برای من بعنوان یک فرد کمونیست، حزبیت و متحزب
بودن جایگاه ویژهای دارد که فکر میکنم بدون متحزب بودن نمیشود از این وضعیت
عبور کرد! قبلا هم گفتهام که یکی میتواند متعلق به "جنبش کمونیستی"
باشد، یا به برابری باور و اعتقاد داشته باشد و برایش بجنگد، اما معنای کمونیست
بودن در متحزب بودن آن است. و این هم به معنای آن نیست که طرف حتما باید کارت
عضویت حزبی را در جیب داشته باشد یا حق عضویتی بپردازد. در این یادداشت نمیخواهم
وارد این بحث بشوم؛ اما میخواهم از نظر خودم، به جایگاه ویژه متحزب بودن اشاره
کنم.
امروز هر ناظر سیاسی ای که صحنه سیاسی ایران را مینگرد،
از احتمال پاشیده شدن جمهوری اسلامی و در عین حال پاشیده شدن خود این جامعه هم حرف
میزند. هر آدم سیاسی مسئولی که این وضعیت را میبیند حداقل گوشه چشمی به راهحلی
هم دارد. از نظر من راهحل در متحزب بودن است.
برای ما بعنوان افراد متحزب کمونیست انسانها برابرند؛
اما در مبارزه برای رهائی، انسانهای متحزب جایگاه ویژهای در گام برداشتن برای
رهائی دارند. درست زمانی که جمهوری اسلامی دهها هزار کمونیست و فعال سیاسی را دستگیر
و اعدام میکرد و سازمانهای سیاسی بعضا زیر سرکوب و فشارهای ناشی از آن یا منحل میشدند
و یا خودشان را منحل میکردند، حزب کمونیست ایران را ایجاد کردیم. در بحبوحه
فروریختن دیوار برلن و اعلام پایان تاریخ، حزب کمونیست کارگری را ایجاد کردیم. در
اهمیت تحزب کمونیستی سخنرانی "این حزب شماست!" را داریم. گفتیم که کسی
مثل شاملو اگر کار مثبتی کرده، که دیگران هم کردهاند، عضو کدام حزب کمونیستی بوده
که او را از افراد دارای مشاغل دیگر متمایز میکند؟ در جواب هجمههای انحلال طلبانه
نوشته "محکم، به محکمی حزب" را داریم. گفتیم که "حزب مقدس
است!" حمید تقوائی دهها جلسه و نوشته در اهمیت تحزب کمونیستی و در نقد حزب
گریزی دارد.
برای کسی که تاریخ فعالیت متحزب را دنبال کرده
است، میتواند چند محور از تفاوتهای کار حزبی این دوره را با کار حزبی مثلا شصت،
هفتاد و یا صد سال پیش را برشمارد. یکی اینکه کسی میتوانست ۶۰ سال پیش برای رهائی
زنان مبارزه کند و هنوز در خارج از مدار تحزب کمونیستی فعالیت کند. جامعهای
غیرسرمایه داری در ۶۰، ۷۰ سال پیش میتوانست دهها مانع بر سر راه رهائی زنان،
مانند اشتغال و تحصیل، به وجود بیاورد که با لغو آن مناسبات، بخش وسیعی از آن قیود
هم از بین رفتند. مبارزه برای از سر راه برداشتن ناهنجاریهای جامعه فئودالی معضلی
بر سر راه مبارزه بلشویکها برای پیاده کردن سوسیالیسم بود. مبارزه برای رفع ستم
ملی در دوره لنین، با مبارزه برای رفع ستم ملی در سال ۲۰۲۲ دو چیز کاملا متفاوتی
هستند. در نتیجه، بقول حمید تقوائی، ریشه تمام مصائب جامعه امروزی، در سیستم
سرمایهداری است. نابرابری بین زن و مرد در دنیای امروز را سرمایهداری است که
تولید و بازتولید میکند. اسلام سیاسی را سرمایهداری است که لازم دارد و به آن پر
و بال میدهد. لازمه سرکوب و بیحقوقی مردم فلسطین امروز تولید سرمایهداری است.
تحمیق دینی در قلب اروپا امروز لازمه تولید و بازتولید سرمایهداری است. بازتولید
امثال پوتین، اردوغان، ترامپ و اسد را سیستم سرمایهداری است که لازم دارد. اگر
کسی میخواهد انسان منتسب به اقلیت مذهبی و یا اقلیت قومی رها شود باید کمونیست
باشد. اگر کسی بخواهد زن از مناسبات نابرابر رهائی بیابد باید کمونیست باشد. اگر
کسی میخواهد به کارگر زور اعمال نشود، باید کمونیست باشد.
حزب کمونیستی ستاد مبارزه برای رهائی است. یکی میتواند
فعال جنبش لغو کار کودک باشد و اصلا به مسائل کارگری و یا زنان و غیره هم کاری
نداشته باشد، اما باید در برنامه و سیاستهای یک حزب امیال رهائی خود و جنبشی که
او نمایندگی میکند را ببیند و فعالیت خودش را در این ستاد تعریف کند. کسی میتواند
فعال جنبش زنان باشد، فعال آزادی زندانیان سیاسی باشد و چیزی هم از لغو کار مزدی
نداند، اما خودش را گوشهای از این ستاد بزرگتر تعریف کند. حزب کمونیستی ستادی است
که همه این فعالین را در خود جای می دهد و به کمک کار اینها، در راه رهائی گام
برمی دارد.
من فکر می کنم که در غیاب یک حزب کمونیستی که
توانسته باشد فعالین اجتماعی و به تبع آن کل جامعه را حول اهداف اعلام شده خودش
متشکل کند، احتمال پاشیده شدن شیرازه جامعهای مثل جامعه ایران دور از انتظار
نیست. اعتراض و خشم از جمهوری اسلامی از هر منفذی در این جامعه سرازیر است. هر آن
احتمال این می رود که جامعه طغیان کند و این رژیم را سرنگون کند. در غیاب آن حزب،
چه کسی می تواند این خشم و عصیان را به کانال درستی هدایت کند!؟ چه مکانیزمی میتواند
این عصیان را در تقابل با دولت و نیروهای ارتجاعی و سرمایهداری به نفع انسانیت به
کار بیاندازند!؟
حزب کمونیستی لازمه عبور از سیستم برده داری
سرمایه داری است و اگر کسی واقعا مشغله اش عبور از این سیستم است، باید کار حزبی
بکند. این وضعیت تحلیلگر کم ندارد؛ کنشگر می خواهد.
در حاشیه
ما در دوره ای از تاریخ زندگی میکنیم که در بین
خود چپها هم فاصله گرفتن از حزبیت نکته منفی به حساب نمیآید. بسیاری از این تیپ
آدمها بجای اینکه یک کار موثر سیاسی بکنند، فکر میکنند تحلیلگر سیاسی هستند که انگار
جامعه تنها چیزی که کم دارد تجزیه و تحلیل بی نهایت است. هر کدام یک سامسونگ و یا
یک ایفون در جیب دارند با یک اکانت فیسبوک و یا اینستاگرام و در حال تولید تحلیل
از کرونا تا پوتین و ناتو تا گرم شدن کره زمین هستند. بسیاری از این
"تحلیلگران" گرامی که شب و روز تحلیل تولید میکنند را یک نفر در خارج
از فیسبوک و اینستاگرام جز یک ایدی، روی مبارکشان را ندیده است. انسانهای سیاسی
زیادی با افتخار از کار حزبی و تحزب کمونیستی فاصله میگیرند، استعفانامه مینویسند
و فراخوان میدهند؛ و فکر میکنند چون یکی دو سال پیشمرگه بوده و کار نظامی کرده
اند، یا یکی دو سال در کارخانه ای کار کرده اند و یا یکی دو سال فعال بین
دانشجویان بوده اند، این سابقه میتواند مسخره کردن کار کمونیستی و حتی بد و بیراه
گفتن به حزبیت کمونیستی را توجیه کند. اینها گرچه در حاشیه وقایع مهم سیاسی
هستند، اما یک یادآوری برای خودشان هم که باشد، خالی از لطف نیست.
یکی دو نکته توضیحی در انتهای این نوشته لازم به
نظر میآیند. بالاتر گفتم که معنای متحزب بودن حتما داشتن کارت عضویت حزب مشخصی مد
نظرم نیست. کسی میتواند کار سیاسی بکند و کار و فعالیت سیاسی خود را در رابطه با
یک حزب مشخص و یا الهام گرفته از برنامه و سیاستهای یک حزب مشخصی تعریف کند، که
به نظر من این خودش تحزب است.
نکته دوم اینکه کسی میتواند بگوید که شما که
این نوشته را نوشتهاید، کار سیاسی و کار کمونیستی فلان تعداد آدم را قبول ندارید.
شاید اینطور باشد؛ اما اینجا بحث بر سر این است که ابتدا انسان به کار متحزب
کمونیستی باور داشته باشد و برایش گامی بردارد. نکته دوم اینکه ما در یک حزب مشخص میتوانیم
کار و فعالیت احزاب و جریانات دیگر را نقد کنیم، قبول داشته و یا نداشته باشیم.
۲۹ مارس ۲۰۲۲