۱۳۹۸ تیر ۸, شنبه

اعتراض به سرود ملی


همه سنت‌ها ساختگی هستند. هیچ چیزی اما مزخرفتر از "سنت سرود ملی" در مسابقات ورزشی، بخصوص مسابقات باشگاهی نیست. مردم برای تماشای ورزشی به ورزشگاهی می روند، اما دست اندرکاران ورزشگاه و آن ورزش خاص، سرود ملی خود را می چپانند به حلقوم طرف! به این باید در جای دیگری پرداخت.
چند سال پیش درباره سرود ملی و اهداف پشت آن در یک کامنت فیسبوکی نکاتی را نوشتم که چکیده‌ای از محاوره و مشورتم با فرزندان خردسالم بود. آنها که برایشان جا نمی‌افتاد چرا هنگام سرود ملی در ورزشگاهها پدرشان مثل بقیه بلند نمی شود و اصلا برای آن تره هم خرد نمی‌کند، ناگهان با دیدن یکی از بازیکنان حرفه‌ای بازی فوتبال آمریکائی که به گفته خودش بخاطر همان دلایلی که من برایشان توضیح داده بودم برای سرود ملی آمریکا بلند نمی‌شود و دیگران را هم تشویق به این کار می‌کرد، کمی این رفتار عجیب و غریب باباشان جا افتاد. این هم خبر کهنه‌ای است.
خبر داغ این روزهای رسانه‌های ملی‌پرست، اظهارنظرهای کاپیتان تیم ملی فوتبال زنان آمریکا درباره کاخ سفید و بلند نشدن چند سال پیش ایشان برای سرود ملی است. میگن راپینو Megan Rapinoe روز ۴ سپتامبر ۲۰۱۶، در اعتراض به سیاستهای راسیستی و سکسیتی دانلد ترامپ و در حمایت از دیگر ورزشکارانی که به همین دلیل هنگام سرود ملی زانو می‌زدند و یا به آن بی اعتنائی می کردند، هنگام سرود ملی در ورزشگاه شیکاگو زانو زد و بعدا به خبرنگاران گفت که عمدا دست به این کار زده است. راپینو اخیرا در جواب به خبرنگارانی که از او پرسیده‌اند اگر تیم آمریکا برنده مسابقات جام جهانی فوتبال زنان بشود، نظرش درباره رفتن به کاخ سفید، که ظاهرا سنت است برندگان هر جامی به دیدار کاخ سفید می روند، گفته است: "من به آن کثافت نمی‌روم". مربی تیم گفته است که همه ما در تیم از میگن حمایت می کنیم.
دانلد ترامپ، نمی تواند به میگن راپینو، که نه مکزیکی است و نه از خاورمیانه، از این سر حمله کند. تنها دفاع مسخره‌اش از سیاستهایش این است که "این بی‌احترامی به سرود ملی است". سرود ملی آمریکا، که سرود ملی حکومت کسانی مثل ترامپ و کسینجر و بوش است، نه تنها بی احترامی به میگن و میلیونها انسان شریف در آن کشور است، بلکه سرود ملی هر کشوری سرود کسانی است که خون آدمهای آن کشور را در شیشه کرده اند. سرود آدمکشان آن کشور است. سرود ملی ایران، سرود پهلوی‌ها و خامنه‌ای‌ها است. سرود ملی کانادا، سرود ملی بومی کشان این کشور است.
هرزه گوئی و تحقیر مکزیکی ها توسط ترامپ که دیگر حتی تعجب کسی را هم برنمی انگیزد، بی احترامی به کسی نیست؟! کسی نباید اینقدر ساده باشد که فکر کند سرود ملی بی ربط به سیاستهای حاکم است.
۲۹ ژوئن ۲۰۱۹

۱۳۹۸ تیر ۵, چهارشنبه

دولت: "مردم یک وعده غذا بخورند!" مردم: این وضعیت را نمی پذیریم!


روزنامه شرق در گزارشی تحت عنوان "گرانی بیشتر در سفره فقرا" نوشته است: "اقلامی مانند پیاز، سیب‌زمینی، گوجه و رب گوجه‌فرنگی که سال‌ها به دلیل ارزان‌قیمت‌بودن در پخت غذاهای ارزان‌قیمت خانوارهای کمتر برخوردار استفاده می‌شدند، در یک سال گذشته افزایش قیمت بیشتری نسبت به دیگر اقلام مصرفی خانوارهای ایرانی پیدا کرده‌اند..." در ادامه می‌نویسد قیمت پیاز افزایش ۳۰۶ و سیب زمینی افزایش ۲۴۱ درصدی نسبت به اردیبهشت سال گذشته داشته اند.
سیب زمینی یکی از نادر مواد غذائی بوده که در طول تاریخ برای جلوگیری از تلف شدن مردم فقیر از آن استفاده می شده است. از مواد اولیه ای بوده که در غیاب نان و برنج شکم گرسنه را حداقل سیر می کرده است. بطور مشخص دنیا هر از چند سالی شاهد قحطی ناشی از کمبود نان می بود و میلیونها نفر در یکی دو سال جانشان را از گرسنگی از دست می دادند که با ورود سیب زمینی از آمریکا به اروپا و بقیه جاها، از این تلفات قابل پیشگیری تا حدودی جلوگیری شد. سیب زمینی به اندازه خود انقلاب صنعتی در افزایش و نگه داشتن جمعیت مورد نیاز شیوه جدید تولید موثر بوده.
از این معرفی کوتاه "سیب زمینی" که بگذریم، جمهوری اسلامی ابتدا با گران کردن نان و اکنون سیب زمینی، مواد غذائی اولیه ای که بشود شکم را سیر کرد را هم از توده‌های این جامعه دریغ کرده است. در جمهوری اسلامی دریغ کردن نان از مردم فقیر سیستماتیک است. از این منظر نیست که قادر به تأمین آن نیستند؛ نان خوردن را از سر مردم زیادی مید انند! یک مفتخور این رژیم به نام رضا اردکانیان، که وزیر نیرو رژیم است، گفته است "چینی‌ها یک وعده غذا می‌خورند، ما بدعادت شده‌ایم." احمد جنتی هم در یکی از نماز جمعه‌های تهران در سال ۱۳۹۲ گفته بود که "چه اشکالی دارد اگر وضع بدتر شد، روزی یک وعده غذا خورده شود."
اما خوردن یک وعده غذا را این جنایتکاران فقط برای توده‌های فقیر و کارگر می‌خواهند. خودشان نه تنها روزانه سه چهار وعده غذای دهها بار باکیفیت‌تر از غذای ما کارگران زهرمار می‌کنند، بلکه بعضا برای دسر هم بستنی روطلائی ۴۰۰ هزار تومانی دارند. از ما می خواهند که "بدعادت" نشویم و با یک وعده غذا سر کنیم، در حالیکه دریافتی مدیرانی دولتی که زندگی را بر ما کارگران تباه کرده اند ۳ میلیون افزایش یافته حقوقشان به بیش از ۲۳ میلیون تومان رسیده است! این طیف مدیران تازه جزو پولدارها و سرمایه داران و روسائی که حقوق و درآمدشان حساب و کتاب ندارد نیستند. می گویند بحران است، تحریم است و پولی برای پرداخت به کارگران نیست! اما به خودشان ۳ میلیون تومان افزایش دستمزد می دهند. دزدیها و چپاولهایشان را تشدید می کنند. بار این بحران و تحریمهایی را که خودشان جامعه را به آن درگیر کرده‌اند، می‌خواهند به گردن کارگران و خانواده هایشان بگذارند که غذا هم نخورند! جامعه به این قلدری و به این جنایات تازه شان جواب درخوری خواهد داد. این جانیان اینچنین درباره گرسنگی کشیدن مردم کارگر در این جامعه حرف می‌زنند برای اینکه یقه‌شان را نگرفته و برای گرسنگی دادن کودکانمان هنوز به دادگاه نکشیده‌ایم. برای آنکه هنوز حقشان را کف دستشان نگذاشته‌ایم. اما با اعتراضات گسترده‌ای که جامعه در آن می‌جوشد، طولی نخواهد کشید که جامعه طومار این رژیم وحشی را برای همیشه در هم بپیچد. این کار اما به اتحاد و تشکل و متحزب شدن ما کارگران بستگی دارد. راه میانبری وجود ندارد.*
۹ ژوئن ۲۰۱۹
کارگر کمونیست ۵۷۶

اعتصاب عمومی: تدوام اعتراضات توده ای در سودان


اعتراضات توده‌ای در سودان که از دسامبر ۲۰۱۸ در اعتراض به گرانی، تورم، حذف سوبسیدهای نان و بنزین آغاز شده بود، و در ادامه به برکناری عمرالبشیر انجامید، با اعلام اعتصاب عمومی وارد فاز دیگری شده است. ژنرالهای ارتش که زیر فشار اعتراضات توده ای ناچار به برکناری عمرالبشیر شدند، اینبار دولت را خود به دست گرفتند. اما مردم معترض این حقه بازی را از آنها نپذیرفته و دست از اعتراضات خیابانی برنداشتند. وقتی که مردم از اعتراض، تحصن و تظاهراتهای خیابانی دست نکشیدند دولت "شورای نظامیان"، که از حمایت دولتهای عربی و از جمله عربستان برخوردار است، دست به سرکوب و کشت و کشتار مخالفین زد و در مدت کوتاهی حداقل صد نفر از مخالفین را در همدستی با محافل سر به دولتی سربه نیست کرده و نزدیک به ۸۰۰ نفر را نیز زخمی کرده اند.
خبرگزاریهای بین‌المللی از شروع اعتصاب عمومی در روز ۲۸ ماه مه در پایتخت سودان گزارش داده و گسترش آن را به همه شهرهای دیگر این کشور خبر داده‌اند که کارگران و اتحادیه‌های کارگری در آن نقش بسیار بارزی را بازی کرده که از تمام مٶسسات دولتی و خصوصی در آن شرکت کرده و بخصوص حمل و نقل شهری و خطوط هوائی را کاملا از کار انداخته‌اند. گسترش اعتصاب عمومی هر روز ابعاد تازه و گسترده تری بخود می‌گیرد تا آنجا که آسوشیتدپرس روز ۹ ژوئن خبر از تعطیلی کامل مغازه‌ها و خالی بودن خیابانهای خارطوم داده بود. آسوشیتدپرس به نقل از فعالین سیاسی فراخوان دهنده این اعتصاب عمومی نوشته است ابعاد اعتصابات بسیار گسترده‌تر از آنچه که انتظارش را داشتند بوده است. بانک‌ها هم به اعتصاب ملحق شده‌اند. خیابان‌های شهرها در سراسر کشور خالی شده‌اند. مغازه‌ها بسته‌اند. این خبرگزاری نوشته است که فرودگاه خارطوم تعطیل شده و محافل تروریست دولتی در سراسر شهر حضور دارند، اعتصاب‌کنندگان در فرودگاه را بازداشت کرده و عده دیگری را به زور به جای آن‌ها وادار به کار کرده‌اند. برای جلوگیری از خبررسانی و سانسور، دولت اینترنت را قطع کرده و تلفنهای دستی را از کار انداخته است. اتحادیه‌های کارگری در بیانیه‌ای این ارعاب کارگران برای بازگشت به کار را محکوم کرده و از همه کارگران خواسته است که همچنان به اعتصاب عمومی خود ادامه بدهند.
دولت "شورای نظامیان" سودان تا همینجا زیر فشار اعتصاب عمومی عقب نشینی‌هایی کرده است. سخنگوی "شورای نظامیان" از رهبران اعتراضات خواسته است که فراخوان اعتصاب عمومی را پس بگیرند. در یک نطق تلویزیونی اعلام کرده بود که "شورای انتقالی نظامیان" به پیشنهاد نخست‌وزیر اتیوپی برای از سرگیری گفت‌وگوها با معترضان عمل می‌کند. او همچنین وعده داد که تحقیقات درباره کشتار این دوره در خارطوم آغاز می شود.
راه پیشروی انقلاب سودان در تداوم اعتصاب عمومی، اعتصابات کارگری و اعتراضات رادیکال خیابانی است. در گرو تداوم بیان روشن و قاطع مطالباتی است که میتواند مردم را متحد و برای نبردهای آتی آماده کند. زنان، کارگران و جوانان نقش و حضور برجسته ای در این اعتراضات داشته اند. سقوط عمرالبشیر و سپس جایگزین ایشان از ژنرالهای ارتش، از دستآوردهای مهم انقلاب سودان بوده اند، اما برای سرنگونی کل دم و دستگاهی که عمرالبشیر فقط یکی از مهره های آن بود، و جارو کردن اسلام سیاسی در سودان، گامهای دیگری باید برداشت که حضور پرقدرت زنان، کارگران و تشکلهای آنها می تواند این مطالبات را به کرسی بنشاند.
۱۱ ژوئن ۲۰۱۹

نادوستان کارگران!


جامعه ایران در یک موقعیت ویژه‌ای قرار دارد. جمهوری اسلامی از هر سو و منفذی زیر فشار است و ادعائی هم ندارد که راه حلی برای برون رفت از این وضعیت داشته باشد. تنها کاری که می‌تواند بکند وارد کردن تعدادی آدمکش از جاهائی مثل عراق، لبنان و افغانستان است که اعتراضات توده های معترض را فعلا برایش سرکوب کنند. برای برون رفت از این موقعیت، احزاب چپ و کمونیست و رهبران کارگری در فکر سازمان دادن جامعه، متشکل کردن کارگران و کل جامعه برای بزیر کشیدن رژیم منحوس اسلامی هستند. در این میان اما بعضا افرادی پیدا می‌شوند که با سوگند به کارگر و مارکس، تمام تلاششان تخریب این تلاش‌هاست. اینها با نام چپ حرف می‌زنند که اگر هم چپ باشند، که به نظر من نیستند، چپ بدرد نخور است! چپ را معمولا با تغییر وضع موجود و با تلاش برای متشکل کردن جامعه و کارگران می‌شناسند، اینها تیپهایی هستند که قصدشان پراکندن کارگران و حفظ وضع موجود است. حفظ وضعیتی که دشمنان کارگران برایش هزینه های سنگینی صرف می کنند.
مواضع حبیب ساعی از این تیپ مواضع است. او در سایت "اندیشه و پیکار" مطلبی دارد تحت عنوان: "مناسک حج اول ماه مه را بجا بیاوریم! (قُربةً إلی البرولتاریا)". خواننده به احتمال زیاد انتظار دارد که ایشان جنب و جوش‌های کارگران و فعالین کارگری حول و حوش اول ماه مه ۱۳۹۸ را تحلیل کرده و نقاط قوت و ضعف آن را به بحث گذاشته باشد. انتظاری پوچ! "اول مه" فقط در عنوان مطلب است. بقیه اش با طنز، هجو، تحقیر و متلک به چپ، بر علیه تحزب، تشکل و فعال کارگری است با چاشنی فلسفه بافی درباره ریشه شعار "کارگران جهان متحد شوید!" و جنبش چارتیسم و غیره. شمشیرش را از رو بر علیه "برنامه" و "تبلیغ و ترویج بی‌ثمر" بسته و پیشروان و فعالین کارگری را با متلک و تحقیر مرید احزاب می‌خواند. برای خالی کردن زیر پای تحزب و  بیهوده نمایاندن تلاش برای متشکل شدن، کارگر را طوری تصویر میکند که به حزب، تشکل و فعال کارگری نیاز ندارند؛ تلاش او برای هندوانه گذاشتن زیر بغل کارگر این حکمت را دارد که بگوید بدون تشکل و فعال کارگری، بدون حزب سیاسی و بدون برنامه بمان. (باز هم خدمتی ظاهرا بدون جیره و مواجب به دشمنان کارگران.) از این منظر اگر جمهوری اسلامی میثم آل مهدی، اسماعیل بخشی، سپیده قلیان، جعفر عظیم زاده، ناهید خداجو، فرهاد شیخی، اکرم نصیریان، علی نجاتی، ناهید شقاقی، بهنام ابراهیم زاده و امثالهم را زندان و شکنجه می‌کند بخاطر سازمان دادن کارگران و جامعه برای خلاصی از این وضعیت نیست! از منظر حبیب ساعی اگر جمهوری اسلامی تمام تلاشش را برای منحل کردن تشکل‌های مستقل کارگری در شرکت واحد، نیشکر هفت تپه و جاهای دیگر بکار می‌گیرد، بخاطر نمایندگی کردن منافع کارگران آن مراکز توسط آن تشکل‌ها نیست! از منظر این تیپ مواضع "بدرد نخور" اگر جمهوری جلادان اسلامی برنامه "طراحی سوخته" منتشر می‌کند و کمونیستها را به قصد سرکوب آنها برجسته میکند، بخاطر مبارزه برای سازمان دادن اعتراضات کارگری نیست!
گفتیم که ایشان ضرورت اتحاد کارگران را، در هر سطحی، زیر سئوال برده است. تنها اتحادی که او به آن اشاره می کند آنجاست که سرمایه آن را به کارگران اعطا کرده است. می نویسد: "وحدت طبقه کارگر را همیشه سرمایه ایجاد کرده؛ هرگز کارگران به‌واسطه یک جهش سوبژکتیو، به‌واسطه یک شعار یا تبلیغ‌و‌ترویج به وحدت با یکدیگر دست نیافته‌اند؛ این شعار فقط زمانی کارآیی داشته که بر زمینه ساخت و کارکرد سرمایه اتکا یافته است." باز هم یعنی تلاش فعال کارگری برای متشکل کردن، تلاش تشکل کارگری برای دفاع از وحدت و اتحاد کارگران، تلاش احزاب چپ برای متحد و سازمان دادن کارگران هیچ است. من چپی را نمی شناسم که گفته باشد کارگران فقط با "یک شعار" و یا "تبلیغ و ترویج" به وحدت با یکدیگر می رسند؛ منتها بحث ساعی این است که سرمایه داران کارگران را متحد می کنند! و "چپ حزبی" و فعال کارگری ضرورتی ندارد. می‌خواهد پاسیفیسم خود را با اعطای رئوفت به سرمایه‌داران جبران کند. تلاش برای متحد کردن کارگران را با تحقیر و تخطئه می کند، بدون ارائه کوچکترین راه حلی برای برون رفت از وضعیت پراکندگی کارگران.
حبیب ساعی می‌نویسد: "مضمون مبارزات آنها (کارگران) نه تابع برنامه‌ها و مواضع نیروهای چپ، بلکه متأثر از ضرورت‌های مبارزه واقعی خود آنهاست." او با اشاره به بخشی از حقیقت، می‌خواهد با بخش دیگری از ناحقیقت، (شاید ناآگاهانه) کارگران را همچنان برده نظام سرمایه‌داری نگه دارد. مبارزه کارگر متأثر از ضرورتهای زندگی اوست، اما مبارزه‌ای که چشم اندازی برای پیروزی تعریف نکرده باشد، مبارزه‌ای که هدفش فراتر رفتن از این وضعیت نباشد، به چه درد کارگر می‌خورد؟ اینجاست که او عمدا بر علیه برنامه و نیروهای چپ شمشیر بلند کرده است. او به کارگران رهنمود می‌دهد که حزب و تشکل و فعال کارگری را رها کنید. کارگر به لطف سرمایه‌داری متحد و متشکل است. وضعیت زندگی کارگر آگاهی او را صیقل می‌دهد! اما این مواضع شبه آنارشیستی آغشته به رفرمیسم و ناستالژی ناب سوسیال دمکراسی است. می‌نویسد: "از انقلاب آلمان (۱۹۱۹) تا مه  ۱۹۶۸ فرانسه ما با دورانی روبرو شدیم که علیرغم افت‌و‌خیزها، شورش‌ها و انقلاب‌هایش، طبقه کارگر در مدیریت جامعه سهیم بود." "طبقه کارگر در مدیریت جامعه سهیم بود"!؟ اگر می‌گفت که گرایشی از جنبش کارگری، گرایش سندیکالیستی در دوره‌هایی در قدرت و مدیریت جامعه بود، یک حرفی! اما "طبقه کارگر" در مدیریت جامعه سهیم بود فقط از قلم یک سوسیال دمکرات می تواند تراوش کند.
مواضعی که حبیب ساعی مبلغ آن است ظاهری آنارشیستی دارند که کارگران خود همه چیز می دانند!؟ اما بورژوازی برای متفرق کردن کارگران، برای جا انداختن چنین نظرات و تئوریهایی میلیاردها دلار پول صرف می کند. دپارتمانهای مخصوص مبارزه با متشکل شدن، متحزب شدن و رهبر و فعال کارگری شدن دارند. اینها نظرات مخربی هستند که کارگران صدها سال است برای دور انداختن آن مبارزه کرده‌اند. این خط فکری هرچه هست، در راستای منافع دشمنان کارگران است. کارگران نادوستان خود را می شناسند.
۴ ژوئن ۲۰۱۹
کارگر کمونیست ۵۷۵

من رحیم محمدپور مزرعه هستم! من مقدسات اسلامی خمینی را به لجن می کشم!


امروز در گوگل دنبال مطلبی می گشتم که به خبر دستگیری و حکم ۱۰ سال زندان به رحیم محمدپور مزرعه برخوردم.
رحیم، که به نام "بابک شفق" در مدیای اجتماعی در دفاع از حقوق کارگران، زنان، کودکان، و در دفاع از آزادی بیان و علیه اعدام و شکنجه فعالیت می کرده، روز ۲۶ دی ماه در راه برگشت از سر کار به خانه در تبریز دستگیر می شود. آدمکشان جمهوری اسلامی او را بعد از دستگیری به خانه و برای بازرسی وسایل شخصی او می برند و بعد از مدتی بیخبری از او، بالاخره خانواده وی مطلع می شود که رحیم را به اتهام توهین به خمینی و خامنه ای و مقدسات این دو انگل وحشی به ۱۰ سال زندان محکوم کرده اند.

من هم رحیم محمدپور مزرعه هستم. به هر چی مقدسات خمینی و خامنه ای و روحانی و امثالهم است توهین می کنم و به لجن می کشم.
من بابک شفق هستم؛ برای یک زندگی انسانی، برای رهائی کارگران و زنان و کودکان از جهنم جهل و استثمار جمهوری اسلامی مبارزه می کنم. من بابک شفق هستم و همه انسانهای آزاده و شریف را برای رهائی از چنگال جمهوری اسلامی به مبارزه و همراهی با خود دعوت می کنم.

این ماشین کشتار و تباهی و توحش را باید سرنگون کنیم!


زندگی زیر سیطره جمهوری اسلامی برای بیش از نود درصد جامعه به یک جهنم به معنای واقعی کلمه تبدیل شده است. برای زنان خانواده‌های کارگری این وضعیت حتی بدتر از آن هم است که بشود به آسانی توصیف کرد. در هفته گذشته دو گزارش و خبر در سایتهای اینترنتی درباره موقعیت این طیف از زنان منتشر شدند که از به قهقرا رفتن باز هم بیشتر موقعیت آنها حکایت دارد. یکی از این دو خبر مربوط به حمل مواد مخدر توسط زنان است و دیگری درباره پدیده‌ای به نام "طلاق صوری". یکی از اعضای مجلس شورای اسلامی به نام معصومه آقاپور علیشاهی گفته است که "حمل مواد مخدر جرم ۸۵ درصد از زندانیان زن در جمهوری اسلامی است". و اضافه می‌کند که "چون منبع درآمدی نداشته‌اند، ناچار به حمل مواد مخدر شده‌اند. ... با دریافت کمترین مبلغ حاضر به جابجایی حجم زیادی از مواد مخدر شوند".
در خبر دیگری که گزارشی است مندرج در "ایلنا" خبر مربوط به هیاهوئی است که مقامات جمهوری اسلامی بر سر پدیده "استفاده نامشروع از مستمری" مردان فوت شده به راه انداخته‌اند. نوشته است این مقامات نگران این موضوع هستند که زنان زیادی از همسرانشان مصلحتی طلاق می‌گیرند تا از مستمری "پدران" متوفی خود استفاده کنند، و یا ازداوج دختران جوان با مردان مسنی که امیدوارند همسرانشان زودتر فوت کنند تا آنها بتوانند از مستمری آنها استفاده کنند. یکی از مقامات جمهوری اسلامی گفته است که بیش از ۳۵ درصد از طلاق‌ها، صوری است! نکته دیگر حائز اهمیت در گزارش فوق این است که زنانی به دلیل عدم امنیت شغلی، قراردادهای موقت، شغل با دستمزد بسیار پائین و غیره، شغل خودشان را، اگر شغلی داشته باشند، رها می کنند که مستمری پدر فوت شده خود را دریافت کنند.
حتما خواننده دو گزارش فوق، بخصوص در مورد پدیده طلاق‌های صوری، می‌خواهد بداند جمهوری اسلامی چه راه حل‌هایی را در نظر دارد. گزارش نوشته است: "مسئولان تامین اجتماعی معتقدند که از اطلاعات ثبت احوال استفاده می‌کنند و با مطالعات میدانی پی می‌برند که کدام طلاق‌ها صوری و برای استفاده از مستمری بوده است". یعنی در واقع می‌خواهند از راههای جاسوسی مانند بدانند که کدام طلاق‌ها صوری‌اند که مستمری را از آنها دریغ کنند!
یکی از فعالین کارگری گفته است که به نظر می رسد که جمهوری اسلامی نیات دیگری را نیز در سر می پروراند. گفته است: "مدتی است که این نگرانی تشدید شده که می‌خواهند شستا را بفروشند، صندوق‌های بازنشستگی را خصوصی کنند و از عرصه روابط تامین اجتماعی «قانون‌زدایی» کنند." واضح است که برای کارگر، علی العموم کارفرمای خصوصی و یا دولتی فرقی نمی کند؛ اما در ایران "خصوصی سازی" عنوان دیگری برای چپاول هرچه بیشتر دار و ندار کارگران و بدبختی و آوارگی بیشتر است که بعضا کارگران برای جلوگیری از پرتاب به ورطه نابودی بر علیه خصوصی سازی ها مقاومتهای شدیدی می کنند. 

نکاتی حول این دو خبر قابل ذکر و برای ما در جنبش کارگری قابل تأمل‌اند:
۱) در همین دو خبر و گزارش آمده است که سواستفاده از موقعیت فرودست زن بسیار فراتر از حمل مواد مخدر برای پولی بسیار ناچیز و یا تن دادن به ازدواج با افرادی مسن برای گرفتن مستمری برای مبلغی کمتر از دو میلیون تومان در ماه است.
۲) جمهوری اسلامی مسئله "سواستفاده" از طلاق‌های صوری برای گرفتن مستمری را برجسته کرده است که یک قلم از بیمه‌های اجتماعی را که جنبش کارگری برایش مبارزه کرده، ملاخور کند.
۳) جای سئوال است که چه موقعیت اجتماعی‌ای زنان را به این وضعیت انداخته که تن به حمل مواد مخدر بدهند؛ آن هم برای مبلغی صدها بار کمتر از مبلغی که مردان برای به جان خریدن چنین کاری دریافت می‌کنند؟! چه موقعیت اجتماعی دختران جوان را به این وضعیت انداخته که به قول گزارشات فوق به تحقیر و تابوهای سنتی آن جامعه، و ریسک آمیخته به نگرانی نسبت به آینده، تن بدهند؟!
۴) عدم امنیت شغلی و قرارداد سفید امضا و موقت چه آسیبهای اجتماعی سیاهی را بر این جامعه زیر سیطره جمهوری اسلامی گسترانده است؟!
۵) توجه داشته باشیم که موقعیت زن چنان بد و ناهنجار است که مسئله مستمری گرفتن زنان از پدر متوفی است نه از مادر و یا والدین؛ چرا که مادر اصلا جزو شاغل به حساب نمی‌آید که مستمری هم داشته باشد.
۶) ...

لیست نکات و سئوالاتی که جلوی ما قرار می گیرند، طولانی است. کارگران در ایران در یک موقعیت معیشتی بسیار بغرنجی قرار دارند. دستمزدها با قیمت اجناس مورد نیاز برای زنده ماندن اصلا قرابتی ندارند. بیمه ها ابدا با وضعیت اقتصادی و اجتماعی در آن جامعه همخوانی ندارند. هیچ کارگری امنیت شغلی ندارد. بیش از ۹۵ درصد قرارداد موقت و یا سفید امضاء هستند. دستمزدها اغلب یا پرداخت نمی شود و یا با تأخیر چندین ماه پرداخت می شود. ... جمهوری اسلامی عملا دارد خانواده های کارگری را به نابودی میکشاند. کرامت ما را به حراج گذاشته است. جهنمی را که در کتاب داستانشان ناشیانه تصویر کرده‌اند، در همین ایران به شکلی واقعی و ماهرانه بر ما کارگران تحمیل کرده‌اند.
اما ما در جنبش کارگری نمی‌توانیم دیگر به این موقعیت تن بدهیم. نمی توانیم شاهد این باشیم که نه تنها این رژیم منحوس زندگی خودمان را تباه کرده است، بلکه زندگی فرزندانمان را تباه‌تر و آینده را بر آنها سیاه و سیاه‌تر میکند. اگر تا دیروز اخبار مربوط به عدم توانائی کودکانمان به رفتن مدرسه سرتیتر اخبار این مملکت بود، اکنون اخبار تن دادن به حمل مواد مخدر و گیر افتادن در دام باندهای قاچاق، که جملگی زیر نظر و مدیریت باندهای مختلف جمهوری اسلامی هستند، موضوع داغ اخبار رسانه‌ها شده است. تن دادن به ازدواج با افرادی که جای پدر و پدر بزرگ دخترانمان هستند در این جامعه دیگر استثناء نیست!
جنبش کارگری برای این وضعیت باید چاره‌ای جدی بیاندیشد.
جمهوری اسلامی از یکسو اکثریت خانواده های کارگری و مردم زحمتکش را آنچنان به فقر و گرسنگی کشانده که حمل مواد مخدر را به "شغل" این انسانهای بیگناه بدل کرده که اسیر توحش سرمایه هستند. این رژیم باشکال مختلف از خانواده های کارگری قربانی میگیرد. برخی را در زندانها سربه نیست کرد، تعدادی را اعدام کرد، هر روز عده ای کولبر را از پشت به رگبار میبندند، کارگر معترض به نپرداختن دستمزدش را به زندان میاندازد و برایش پاپوش میدوزد، هر روز چندین کارگر هنگام کار جانشان را از دست میدهند و آمار قربانیان حوادث کار بدلیل سودجوئی سرمایه داران و بی ارزش شدن جان انسانها در نزد این حکومت بطور عجیبی هر روز اوج میگیرد، فوج فوج کارگران را بیکار و روانه خیابان میکنند و علاوه بر اینها و موارد متعدد دیگری از جنایات این حکومت علیه مردم روزانه در خیابانها به جان مردم میافتند و عده ای را دستگیر میکنند تا شاید این جامعه ملتهب را آرام کنند. اما جامعه این حکومت را نمیخواهد. تحولات سالهای اخیر نشان داده که طبقه کارگر پای اصلی تحول بعدی در جامعه ایران است و همین این رژیم جنایتکار را به تکاپو انداخته است. این وضعیت را تغییر خواهیم داد! جمهوری اسلامی، این ماشین کشتار و تباهی و توحش را باید بزیر بکشیم تا جامعه نفس بکشد.
۲۴ ژوئن ۲۰۱۹
کارگر کمونیست ۵۷۸

۱۳۹۸ خرداد ۳۱, جمعه

The Gory Dawn of the Islamic Republic of Iran


The Islamic regime of Iran, as we know it, was born out of a very bloody repression that started on June 20th 1981. From February 11th 1979, the day that revolution defeated the monarchy in Iran, until June 20th 1981, the day that revolution was defeated, the struggle between revolutionary forces and counter-revolutionary Islamic forces continued in all aspects of political and social life in Iran. In every corners of that country; in the factories, in the streets against women that resists Islamism, in Kurdistan that left was stronger than reactionary Islamist forces; in Turkmen Sahra, where leftists groups had helped set up councils all over the region, etc. Islamists started jailing and very shortly after executing political activists, first and foremost from the list of political prisoners in the previous regime’s jails, and continued down to the very people that helped them to consolidate its reactionary power.

The days that followed that bloody day, the Islamists started arresting and beating down women that resisted Islamic dress code, labour activists that helped organise workers to participate in the revolution as well as set up workers’ organizations such as workers’ councils and trade unions. It started arresting thousands of members and sympathisers of non-Islamist political parties. Iranian jails that had been emptied by the revolution in 1979 were filled overnight of political activists and even their relatives!
In the days that followed, revolution was crushed so hard, so many young men and women lost their lives that many people longed for the days that had passed. Hundreds of thousands of people were forced to cross boarders to save their lives. Hundreds of thousands of people started an underground life and assumed fake names and identities.
The anti-imperialist Left led by the USSR, who had done so much to exposing crimes in Chile, Indonesia, Guatemala, Greece, Argentine, South Africa, etc., remained deaf to Iran and turned a blind eye on the crimes of Islamic regime of Iran against revolution. They saw themselves as allies of this bloody regime in its fight against US imperialism!
June 20th 2019, which just passed, marks thirty eight anniversary of a killing spree of tens of thousands of political activists in the hands of a regime that has led the world in terrorism since its consolidation in 1981.
We will not forget memories of those that lost their lives, and will not forgive those who committed those unforgivable crimes!