حمله تروریستها به دفتر مجله شارلی ابدو موجی از اعتراض و انزجار بر علیه
اسلام سیاسی را به دنبال داشته است. جدا از اینکه یک خط تمایز کاملا روشنی بین
طرفداران بدون قید و شرط آزادی بیان و طرفداران دروغین آزادی بیان، که بقول سلمان
رشدی "دسته اما" (but brigade)، هستند کشید، اما ما را با یک
تیپ دیگر هم بیشتر آشنا کرد. تیپ "مظنونین". یکی از بلندگوهای این تیپ
دست دولت جمهوری آدمکش اسلامی است و بلندگوی دیگرش دست گردانندگان فاکس نیوز و "تحلیلگران"
دست راستی کلیساهای آمریکا. در بین دو سر این چوب دو سر طلا، بخش وسیع دیگری هم که
عمدتا از حاشیه نشینان سیاست هستند و به هر اتفاقی با تحلیل بقول خمینی همه بدبختی
ها را زیر سر شیطان بزرگ است، توضیح می دهند به صف شده اند. این بخش خجالت می کشد
که صریحا بگوید همه این ترورها و قتل و جنایات توطئه صهیونیسم است! اما مائی که
اینها را از دیرباز می شناسیم، می دانیم با زبان الکنشان چه دارند می گویند.
یکی جائی نوشته بود که پشت قتل کاریکاتوریستهای شارلی ابدو دستان بزرگتری
هستند که این کاریکاتوریستهای چپ و کمونیست را از بین ببرند. دیگری گفته بود که ۱۱
سپتامبر کار خودشان بود. یکی نوشته بود قتل جان اف کندی کار صهیونیستها بود. در
این تئوریها که دقیق می شوید، سئوال ساده ای به ذهن خطور می کند: چرا این دسته
افراد تئوریهای دائی جان ناپلئونی "تحلیلگران" دست راستی شبکه تلویزیونی
فاکس نیوز و راش لیبمو را بلغور می کنند؟ چرا اینقدر "تحلیلهای" ورق
پاره کیهان شریعتمداری به دلشان می چسبد؟
نمی شود با کسی که اسکیزوفرنی دارد با منطق حرف زد؛ چرا که منطقش همان است
و مرغش هم یک پا دارد. اما برای آدمهای شریفی که گاها عاجز از دیدن واقعیات می
شوند، پناه بردن به تئوری توطئه، سلاح دست به کار شدن برای ایجاد تغییر در زندگی
خودشان را از دستشان می گیرد. این منطق را ازشان سلب می کند که خودشان قادرند
سرنوشت خود را رقم بزنند. توطئه هست که دنیا را به حرکت در می آورد و این توطئه هم
چرخش آن را کند و تند می کند.
۲۳ ژانویه ۲۰۱۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر