قتل عام کارکنان
و کاریکاتوریستهای مجله شارلی ابدو
بحث و گفتگو و همچنین غور و تفحص درباره حدودوثغور آزادی بیان و همچنین »توهین« و آزادی توهین را بار دیگر به جلوی صحنه
رانده است. درک عمومی دنیای امروز از مقوله »توهین« در شکل کنونی آن میراث فرهنگ
ارباب و رعیتی است که رعیت حق اظهارنظری نداشت که از منظر ارباب توهین محسوب شود.
گرچه تلاش روشنفکران و فلاسفه عصر روشنگری و به دنبال آن انقلاب کبیر فرانسه
مناسبات سیاسی و فرهنگی را در همه سطوح دچار تغییرات جدی کرد و تصور و انتظار
انسان از خود را برای همیشه تغییر داد، اما سیستم سرمایهداری آن را به صرفه
ندانست که دستاوردهای عظیم انقلاب فرانسه را پی بگیرد. اگر تا سطح محدودی آزادی
بیان سر و ته بریده را در حرف پذیرفت، منتها در کنار تبلیغ و تلاش برای احترام به
عقاید پوسیده و ضد بشری قرون گذشته، مقدسات دیگری را جایگزین مقدسات کهنه کرد. این
بار در »اعلامیه حقوق بشرش« مالکیت
خصوصی بود که مقدس میشد و احترام به آن جای احترام به خدائی
کلیسا را گرفت.
احترام به عقاید
دیگران
امروزه گرچه هنوز
گفتن »من به عقیده شما
احترام نمیگذارم، اما به خودتان احترام میگذارم«کسانی را شگفتزده میکند، اما دیگر گفته زیاد
عجیبی نیست. ۲۰ سال پیش گفتن
یک چنین چیزی همانند هذیانگوئی بود! هنوز چپ و راست و لیبرال و محافظهکار، چه از
سر مصلحت و منفعت سیاسی و چه از سر محافظهکاری در برخورد به تودههای معتقد به
باورهایی، شخص را از باورهایش جدا نکرده بود؛ و جالبتر شاید این مشاهده باشد که
حتی بخش مترقی و پیشرو جامعه هم در برابر بخش متحجر آن کوتاه میآمد! کمونیستها
در مقابل مذهبیها نهتنها حجابهایشان را رعایت میکردند، بلکه از ابراز بسیاری
از باورهای خود امتناع میکردند؛ و گرچه خودباوری به چرندیات خلقت دنیا در شش روز
و افسانه آدم و حوا و خر دجال و داستانسرائی مریم و عیسی و مهدی و یوسف و زلیخا
نداشتند، اما از گفتن اینکه اینگونه عقاید و باورها حاصل دوره جاهلیت هستند و هیچ
محترم نیستند، ابا داشتند.
چرا به عقیده
دیگران احترام نمیگذارم؟
آنهایی که داد و
فغانشان از »نگذاشتن احترام به عقاید دیگران« درآمده، خود احترامی به بسیاری از
عقاید نمیگذارند؛ اما انتظار دارند همه به عقایدشان احترام بگذارند! و
این بیشتر از موقعیت سیاسی و اقتصادیای است که در آن قرار دارند. هرچقدر قدرت
مالیای مثل جمهوری اسلامی ایران و عربستان پشت سرشان باشد انتظارشان که پشتوانهاش
تروریسم و سربریدن درملأعام است، بیشتر میشود. اگر کسی از آنها داستان خر دجال
باور زندگیشان است و شمایی که باور ندارید، حتماً مورد تهدید و با درجاتی تخفیف
مورد شماتت قرار میگیرید که چرا به باور ایشان احترام قائل نیستید. همان فرد
معتقد به خر دجال به شمایی که به این باور افسانهای باوری ندارید و به آن میخندید،
به باور نداشتن شما احترامی نمیگذارد. گرچه خود به افسانههای نوشتهشده در سوره
بقره باور دارد، اما به باور کسانی که به خدائی موش و یا گاو و گوساله باور دارند،
میخندد و احترامی قائل نیست. گرچه انتظار دارد که شما به باور مقدس ایشان در سوره
بقره که زن نصف مرد است احترام بگذارید، اما به شمایی که باور دارید زن انسان
برابر است و باید از هرگونه دستدرازی مذهبی و غیرمذهبی مصون بماند، احترامی قائل
نیست. بههرحال میخواهم این نکته را بگویم که ازلحاظ فلسفی »احترام به
باور دیگران« تناقضی در خود است. آنکس که انتظار دارد به باور
ایشان احترام گذاشته شود، به باور طرف برای احترام نگذاشتن، احترامی قائل نیست!
نکته سیاسی اما
این است که اگر قرار است به باور کسی احترامی بگذاریم، ملزم هستیم
به باور هیتلر در برتر دانستن نژاد خود و از بین بردن دیگر نژادها احترام بگذاریم.
چرا کسی که به باورهای دست راستیهای نژادپرست در آمریکا، از پست بودن نژاد سیاه
احترامی نمیگذارد، اما ملزم به احترام گذاشتن به باورهای داعش و بوکوحرام و حزبالله
و خمینی و الشباب و طالبان است؟ این سیاست یک بام و دو هوا از چه ناشی میشود؟
اکنونکه از »یک بام و دو هوا« سخن به میان آمد، حتی اصرار به احترام گذاشتن به
باورهای مدرن و مترقی هم اصرار نابجا و حرف مفتی است. احترام را نه به باور و
عقیده که به دارنده آن عقاید میگذارند. اگر کسی باورش او را متقاعد کرده که شمشیر
بردارد و سر هر ناباوری را از تنش جدا کند، جایی نزد من برای احترام گذاشتن به
خودش بجا نگذاشته است. اگر کسی به این باور دارد که نابرابری حق انسان امروزی نیست
و برای از بین بردن این شرایط نابرابر باید کار و تلاشی کرد، این نه باور به
برابری که فردی که دارد تلاش میکند نابرابری را از بین ببرد، نزد من مستحق
بیشترین احترام است.
باورها و عقاید
نظرات انتزاعی هستند که میآیند و میروند. خود را نشان
میدهند که با چه ارزشهایی در تناقض قرار میگیرند و یا به توده گیر شدن چه ارزشهایی
دامن میزنند. باورها را نمیشود قانع کرد که رفع مزاحمت کنند و نمیشود آنها را
قانع کرد که اینیکی برای جامعه مفید است و آنیکی مضر؛ اما دارندگان آن باورها را
میشود از جامعه برای پراتیک کردن آن باورها دور و یا نزدیک کرد. میشود با
دارندگان باورها بحث و گفتگوی اقناعی کرد. میشود احترام آنها را جلب کرد و یا به
آنها احترام گذاشت. موضوعات انتزاعی و ازجمله عقاید این کیفیتها را ندارند.*
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر