وزیر
امور خارج پیشین ایالات متحده آمریکا، مادلین آلبرایت، در مقالهای در نیویورک
تایمز بطور ضمنی برای گفتن این گفته که "زنانی که به هیلاری کلینتون رأی نمیدهند،
گوشه خاصی در جهنم جا دارند"* از خود انتقاد کرد. مینویسد: "گرچه گفته
درستی در جای درستی نبود، اما هنوز هم بر این باورم که زنان وظیفه دارند هوای
همدیگر را داشته باشند." و سپس مینویسد: "وقتی زنان قدرتمند میشوند، کل
جامعه نفع میبرد. ..." به نظر من این اظهارنظر درستی است؛ سئوال اما این است
که این گفته درست چه ربطی به مادلین آلبرایت و هیلاری کلینتون دارد؟! از قضا زنان
مثل آلبرایت و تاچر و کلینتون و سارا پالین مظهر سرکوبگری زنان هستند. نماینده فقر
و کشت و کشتار زنان هستند. منتها جدا از اینکه آلبرایت در تبلیغ برای کلینتون چه
سیاستی را دنبال می کند، زنان فمینیستی هم هستند که دو آتشه از کلینتون صرفا بخاطر
جنسیت و سکس او برای وی کمپین میکنند. در انتخابات این دوره ریاست جمهوری آمریکا،
اتفاقا کلینتون نماینده جهالت و فقر و بیکاری و شرکتهای مالتی میلیارد دلاری است.
نماینده به قهقرا کشاندن هر چه بیشتر زنان فقیری است که جامعه آمریکا پر شده است
از آنها. در نتیجه اگر کمپین برای کلینتون به بهتر شدن وضع زنان در جامعه نمی
انجامد، تبلیغ برای او تبلیغ سکسیسم است و بس! و تبلیغ سکسیم هم تبعیضی است که
زنان بیشترین ضرر را از آن می بینند.
سیاستهای
"فمینیسم" دولتی هیأت حاکمه آمریکا، در صحنه سیاست داخلی و چه در صحنه
سیاست خارجی، معرف حضور همه است. کلمه "فمینیسم" را در گیومه گذاشتهام
چرا که با هزار بار هم قسم خوردن آلبرایت و کلینتون که ایشان مشغله برابری حقوقی
زنان را دارند، کسی باور نمیکند. قصد من دفاع از فمینیسم نیست؛ چرا که فمینیسم یک
جنبش لیبرالی است که در دورهای برای برابری حقوقی زنان در برابر قانون تلاش قابل
دفاعی میکرد. همانطور که دوره ای تلاش بورژوازی لیبرال برای دفاع از آزادیهای
لیبرالی قابل دفاع بود. امروز دوره ترقیخواهی هر دو آنها به سر رسیده. منتها در
برابر هیأت حاکمه جنایتکار آمریکا، که کلینتون و آلبرایت از مهره های بسیار مهم و
شناخته شدهاش بودهاند، باید حتی از همین فمینیسم هم دفاع کرد! همینقدر گفتن برای
دفاع از "فمینیسم" در برابر کلینتون و آلبرایت کافی است. منتها باید از
حقوق رهایی زنان در همه عرصه ها و همه جا و همیشه دفاع کرد.
در
برابر آلبرایت و کلینتون چگونه میتوان از حقوق رهایی زنان دفاع کرد؟ زنان کار میخواهند،
دستمزد مکفی میخواهند، بیمههای اجتماعی و بهداشت رایگان میخواهند. مهد کودک
رایگان و مقرون به صرفه میخواهند که نگهداری از کودکان مانع از دخالت آنها در
زندگی اجتماعی نشود. میخواهند قوانین زن آزار از جامعه جارو شوند. میخواهند
قوانینی که دست مذهب را باز میگذارند که زندگی را بر همه، بخصوص بر زنان و کودکان
تباه کرده است، ملغی شوند. جامعه توسط قوانینی اداره می شود که دسترسی به کارهای
با دستمزد برابر با مردان را بسیار سخت می کنند. میخواهند این قوانین ملغاء شوند.
میخواهند این قوانین زیر نورافکن گذاشته شوند و فرصتهای لازم برای ارائه
آلترناتیو مترقی و مدرن فراهم شود. زنان خواهان این هستند که قوانین مالتی
کالچرالیسم و نسبیت فرهنگی که زندگی زنان فراری از جهنم اسلامی را در دل جاهائی
مثل همین آمریکا هم سیاه کرده است، از جامعه جارو شوند. هیچکدام از این مطالبات و
آرزوها، حتی یکی از آنها هم مطالبه ای نیست که آلبرایت و یا کلینتون پرچمدارش
باشد. سئوال هر مرد و زنی که می خواهد زن در این جامعه دارای اقتداری باشد از
"فمینیسم" دولتی کلینتون و آلبرایت این است که از چه چیزی از شما باید
دفاع کرد و کدام سیاست شماست که زن را به برابری واقعی می رساند؟
عملی شدن مطالبات زنان؛ چگونه؟
آن
تعداد از مطالباتی را که بالا ذکر کردم، مطالبات و آرزوهای خوبی هستند. اما احتیاج
به ابزاری دارند که متحقق شوند. صرف خواستن مطالبه البته خوب است، اما کافی نیست.
گام اول شروع عملی کردن این مطالبات و آرزوها از نهادهایی هستند که مطالبات زنان
را جدی نمی گیرند. اتحادیه ها و احزاب چپ و سوسیالیستی که در کنار دهها و صدها
مطالبه عمومی، برای خالی نماندن عریضه اسمی هم از مطالبات زنان می آورند. در ۸
مارسها اطلاعیه ای صادر می کنند و می خواهند برادری خود را با صدور این نوع
اطلاعیه ها ثابت کنند. اینها کافی نیستند!
در
بسیاری از کشورهایی که زنان بیحقوق هستند و یا شاید بهتر باشد بگویم بیحقوق تر
هستند، چند فاکتور معمولا غایب هستند. یکی از این فاکتورها جنبش سوسیالیستی مقتدر
و ادامه دار است. پیگیری مطالبات برابری طلبانه رهایی زنان در گرو یک چنین جنبشی
است. در، مثلا، آمریکا شاهد یک چنین چیزی نیستیم. با پدیده برنی ساندرز روزنههایی
دیده میشوند که این خلاء دارد پر میشود. اما هنوز در آغاز راه هستیم. فعالین
سوسیالیست جنبش کارگری و جنبش برابری خواهانه زنان باید در دامن زدن به جنبش
سوسیالیستی پیشقدم باشند.
تحزب
کارگری هم یکی دیگر از فاکتورهای مهم پیگیری مطالبات زنان است. جنبش کارگری و
سوسیالیستی در، باز هم مثلا، آمریکا متحزب نیست. حتی یک حزب سوسیال دمکرات نوع
اروپائی هم در این کشور وجود ندارد. جنبش برابری طلبانه رهایی زنان باید در ایجاد
یک حزب سوسیالیستی که بسیج کننده نیرو برای احزاب هیأت حاکمه، مثل حزب دمکرات
آمریکا و احزاب سوسیال دمکرات اروپا نباشند، دخالت کند. جنبش کارگری باید بیزنیس
یونیونیسم را کنار بزند و بخود نه بعنوان یک مٶسسه فروش بهتر نیروی کار، بلکه یک
جنبشی که با متحزب شدن جامعه را تغییر می دهد، وارد عرصه فعالیت سیاسی بشود. جای
تأسف بسیار است که اتحادیههای کارگری در آمریکا و در بسیاری از کشورهای اروپائی
هم، به زائده احزاب وال استریت تبدیل شده اند.
حتما
فاکتورهای مهم دیگری هم هستند که در غیاب آنها جنبش برابری طلبانه زنان ضعیف است.
اما هر جا که دو فاکتور ذکر شده بالا موجود باشند، زنان در موقعیت بهتری قرار
دارند. در ایران هم، مثل آمریکا باید به دنبال قوی تر کردن این دو فاکتور باشیم.
توضیح
=====
·
منظور آلبرایت از این جمله، همان "جهنم شو"،
یا "گم شو" فارسی است.
۲۰
مارس ۲۰۱۶
(این
مطلب در نشریه "کارگر کمونیست" تحت عنوان "هیچکدام از شما دو نفر
به جنبش زنان ربط ندارید!" منتشر شده بود.)