۱۴۰۰ خرداد ۷, جمعه

مبارزه با فساد

ابراهیم رئیسی، که قرار است ریاست جمهوری اسلامی دوره بعدی را به عهده بگیرد، قول داده است اگر انتخاب شود با فساد مبارزه خواهد کرد. تعدادی این را مسخره خوانده اند. اما اگر کمی در کلمات و مقولاتی که معنایشان در رژیم جمهوری اسلامی تغییر کرده تعمق کنیم، متوجه می شویم که ایشان واقعا قرار است با فسادی که خودشان معنایش را تعریف می کنند مبارزه کند. از زمانی که جنگ جناح و باندهای رژیم اسلامی حادتر از هر نوع حاد معمولی شده، مبارزه با فساد از لنز سران این باندها از جنس مبارزه با مفسدین فی الارض است. در نتیجه رئیسی با داشتن حمایت خامنه ای و سپاه، قرار است رقبایش در این دم و دستگاه مخوفی را مفسد فی الارض کند.



۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

نه منهای ۱۴۰ مساوی است با ۱۳۱!

اسرائیل می‌گوید بر اثر موشکباران مناطق مرزی این کشور ۹ نفر (ظاهرا غیرنظامی) جانشان را از دست داده اند. همچنین گفته می‌شود که بر اثر بمباران‌های ارتش اسرائیل از غزه، دستکم ۱۴۰ نفر جانباخته اند. فیسبوک پر شده است از همدردی با فلسطین و نفرت از اسرائیل. شاید درستش هم همین باشد. اینجا با ۱۳۱ نفر جانباخته روبرویم که انتقامشان گرفته نشده.



مرگ یک نفر!

۱۶ مه ۲۰۲۱


۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۴, جمعه

خارجه نشینی و هفت تپه

سئوال و جوابی درباره یک یادداشت

سئوال:

یادداشت "ما خارجه نشینان فراموشکار!" واکنش‌های متفاوتی را به همراه داشت.

جواب:

آن نوشته طنز است. همه چیزش طنز است، حتی عکس تزئین آن. زبانش، ساختار نوشته، نقطه و ویرگول گذاری آن، عکس آقای چه گوارا و آنطور که "چه گوارا" نگاه می‌کند، خلاصه همه چیزش طنز است. کسی که جسارت می‌کند طنز می‌نویسد، و یا فکر می‌کند طنز می‌نویسد، باید خودش را برای خیلی چیزها آماده کند. باید آماده باشد فحش بخورد، ازش شکایت بشود، مسخره شود و خلاصه از جانب سربازان گمنام امام زمان مورد لطف و عنایت قرار بگیرد و مشت و مال شود.

سئوال:

چرا عکس چه گوارا؟

جواب:

عکس هیچکسی به اندازه عکس چه گوارا روی پروفایل آی دی‌های فیک در فیسبوک نیست. عکس هیچ کسی به اندازه عکس این آقا روی پروفایل کسانی که حاضر نیستند کسی آن‌ها را بشناسد، ولی انتظار دارند که کارگر هفت تپه تک و تنها و گرسنه برایشان انقلاب کند، نیست. از این عکس مناسبتر چیزی برای تزئین آن یادداشت به ذهنم خطور نکرد.

سئوال:

چرا "خارجه نشینی"؟

جواب:

مردم ایران، بخصوص سیاسیون، از هر طیفی به سیاسیون تبعیدی و فراری ایرانی در خارج از کشور که معلوم نیست بعضا در چه حالت روحی دستور می‌دهند و امر و نهی می‌کنند، عنوان "خارجه نشین" داده اند. این را البته برای تحقیر بکار می‌برند. ببینید شما کلمه و یا موضوعی را که وجود دارد نمی‌توانید با چشم پوشی خیالتان را از آن راحت کنید. بقول معروف فیل تو اتاق است و نمی‌شود از آن چشم پوشید. باید به آن جواب بدهید و مخاطبین را قانع کنید. یک راه حل دیگری که برای مواجه با اینگونه فیل‌ها ارائه شده، تکرار بیش از حد و جا و بیجای آن است که دیگر معنایش را از دست می‌دهد. مثلا سیاهان آمریکا کلمه توهین و تحقیرآمیز N را آنقدر در بین خودشان تکرار کرده اند که بعضا خودشان متوجه بکار بردن آن نیستند. یا در اروپا جوانان ضد راسیسم کله شان را مثل راسیست‌ها می‌تراشیدند که کله تراشیدن به معنای راسیسم کاربردش را از دست بدهد. یکی از رفقایم نوشته بود که بکار بردن عنوان "خارجه نشین" از طرف من باعث رو آمدن دوباره آن می‌شود. از نظر من فیله تو اتاقه و نمی‌شود با انشاالله گربه است سر و ته قضیه را به هم آورد.

این البته جواب من به "خارجه نشینی" نیست. این نکات را گفتم که بگویم این مسئله هست و نمی‌شود با خود را به ندیدن و نشنیدن آن زد و فکر کرد کسی هم آن را نمی‌شنود و نمی‌بیند. اما ترم "خارجه نشینی" ریشه در یک واقعیت غیر قابل انکار دارد. در آن کشور آدم‌ها نان خوردن ندارند. با یک دولت تا دندان مسلح که تصمیم گرفته هر اعتراضی را در هم بشکند، کودک بی‌گناه و بی‌خبر از همه چیز را در هواپیما به موشک می‌بندد، طرف هستند. یک عده ای که بیشترشان هم در خارج از ایران هستند، در برخورد به این وضیعت تو سر مردم می‌زنند که چرا مثلا به جای شعار نان، کار، آزادی، نمی‌گویند زنده باد انقلاب برای لغو کار مزدی! یا چرا بجای خلع ید از اسدبیگی، خلع ید از بورژوازی را مطالبه نمی‌کنند؟! آدم یاد آن گفته معروف مری آنتونت می‌افتد که وقتی یکی از غلامانش خبر می‌دهد که مردم نان ندارند بخورند و به همین خاطر انقلاب کرده اند؛ تعجب می‌کند، می‌گوید: "اگه نان ندارند بروند کیکشان را با شیر بخورند!" قبلا جای دیگری گفته بودم که کسانی هستند که یادشان رفته ما در خارج کشور در یک جغرافیای سیاسی کاملا متفاوت تری از ایران زندگی می‌کنیم و شرایط کار، زندگی و مبارزه آن‌ها با ما در خارج کشور متفاوت است. اگر این را متوجه نشویم، ترمینولوژی "خارجه نشین" با همه تحقیرآمیز بودنش واقعا برازنده ماست!

سئوال:

برویم سر مسئله هفت تپه که ظاهرا "طنز" شما در واکنش به برخورد بعضی‌ها به آن نوشته شده بود. آیا کارگران نمی‌توانستند به جای مطالبه خلع ید از اسدبیگی، شعار خلع ید از جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری را مطرح کنند؟

جواب:

من نمی‌دانم که تا بحال یک چنین اتفاقی جای دیگری افتاده باشد که کارگران یک کارخانه، یا محیط کار دیگری مثلا برای نقد کردن دستمزدهایشان، یا حق بیمه، یا افزایش دستمزد، یا برای جلوگیری از تعطیلی محل کارشان اعتراضاتی کرده باشند و یکی از مطالباتشان در این اعتراضات مشخص لغو کار مزدی باشد. این اگر اتفاق بیافتد، یک اتفاق بسیار منحصر بفرد و البته میمونی است! اما در یک بعد عمومی و سلامتی عقل، یک چنین تصور بچه گانه و محصل پیش دبستانی از مبارزه کارگر زیادی خام و بی مزده است. کارگری که مبارزه می‌کند و دنیای خودش را برای از دست دادن دارد، اول باید توانسته باشد دستمزدش را از سرمایه دار قلدر بگیرد؛ باید توانسته باشد نانی سر سفره کودکش بیاورد؛ باید توانسته باشد جلوی تعطیلی محل کار و بیکار شدنش را بگیرد، بعد برای سوسیالیسم مبارزه کند. سوتفاهم نشود، این دو می‌توانند با هم اتفاق بیافتند، اما در جائی مثل هفت تپه، نه کارگری که به فراخوان فعال کارگری برای اعتراض به عدم پرداخت دستمزد جواب مثبت داده و نه فعالی که جلوی اعتراض کارگران است، چنین توهمی از مبارزه کارگران در آن محل کار ندارند.

سئوال:

شما می‌گوئید عدم واگذاری شرکت نیشکر هفت تپه به اسدبیگی، یا همان خلع ید، یک پیروزی برای مبارزه کارگران نیشکر هفت تپه بود. مخاطبین طنز شما می گویند دست به دست شدن مالکیت کارخانه ای هدر دادن انرژی کارگر در مبارزه است و این خودش یک شکست است.

جواب:

هر طرحی از جمهوری اسلامی که با اعتراض کارگر شکست بخورد، یک پیروزی است. جمهوری اسلامی می خواست نیشکر هفت تپه را خصولتی بکند، اما کارگران برای داشتن حق کار کردن و نان سر سفره فرزند خود آوردن، آن طرح را نقش بر آب کردند. کارگر نیشکر هفت تپه بیش از یک دهه است که شب و روز مبارزه کرده است. این یک مبارزه ادامه دار کارگران است که کارگران هزینه اش را هم داده اند. به نظر من بعضی‌ها مبارزه کارگران در هفت تپه را با مبارزه کارگران در لندن و پاریس اشتباه گرفته اند. ما می‌گوئیم که اگر کارگر به طور ادامه دار دستمزد پرداخت نشده خودش را مطالبه کند، جمهوری اسلامی می‌افتد. اگر کارگران یک مرکز کارگری نامه ای به دولت بنویسند، به سرتیتر اخبار می‌رود. حالا در این وضعیت کارگران نیشکر هفت تپه، که به مرکز اعتصابات جهان معروف شده است، یکی از طرح‌های مهم جمهوری اسلامی را با شکست مواجه کرده اند، بعضی‌ها می‌گویند قبول نیست! خوب واضح است که این‌ها جدی نیستند و ما هم بهتر است که با همان طنز جوابشان را بدهیم.

سئوال:

قبل از طرح ایده این مصاحبه یک نکته دیگر را هم درباره عکس چه گوارا با من در میان گذاشتید.

جواب:

چه گوارا یک چریک بود و شاید سمبل و نمونه یک چریک واقعی. کارگر چریک نیست و اگر زمان مبارزه مسلحانه اش با جمهوری اسلامی برسد، جنگش با جمهوری اسلامی متفاوت خواهد بود. فعلا باید به همان شیوه‌های مرسوم در ایران که کارگران در محیط کار با سرمایه داران و دولتشان در می‌افتادند بجنگد. آن زمان که مردم به پاسگاه و پادگان‌ها حمله کردند و مسلح شدند، شاید آن زمان دیگر از مطالبه خلع ید از این فرد و آن دولت خبری نباشد و شاهد مطالبه "آزادی، برابری، حکومت کارگری" باشیم. آن وقت به کارگری که بجای حمله به پادگان به دستمزد چسبیده باید گفت که کار مهمتری بکند. اما تا آن زمان توقع از اینکه کارگر نیشکر هفت تپه خواهان خلع ید از سرمایه داری باشد، تصوری کودکانه است که خود گوینده آن هم زیاد متوجه نیست که دارد چه می‌گوید.

سئوال:

در این مصاحبه اما طنزی وجود نداشت، یا من متوجه اش نشدم! اما کلا به نظرتان چرا بعضی از خوانندگان آن نوشته آزرده خاطر شده بودند؟



جواب:

خوب، من معمولا و عادتا طنز نمی‌نویسم. به ندرت پیش می‌آید که طنز بنویسم. بسیاری از دوستان خوبم با همان روحیه نوشته‌های قبلی آن نوشته را خوانده بودند. این یک نکته. نکته دیگر به نظر من سطحی خوانی و عجله کردن در خواندن به یک مشکل در عصر کمی وقت تبدیل شده است. من خود بارها شده که نوشته ای را خوانده ام، اما به نظر خودم آمده که تمام کردن هدف بوده، نه گرفتن کنه مطلب. من راه حل معجزه آمیزی برای این معضل ندارم؛ فقط می‌توانم یادآوری کنم که اگر وقت می‌گذاریم مطلبی را می‌خوانیم، بهتر است برای وقت خودمان ارزش قائل شویم.

۱۴ مه ۲۰۲۱

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

ما خارجه نشینان فراموشکار!

ما، یعنی خارجه نشینان، بعضا یادمان می‌رود که در چه شرایطی زندگی می‌کنیم. بعضا یادمان می‌رود که زن، در ایران، در چه شرایط رقتباری باید زندگی کند. بعضا یادمان می‌رود که کارگر، در ایران، با چه تلاشی باید دستمزدش را نقد کند و نان سر سفره کودکش بیاورد. بعضا یادمان می‌رود که نفس کشیدن، در ایران، با چه مشکلات و معضلاتی همراه است.

ما، خارجه نشینان، می‌گوییم مشکل کارگران در هفت تپه این بود که همان روز اول نگفتند "جمهوری اسلامی باید سرنگون شود"! ما، خارجه نشینان، می‌گوییم کارگری که خلع ید از اسدبیگی را جشن می‌گیرد، در سنگر جمهوری اسلامی رکاب می‌زند.

ما، خارجه نشینان، که دیروز با هزار مشکل و با ریسک کردن و به کوه و کمر زدن از دست لاجوردی، گیلانی، خلخالی و هزاران جنایتکار دیگری که زندگی کردن صرف را در آن جامعه بر همه تباه کرده اند، جان سالم بدر بردیم و اکنون در امن ترین کشورها هم نه کسی اسم واقعی ما را می‌داند، نه کسی (جز پلیس آن کشور) آدرس ما را می‌داند، و نه کسی هم قیافه ما را دیده است، به اسماعیل بخشی خرده می‌گیریم؛ نه ببخشید تو سرش می‌زنیم، که چرا نگفت مرگ بر جمهوری اسلامی.



ما، خارجه نشینان، نه کارگر را می‌شناسیم و نه کارگر ما را می‌شناسد و برای حرفهای ما ارزشی قائل است.

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

زندگی در نیویورک دهه ۸۰، در "آتش غرور"

در این دوره و زمانه کمبود وقت مشکل همه ما شده است. پیدا کردن رمان و فیلمی که بعد از خواندن و یا تماشای آن احساس نکنی وقتت تلف شد، خود به یک معضلی تبدیل شده است. من اما به لطف پیشنهاد دکتر خانوادگی ام، یک کتاب بسیار با ارزشی را مطالعه کردم. "آتش غرور" از تام وولف، که شاید ترجمه نزدیکی به The bonfire of the vanities باشد، یکی از آن کتابهای قطور مثل "جنگ و صلح" و یا "دان کیشوت" است که خواندن هر سطرش لذتبخش بود و ارزش با دقت خواندن داشت. مطمئن نیستم که این کتاب به فارسی ترجمه شده باشد. اگر نشده است، چه حیف! "آتش غرور" طنزی است که جوهر اصلی دهه ۱۹۸۰ شهر نیویورک را به تصویر کشیده است. اگر کسی با خواندن بالزاک و بخصوس با خواندن "پاپا گوریو" به جوهر فرانسه و پاریس بعد از انقلاب کبیر فرانسه پی می برد، من با خواندن "آتش غرور" فضای نیویورک دهه ۸۰ به دستم آمد.



"آتش غرور" چندین کاراکتر مهم دارد، اما داستان حول سه، یا چهار و یا پنج کاراکتر مهمتر آن شکل گرفته است: شرمن مک کوی، لورنس (لری) کریمر، پیتر فالو، کشیش رجنالد بیکن و ماریا راسکین. نقش پول، دروغ و ریا، رابطه عشقبازی دور از چشم همسر، ازدواج به خاطر ثروت همسر، بازی انتخابات، خیمه شب بازی رسانه ها، دره عمیق بین فقر و ثروت، درگیر دستگاه قضائی نیویورک شدن و از همدیگر شکایت کردن برای گرفتن پول و غیره و غیره، به این کتاب ارزشی فوق العاده می دهد و به قول منتقدین "اساس نیویورک دهه ۸۰ را به نحو احسن به تصویر کشیده است". میلیاردرها چگونه پول به هم می زنند و چگونه ریخت و پاش می کنند، در حالی که فقرا در میان دریائی از ثروت در این شهر، با چه تلاشی فقط زنده می مانند. صحنه های از کتاب که خواننده برای خود فیلم می کند به آدم احساس افسردگی می‌دهند، صحنه های دیگر آدم را به خنده در می‌آورد که یکهو متوجه می‌شوی گریه داشت!

من در معرفی رمان، مشکل دارم که به خود داستان بپردازم، برای اینکه دلم می خواهد خواننده خود برود و آن را دنبال کند و لذت بیشتری ببرد. خواندن این کتاب به راستی شاهکار را به همه علاقمندان به کتاب پیشنهاد می کنم.

۱۰ مه ۲۰۲۱

۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

پناهندگان افغانستانی در ایران، مبارزه برای زندگی

درباره وضعیت و بی حقوقی پناهندگان افغانستانی در ایران، زیاد گفته و شنیده ایم. اما بعضا اسنادی منتشر می شوند كه درد و بی حقوقی آن بخش از جامعه را به واضح‌ترین شكلی بیان می كنند. در حول و حوش ٨ مارس ـ روز جهانی زن ـ بیانیه ای از جانب «جمعی از فعالین زنان افغان در ایران» در یكی از سایتهای اینترنتی منتشر شده بود كه خلاصه مطالبات زنان افغان در ایران را این چنین بیان كرده است: «۱ – به رسمیت شناخته شدن حق مهاجرت برای همه زن‌ها و مردهای افغانی و دیگران، ۲ – داشتن حق ازدواج افغانی ها با ایرانی ها و بالعکس، ۳ – حق داشتن شناسنامه برای فرزندان، ۴ – حق تحصیل برای همه ی مهاجرین، ۵ – داشتن حق کسب و کار و بیمه و اسناد مالکیت و اجازه ی باز کردن حساب های بانکی، ۶ – حذف ملیت و نژاد در پاسپورت ها و ۷ – از بین رفتن تبعیض های جنسی و قومی». انسان وقتی كه در این مطالبات دقیق می شود، برده داری به معنای واقعی كلمه به یاد آدم می افتد. به جرأت می توان گفت كه جنبش حقوق مدنی سیاهان در آمریكا، از آنجا كه به اندازه پناهندگان افغانستانی در ایران بی حقوق نبودند، یك چنان حقوق پیش پا افتاده را مطالبه نكرده بود. «حق داشتن شناسنامه برای فرزندان»!، «داشتن حق ازادواج افغانی ها با ایرانی ها»!، «اجازه‌ی باز کردن حساب بانکی» كجاست آن انسانیتی كه كودكی را كه روحش هم از «افغانستان» و «ایران» خبر ندارد، در دستان خونین جمهوری جنایت اسلامی بی سرپناه و بی دفاع رها كرده است؟! به نظر من، حتی دردناكترین تصاویر هم این چنین وضعیت بی حقوقی پناهندگان افغانستانی در ایران، كه بخش عظیمی از ثروت آن جامعه از گرده همین كارگران بیرون كشیده می شود را این چنین قابل لمس نمی كند.

این یك واقعیتی است كه جمهوری اسلامی بانی یك چنین وضعیتی در ایران است؛ اما بخش اعظم اپوزیسیون رژیم اسلامی هم تا حد زیادی در انعكاس وضعیت پناهندگان افغانستانی و اعتراض به وضعیت غیرانسانی ای كه بیانیه فوق به آن اشاره دارد، سكوت اختیار كرده و حتی با جنایات جمهوری اسلامی همصدا هم شده است. بخشی از این اپوزیسیون مثل حزب توده، فدائیان خلق اكثریت، راه كارگر و كل عمله و اكله طرفدار شوروی سابق، از آنجا كه پناهندگان افغانستانی مخالفین دولت شوروی محبوبشان بودند را مورد اعتراض قرار می دادند و بارها در ابراز تنفر بر علیه این بخش از كارگران لجن پراكنی كردند. بخش ناسیونالیست راست و طرفدار سلطنت پهلوی اپوزیسیون رژیم هم، گرچه طرفدار «حقوق بشر» نوع كورش كبیر است، اما با باد زدن به احساسات پناهنده ستیز خود، برای مخاطبینشان نوری بر «حقوق بشر» نوع كورش كبیر هم تاباند! این بخش از اپوزیسیون، در كنار لجنزار جمهوری اسلامی، دائم با تبلیغات دم و دستگاه رژیم اسلامی و خانه كارگر بر علیه پناهندگان افغانستانی همصدا شده و بانی فقر، فحشاء، دزدی، جنایت و بیكاری و غیره را این بخش از كارگران زحمتكش و بی حقوق معرفی كرده اند.

اما واقعیت این است كه همه بخشهای سرمایه داری در ایران، چه در اپوزیسیون و چه در دولتش، پر كردن جیب سرمایه داران خودی را در بی حقوق نگه داشتن پناهندگان افغانستانی دنبال می كنند. و از هم اكنون قرار است كودكان این پناهندگان را بی حقوق و بی شناسنامه بار بیاورند كه هم به برده بودن خود عادت بكنند و استثمار آنها هم ساده تر باشد و هم بخش «غیرافغانستانی» كارگران با احساسات «نژاد برتر» خود انس گرفته و بساط تفرقه پهن باشد!

بیانیه ٨ مارس زنان پناهنده افغانستانی در ایران، هم زنگ خطری است به جامعه ای كه در برابر اجحافات بر فرزندان این بخش از كارگران سكوت اختیار كرده و هم فراخوانی است به وجدان بیدار بشریتی كه دوره برده داری را سالهاست پشت سر گذاشته است. این بیانیه همچنین سند دیگریست در فراخوان به سرنگونی رژیم جنایت اسلامی.

فاشیسم عریان اسلامی

بخش اول این نوشته را قبل از اظهارات احمد رضا شفیعی، مسئول كمیته انتظامی ستاد تسهیلات سفرهای نوروزی رژیم در شهر اصفهان كه گفته بود: «به منظور رفاه شهروندان، نيروهاي اين کميته با همکاري پليس امنيت و اداره اماکن در روز ۱۳ فروردين از ورد افاغنه به پارک کوهستاني صفه جلوگيري ميکنند» نوشته بودم. اظهارات این مسئول حكومت اسلامی دیگر سنگی تمام بر نه تنها بی حقوقی پناهندگان افغانستانی است، بلكه جوهر ضدیت با انسان حكومت اسلامی را نیز به نمایش می گذارد. امروزه مگر اینكه ایدئولوژی فاشیسم اسلامی در تار و پود كسانی مثل گردانندگان رژیم اسلامی تنیده شده باشد، كس دیگری اینچنین درباره هیچ انسانی بر حسب كشور محل تولد آنها حرف نمی زند. همین یك قلم كافی است كه انسانهای شریفی كه از این خبر مطلع می شوند، خواهان بسته شدن سفارت این رژیم و قطع كامل روابط دیپلماتیك همه دنیا با این رژیم بشوند. كافی است كه وجدان خوابیده یا خسته یا خجول و یا هم مغشوش و متوهم طرفداران دیالوگ و مماشات با جمهوری اسلامی را بیدار كند. تحلیل نمی خواهد كه كسی بداند این رژیم چقدر ضد انسان است؛ اعدام و سر به نیست كردن سه دهه اقلیتهای مذهبی ای چون بهائیها و یهودیها، اعدام و سر به نیست كردن آتئیستها و كمونیستها، اذیت و آزار و رفتارهای راسیستی و فاشیستی بر علیه پناهندگان افغانستانی و غیره، كافی است كه هر روزنه قبول این رژیم را بر روی انسان شریف ببندد.

درباره جمهوری اسلامی و عوامل ریز و درشتش كه اقدامات فاشیستی و راسیستی آنها بر علیه پناهندگان افغانستانی و شهروندان غیرمسلمانان ایرانی زبان زد عام و خاص است، زیاد گفتن ندارد، اما سكوت دولتها و نهادهایی مثل سازمان ملل و غیره، فقط بر همدستی اینها با فاشیسم جمهوری اسلامی بار دیگر مهر تأیید می زند. ما این سكوت و همدستی این نهادها را با رژیم فاشیستی اسلامی را از یاد نخواهیم برد.

صفحه بازتاب نشریه انترناسیونال ٤٤٧

انتخاب كارگران

یكی از لمپنهای چاقوكش خانه كارگر در قزوین به نام عیدعلی كریمی گفته است: «کارگران ٥٤ واحد مشکل دار در استان قزوین از ٣ تا ٣٠ ماه حقوق نگرفته‌اند.» «مسایل و مشکلات فعلی جامعه کارگری در کشور نباید بر حضور و مشارکت پویا و آگاهانه کارگران و بازنشستگان استان قزوین در برپایی راهپیمایی روز ٢٢ بهمن و مشارکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی تأثیر منفی بگذارد.» «حضور حداکثری کارگران و بازنشستگان در انتخابات مجلس شورای اسلامی تحقق منویات مقام معظم رهبری است.» كارگران ٥٤ مؤسسه تا ٣٠ ماه حقوق نگرفته‌اند اما از آنها انتظار رفته است كه در راهپیمائی دفاع از حكومتی كه زندگی شان را تباه كرده است شركت كنند و همچنین در انتخابات آن هم شركت كرده تا از «منویات» خامنه‌ای دفاع كنند! «منویات» «مقام رهبری»، ٣٠ سال جنایت است. ٣٠ ماه و گاها حتی ماهها هم بیشتر عدم پرداخت دستمزد به بخش زیادی از كارگران است. منویات این آخوند مرتجع و جانی بیكارسازی، زن كشی، اعدام، ، شیوع بی سابقه اعتیاد و تن فروشی، زندانی كردن فعالین كارگری و دیگر زندانیان سیاسی است. منویات ایشان رجزخوانی جنگی و یکی کردن منفعت اسلام با تباه شدن زندگی ٩٩ درصد مردم آن جامعه در اثر تحریمها است. این منویات حیف و میل كردن میلیاردها دلار خرج روشن نگه داشتن آتش تروریسم اسلامی در منطقه و ناامن‌تر كردن زندگی میلیونها انسان در خاورمیانه است. منویات او جان دادن به اخوان المسلین، حزب الله و حماس و مقتدا صدر است. ازآنسو، انتخابات جمهوری اسلامی در بهترین حالت خود، دعوا بر سر لحاف ملا در بین خودی‌ترین خودی‌های حكومت اسلامی بوده است. بر سر میزان چپاول، بر سر نحوه چپاول و نحوه كشت و كشتار و زدن و نابود كردن مردم آن جامعه بوده است. بر سر سازماندهی ترورهای داخلی و خارجی بوده است. شركت در راهپیمائی‌های رژیم هم، كه قریب به اتفاق آنها با زور ترس از اخراج و ساندیس خوراندن و غیره، چه ٢٢ بهمن باشد و چه انواع رنگارنگ مناسكهای مذهبی، كمكی است به سفت كردن بندهای اسارت و مشخصا رنگ و بوی مشروعیت دادن به رژیم در مناسبات دیپلماتیك بین كشورها. این آن چیزهائی است كه مزدور چماق بدست خانه كارگر از كارگران می‌خواهد. كارگران اما انتخاب خود را كرده‌اند. انتخاب كارگران گام برداشتن به طرف سرنگونی این رژیم است. سرنگونی این رژیم و آغاز محاكمه قاتلین كارگران و از جمله كاربدستان خانه كارگر و شوراهای اسلامی كار هدف ما كارگران است. اولین قدم و گذشتن از اولین مانع بر سر راه ایجاد دنیای بهتر و شایسته انسان است.

انتخابات و انتصابات رژیم اسلامی در این ٣٣ سال، چیزی جز فقر و فلاكت و جنگ و خونریزی و ندارتر كردن مردم كارگر و زحمتكش برای این جامعه به ارمغان نیاورده است. مضحکه انتخاباتی سفت تر کردن بند سركوب این حکومت به كمك همین مزدوران جیره خور خانه كارگر و شوراهای اسلامی است. ناامن تر کردن و سیاه تر کردن زندگی بخش عظیمی از این جامعه حتی بیشتر از زمان گورستان پهلوی است. انتخاب ما كارگران سرنگونی و به زباله تاریخ ریختن این وضعیت و رژیم بانی و بنیانگذار آن است. كارگران مدتهاست كه انتخاب خود را كرده اند؛ فقط مترصد فرصتی هستند كه این آرزوی دیرینه خود را عملی كنند.

آخر سال در پیش است و رجزخوانی عوامل مزدور خانه كارگر و شوراهای اسلامی كار برای دفاع از منویات خامنه‌ای و دفاع از انجماد حداقل دستمزدهای كارگران بار دیگر دور می‌گیرد. كارگران باید متحد و یكپارچه ظاهر شوند و در این فرصت برای نزدیكتر كردن رژیم جنایت اسلامی به لبه گور گامهای بلندی بردارند.

١٢ فوریه ٢٠١٢

منتشر شده در کارگر کمونیست ١٩٦


تولد آنکه گفت تغییر دنیا لازم است!

امروز ۵ ماه مه است. روز تولد کارل مارکس! آدمهای زیادی از اهمیت مارکس گفته اند و می گویند. بعضا درباره اهمیت او خوانده و بعضا شنیده اند و قانع شده اند. اما زمانی که در شرایطی قرار می گیری و فراهم آوردن پیش پا افتاده ترین مایحتاج زندگی مایه دردسرت می شود؛ مثلا پول کرایه خانه نداری. پول تهیه کردن دو سه وعده غذا در روز را نداری. پول پرداخت دوا و دکتر را نداری. پول پرداخت قسط خانه و یا ماشین و یا هر چیز ضروری برای زنده ماندن را نداری؛ پول ثبت نام کودکت در این و یا آن کلاس و این و یا آن ورزش مورد علاقه اش را نداری؛ آنوقت قدر آن "متد"، آن متدی که می گوید: "فلاسفه تا بحال فقط دنیا را تفسیر کرده اند، اما مسئله تماما بر سر تغییر آن است" را با تمام پوست و گوشتت لمس می کنی! اینجا دیگر کسی لازم نیست قانعت کند که مارکس اهمیت دارد. خود زندگی درسش را بهت داده است.

تولدت مبارک!

۵ مه ۲۰۲۱