مهمترین
بحث احزاب پارلمانی در پارلمان استان انتاریو در ماه اکتبر ٢٠١٥، موضوع پولی بود
که دولت این استان به سه اتحادیه معلمان داده بود تا مخارج پروسه مذاکره را پوشانده
باشد. یکی از دو طرف این بحث حزب محافظه کار، حزب اصلی اپوزیسیون است که واویلا
راه انداخته بود که دولت لیبرال پول مالیات دهندگان را خرج معلمان کرده است.
پلاتفرم و وعده اصلی این حزب در دوره کمپین انتخاباتیاش اخراج ١٠٠ هزار نفر از
کارگران و کارمندان دولتی بود که بخشی از معلمان را هم در بر میگرفت. در این بحث
و بخصوص حمله به دولت لیبرال انتاریو از این سر و توسط این جریان ارتجاعی، آدم را بنوعی
خود بخود به یک موضع دفاعی و حتی جانبدارانه از کار دولت لیبرال میراند. اما باید
چشمها را باز کرد و به قضیه از سر دیگری نگاه کرد! اینکه در این بین چه بلائی به
سر اعضای این اتحادیهها می آید!
جدال معلمان با دولت
کانادا
هم مثل بسیاری از کشورهای غربی در چند سال گذشته شاهد اعتراض و اعتصابات مهمی بوده
که بعضا بخاطر وقایع مهمتری در گوشه دیگری از این جهان، این اعتراضات آن جایگاه
مهمی که باید، پیدا نکردند. یکی از این اعتراضات جنگ و گریز معلمان و دیگر کارگران
بخش خدماتی مثل بیمارستانها و شهرداریها با دولتهای استانی و شهرداریها بوده
است. مشخصا معلمان استان انتاریو چند سالی است در جدالی سخت با دولت این استان
هستند. با قدرت و آرای بالائی به دولت التیماتوم اعتصاب دادند که حاضرند به مقابله
با طرحهای ریاضت اقتصادیش بروند. شاهد اعتصاب در شکل "کم کاری" و
"کارشکنی" و همچنین شاهد چند اعتصاب مقطعی و اخطاری هم بودهایم. دولت
با تاکتیکهای متعددی در صدد شکستن عزم و اراده معلمان برای تحقق بخشیدن به مطالباتشان
بوده است.
پرداخت "مخارج" اتحادیه
گفتم
که دولت انتاریو مخارج پروسه مذاکره اتحادیههای معلمان را تقبل کرده است. گرچه در
این باره تحقیق زیادی نکردهام که آیا این اولین باری است چنین اتفاقی میافتد یا
نه، اما با آشنائی که با پروسه مذاکره بین اتحادیهها و مدیریت دارم، بسیار بعید به
نظر میرسد که مدیریت شرکتی مخارج یک تشکل مستقل را در هیچ پروسهای پذیرفته باشد!
اتفاقا Howard Levitt که یکی از وکلای اختلافات بین
کارگر و کارفرماست، در روزنامه "فاینانشال پست" چاپ کانادا نوشته بود که
در مدت ٣٧ سالی که مشغول بررسی پروندههای اینچنینی است، هیچوقت نشینده بوده
کارفرمائی مخارج اتحادیهای را تقبل کرده باشد! اتحادیهها معمولا با حق عضویت
اعضایشان چنین مخارجی را میپوشانند. وقتی که مدیریت دولت باشد و هرگونه خرج و
مخارجی زیر ذره بین احزاب اپوزیسیون قرار میگیرد، یک چنین زد و بندی فقط رشوه میتواند
نام بگیرد! مهمتر اینکه دولت انتاریو نزدیک به ٤ میلیون دلار (به گفته یک روزنامه
سراسری کانادا) برای این موضوع به این سه اتحادیه داده و هیچگونه رسیدی هم از آنها
که این مبلغ را خرج چه چیزی کردهاند، نخواسته است. واقعیت امر این است که ٤
میلیون دلار پول کمی نیست! و سه اتحادیه مزبور، با مخارج معمولی پروسه مذاکره، حتی
با ریخت و پاشهای معمولی هم سالها نمی توانند ٤ میلیون دلار را خرج کنند.
استقلال تشکل تودهای
جزئیات
اینکه این پول خرج چه چیزی شده و چقدر به هر کدام از اعضای کمیته مذاکره رسیده و
یا اصلا نرسیده چیزی گفته نشده است. مسئله اصلی نوشته حاضر این نیست. اصل مسئله
این است که چرا تشکل کارگری باید با مدیریت اینقدر خودمانی باشد که عملکردش ابهام
برانگیز بشود؟
جا
دارد اشاره کنم که استقلال تشکل تودهای موضوعی بسیار فراتر از این است که آیا تشکل مورد نظر توسط کارفرما و دولت
کارفرمایان سرهم بندی شده باشد یا نه. صرف اینکه تشکلی مثل سندیکاهای زرد حزب
رستاخیز پهلوی و یا مثل شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر بهشتی و حزب جمهوری
اسلامی سر همبندی نشده باشد، برای مستقل بودن کافی نیست. همینکه تشکلی منافع
طبقاتی کارگران را با منافع دولت و کارفرما قاطی کرد، تشکلی غیرمستقل است.
نکته
مهم دیگری که لازم به توضیح دارد اینست که منظور این نیست اگر تشکلی خرج و مخارجش
را از دولت و یا کارفرمائی طلب کرد، الزاما تشکلی غیرمستقل است. مبارزه کارگران میتواند
مطالباتی را به کارفرما و دولت تحمیل کرده باشد که دولت مجبورشود، بر اساس تعهدی
که قانونا پذیرفته، برخی از هزینههای تشکل کارگری را تقبل کند. همچنانکه یک چنین
بندهایی در اساسنامه قریب به اتفاق سندیکاهای کارگری در غرب گنجانده شده. این
بندها حاصل توازن قوا بین کارگر و کارفرما در دوره مبارزه کارگران برای ایجاد تشکل
هستند. اما اگر تشکلی چنین بندهائی را در اساسنامهاش نداشته باشد و گرفتن پول
برای اهداف خاصی از کارفرما را به اطلاع اعضایش نرسانده باشد، آیا میشود در مستقل
بودن آن تشکل شک کرد؟!
علنیت و شفافیت
نقش کارگران در سندیکاهای کارگری در غرب بسیار محدود و
حاشیهای است. همانند دخالت شهروندان در رأی گیریهای پارلمانی است که بعد از
ریختن رأیشان راه بازگشتی ندارند. وقتی کارگر از اتحادیه و سندیکا حرف میزند، آن
را نهادی بیرون از خود مجسم میکند که به آن ماهیانه مبلغی میپردازد تا در مواقع
اضطراری کسی را بعنوان وکیل مدافعش به دادگاه حل اختلافات بفرستد. به ندرت میشود
کارگری را سراغ گرفت که خود را "اتحادیهای" بداند. اینکه اتحادیه نهادی
بیرون از زندگی و سوخت و ساز کارگر است، از تجربه و رابطهای است که کارگر در
زندگی روزمره خود به آن رسیده است. زد و بند با کارفرما، بالا کشیدن اموال اتحادیه،
توطئه برای دور نگه داشتن کارگران در سوخت و ساز اتحادیه و توطئه بر علیه کارگرانی
که خواهان شفافیت و علنیت هستند، متأسفانه تاریخی تلخ و طولانی دارد. همین
"علنیت و شفافیت" برای کارگران عضو تشکلهای تودهای کارگران حائز اهمیت
بالائی است. کارگران بیخود شیفته "شفافیت و علنیت" نیستند. میخواهند
بدانند که پشت پرده چه آشی برایشان پخته میشود. اگر به اخبار مبارزات کارگری توجه
کنید، سالانه با اخبار متعددی از "قرارداد با زد و بند" (Sweetheart contract) برخورد خواهید کرد. معلمانی که چندین سال است در جنگ و گریز با دولت استان انتاریو هستند و در
واقع طرحهای ریاضتی این دولت را به چالش کشیدهاند، از کجا بدانند که مسئولین سه
اتحادیه فوق در ازاء آن ٤ میلیون دلار تعهداتی به دولت نداده اند؟!
ما بر این سیاست تأکید کردهایم که در ایران بهترین تشکلی
که میتواند کارگران را متحد و نمایندگی کند مجمع عمومی است. در رابطه با کارگران
در غرب، جائی که کارگران هم اکنون تشکلهای خودشان را دارند و برای متشکل شدن
معمولا و الزاما با سرکوب و بگیر و ببند سنتی روبرو نیستند، کمتر این بحث را مطرح
کردهایم. اما در همین غرب هم تنها زمانی منافع کارگران به نحو بهتری نمایندگی
خواهد شد که همین تشکلهای موجود کارگری بر مجامع عمومی و دخالت هر چه بیشتر
کارگران متکی شده باشند. این بحث را باید در فرصت دیگری دنبال کرد.
١٢ نوامبر ٢٠١٥
("کارگر کمونیست" ۳۸۷)