۱۴۰۰ دی ۲۵, شنبه

حزب توده و اکثریت

یکی از دوستان فیسبوکی من یک فحشی به ببرک کارمل، یکی از روسای جمهور دولت چپ و مترقی افغانستان دهه ۵۰ شمسی، داده بود که با واکنش تعدادی از دوستان و از جمله خودم، مواجه شد. نوشته بود: "عضو مافیا بود و خایه های برژنف را می لیسید." در جواب به یکی از واکنشها می نویسد: "معمولا از کلماتی که عموما ناسزا تلقی میشوند استفاده نمی کنم. ولی ببرک کارمل بعنوان رهبر طبقه کارگر آنچنان چیز بی معنایی است که فقط تنها جوابی که بذهنم خطور کرد همانی بود که نوشتم. یارو مافیاسو بود و نوکر گوش بفرمان برژتف. حال بگذریم از اینکه نه تنها حزب توده و اکثریت بلکه راه کارگر هم از او حمایت می کردند." من هم کامنت زیر را نوشتم. "نگاه شما دیگر زیادی ایدئولوژیک است. گفته ای که مسائل افغانستان را خوب خوانده ای، اما به نظر نمی آید که درست فهمیده باشی. من هم دقیقا آن مقاله از جانتان نیل را گذاشتم که بخوانی و طرف اسلامی ها در دعوای بین ببرک کارمل و مجاهدین را نگیری. حزب توده از قریب به اتفاق مبارزات و حکومتهای مترقی و پیشرو حمایت می کرد؛ اما این هیچ چیزی از جاسوس صفتی و همخوابی و همبستری حزب توده و اکثریت با خامنه ای، لاجوری و خلخالی نمی گوید! اگر دفاع و جاسوسی آنها برای لاجوردی و گیلانی را فاکتور بگیری، مواضع سیاسی شان با اقلیت، پیکار، رنجبران و امثالهم فرق زیادی ندارد. می گوئی ببرک کارمل با برژنف اینجوری بود و حزب توده و اکثریت هم از ایشان حمایت می کردند. حالا تکلیف ما با رهبران، فعالین و اتحادیه های کارگری، احزاب چپ و مترقی در دنیا چیست که حزب توده و اکثریت از آنها هم حمایت می کردند و حتی بدتر، آنها هم در مواضع سیاسی بین المللی با حزب توده و اکثریت هم خط بودند؟!

این پست ادامه آن جدل با آن دوست نیست؛ گرچه آن بحث به نظر من خاتمه یافته نیست. اما، از آنجا که بعضا حزب توده را با ریتوریکهایش ("لفاظی" شاید نزدیکترین کلمه فارسی به این باشد) درباره مسائل بین المللی خارج از مرزهای ایران می سنجند، و یا شخصیتها و احزاب سیاسی طرفدار سیستم شوروی را با حزب توده می سنجند، لازم دانستم چند نکته را یادآور شوم.

از نظر من سنجیدن حزب توده و فدائیان اکثریت و رهبران این جریانات؛ و حتی وارد بحث کردن آنها در اینگونه بحثها، با شخصیتها، احزاب و رهبران جریانات سیاسی طرفدار "اردوگاه سوسیالیسم" سم است. حزب توده و اکثریت اگر برای جمهوری اسلامی جاسوسی نمی کردند، آنها را می شد مثل هر جریان سیاسی دیگر، مثل پیکار، رزمندگان، فدائیان اقلیت و فرقان و غیره، جریانات سیاسی سالم دانست که می شود با آنها سر مواضع سیاسی شان بحث کرد. این دو جریان اما جریاناتی نبودند که کسی بتواند به راحتی با آنها بحث سیاسی کند. اگر می خواستند با کسی بحث کنند، برای این بود که طرف را بشناسند و به سپاه پاسداران و لاجوردی معرفی کنند که شکنجه شود. درست مثل یک پلیس اطلاعات که ماموریتش نفوذ در جریانات سیاسی و یا پیدا کردن رد پای مخالفین است. حزب توده و اکثریت اگر منفورند و شنیدن اسمشان حال آدم را به هم می زند، بخاطر جاسوسی، پادوئی و کثافاتی است که در پرونده نوکرصفتی شان دارند. رهبران حزب توده و اکثریت شاکیان خصوصی دارند که برای شکار مخالفین سیاسی اعضا و هواداران "سازمان"هایشان را بسیج می کردند. درست مثل شوراهای اسلامی کار که کارشان نه نمایندگی کارگران در محیط کار، بلکه شکار فعالین کارگری است.

به همین خاطر، اشکی از چشم کسی بخاطر تار و مار شدن این باندها بر صورتی سرازیر نشد!



۲ دسامبر ۲۰۲۱

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر