۱۴۰۰ دی ۲۷, دوشنبه

حلقه گم اعتراضات توده ای

ته ذهن هر مخالف جمهوری اسلامی این سئوال نشسته است که چرا این رژیم این همه مدت عمر کرد؟ چرا اعتراضات توده ای و میلیونی سالهای ۸۸، ۹۶ و ۹۸ ادامه پیدا نکردند و توده‌های معترض پراکنده شدند؟ همه ماهای مخالف این رژیم دلمان می‌خواهد که این رژیم سرنگون می‌شد. دلمان می‌خواهد که اعتراضات پیگیر باشند؛ اما سیاست را نمی‌شود با آرزوهای قلبی این و آن توضیح داد و به پیش برد.

من فکر می‌کنم که برای جواب به این سئوال اگر ایران علی العموم را برای یک لحظه کنار بگذاریم و به یک نکته مشخص از این جغرافیا – نیشکر هفت تپه – توجه کنیم، می‌توانیم به جوابی دست بیابیم. از حداقل هفت هشت ده سال گذشته اعتراضات در مجتمع نیشکر هفت تپه یک لحظه خاموش نشده‌اند. کارگران دائم در صحنه بوده و بارها مأموران رنگارنگ رژیم را خیط کرده‌اند. کارگران نیشکر هفت تپه متشکل و متحد هستند! اما این "تشکل" و "اتحاد" چگونه تأمین می‌شود.

انقلابات و اعتراضات تحرکات از قبل تعیین شده و برایش برنامه ریخته شده نیستند. عینی و خودبخودی هستند و جرقه هر کدام از آنها هر آن امکان دارد توسط یک اتفاق ساده زده شود. اگر چه خودبخودی هستند، اگر چه توده‌های میلیونی بطور خودبخودی و بدون برنامه از قبل وارد این اعتراضات توده‌ای که منجر به انقلابات شده می‌شوند، اما این بدان معنا نیست که یک فعال سیاسی بدون هدف و بدون یک برنامه معین وارد انقلابی می‌شود. منظورم این نیست که فردا که اعتراضات خیابانی مثل سال ۹۶ و ۹۸ شروع شدند، فعال سیاسی اعلامیه به دست برای عضوگیری برای حزب و محفلش به صف این اعتراضات بپیوندد. اینها، به نظر من، در یک سطح دیگری وارد بحث می‌شوند که بحث در این باره هدف این نوشته نیست. بحث من این است که وقتی که مردم وارد خیابان شدند، رژیم از قبل برای مقابله با آن برنامه دارد. گله سرکوبگرش را روانه خیابان می‌کند که با زدن و دستگیر کردن به آن خاتمه بدهد. مردم هراسیده و با سر دادن شعار: "نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم!" عقب می‌نشینند اما نمی‌خواهند این اعتراضات خاموش شوند. چکار کنند؟ به حرف چه کسی گوش بدهند؟ انقلاب اگر یک ستاد رهبری اعتراضات نداشته باشد، اگر فعالین این ستاد دست به سازمان دادن کمیته‌های ویژه‌ای برای جوابگوئی به یکسری از کارهای ضروری‌ای که امکان دارد در همان محل با آن روبرو شوند نزنند، انقلاب ناکام می‌ماند.

این ستاد توسط فعالین سیاسی‌ای که امرشان سازمان دادن میدانی انقلاب است، و نه راه انداختن انقلاب! ایجاد می‌شود. این ستادها میتواند در تمام محلات و در سطح شهرها تشکیل شوند. از قبل باید برای این ستاد برنامه ریخت و روی نکاتی که امکان می‌دهد اعتراضات دور گرفته و روی غلطک بیافتند، همنظری می‌شود.

من فکر می‌کنم که یکی از کارهایی که این ستاد می‌تواند انجام بدهد که به تدوام اعتراضات کمک می‌کند، انداختن رعب و وحشت به جان مأموران رژیم است. هم اکنون یک چنین کارهایی اینجا و آنجا می‌شود. مثلا عکس، نام و آدرس مزدورانی که به مردم شلیک می‌کنند پخش می‌شود و بعضا مأمورانی هم ترور می‌شوند. خود آخوند و طلبه‌ها می‌گویند که عبا و عمامه شان را از ترس مردم قایم می‌کنند. ستاد می‌تواند کمیته ویژه به مخاطب قرار دادن نیروهای جزء ارتش اختصاص بدهد. می‌تواند کمیته ویژه‌ای مأمور تماس با رسانه‌ها بکند. می‌تواند هزار و یک کار ضروری دیگری را در دستور بگذارد که مردم فکر کنند اعتراضشان دارد رهبری می‌شود و هدفمند است. همه مثال‌هایی که می‌توانند به ذهن من و شما خطور کنند را مردم با ابتکارات خودشان انجام می‌دهند؛ اما حرف من این است که اینها باید سازمان داده شوند و مردمی که درگیر این کارها هستند، احساس کنند این اعتراضات رهبری دارد. اگر در حالت نسبتا عادی یک فعال سیاسی اتوریته نیست و یا حرف و فراخوانش، ظاهرا، مورد بی‌اعتنائی قرار می‌گیرد، در بحبوحه اعتراضات فراخوانش مخاطب دارد. فراخوان و نقشه عملش، البته که باید زمینی و کنکرت باشد. باید منافع و مصالح انقلاب در این نقشه عملها در نظر گرفته شوند.



بطور خلاصه آنچه که تاکنون مد نظر این یادداشت بود، این است که نبود ستاد رهبری اعتراضات و ایجاد تشکل و کمیته‌های سازمانده اعتراضات در محلات و در شهرها، که می‌تواند فی البداهه هم باشند، حلقه اصلی گم شده اعتراضات این دوره در ایران است. فعالین سیاسی میدانی باید یک فکر جدی به این کمبود بکنند.

ستاد رهبری انقلاب در فاز بالاتر

من قبلا هم در نوشته‌های مختلف گفته‌ام که اگر انقلاب دور بگیرد و روی غلطک بیافتند، گرایشات جایگاه خودشان را در ادامه و یا عدم تمایل به ادامه آن نشان خواهند داد. بالاخره هر گرایشی تا یک جائی می‌خواهد اعتراض بکند و آنجا که احساس کرد به یکسری از مطالبات محوری خود دست یافته است، از ادامه اعتراض و انقلاب منصرف می‌شود. نمونه کادتها در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه یک نمونه جالب است که وقتی که تزار وعده پارلمان و آزادی‌های سیاسی و اینگونه مطالبات داد، آنها عملا سوت پایان انقلاب را کشیدند و با تزار در سرکوب انقلاب شریک شدند. نمونه اسلامی‌ها و لیبرال‌ها در انقلاب ۵۷ ایران نمونه بارز دیگری است که با رفتن شاه و گرفتن قدرت در دست، به مردم عاصی گفتند به خانه‌هایتان بروید و شروع کردند به سرکوب شوراها و بتبع آن به سرکوب تداوم انقلاب.

من فکر می‌کنم و باید برای این تلاش کنیم که ستاد رهبری انقلاب در یک مقطعی از پیشروی اعتراضات به دست کمونیستها و حزب کمونیست کارگری بیافتد. ما برای تغییرات بنیادی مبارزه می‌کنیم و می‌خواهیم تا انتهای منطقی آن، این انقلاب را هدایت کنیم که امکان قدرت گیری شوراهای توده‌ای و امکان پیاده کردن مطالبات مندرج در برنامه "یک دنیای بهتر" فراهم شود. نمونه‌ای که مد نظرم است، نمونه قدرت گیری بلشویکها در روسیه ۱۹۱۷ است. ستاد رهبری اعتراضات و انقلاب همان شورای مرکزی پتروگراد بود که در سرنگونی تزار و ادامه انقلاب تا یک مقطعی ادامه داشت و رهبری آن عملا دست گرایشات راست بود. در ادامه رادیکال شدن انقلاب، وقتی که رهبری این ستاد جلوی انقلاب ایستاد، بلشویکها و انقلاب آنها را پس زدند و عملا در آن شورا دست بالا را پیدا کردند و انقلاب را از آنجا هدایت کردند.

بهررو بحث این نوشته می‌خواست روی این نکته تمرکز داشته باشد که در این فاز، آنجا که اعتراضات هنوز روی غلطک نیافته و دور نگرفته‌اند، ستاد رهبری اعتراضات باید شکل بگیرد و این حلقه اصلی گم در اعتراضات و در جنبش سرنگونی است. سعی می‌کنم که در نوشته‌های دیگری به نکات دیگری که گذرا در این نوشته به آنها اشاراتی شد، بپردازم.

۱۵ ژانویه ۲۰۲۲

(مندرج در "کارگر کمونیست" ۷۱۰)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر