، این هنرمند معترض نسل جوان معترض به جمهوری اسلامی، این سیاستمدار زحمتکشان که "انترناسیونال می خواند" و نقی را به تمسخر می گیرد، برای شاهرخ و کورش هم شعر می سراید. دیگر هنرمندان یاد بگیرند!

آمارهایی از وضعیت دستمزدها در آمریکا

گزارشی را در سایت nelp.org می خواندم که آماری تکاندهنده از وضعیت دستمزدها در ایالات متحده آمریکا داده بود. تیمی از محقیقن که در این باره تحقیقاتی کرده و گزارش فوق را منتشر کرده‌اند، می‌نویسند: ٤٢ درصد از کارگران در آمریکا دستمزدی زیر ١٥ دلار دریافت می‌کنند. زنان و اقلیتهای به اصطلاح نژادی بیشترین تعداد کارگرانی هستند که دستمزد زیر ١٥ دلار دریافت می‌کنند. ٥٥ درصد زنان دستمزد کمتر از ١٥ دلار دریافت می‌کنند؛ در حالیکه ٤٨ درصد نیروی کار آمریکا را زنان تشکیل می‌دهند. سیاه پوستان ١٢ درصد از نیروی کار این کشور را تشکیل می‌دهند. کارگران لاتینو (آمریکای لاتین الاصل) ١٦ و نیم درصد از نیروی کار این کشور را تشکیل می‌دهند. بیش از نصف کارگران سیاه پوست و بیش از ٦٠ درصد کارگران لاتینو دستمزد زیر ١٥ دلار می‌گیرند. ٤٦ و نیم درصد از کارگرانی که دستمزد زیر ١٥ دلار دریافت می‌کنند ٣٥ سال به بالا هستند.

گزارش به رشته‌هایی از کار، مثل کار در رستوران‌ها، فروشگاه‌های زنجیره‌ای، در مراکز نگهداری از کودکان، در هتل و مسافرخانه‌ها، نظافتچی‌ها، کار در ماشین سازی‌ها و غیره نگاه کرده که بخش عظیمی از کارگران آن رشته کارها دستمزدی کمتر از ١٥ دلار دریافت می‌کنند. نه تنها دستمزد در این بخش از کارها پائین است، بلکه مملوست از کارگران زن و کارگران به اصطلاح اقلیتهای نژادی که پرده از تبعیض بر علیه زنان و اقلیتها برمی دارد. این کارهای کم درآمد که سنتا به جوانان تعلق داشتند، اکنون به کارگران ٣٥ سال به بالا تعلق گرفته‌اند. در اکثر ایالات، کارگر حداقل به ١٥ دلار در ساعت احتیاج دارد که مخارج اولیه زندگی‌اش را تأمین کند. گزارش اشاره می‌کند که جنبش ١٥ دلار در ساعت شرایط ناعادلانه حاکم بر کار و دستمزد را به خانه‌ها برده و اکنون به بحث سر سفره خانواده تبدیل شده.

شاید لازم باشد به یک نکته اشاره کنم که آمریکا ثروتمندترین کشور جهان است و بودجه نظامی اش سالانه بالغ بر ٦٠٠ میلیارد دلار می باشد. این وضعیت کارگران کشوری است که این چنین به حلقوم آدمکشان می ریزد!

۱۳۹۴ آبان ۱۳, چهارشنبه

جایگاه روزکار ٦ ساعته برای کارگران

مصاحبه با ناصر اصغری
بخش دوم

توضیحی درباره بخش اول این مصاحبه.
دربخش اول، نسخه ادیت نشده مصاحبه برای نشریه ارسال شده بود که در آن، در بخشی از جواب به سئوال اول اشکالاتی وجود داشتند. با پوزش از خوانندگان، اینجا آن بخش را مجددا می آوریم:
"همین هفته هم برای تحقیق برای این مطلب متوجه شدم که سایت http://money.cnn.com/ در سال ٢٠١٣ مطلبی داشته که درباره ساعات کار در یکسری از کشورها منتشر کرده بود که در آن به دانمارک و نروژ اشاره می کند که در این کشورها ٣٣ ساعت کار در هفته بطور متوسط رایج است. در ایرلند ٣٤ ساعت کار در هفته. آلمان، بلژیک، استرالیا و سوئیس ٣٥ ساعت. ایتالیا ٣٦ ساعت. اینها را البته باز تأکید کنم که آمار سال ٢٠١٣ است و آنجا به سوئد اشاره می کند که ٣٦ ساعت کار رایج است، اما اکنون می بینیم ساعات کار ٣٠ ساعته را دارد تجربه می کند."
ن ا
=======

کارگر کمونیست: در پاسخ به سوال قبلی گفتید، نهادهایی مثل "اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار" و "تشکل سراسری کارگران علیه بیکاری" در سالهای اخیر ایجاد شده اند. تشکل‌هایی را که نام بردید اگر اشتباه نکنم در سالهای ٨٥ و ٨٦ توسط تعدادی از فعالین کارگری و کارگران اخراجی و بیکار اعلام موجودیت کردند. اما از آنزمان تا کنون، علی‌رغم افزایش میلیونی آمار بیکاری که خود مقامات رژیم از آن بعنوان سونامی بیکاری نام میبرند، ما تحرک خاصی در جنبش کارگری در رابطه با بیکاری ندیده‌ایم. علت چیست؟ آیا فکر نمی‌کنید تجدید سازمان یا بازنگری در تشکل‌های موجود لازم باشد؟ آیا سرکوب و تهدید فعالین کارگری جنبش علیه بیکاری را پراکنده کرده است؟

ناصر اصغری: ابتدا بگویم که آن دو تشکلی را که اسم بردم، یکی دیگر وجود خارجی ندارد و دیگری هم به "اتحادیه آزاد کارگران ایران" تغییر نام داده است. یعنی در واقع اکنون نهاد و تشکلی که اسم و رسمی داشته باشد که مشخصا مشغله‌اش "بیکاری" باشد، وجود ندارد در نتیجه مسئله "بازنگری" و "تجدید سازمان" سازمانهایی که وجود ندارند موضوعیتی هم ندارد. منتها می شود بر سر یک بازنگری به نهادها و تشکل‌های موجود کارگری بحث کرد که احتمالا در فرصت دیگری باید به این موضوع هم پرداخت.
اما، همانطور که در جواب به سئوال قبلی هم گفتم مرکز ثقل مبارزه کارگر در ایران به جای دیگری شیفت کرده است. به نظر من کارگران و بخصوص فعالین کارگری در ایران روی یک سری نکات و عرصه‌هایی، که به نظرشان گرهی است، تمرکز کرده‌اند. روی افزایش دستمزدها. روی تشکل. دستمزدهای پرداخت نشده. روی اعتراض به اذیت و آزار فعالین کارگری. به نظر می‌رسد که تشخیص و محاسبه فعالین جنبش کارگری این است که اگر بتوانند جمهوری اسلامی را در این عرصه‌ها عقب برانند، شرایط برای اعتراض در عرصه‌های دیگر هم باز می‌شود. اگر کسی فکر کند (البته منظورم این نیست فعالین کارگری چنین فکر می‌کنند) می‌شود اعتراض را در یک عرصه جلو برد و به عرصه دیگر "کم لطفی" کرد، اشتباه می‌کند. مبارزه کارگری عرصه‌های زیاد و مختلفی دارد که اعتراض به عدم پرداخت دستمزدها و یا پائین بودن سطح دستمزدها یکی از آنهاست و مبارزه علیه بیکاری و بیکارسازی هم عرصه دیگری. این نکته را یادآوری کردم که بگویم امروزه به همان اندازه اعتراض به عدم پرداخت دستمزدها، اعتراض به بیکارسازی و نبود اشتغال هم در جریان است. هر جائی که کارخانه و کارگاهی را می بندند کارگرانش اعتراض می کنند. بعضا رسانه های جمهوری اسلامی اعتراض به بیکاری را می کنند اعتراض بومی ها به اشتغال غیربومی ها. اینها همه اعتراض به بیکاری است، اما در اشکال مختلفی منعکس می شوند.
منتها به نظر نمی رسد که اعتراض به بیکاری جایگاه خاصی در مبارزه فعالین کارگری داشته باشد! این محاسبه که روی بعضی گرهگاه‌ها تمرکز کنیم محاسبه درستی نیست چون میبینیم که در این مورد اعتراض به بیکاری که مسئله مهم ملیونها کارگر هم هست به این ترتیب حاشیه‌ میشود. اعتراض به بیکاری می‌تواند جامعه را به طور خیلی مٶثری بسیج کند. چند روز پیش گزارشی می‌خواندم که از قول معاون وزیر کار جمهوری اسلامی نوشته بود: "از مجموع ٦٣ میلیون نفر جمعیت در سن کار در ایران، حدود ٤٠ میلیون و ٢٠٠ هزار نفر هیچگونه فعالیت و تحرکی در اقتصاد و کسب درآمد ندارند." این یعنی زمینه بسیج برای اعتراض به بیکاری آماده‌تر است. ٤٠ ملیون نفر یا با تبعات بیکاری مشغول دست و پنجه نرم کردن هستند و یا باید از قبل کار دیگران و با این احساس که وبال گردن دیگران شده‌اند زنده بمانند. اگر فعالین کارگری بتوانند راه حلی برای شروع اعتراض به این وضعیت پیدا کنند، به نظر من جنبش کارگری و جنبش اعتراضی گامهای مهمی جلو خواهد رفت.
تا آنجا که به سرکوب برمی گردد، فکر نمی‌کنم که علت اصلی، حداقل در مورد بیکاری، سرکوب باشد. سرکوب اگر جنبش کارگری را به عقب براند، کل آن را به عقب می‌راند نه فقط اعتراض به بیکاری را.

کارگر کمونیست: بنظر میرسد نقد سندیکالیسم در مقالات شما جایگاه خاصی دارد. در همین مقاله هم به "سیاستی سندیکالیستی که خود را جزئی از سیستم تعریف کرده است"، بعنوان یکی از عواملی که تشکل‌های موجود کارگری در غرب به خواست کاهش ساعت کار بی تفاوت هستند، اشاره‌ای کرده بودید. در عین حال در همان شماره نشریه، در بخش "کامنتهای کارگری" و در پاسخ به یکی از خوانندگان نشریه، که از شما پرسیده بود متشکل شدن ٩ کارگر چه اهمیتی دارد که در موردش مینویسید، گفته بودید "باید اینگونه تلاش‌ها را برجسته نشان داد که می شود تا ایجاد دنیای بهتر، برای زندگی در همین سیستم هم تلاش کرد و زندگی را کمی قابل تحمل‌تر کرد!
با توجه به اینکه هدف سندیکالیستها و کل جنبش رفرمیستی هم بهبود شرایط زندگی مردم در همین سیستم است، آیا این دو نمونه در نوشته‌ها ی شما، که اشاره کردم، متناقض نیستند؟

ناصر اصغری: سندیکالیسم بازوی کارگری یک جنبش اجتماعی بزرگتری از سرمایه داری، به نام سوسیال دمکراسی است. سندیکالیسم را باید بعنوان یک گرایش بورژوائی درون جنبش کارگری نقد و افشاء کرد. جنبش کارگری نزدیک به سه قرن است که برای آزادی و برابری می جنگد، اما امروز از هر زمان دیگری بی‌حقوق‌تر است. این را نمی شود صرفا با سرکوب عریان جواب داد. هم باید کارگران را بر علیه سرکوب عریان سازمان داد و هم سندیکالیسم را نقد و افشاء کرد.
اما سندیکالیسم هم انواع مختلف دارد. سندیکالیسمی داریم که باوری به تغییر رادیکال ندارد. بقول یکی از تحلیل‌گران سیاسی، برای او تجسم کردن پایان دنیا ساده‌تر از تجسم کردن پایان سیستم کارمزدی و سرمایه داری است. سندیکالیسمی داریم که به کارگر و نیروی کار بعنوان یک معامله می نگرد. فدراسیون کار آمریکا که به "بیزنیس سندیکالیسم" معروف است از این نوع است. سندیکالیسمی داریم که می گوید اگر به حق و حقوق کارگر با سرکوب و پلیس برخورد شود دست به انقلاب می زند. در نتیجه در همین سیستم، با نشان دادن اعتراضات و انقلابات، از سرمایه دار گدائی می کند تا کمی بیشتر از محصولات زحمات کارگران را به ایشان برگردانند.
منتها با تمام تنوعی که دارند، همه در یک چیز مشترکند و آن تقدیس بنیادهای مناسبات سرمایه داری، مثل کار مزدی، تقسیم طبقات، سود سرمایه، مالکیت خصوصی و غیره. به نظر من توجه به این نکته مهم است که، این مبارزه کارگر است که گرایشی از سرمایه‌داری را جلو می‌فرستد،  تا صاحب رأی کارگر شود و بر سر بهبود شرایط کارگران چانه زنی کند. درست است که سندیکالیسم هدفش را بهبود شرایط زندگی کارگران تعریف می کند؛ اما باید توضیحاتی که دادم را هم در نظر داشت. این مبارزه کارگران برای رفاه است که اگر گرایش سوسیالیستی جلو نیافتد و این مبارزه را رهبری نکرد، سندیکالیسم جلو می افتد و مبارزه کارگری را به کانال دیگری می برد. در نتیجه مهم است که جایگاه واقعی سندیکالیسم را در مبارزه کارگران سر جایش بگذاریم.
شاید بشود گفت که سندیکالیسم در مقابل گرایشات دیگر بورژوازی، مثل نئولیبرالها، محافظه کاران، نئوکانها، گرایش انسانی تر سرمایه داری است. اما تاریخ مملوست از مواردی که در جدال بین کارگر و سرمایه دار، سندیکالیسم کنار دست هارترین گرایشات سرمایه داری ایستاده است. سندیکالیستهایی را که به زیر عبای خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار خزیدند و در قلع و قمع کارگران و شوراهای کارگری با خانه کارگر همدستی کردند را کسی از یاد نبرده است!
اشتباه محض است که مبارزه و تلاش میلیاردها کارگر برای تامین معاش و آسایش خود در متن همین جهان سرمایه داری را با فعالیت سندیکالیستی یکی بگیریم! اتفاقا مبارزه برای "رفرم" در چهارچوب همین جامعه سرمایه داری یک حلقه از مبارزه انقلابی برای برپایی یک دنیای نو و بهتر است. بقول برنامه "یک دنیای بهتر": "میلیاردها انسان همچنان در تکاپوی هر روزه برای تامین معاش و آسایش خود در متن یک جهان سرمایه داری اند. مبارزه انقلابی برای برپایی یک دنیای نو، از تلاش هر روزه برای بهبود وضعیت زندگی مادی و معنوی بشریت کارگر در همین دنیای موجود جدایی پذیر نیست." این تلاش را به هیچ وجه نمیشود با تلاش‌های سندیکالیستی که می‌خواهد سیستم سرمایه‌داری را طوری تنظیم کند که کارگر برای سرنگونی اش نکوشد، یکی گرفت؟!
آنچه که کمونیسم کارگری را در مبارزه برای اصلاحات از جریانات رفرمیستی و سندیکالیستی متمایز میکند قبل از هر چیز اینست که اولا کمونیسم کارگری همواره بر این حقیقت تاکید می‌کند که تحقق آزادی و برابری کامل از طریق اصلاحات میسر نیست. سندیکالیسم رسالتش این است که با تکیه بر قوانین دولتی، کارگر را از تلاش برای تغییر رادیکال شرایط بازدارد و برای همیشه منتظر بهبود وضعش در چهارچوب نظام سرمایه داری نگه دارد. نقد من این است که حتی عمیق ترین و ریشه ای ترین اصلاحات اقتصادی و سیاسی نیز بنا به تعریف بنیادهای نفرت آور نظام موجود، یعنی مالکیت خصوصی، تقسیم طبقاتی و نظام کار مزدی را دست نخورده باقی میگذارند. سندیکالیسم، مالکیت خصوصی، کار مزدی و تقسیم طبقاتی را فرض می گیرد و تقدیس می کند! از این گذشته واقعیت این است که به گواهی کل تاریخ جامعه سرمایه داری و تجربه جاری کشورهای مختلف، بورژوازی در اغلب موارد به قهرآمیزترین شیوه ها در برابر به کرسی نشستن ابتدایی ترین مطالبات مقاومت میکند و پیشروی های بدست آمده نیز همواره موقت و ضربه پذیر و قابل بازپس گیری باقی میمانند. سندیکالیسم حتی یک گام هم از آنچه که قانونا قابل قبول است فراتر نمی رود. در مقابل تلاش کارگران برای بازپس گیری حقوقشان، آنها را منتظر نگه می دارد که دوستانشان به پارلمان راه بیابند و احتمالا قوانینی به نفع کارگران وضع کنند! کمونیسم کارگری در دل مبارزه برای اصلاحات همچنان بر ضرورت انقلاب اجتماعی بعنوان تنها آلترناتیو واقعا کارساز و رهایی بخش کارگری تاکید میکند. سندیکالیسم انقلاب را خشونت تلقی می‌کند و بر خشونت سرمایه‌داری در زندگی روزمره کارگران چشم می‌پوشد. کمونیسم کارگری در عین دفاع از حتی کوچک ترین بهبودها در زندگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه، وظیفه خود را طرح و مطالبه حقوق سیاسی و مدنی و رفاهی هرچه وسیعتر و هرچه پیشروتر میداند. در تعریف شعارها و خواست‌های خویش در مبارزه برای رفرم خود را به مقدورات و امکانات و قابلیت انعطاف طبقه سرمایه دار، به حساب سود و زیان سرمایه و مصالح "اقتصاد کشور" و امثالهم مقید و محدود نمی‌کند. نقطه عزیمت کمونیسم کارگری حقوق غیر قابل انکار انسان عصر ماست. حتی طرح این بحث در چشم سندیکالیستها یک جرم است که برایش پلیس صدا می کنند. قصد کمونیسم کارگری در تلاش برای رفاهیات ایجاد یک سرمایه‌داری اصلاح شده، سرمایه‌داری با "چهره انسانی" یا یک سرمایه‌داری "دلسوز" نیست. قصد ما تحمیل بخش هرچه بیشتری از حقوق حقه مردم کارگر به نظام حاکم است. سندیکالیسم تمام تخم مرغ‌هایش را در سبد سیستم سرمایه‌داری ریخته و در بهترین حالت از کارگران می‌خواهد که یک سرمایه‌داری "دلسوز" را سر کار بیاورند.

ادامه دارد ...

سندیکالیسم ایرانی نگران چیست؟

کاظم فرج الهی شخصی است که ایلنا، آنا و ایرنا گاها از او بعنوان "فعال کارگری" نام می برند. ایشان و تعدادی از هم فکرانشان که بعنوان پیشکسوتان سندیکالیسم در ایران شناخته شده‌اند، بیشترین نور را بر سندیکالیسم ایرانی می‌افکنند. او اخیرا در مصاحبه‌ای با خبرگزاری‌ "آنا"، از اینکه ارزش افزوده ناشی از سرمایه گذاری خارجی، به جیب سرمایه‌داران خارجی می رود ابراز نگرانی کرده است. می‌گوید: "به نظر می‌رسد این سرمایه در جامعه تقسیم نمی‌شود و باعث بهبود ساختارهای اساسی آن جامعه نیز نمی‌شود. سهم اندک کارگران که مشخص است، وقتی دستمزد تا این حد ناچیز و زیر خط فقر است، یعنی نیروی کار را در طبق اخلاص گذشته‌ایم و به رایگان در اختیار سرمایه خارجی قرار می‌دهیم. سرمایه خارجی می‌آید ١٠ یا ٢٠ سال سرمایه‌گذاری می‌کند، سود ناشی از آن را به کشورهای خود برمی‌گرداند و آن قسمتی هم که در ایران می‌ماند که باز به جیب کارگران نخواهد رفت." لازم است از کسان مثل ایشان پرسیده شود که در عرض نزدیک به ٤٠ سال حکومت جمهوری اسلامی، بودجه ای به سرمایه گذاری در زیرساختها تخصیص پیدا کرده است؟ بودجه ای به رفاه کارگران اختصاص داده شده؟

در رابطه با ترس این "فعال کارگری" از اینکه ارزش افزوده به جیب چه کسی می رود، باید گفت که برای کارگر مسئله کار و بهبود حقوق و شرایط کار است. اینکه ارزش افزوده به جیب رفسنجانی می‌رود یا یک سرمایه‌دار چینی و آمریکایی، فقط مشغله سندیکالیستهای امثال ایشان است. از نظر کارگر یک سرمایه‌دار خارجی همانقدر ضدکارگر است که یک سرمایه‌دار داخلی،  در نتیجه سندیکالیستی که سنگ سرمایه‌دار "خودی" را به سینه میزند، به همان اندازه سرمایه‌ و سیستم سرمایه‌داری، در چشم کارگر منفور می‌ شود!

منتشر شده در شماره ۳۸۵ نشریه "کارگر کمونیست"

سرنوشت کارگران بی حقوق

نهادی به نام "مرکز تحقیق و سیاست عمومی" اخیرا طی گزارشی نوشته است که بیش از ٥٠ درصد از کارگران رستوران‌های زنجیره‌ای در آمریکا و کانادا علیرغم بیماری بر سر کار حاضر می‌شوند. گزارش می‌نویسد بیش از ٢٠ میلیون کارگر در این رستوران‌ها مشغول بکار هستند و از آنجا که از هیچ حقوقی برخوردار نیستند علیرغم اینکه گاها شدیدا با مریضی درگیرند، اما همچنان بر سر کار حاضر می‌شوند. دلیل اصلی عدم پرداخت دستمزد روزهای مریضی و احساس مسئولیت کردن در برابر همکارانشان است که در مواقع عدم حضور همکاران بیمارشان همه کار بر دوش آنها می افتد، عنوان شده است.

در جدال بر سر افزایش دستمزد در آمریکای شمالی، رستوران‌های زنجیره‌ای و مشخصا مک دونالد بعنوان سمبل نظم بردگی مدرن مورد اعتراض کارگران و فعالین کارگری بوده. در این رستوران‌ها کارگران با بدترین شرایط کار مثل ساعات کم و غیرمنظم، دستمزد بسیار پائین و گاها فقط با دریافت انعام بدون کمترین مزایا و بیمه و غیره مشغول بکار هستند. بسیاری از این کارگران را مهاجران و مادران مجرد تشکیل می‌دهند که نه تنها مجبورند در هر شرایط و با هر درجه مریضی بر سر کار حاضر شوند، بلکه زندگی چندین نفر دیگر به درآمد چندرغاز این کارگران بند است.

منتشر شده در شماره ۳۸۵ نشریه "کارگر کمونیست"

فقط ٦٤ درصد ناقابل بیکارند

رادیو آلمان بخش فارسی در گزارشی به نقل از خبرگزاری دولتی "مهر" می‌نویسد: "از مجموع ٦٣ میلیون نفر جمعیت در سن کار در ایران، حدود ٤٠ میلیون و ٢٠٠ هزارنفر هیچگونه فعالیت و تحرکی در اقتصاد و کسب درآمد ندارند." با یک حساب سرانگشتی این رقم ٦٤ درصد از جمعیت آماده بکار را تشکیل می دهد! واضح است که ٦٤ درصد افراد حاضر و آماده به کار دست روی دست نمی گذارند تا پولی از آسمان برای سیر کردن شکم خود و فرزندانشان برایشان نازل شود. مجبورند به هر کاری دست بزنند. بجز فقر وفلاکت، این وضعیت زندگی بیش از ٤٠ میلیون نفر را با مشکلاتی مثل خودکشی، بزهکاری، افسردگی، اعتیاد و تن‌فروشی روبرو کرده است.

بارها گفته‌ام که مردم در ایران صرفا بیکار نیستند. صرفا ناامید از آینده در جمهوری اسلامی نیستند. جمهوری اسلامی جامعه و زندگی مردم در ایران با جمعیت بیش از ٨٠ میلیون نفری را به معنای واقعی کلمه تباه کرده است. این وضعیت نمی‌تواند ادامه بیابد. باید هر چه زودتر بر علیه این وضعیت به میدان آمد و کار این رژیم تبهکار را، که همه سران آن از قبل دزدی ثروتهای این جامعه، کاخ و سلطنت به هم زده‌اند یکسره کرد. هر روز تلف کردن فرصت بر تباهی زندگی تعداد بیشتری می‌افزاید. ما در برابر فرزندانمان و آینده‌شان مسئولیم که بر این وضعیت نقطه پایانی بگذاریم.

منتشر شده در شماره ۳۸۵ نشریه "کارگر کمونیست"

کارگران در اندونزی قلدری دولت را به چالش می کشند

آی‌تی‌یوسی در اطلاعیه‌ای از دستگیری ٢٣ تن از کارگران در اندونزی خبر داد. بنابه گزارشات منتشر شده، دولت اندونزی تصمیم گرفته است که حداقل دستمزد سالانه را یکجانبه و بدون دخالت دادن اتحادیه‌های کارگری این کشور تعیین کند. در اعتراض به این تصمیم بیش از ٢٠ هزار تن از کارگران این کشور در پایتخت این کشور دست به اعتراض زدند که با سرکوب پلیس روبرو شد و ٢٣ تن از کارگران دستگیر شدند. نهادهای کارگری بین‌المللی و از جمله آی‌تی‌یوسی دستگیری و سرکوب کارگران را محکوم کرده‌اند.

اکنون در همه جای دنیا کارگران متحدانه تصمیمات قلدرانه دولتهای سرمایه‌داران را به چالش می‌کشند. هیچ جا به اندازه ایران دولت در برابر کارگران قلدری نمی‌کند و جا دارد که در این ماههای آخر سال که وارد بحث حول حداقل دستمزد سال آینده شده‌ایم، متحدانه و یکپارچه، همچون کارگران اندونزی در برابر قلدری دولت سرمایه‌داران دزد و آدمکش اسلامی بایستیم و این وضعیت را به چالش بکشیم.

منتشر شده در شماره ۳۸۵ نشریه "کارگر کمونیست"

۱۳۹۴ آبان ۱۲, سه‌شنبه

اعتراضات کارگری از کجا شروع می شوند؟

سئوالی که در برابر جامعه و مشخصا فعالین و رهبران کارگری قرار دارد، که تقریبا در قریب به اتفاق نوشته ها و مصاحبه های آنها هم مطرح می شود، این است که کارگران را چطور به اعتراض بر سر خواسته هایشان بکشانیم. می دانیم که کارگران پراکنده اند و هرگونه تلاش برای متشکل شدن هم با سد سرکوب روبرو می‌شود. متشکل کردن و مقابله با پراکندگی کارگران یکی از مشغله های اصلی فعالین کارگری بوده است. قریب به اتفاق نهادهای کارگری در چند سال گذشته فعالیت اصلی خودشان را معطوف به متشکل کردن کارگران کرده‌اند. احزاب چپ و کارگری هم به این مسئله توجه زیادی کرده‌اند، اما تلاش و توجه شان هنوز نتیجه مطلوبی نداده است.


ابتدا از این سئوال شروع کنیم که آیا می شود کارگران را بدون تشکل و سازماندهی به اعتراض کشاند؟ دو تن از فعالین شناخته شده جنبش کارگری جعفر عظیم زاده و جوانمیر مرادی طی روزهای اخیر در این مورد اظهارنظر کرده اند. جعفر عظیم زاده در مصاحبه با رادیو ندا می‌گوید: "من تا چند روز دیگر به زندان می‌روم اما فراخوانم به کارگران این است که لازم نیست حتما برای اعتراض سراسری و همگانی تا ایجاد تشکل‌های کارگری صبر کنید. از همین حالا باید اقدام به اعتراض و مبارزه سراسری کنیم. می‌توان تشکل‌های کارگری را در جریان مبارزه ایجاد کرد." جوانمیر مرادی هم در نوشته‌ای در سایت "اتحادیه آزاد کارگران ایران" تحت عنوان "نیمه دوم سال و جدال بر سر حداقل دستمزد!" می‌نویسد: "از نظر سطح آگاهی و درک علل پایین بودن دستمزد و تحمیل شرایط غیر انسانی و همچنین راهکار خلاصی از آن، کارگران در موقعیتی آگاه و مطلع هستند و مهمتر اینکه دارای تجارب عملی در اعتراض به پایین بودن دستمزد هستند. امروز حتی به گره ممانعت از رسیدن به هدف هم واقف شده اند. می دانند که اشکال کار در سراسری نبودن اعتراضاتشان است و برای رفع این مانع تلاشهای فراوانی شده اما وجود تهدیدات و تشدید روز افزون فضای رعب بر بالای سر کارگران، اخراج و بازداشت فعالین و سختیهای دیگری از این قبیل، تا امروز مجال عبور از وضعیت مبارزه پراکنده به کارگران را نداده است. ولی همانطور که خود شرایط زندگی، کارگران را به ناچار در مسیر مبارزه برای رسیدن به شرایط بهتر برای زندگی قرار داده، در ادامه نیز راه برگشت را بر آنها خواهد بست و تا رسیدن به وضعیتی بهتر، از آن جمله دستمزد بالای خط فقر، به پیش خواهد برد."
قصد من قرار گرفتن در مقابل این دیدگاه نیست. قصدم اظهارنظری حول همین پراکندگی و موقعیت معیشتی کارگران است که با همین داده ها چه باید کرد؟!
واقعیت این است که در جامعه‌ای مثل ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی که اعتصاب حرام است و اعتراض و متشکل شدن با پیگرد قانونی روبرو می‌شود، به رهبران کارگری رسما می‌گویند به زندان می‌روی برای اینکه فلان و بهمان تشکل را ایجاد کرده‌ای و در فلان اعتراض کارگری شرکت کرده‌ای، اینکه کارگران بصورت کلاسیک متشکل بشوند، یعنی ابتدا سندیکا و شورایشان را درست کنند بعد اعتراض را شروع کنند، ممکن است هیچوقت اتفاق نیافتد. اما جامعه پر است از اعتراض کارگری و می‌دانیم که قریب به اتفاق همین اعتراضات به درجات زیادی متشکل هستند. وقت و انرژی زیادی از فعالین کارگری صرف سازماندهی و رهبری این اعتراضات شده. مسئله این است که سعی کنیم این اعتراضات بیشتر  شوند، کارگران معترض دو مرکز در یک زمان واحد دست به اعتراض بزنند و آنوقت چه کسی گفته که همین اعتراضات پتانسیل وسیع شدن ندارند؟ اتفاقا در جوامع خفقان زده مثل ایران همین نوع اعتراضات همانند شعله آتشی است که به جان انباری از علف خشک می افتد.
اینکه کلید پیروزی کارگران در اعتراض سراسری و متحد باشد، حرفی نیست. اما این لازمه یک شبکه بسیار وسیع است که بتواند کارگران مراکز مختلف، مناطق مختلف و در رشته های مختلف با مطالبات متفاوت را به هم متصل کند. چنین شبکه ای در حال حاضر وجود ندارد، اما  این شبکه‌ها می تواند در اعتراضات پراکنده و کوچکتر شکل بگیرند و به هم متصل شوند.
دیگر اینکه اگر روی همین اعتراضات پراکنده در یک مرکز خاص تمرکز کنیم و با قدرت به پیش ببریم، چه کسی گفته که پتانسیل "هفت تپه" شدن ندارند؟ کارگران نیشکر هفت تپه هم مثل کارگران هزاران مرکز دیگر از ساده ترین مطالبه امروز کارگران ایران، که اعتراض به عدم پرداخت دستمزدهایشان است، شروع کردند و از آنجا که به وعده و وعیدهای کارفرما و دولت کارفرمایان توجهی نکردند، در مدت کوتاهی توانستند کل شهر شوش و هفت تپه را پشت سر خود بسیج کنند.
نکته و سئوال اصلی این است که افقی که جلوی این اعتراضات قرار دارد چیست؟ کدام گرایشی این اعتراضات را رهبری می‌کند؟ مثال ساده‌ای که معرف حضور همه است اعتراضات سراسری معلمان است. طی یک دهه گذشته اعتراض معلمان تنها اعتراض سراسری‌ و متشکل بوده است. اما گرایشی که رهبری این اعتراضات را در دست داشته تا حدودی توانسته این اعتراضات را عقیم کند!
درباره چند نکته مهم باید بحث کرد تا به نقطه نظرات نسبتا مشترکی رسید. روشن است که اگر با شرایطی که درجه‌ای از گشایش‌های سیاسی وجود داشت روبرو بودیم، این انتظار که کارگران  بطور سراسری و تحت پوشش یک فدراسیون بزرگ کارگری در اعتراض به این یا آن مسئله به اعتصاب عمومی و یا اعتراض دست بزنند، کاملا بجا بود. اما در شرایط کنونی باید فشار بر فعالین کارگری و قوانینی که بیش از سه دهه سرکوب جنبش کارگری مهمترین هدفش بوده را در محاسبات خود دخالت دهیم.
به اعتراضات پراکنده و ایزوله بعنوان فتیله شروع اعتراضات بزرگی بنگریم که پتانسیل این را دارند که مانند مرگ محمد بوعزیزی در تونس،  کل جامعه را به آتش بکشند.
باید از داده‌ها شروع کرد. آنچه که کارگر را به اعتراض می‌کشد موقعیت اوست. باید از همینجا شروع کرد. کارگر معترض به موقعیتش منتظر نمی‌ماند، فعال کارگری هم نباید انتظار بکشد. تاریخ نشان داده است که اتفاقات بزرگ از دل اتفاقات کوچک بیرون می‌زنند. اعتراض سراسری از دل اعتراضات کوچک بیرون می‌آیند.
مطالبات زیادی هستند که امروز کارگران در ایران را به اعتراض می‌کشند. نپرداختن دستمزدها، دستمزد پائین، بیکاری، نبودن امنیت شغلی، قرداد موقت و غیره. هر کجا که بشود حول یکی از این مطالبات کارگران را بسیج کرد، باید از همانجا شروع کرد.

٢ نوامبر ٢٠١٥