یکی از کانونهای گرم
اعتراض در چند سال گذشته در ایران، اعتراضات معلمان بوده است. جنبش اعتراضی معلمان
از پتانسیل بالائی برخوردار است. اعتراض معلمان در ٣١ تیر به همراه اعتراض سئوالات
مهمی را هم جلوی ما گذاشت که برای شکستن سد درجا زدن و برای عبور از موقعیت فعلی و
هموار کردن راه پیشروی، لازم است به آنها بپردازیم.
دو نوشته در سایت
"حقوق معلم و کارگر"، یکی از "ابوالفضل رحیمی شاد" تحت عنوان
"بررسی امکان اجتناب از فعالیت سیاسی در تشکلهای صنفی" و دیگری از
"یاسر ریگی" تحت عنوان "سایه آکسیونیسم بر اعتراضات معلمان"
چند تا از این "سئوالات مهم" را مورد بررسی قرار دادهاند. هر دو این
مقالات نکات مهمی را مطرح می کنند که به نظر می رسد حکایت از اصطکاکاتی دارد که
تشکلهای معلمان با آن درگیرند.
دو نوشته فوق گرچه
نکات زیادی را مطرح می کنند اما در واقع بدنبال جوابی به یک مسئله مهم، که به نظر
من پاشنه آشیل اعتراضات یکی دو سال اخیر معلمان بوده، می باشند. و آنهم این است که
"فعالیت صنفی چیست و رابطه آن با فعالیت سیاسی چه می تواند باشد". این
سئوال مهم هم از عملکرد تشکلهای معلمان برخواسته است. در بیانیه "شورای مرکزی
تشکلهای صنفی فرهنگیان" برای تجمع ٣١ تیر آمده است: "فرهنگیان فرهیختهی
کشور برای نشان دادن حسن نیت خود، در این گردهمایی اعتراضی، سکوت خواهند کرد و هیچ
برنامهای برای سخنرانی و خواندن مقاله و ... ندارند و از سر دادن هرگونه شعار و
سرود، چه به صورت فردی و یا گروهی خودداری خواهند نمود و خواستههای خود را تنها
از طریق پلاکاردهایی که به تایید شورای مرکزی خواهد رسید به گوش مسئولان می
رسانند. طبیعی است پلاکاردهایی که به صورت خودجوش تهیه شده و حاوی مضامین غیرصنفی
و افراطی باشد، جمع آوری خواهد شد. لازم به یادآوری است که این تجمع یک تجمع کاملا
صنفی و متعلق به فرهنگیان سراسر کشور است و معلمان آگاه اجازۀ سوء استفاده از این
برنامه و نیز بهرهبرداری از نام فرهنگیان را به گروههای داخلی و خارجی نخواهند
داد."
یاسر ریگی در نوشته
خود از "بی تفاوتی" و بیاعتنائی بخش زیادی از معلمان به فراخوانهای
اینگونه تشکلها می نویسد: "همانگونه که تاکنون بارها بیان شده است عدم حضور
بسیاری از معلمان در اعتراضات صنفی و بیتفاوتی آنها برای مطالباتشان یک آسیب جدی
است که باید برای برطرف کردن آن برنامه جدی داشت ...". هر معلمی که با بیانیه
ای مثل بیانیه "شورای مرکزی ..." روبرو شود، حق دارد کمی با احتیاط به
فراخوان اعتراض برخورد کند. اینجا دیگر مسئله "صنفی یا سیاسی" نیست.
مسئله بطور خیلی ساده این است که این جمع می گوید هر چه ما گفتیم شما تکرار کنید!
اگر کسی چیز دیگری گفت، ما مثل پلیس با آنها برخورد خواهیم کرد.
دوقطبی "فعالیت سیاسی" و "فعالیت صنفی"
رحیمی شاد می نویسد:
"اگر تاکنون عضو یکی از تشکل های صنفی بوده باشید، حتما با این مسئله برخورد
کرده اید که برخی فعالان صنفی معتقدند که باید در این تشکل ها از فعالیت سیاسی پرهیز
کرد. در مقابل برخی دیگر از اعضا این نظر را قبول ندارند و تمایز چندانی بین فعالیت
صنفی و سیاسی قائل نیستند." و کمی پائین تر به یک نکته مهم اشاره می کند:
"این اختلاف نظر تنها به درون تشکل محدود نمی شود و حاکمیت نیز تشکل های صنفی
را به شدت از دخالت در امور سیاسی برحذر می دارد. و حتی گاهی فعالیت سیاسی را در
قالب تشکل صنفی جرم قلمداد میکند. برای حل این مشکل برخی تشکل های صنفی سعی کرده
اند که اساسنامه خود را بگونه ای تنظیم کنند که در کنار فعالیت صنفی مجاز به فعالیت
سیاسی نیز باشند. اما برخی دیگر حتی اساسنامه تشکل خود را به گونه ای تنظیم کرده
اند که اعضا به هیچ عنوان مجاز به فعالیت سیاسی نباشند."
اگر تشکلی، تشکل اعضای
خودش است باید چهارچوب فعالیتش را از اعضایش بگیرد. اگر چهارچوب فعالیت و اساسنامه
اش را دولت تعریف و تعیین کرد، دیگر تشکل مستقل و آزاد اعضایش نیست. این یک نکته.
نکته دیگر اینکه چرا باید تشکلی خودش را وارد مخمصه گنجاندن کلمات و مقولاتی چون
"تشکل صنفی" در اساسنامه اش بکند که بعدا مجبور باشد همینها را هم توضیح
بدهد که حدود و ثغور این صنفی کاری چیست؟ تشکل مثلا معلمان، واضح است که مطالبات
معلمان را پیگیری می کند. آیا این مطالبه تا مثلا تجمع جلوی مجلس و نامه نوشتن به
فلان وزیر و فلان نهاد بین المللی کش پیدا می کند؟ آیا مخاطب قرار دادن دولت، که
نهادی است سیاسی و یا وزارتخانهای و یا سیاستمداری، یک فعالیت سیاسی است یا صنفی؟
با کدام معیار می شود سیاسی و یا صنفی بودن این فعالیتها را تعیین کند؟
همین مسئله را می شود
از سر دیگری هم مطرح کرد. رحیمی شاد این سئوال را مطرح می کند
که "فعالیت صنفی چیست؟" و جواب می دهد: "هر نوع فعالیت فردی یا
گروهی از جانب اعضا و کارکنان یک واحد شغلی که با هدف طرح مطالبات، افزایش مزایای
مختلف درون صنفی و بهبود وضعیت شغلی صورت می گیرد را فعالیت صنفی می گویند."
حال اگر مثلا کنار
گذاشتن وزیری و یا تلاش برای انتخاب نشدن دولت و رئیس جمهوری به "افزایش مزایای
مختلف درون صنفی و بهبود وضعیت شغلی" بیانجامد، آیا وارد عرصه سیاسی نشده
ایم؟ یا اگر تشکلی از به زور چادر کردن سر دختران خردسال چیزی نگفت نباید به آن
ایراد گرفت؟ اما تشکلی که گفتن اینکه سر کار آمدن فلان رژیم باعث بدبختی ما
شده را هم مجاز نمی داند، به هیچ درد عضوش
نمی خورد!
وای از این همه
معلم ناآگاه!؟
هم نوشته رحیمی شاد و
هم نوشته یاسر ریگی ناآگاهی معلمان را فرض گرفته اند. یاسر ریگی در پیشنهاداتی که
به تشکلهای موجود می دهد، می نویسد: "بالابردن آگاهی معلمان نسبت به حقوقشان
به عنوان یک معلم ..." و رحیمی شاد هم یکی از وظایف تشکلها را اینگونه تعریف
می کند: "برگزاری کلاس هاس آموزشی برای اعضا". حتما آموزش اعضا اهمیت
دارد؛ اما ما در اعتراض معلمان مشکل ناآگاهی نداشتیم. با جعمیتی که نمی دانند چرا
باید اعتراض بکنند و حقوقشان را نمی شناسند، طرف نیستیم. مشکلشان آجان بازی در
آوردن این به اصطلاح تشکلهاست که کم مانده دهان اعضایشان را بو کنند که نکند
مشروب خورده باشند و یا کلماتی را بر زبان آورده باشند که باعث دلخوری فلان رئیس
جمهور اسلامی و یا بهمان وزیر آموزش و پرورش بشود. اگر معلمان در اعتراضات شرکت
نکرده اند، حتما دارند برای گذران زندگی در زمان فراخوان اعتراض، مسافرکشی می کنند
و یا جائی به دو سه نفر درس خصوصی می دهند که دو ریال بر درآمدشان بیافزایند. تشکلهای
معلمان باید این وضعیت را مورد سئوال قرار بدهند. باید با صدای بلند اعلام کنند که
جامعه را به چنان تباهی ای کشانده اید که نفس کشیدن صرف را به یک عمل شاقه تبدیل
کرده اید!
دولتها حق موش
دوانی در تشکلها را ندارند
این یک واقعیت است که
تشکلهای کارگری برای پیگیری مشکلات "صنفی" کارگران تشکیل می شوند، اما
حداقل در ایران زیر سیطره حاکمیت جمهوری اسلامی، مسائل صنفی جدا از مسائل سیاسی
نیستند. من در این یادداشت زیاد به این موضوع بدیهی نمی پردازم. همچنین واضح است
که اعتراض معلمان حول مطالباتشان است و "صنفی، صنفی" کردن نه آن را
تقویت می کند و نه تأکید بر مطالبات را پررنگتر. دایره تنگ آن را بمرور زمان تنگتر
خواهد کرد.
اما یک نکته را درباره
تشکلهای موجود معلمان باید گفت و بر آن تأکید کرد. بخشی از رهبری تشکلهای موجود
رابطه صمیمانهای با جناحهائی از رژیم اسلامی دارند. با رفسنجانی، خاتمی و موسوی
دمخور بوده اند و یا هنوز هم هستند. این را دیگر همه می دانند. تأکید زیاد بعضی از
فعالین جنبش اعتراضی معلمان بر خودداری کردن از "فعالیت سیاسی" از همین
جا ناشی می شود که به جناحهای رژیم اجازه بهره برداری از اعتراضات معلمان داده
نشود. این قابل درک است. اما یک تیغ دو لبه است که گریز از آن را دشوار می کند.
بجای تلاش برای وارد شدن از پنجره، معلمان باید بر این نکته تأکید کنند که دولت با
هر جناح و دسته و باندش، حق موش دوانی در تشکلهای آنها را ندارد.
بالاتر گفتم که
"جنبش اعتراضی معلمان از پتانسیل بالائی برخوردار است". بالفعل شدن این
پتانسیل مستلزم تأکید معلمان بر استقلال تشکلهایشان و کنار گذاشتن اعضای اسلامی و
دمخور با باندها و جناحهای رژیم از هیأت رئیسه این تشکلها در انتخاباتهای تشکلها
است.