چندی
پیش در یکی از سایتهای اینترنتی نوشتهای دیدم که از کارگران میخواست دنبال
مطالبات فوری خود را بگیرند بدون اینکه چیزی درباره شورا بگویند. بدون اینکه گرایش
سیاسی و سازمانی خود را اعلام کنند. بدون اینکه "شعارهای غیرعملی" بدهند
که دستاویزی از جانب رژیم برای سرکوبشان باشد.
واقعیت
مطلب فوق این است که دارد حرف دل روحانی و خامنهای را میزند. نویسنده آن پشت هر
اسمی قایم شود بلندگوی سرکوبگران رژیم اسلامی است. دارد به کارگر یادآوری میکند
که یادت باشد زندگیات را بخاطر شوراهای کارگری انقلاب ۵۷ سیاه کردند. دارد
یادآوری میکند که سیاسیون خلاف جریان در این مملکت را به دار آویختند. دارد
یادآوری میکند که کسی که عضو یک جریان کمونیستی بود، کسی که گرایش سیاسی خود را
اعلام کرد کارش را از دست داد، دستگیر و اعدام شد. و تو هم نکن!
کارگر
اما در تمام طول عمر این رژیم زیر بار چنین تهدیدهایی نرفت و مرعوب نشد. قبول نکرد
که حق ندارد تشکل خود را درست کند. قبول نکرد که حق ندارد اعتصاب و اعتراض کند.
قبول نکرد که آخوند حق دارد تبلیغ خر دجال بکند، اما او حق ندارد بگوید که میخواهد
حزب خودش را درست کند. از آخوند جماعت قبول نکرد که زن نصف مرد است. قبول نکرد که
مزخرفات توضیح المسائل خمینی حرف حجت است، اما حرف زدن از مارکس و تغییر دنیا سند
جرم! قبول نمیکند که کسانی که به یک موجود غیب زده در ته یک چاهی باور دارند حق
دارند همه کاره مملکت باشند، اما او حق ندارد آزادانه عقیدهاش را بیان کند. هر
کسی با هر اسمی که این سیاست را به کارگر توصیه میکند، میخواهد بساط شلاق زدن بر
جسم و جان کارگر همچنان بردوام بماند.
آنچه
که دشمنان کارگران میخواهند بعنوان "شعارهای غیرعملی" به کارگران حقنه
کنند، خواست اداره جامعه و اداره محیط کار بصورت شورائی است. ظاهرا این را فرض
گرفته است که مدیران مراکز کار میلیاردها دلار چپاول کنند حقشان است، اما کارگر حق
ندارد بگوید خودش توان اداره کارخانه را دارد. جنتی و رئیسی و اژهای و امثالهم حق
دارند طویله خبرگان برای به بردگی کشیدن جامعه داشته باشند، اما اسماعیل بخشی،
نسرین جوادی، سپیده قلیان حق ندارند بگویند که میتوانند جامعه را بصورت شورائی
اداره کنند! فرضشان این است که شاپور احسانی راد و جعفر عظیم زادهای که از شورا و
گرایش سیاسی حرف زدهاند، حقشان است که پشت میلههای زندان دربند باشند. این آن
ذهنیت عقب ماندهای است که سرکوب دهها ساله رژیم اسلامی و قبل از آن رژیم پهلوی
آن را به زندگی با کمترین توقع به او قبولانده است.
همه
آنچه که در آن نوشته به خورد کارگر داده شده که حرف نزند حقههای بیشرمانهای
هستند که کسی را گول نخواهند زد. انگار جمهوری اسلامی در این ۴۰ سال دنبال بهانهای
بوده که کارگر را شلاق بزند و سرکوب کند، که زن را تو گونی کند. همین که کارگر میگوید
دستمزد پرداخت نشدهاش را میخواهد سرکوب میشود؛ لزومی به اثبات عضویتش در فلان
نهاد سیاسی نیست. همین که زن ادعا کرد انسان است سرکوب و سنگسار شد، نیازی به
اعلام گرایش سیاسیاش نبوده. کارگر دارد مبارزه میکند که انقلابش را به پیروزی
برساند. دادخواه است که چرا شوراهایش را تار و مار کردند. دادخواه است که چرا فعال
کارگری را به جرم عضویت و یا هواداری از فلان جریان سیاسی به دار آویختند. اینها
جزئی از مبارزات روزمره و از مطالبات فوری جنبش کارگری است. آنکس که اینها را
نبیند، بیخود دارد کارگر را نصیحت میکند.
توقع
بالا داشتن جزئی از مبارزه کارگران است. کارگری که همه حقش را نخواهد، هیچ حقی به
او نمیدهند. کارگری که قبول کرده باشد حق ندارد حرف دلش را بزند، دائم تو سرش میزنند
که زیاد از حد مجاز گفتهای. چرا کارگر باید از اعلام اینکه چه میخواهد هراس
داشته باشد؟ چرا ما باید از کسی این را بپذیریم که حق ما حداقل است!؟
جنبش کارگری گامهای بلندی برداشته و امروز با قدرت در جلوی صحنه سیاسی جامعه
ایستاده است و دارد سیر تحولات سیاسی در
ایران را رقم میزند. این آن مشاهده ای است که دشمنان جنبش کارگری را به وحشت
انداخته است. جنبش کارگری راه دیگری جز پیشروی ندارد و این را مدیون کسانی در صف
جلوی این جنبش است که مرعوب نشدند.
۵
ژوئیه ۲۰۲۰
(کارگر
کمونیست ۶۳۰)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر