نقد جایگاه ویژه ای در سیاست و پراتیک کمونیستی
دارد. مشورت و شورا عجین هستند با کمونیسم؛ و نقد هم از همین مشورت و شورا سرچشمه میگیرد.
از آنجا که کمونیستها نفع شخصی در پنهان کردن نظرات خود ندارند، در نتیجه بحث و
تبادل نظر و به تبع آن نقد هم باعث صیقل خوردن این نظرات و کنار گذاشتن ناخالصیهای
نظری میشود.
مقدمه
یکی از دوستان فیسبوکی من با اشاره به فعالیتهای
جریانات موسوم به کمونیسم کارگری در عراق و کردستان عراق و اینکه اعضای این
جریانات به اروپا مهاجرت میکنند، به رد منصور حکمت رسیده و اسم آن را هم گذاشته
است نقد نظرات منصور حکمت. یکی دو نکته در این باره بگویم و نکات اصلی ای که مد
نظرم هستند را ادامه میدهم.
سرنوشت جریانات موسوم به کمونیسم کارگری در عراق
را من دیگر سالهاست دنبال نمیکنم. اما اگر اشکالی در سیاستهای امروز آنها هست،
باید در سیاستهای همین امروز آنها جستجو کرد. عمق تأثیر و یا بی تأثیری یک جریان
در هر جایی از این دنیا، به فاکتورهای متعددی بستگی دارند که توازن قوا فقط یکی از
آنهاست. اتخاذ سیاست درست و یا غلط فاکتور مهم دیگری است که در درجه تأثیر جریانی دخیل
است.
نکته دیگر اینکه اگر کسی بخواهد به رد نظرات و
تأثیر منصور حکمت در جایی برسد و آنهم با رجوع به جریاناتی که خودشان را
"حکمتی" میدانند، باید بسیار زودتر به رد مارکس و لنین و امثالهم برسند
که دنیا پر است از جریاناتی که خودشان را "لنینی"، "مارکسی" و
یا امثالهم میدانند و هیچ ردپای مثبتی در هیچ کجای جهان از آنها دیده نمیشود.
چطور است که اکثر نیروهای طرفدار مارکس در اروپا طرفدار اسلام سیاسی شده اند؟!
چطور است که طرفداران لنین در روسیه طرفدار پوتین شده اند؟! چطور است که کمتر از
یک دهه از مرگ لنین، استالین همه کمونیستهای در روسیه را قلع و قمع کرد؟! آنچه را
که این رفیقمان بعنوان نقد مطرح کرده است، شباهتی به آنچه که تا بحال بعنوان نقد
اینجا و آنجا دیده ایم، ندارد.
منصور حکمت را
چگونه باید ارزیابی کرد؟
برای شناخت منصور حکمت، بخصوص منصور حکمت تا قبل
از کمونیسم کارگری، منتقد ابتدا باید چپ ایران را بشناسد. لازم است که درکی از
"جهان سومیسم" داشته باشد. لازم است درکی از ناسیونالیسم چپ داشته باشد.
باید بداند که نقد پوپولیسم اصولا در نقد چه چیزی نوشته میشد. اگر کسی اینها را
نداند، برای او منصور حکمت هم یک تراب حق شناس یا یک علیرضا شکوهی دیگری است. یا
اتحاد مبارزان کمونیست هم یک جریان دیگر در میان دهها جریان ریز و درشتی است که در
جریان انقلاب ۵۷ مثل قارچ از زمین بعد از یک روز گرم بارانی روئیدند و رشد کردند. (امیدوارم
که فرصت بشود به این نکات و این جنبه از منصور حکمت جداگانه و بتفصیل بپردازم.)
منصور حکمت، با سلسله نوشتههایی در نقد پوپولیسم و ناسیونالیسم چپ، که اوج آن
"اسطوره بورژوازی ملی و مترقی" بود، چشم بسیاری از فعالین، اعضا و
کادرهای جریانات چپ را باز کرد.
منصور حکمت بعد از بحثهای کمونیسم کارگری، عبور از نقد ناسیونالیسم چپ است و
به یک متد تبدیل میشود. من جای دیگری در نوشته "بلشویکها با متد لنین به
قدرت رسیدند" به این متد اشاره کوتاهی کرده ام. اینجا بار دیگر کارگر در مرکز
ثقل کمونیسم قرار میگیرد. فعالیت کمونیستی هدف خود را رهائی انسان تعریف میکند و
قدرت شدن، نزدیک شدن به قدرت و از دست بورژوازی در آوردن قدرت دولتی میشود یک هدف
مهم فعالیت کمونیستی. احترام به مذهب تودهها جای خود را به تلاش برای رهائی انسان
میدهد. حقوق جهانشمول انسان جایگاه خود را در فعالیت کمونیستی پیدا میکند. ناسیونالسیم
همه جانبه نقد میشود. دمکراسی نقد میشود. سندیکالیسم نقد میشود و شورا و مجمع
عمومی میشوند آلترناتیو کمونیستها در مبارزه کارگران. بحث جنبشها برجسته میشود.
من فکر میکنم که منصور حکمت هم مثل هر کس دیگری
باید نقد بشود؛ اما اگر کسی بخواهد منصور حکمت را نقد کند، باید به این بحثها
بپردازد. باید همه اینها را در نظر بگیرد و نشان بدهد که کجای این نظرات و این متد
اشکال دارند. و گرنه حتی اگر تمام اعضای یک حزبی و دهها برابر آن هم بجای مهاجرت
به اروپا و کانادا، در کارخانجات و مراکز مهم صنعتی هم متمرکز باشند، باز هم تأثیر
زیادی نخواهد داشت. تاریخ این را نشان داده است.
۷ ژوئن ۲۰۲۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر