۱۳۹۳ خرداد ۱۵, پنجشنبه

نمایش وحشی‌گری در عراق


همین چند روز پیش خبرگزاری‌ها از بغداد خبر حلق آویز شدن دو تن از سران رژیم صدام حسین را مخابره كردند. اعدام و كشت و كشتار در عراق دیگر جزو اخبار زیاد مهمی نیستند. آنچه را كه جلب توجه می‌كرد، وحشی‌گری، و مخابره این وحشی‌گری در این حلق آویز كردن‌ها بود. خبرگزاری‌ها اعلام كردند كه در عین حلق آویز كردن، سر یكی از این دو تن، از تنش جدا شد. این وحشی‌گری دست آورد آمریكا به جامعه عراق است.

گروه‌های اسلامی از همان ابتدای حمله آمریكا به عراق برای باج‌گیری از خانواده‌های زندانیان و دولت‌های دیگر به این بربریت روی آوردند. اما دولت سرهم‌بندی شده عراق با همدستی آمریكا در این نوع اعدام كردن‌ها، دارد به این بربریت رسمیت می‌بخشد. نه این سر از تن جدا كردن اتفاقی بوده و نه مخابره آن. دنیا را چنان به عقب رانده‌اند و چنان بربریت و ناامنی به آن تحمیل كرده‌اند كه راحت می‌توانند این نوع بربریت را به اطلاع مردم جهان برسانند و راست راست در جامعه راه بروند و برای دیگران دست هم تكان بدهند.

(منتشر شده در "انترناسیونال" ١٧٥)

مشكل آمریكا با اعزام نیروی بیشتر به عراق حل نخواهد شد


"استراتژی ما در عراق اشتباه بوده است، اما ٢١ هزار نیروی نظامی دیگر به عراق اعزام می‌كنیم." این جوهر سخنان اخیر جورج بوش، رئیس جمهور آمریكا بود.

دولت جورج بوش، برای حمله به عراق چنان عجله داشت كه نه تنها منتظر توافق دیگر دوستانش نشد، بلكه هر چه دروغ و اراجیف هم كه لازم شد، به خورد شهروندان آمریكایی داد. حتی با تكذیب رئیس سازمان سیا، گفتند كه منابع جاسوسی ما به ما می‌گویند صدام حسین بمب هسته‌ای دارد و در فكر حمله به غرب و اسرائیل است. یك نظرسنجی در آمریكا نشان داده است كه شهروندان آمریكائی به هیچ چیزی كه سیاستمداران می‌گویند، باور ندارند!

آمریكا در عراق به شدت در مخمصه گیر كرده است. حتی دست نشانده‌های آنها هم، - نیروی نظامی و پلیس عراق و جلال طالبانی و غیره - چنان دو دل شده‌اند كه یك هدف اعزام نیروهای تازه نفس قوت قلب دادن به ایشان اعلام گردیده است.

كمتر "كارشناسی" - چه در خاورمیانه و چه در آمریكا - هست كه باوری به پیروزی آمریكا داشته باشد. اما خود جورج بوش اذغان كرد كه هدف كوبیدن اعتراضات داخلی است: "اگر در عراق نبریم، در آمریكا هم باخته‌ایم."

مشكل آمریكا در عراق، فقط اعتراض ضدجنگ را بر علیه آمریكا به همراه ندارد. اختلافات میان جناح‌های هیات حاكمه آمریكا هم بالا گرفته است؛ و این اختلافات حتی فقط مختص اختلافات حزب دمكرات با حزب جمهوری‌خواه هم نیست. بلكه در بین خود كابینه و مشاورین و اطرافیان جورج بوش هم بر سر مسئله عراق اختلاف نظر وجود دارد. كالین پاول، برژنسكی و فوكویاما از همان اول هم مخالف حمله نظامی این چنینی به عراق بودند. جیمز بیكر و لی هاملتون هم به آنها پیوسته اند. رئیس سیا گفت كه ما اطلاعات این چنینی كه بوش به خورد مردم می‌دهد، به كسی نداده بودیم! اسلامیست‌ها و قومپرستان طرفدار جورج بوش در عراق هم دارند ساز خود را می‌زنند.

موضوع جنگ بین سنی و شیعه و كرد و عرب اختراع بوش و اطرافیانش است. و تمام كسانی كه روزی را در این دیار گذرانده باشند، می‌دانند كه این یک دروغ سیاسی است. این حلقه باید در جنبش ضد جنگ عمده شود. آنچه كه امروز به اسم اختلاف بین شیعه و سنی و كرد و عرب و غیره باد زده می‌شود، از همان دروغ‌های نوع "عراق بمب هسته‌ای دارد" است.

(منتشر شده در "انترناسیونال" ١٧٥)

پس سهم ما كجاست؟


شاطرزاده، معاون اقتصادی و بین‌المللی وزیر صنایع و معادن ایران اخیرا گفته است: "در بخش سرمایه گزاری خارجی امسال بالاترین جذب را طی ١۵ سال گذشته داشته ایم بطوریكه جذب سرمایه خارجی امسال معادل هشت میلیارد و ششصد میلیون دلار است كه سهم بخش صنعت از این جذب سرمایه ٨٣ درصد است." (احسن، همینجا دست محكمی برای آقا دكتر بزنید.)

یك سوالی كه هر كارگری باید جلوی شاطرزاده بگذارد این است كه: "پس سهم ما كارگران كجاست؟"

قراردادها هنوز موقت و سفید امضا هستند؛ و قرار است تقریبا كل نیروی كار این جامعه به این موقعیت پرتاب شود. دستمزدها هنوز سر موقع پرداخت نمی‌گردند و قراری در دستور نیست كه به این وضعیت رسیدگی شود. اخراج‌ها هنوز در بعد بسیار گسترده صورت می‌گیرند. هنوز برنامه‌ای برای به اشتغال در آوردن نیروی جوان در دستور نیست. و ...

فرمایشات شاطرزاده از همان تیپ تبلیغات و پزهای اسلامی است! قبل از اینكه چیزی از موقعیت اقتصادی جمهوری اسلامی بگوید، دارند رو به همدیگر (جناحهای رژیم) حرف میزنند و تو سر همدیگر می‌زنند. در رابطه ایران با كشورهای سرمایه‌گذار، چیز عجیبی عوض نشده. چیزی رو به بهبودی نگرائیده است. موقعیت جمهوری اسلامی در سطح جهانی، از همان‌جائی كه ظاهرا باید سرمایه برای سرمایه‌گذاری به ایران وارد شود، بسیار وخیم‌تر از گذشته است. موقعیت جمهوری اسلامی ابدا از زمان رفسنجانی و خاتمی برای جذب سرمایه های خارجی بهتر نیست. همین چندی پیش به كنسولگری ایران در اربیل حمله شد و "دیپلمات"های جمهوری اسلامی را دستگیر كردند. در سخنرانی جورج بوش بار دیگر از سنگ‌اندازی ایران حرف زده شد. هنوز دارند قطعنامه برای تحریم و غیره بر علیه ایران به تصویب می‌رسانند. حتی رقیبان اصلی آمریكا، چین و روسیه هم به كارزار مخالفت با ایران پیوسته‌اند.

پزهای نوع شاطرزاده به درد خودشان می‌خورد. كارگران فقط باید پیشروی كنند. راه دیگری نیست!

 (منتشر شده در "انترناسیونال" ١٧٥)

حقوق بشر قومی!

جمعی كه خود را طرفدار "حقوق بشر كرد" معرفی می‌كنند و بعضا با امضا "خبرگزاری دیده‌بان حقوق بشر كرد" و بعضا هم با امضا "سازمان دفاع از حقوق بشر كرد" بیانه می‌دهند، با همین اسامی به نوعی به مخاطبینشان هم می‌گویند كه چه هستند. به وبلاگشان هم كه نگاه می‌كنی، انسان چندشش می‌شود. "احكام تعلیق و توبیخ و بازداشت برای دانشجویان كرد"، "ممانعت از تحصیل دانشجویان كرد"، "سؤ استفاده پلیس تركیه از پناهجویان كرد"، "بازداشت یك شهروند مریوانی"، "فعالان كرد خواستار پایان دستگیری و بازداشتها در كردستان، شدند"، "بازداشت موقت ١١ ماهه یك شهروند سنندجی"، "اخراج و بازنشسته كردن اساتید كرد"، "تصفیه اساتید و كاركنان كرد و اهل سنت در دانشگاهها" و غیره. همه این پایمال كردن حقوق اولیه شهروندان باید محكوم شود؛ اما رنگ قومی بخشیدن به این حقوق پایمال شده، بخصوص در این دور و زمانه كه یك پای خون پاشیدن به جامعه، قومپرستی است، فقط عنوان "كریه" برازنده‌اش است.

برای اینها كه به فارسی بیانه می‌دهند و ظاهرا مردم ساكن ایران را هم مورد خطاب قرار می‌دهند، نقض حقوق اولیه انسان علی‌العموم و یا حقوق شهروندی و یا حتی همین حقوق بشر در دیگر جاهای دیگر این جغرافیا - كه هر روز بنا به میل هر پاسدار ریز و درشتی در این سرزمین پایمال می‌شود، آنها را نمی‌آزارد. اگر كسی به كرد بودن منتسب نباشد، این جماعت حتی اخبار اذیت و آزارش را دنبال هم نمی‌كنند.

زمانی كه بیانه حقوق بشر نوشته می‌شد، بورژوازی در فكر رها كردن انسان از قید و بندهای فئودالی بود. زمانی كه این بیانیه نوشته می‌شد، بورژوازی كشور می‌ساخت كه انسان حداقل از قید و بندهای روستائی و حیطه نفوذ خان‌ها نجات یابد. اینها البته همه معكوس و وارونه بودند. وارونه و معكوس بودند چرا كه قرار شد انسان از قید و بند ارباب و رعیتی رها شود؛ اما همچنان در قید بردگی مزدی دست و پا بزند. بحث در باره حقوق بشر و حقوق شهروندی و وارونه بودن این "حقوق" خود فرصت مفصل‌تری می طلبد.

حقیقتا در نیت خیر جماعت "حقوق بشر كردستانی" شك دارم. اما به "حقوق بشر" در روز روشن دارد ظلم می‌شود. دارند كشت و كشتار قومی را، خاك پاشیدن به چشم شهروندان منتسب به افغانستانی و آذربایجانی و هر كه غیركرد است را، به حقوق بشر می‌چسبانند.

"حقوق بشر" اگر دوره‌ای پیشرو و مترقی بود، امروزه و بخصوص "حقوق بشر قومی" بغایت غیرانسانی و ارتجاعی است. بشر نمی‌تواند رو به عقب برود، حتی اگر ماشین مهندسی افكار مرتب بخواهد این فرهنگ و ارتجاع را هر روزه دو باره تولید كند!

(منتشر شده در "انترناسیونال" ١٧٥)

به بهانه ٢٢ بهمن


فرهنگ قاسمی از رهبران جبهه ملی در خارج از ایران، به بهانه اعدام صدام حسین مطلبی در باره دیكتاتوری و دیكتاتورها دارد كه متأسفانه این یادداشت نمی‌تواند وارد جواب دادن به كل مطلب ایشان گردد. خواندن این نوشته را به علاقمندان توصیه می‌كنم. وی در این نوشته، بعد از بر شمردن چند خاصیت برای دیكتاتور بودن، با زود بودن دمكراسی برای بسیاری از كشورها و از جمله سمپاتی به پینوشه - گرچه او را دیكتاتور هم می‌خواند - به این نتیجه می‌رسد كه محمدرضا شاه - همان كسی كه با انقلاب ۵٧ سرنگون شد - دیكتاتور نبود. تمام كارهائی را كه در دوران حكومت ایشان انجام می‌گرفت، تمام بلاهائی كه در دوران حكومت ایشان بر سر مردم آمد، زیر سر شیطان بزرگ، آمریكا بود.

الحق كه درنده خوئی جمهوری اسلامی، خاطره قصاوت‌های دوران رژیم پهلوی را تیره و تار كرده است. كسانی كه دوران رژیم پهلوی را به باید دارند، می‌دانند كه چه شرایطی منجر به انقلاب شد. فقر، استبداد و تبعیض از مشخصات رژیم پهلوی بودند. مردم انقلاب كردند كه جامعه‌ای بهتری را بنا نهند؛ كه دست دیكتاتوری را از زندگی خود كوتاه كنند؛ كه دیگر از ساواك و ساواكی خبری نباشد. اینها و صدها خواست و مطالبه این چنینی محرك انقلاب عظیمی بودند كه طنین شعار "كارگر نفت ما رهبر سر سخت ما"، فراخوان جامعه‌ای آزاد و حكومتی كارگری را می‌داد. اما الحق كه ارتجاع مذهبی در تبانی با "شیطان بزرگ" و همدستی با همین جبهه ملی‌چی‌ها دوباره همان شرایط را بر زندگی مردم حاكم كردند. در سالروز انقلاب بهمن انقلاب دیگری می‌باید كه ارتجاع مذهبی را به همان زباله دانی بفرست كه ارتجاع سلطنتی را فرستاد.

 (منتشر شده در "انترناسیونال" ١٧٧)

یك بار دیگر هوش كنید


اكبر هاشمی رفسنجانی اخیرا در یكی از نشست‌های خودشان در اسلامشهر با اشاره به فقر و رنجی كه اهالی این منطقه با آن دست به گریبانند، در واقع دارد رو به آنها كه "باز هم تحمل كنید" به ایثارگری و فداركاری در فرهنگ اسلامی و ایرانی می‌پردازد.

آخوند موجودیست پررو. و در مسابقه بین خودشان رفسنجانی پرروتر از همه‌شان است. همین سال گذشته بود كه كارگران خبر آمدن او به یكی از استادیوم‌های ورزشی تهران را چنان هو كردند كه حتی قبل از آمدن به آنجا، كفش و كلاه كرد و فرار را بر قرار ترجیح داد.

نزدیك به سه دهه است كه خون مردم این مملكت را در شیشه كرده‌اند. دهها هزار نفر را به بهانه‌های اسلامی اعدام و سر به نیست كرده‌اند. صدها هزار نفر را قربانی و معلول هوس فتح كربلا و قدس كردند. میلیونها نفر را مجبور به ترك خانه و كاشانه خود كرده‌اند. از ترس هو شدن توسط مردم جرأت ندارند با عبا و عمامه در خیابانها ظاهر شوند؛ اما باز هم از پرروئی خود كوتاه نمی‌آیند. هنوز هم انتظار دارند كه احدی برایشان فداكاری بكند. یك چنین پرروئی فقط از آخوند جماعت بر می‌آید. هر جا دیدید هوشان كنید.

 (منتشر شده در "انترناسیونال" ١٧٧)

٣٧٠ هزار نفر كشته در یك سال


سازمان ملل گزارش داده است كه در سال ٢٠٠٦ تعداد ٣٤٤۵٢ (سی و چهار هزار و چهارصد و پنجاه و دو) نفر در عراق به قتل رسیده‌اند. این تعداد فقط كسانی را شامل می‌شود كه مرگشان در بیمارستان‌ها و مرده‌خانه‌های عراق ثبت شده است. با این وجود می‌شود حدس زد كه تعداد كشته شده‌گان چندین برابر آمار اعلام شده از طرف سازمان ملل باشد. وزیر بهداشت عراق در نوامبر ٢٠٠٦ آماری ١۵٠ هزار نفری را منتشر كرده بود. مركز "مطالعات لنست" (Lancet study) كه یكی از كارهایش مطالعه آمار مرگ و میر بر اثر جنگ و اشغال عراق است، آمار كشته شده‌گان در سال ٢٠٠٦ را حدود ٣٧٠٠٠٠ (سیصد و هفتاد هزار) نفر تخمین زده است. با آنچه كه در عراق می‌گذرد، این رقم آخری به واقعیت نزدیكتر است؛ اما مگر همین رقم ٣۵ هزار نفر كه ظاهرا آمریكا و نهادهای جانبی‌اش می‌خواهند با پائین آوردن آن، ظاهری "انساندوستانه" به این جنگ بدهند، عدد كمی است؟! این یك نسل كشی لخت و عریان است كه صرفا با دروغ و نیرنگ اینكه می‌خواهیم به آنجا دمكراسی صادر كنیم و اینكه رژیم صدام حسین بمب هسته‌ای دارد و یا در حال ساختنش است، به دنیا تحمیل كردند. دنیا چگونه می‌تواند نسبت به این نسل كشی لخت و عریان بی‌تفاوت بماند! این چه نوع آزادی‌ای است كه سالانه بیش از ٣۵٠ هزار قربانی می‌طلبد؟ آزادی و دمكراسی، حتی اگر از نوع بوش و باسمه‌ای نباشد، به چه دردی می‌خورد زمانی كه نه تنها از مدرسه و بهداشت و مدنیت خبری نیست، بلكه حتی زنده ماندن صرف هم یك نعمت است؟

جورج بوش و نوچه‌های قومی و اسلامی‌اش از هر بمب هسته‌ایی مخرب‌تر بودند و هستند. برای جاروب كردن خطر تخریب بزرگتری كه دنیا را تهدید می‌كند، باید دنیا هر چه زودتر فكری جدی بكند. باید جنبش ضد جنگ تقویت بشود و بشریت باید به نوع دیگری نمایندگی شود.

(منتشر شده در "انترناسیونال" ١٧٧)

سخنان تند پوتین، جنبش ضد جنگ و عقب نشینی آمریكا


تیتر اصلی اخبار چند روز گذشته مطبوعات، "حمله احتمالی آمریكا به ایران" بوده است. جورج بوش در سخنان ١٠ ژانویه خود چنان ایران را تهدید كرد كه متخصصین جنگی آن را علامت حمله به ایران دانستند. آمریكا دو ناوگان جنگی دیگر به خلیج فارس روانه كرده است. به نیروهای آمریكائی دستور داده شده كه هر ایرانی‌ای (مأموران جمهوری اسلامی) را كه در عراق دیدند به او شلیك كنند. بعدا لحنشان را عوض کردند و گفتند هرکسی که جان سربازان آمریکایی و نیروهای عراقی را به خطر می اندازد مورد حمله قرار خواهد گرفت. می‌گویند شواهد كافی در دست دارند كه دولت ایران به تروریستهای اسلامی در عراق اسلحه می‌رساند و در دامن زدن به حملات تروریستی نقش فعالی بازی می‌كند.

اما یكی دو روزی است كه تن صدای سران آمریكا، بخصوص جورج بوش، در باره حمله نظامی به ایران عوض شده است. می‌گویند این سیاستی است كه دمكراتها برای انتخابات به آن آویزان شده‌اند. می‌گویند كه خبرنگاران احتیاج به اخبار و شایعات برای فروش محصولات خود را دارند. و غیره.

سیاست نظم نوینی آمریكا سیاستی میلیتاریستی است. هنوز هم بر این باور است كه ارباب دنیاست. در برابر ضعف اقتصادی خود در مقابل رقبائی چون چین، اروپای واحد و ژاپن به سیاست نظامی كه خودشان هم اذعان می‌كنند در آن گیر كرده‌اند، روی آورده‌اند. سخنان تند پوتین، مبنی بر اینكه آمریكا عامل بی‌ثباتی درجهان است و "قلدر شده و باید جلویش را گرفت" سخنگویان كاخ سفید را به تته پته انداخت. گفته‌اند كه دنیا احتیاج به جنگ سرد دیگری ندارد. اما در عین حال دارند در روز روشن و به صراحت از موضع قلدری خود عقب می‌نشینند. گیتس، وزیر دفاع آمریكا، در مونیخ گفت كه دنیا در برابر اسلام‌گرائی احتیاج به مشاركت دارد. اما جالب اینجاست كه انگار دارند بچه فریب می‌دهند. تمام بحث پوتین و چین و فرانسه هم این است كه آمریكا مشورتی با دیگران نمی‌كند.

بدون شك اختلافات بین دولتها، بخصوص در مورد قلدرمنشی آمریكا به نفع جبهه مردم است. اما آنچه كه به نظر می‌رسد دارد آمریكا را رام می‌كند، طوری كه لحن آمریكا را ملایم كرده است، جنبش ضدجنگی است كه سخنگویان رسمی بورژوازی را هم به صدا در آورده است. در كمپین ریاست جمهوری آمریكا، آنچه كه سناتور اوباما را از دیگران، بخصوص هلری كلینتون، همسر بل كلینتون رئیس جمهور پیشین آمریكا، كه قرار بود از دیگران بسیار جلوتر باشد، جلو انداخته است، موضع ضدجنگ ایشان است كه سرها را به طرف او برگردانده است. او گفته است كه همیشه با حمله نظامی آمریكا به عراق مخالف بوده و اگر انتخاب شد، یكی از كارهای اولیه او برگرداندن نیروهای نظامی آمریكا خواهد بود. گرچه انتخابات ریاست جمهوری در آمریكا بیشتر به یك شو بی‌خاصیت، كه هر كس انتخاب شود فرق اساسی نخواهد كرد، تبدیل شده است، اما دعواهای كاندیداها بر سر اینكه در باره لشكركشی به عراق و نظرات اولیه جورج بوش در باره ایران چه فكر میكنند، دیدنی است و حكایت از فشار افكار عمومی دارد.  

(منتشر شده در "انترناسیونال" ١٧٩)

توقف فعالیتهای هسته‌ای كره شمالی


در توافقی بین كره شمالی و آمریكا در روز ١٣ فوریه، در ازاء دریافت حدود یك میلیون تن نفت، كره شمالی متعهد شده است در ظرف ٦٠ روز آینده فعالیتهای هسته‌ای خود را متوقف كند؛ و قرار است كه این امر به توقف یك سره فعالیتهای هسته‌ای كره شمالی بیانجامد. به این ترتیب قرار است كشوری به جرگه كشورهای غیر هسته ای بپیوندد. آمریكا همچنین بر طبق این توافق كره شمالی را از لیست كشورهای حامی تروریسم خارج كرده و در جهت حل مناقشات بین این دو كشور و كنار گذاشتن تحریم تجاری آن تلاش خواهد کرد. این نوشته قصد ندارد وارد جزئیات این توافقنامه بشود. اما در حاشیه این خبر چند نكته حائز اهمیت وجود دارند. اول اینكه حتی اگر یك بمب هسته‌ای از جهان كم شود، و اگر كشوری به جرگه كشورهای غیر هسته‌ای بپیوندد، دستاورد بسیار بزرگی برای بشریت است. دوم اینكه تحریم اقتصادی بیش از هر كسی به كودكان آزار میرساند و در نتیجه احتمال كاهش مرگ و میر كودكان بالا می رود كه آن هم یك خبر خوش است.

اما دنیا تا زمانی كه آمریكا همچنان زرادخانه بمب‌های هسته‌ای است و همچنان دنیا را تهدید می‌كند و اتفاقا تنها كشوری است كه تاكنون بمب هسته‌ای را بر علیه كشور دیگری به كار برده است، همچنان جای ناامنی برای زندگی خواهد ماند. در برابر هر خبر غنی سازی اورانیوم در ایران و كره و این و آن کشور، در آمریكا دهها بمب هسته‌ای ساخته و زباله‌های به جا مانده از آن زندگی و بهبود میلیونها انسان را با مخاطره روبرو می‌كند. ساختن سلاحهای هسته‌ای در كشورهای با دولت‌های قلدر از جمله آمریكا، هیچ حساب و كتابی ندارد. حتی خبر از آن بود كه برای نابودی برنامه غنی سازی اورانیوم در ایران، آمریکا به این سلاح متوسل خواهد شد!؟ آمریكا، روسیه، چین، فرانسه، انگلیس، اسرائیل، هند، پاكستان دارای چند صد بمب اتمی هستند كه توان تخریب چندین بار كره زمین را دارند. هنوز آمریكا  و روسیه همدیگر را با سلاحهای هسته‌ای تهدید می‌كنند. هنوز هند و پاكستان تعداد بمبهای هسته‌ای خود را به روی یكدیگر می‌كشند. دولتهای سرمایه داری که برای جان انسان ارزشی قائل نیستند همیشه ممکن است به چنین سلاح مرگباری متوسل شوند. باید با اعتراض وسیع بین المللی، جهان را از این سلاح قتل عام جمعی انسانها نجات داد.

 (منتشر شده در "انترناسیونال" ١٧٩)

هنوز "امنیت ملی آمریكا در خطر است"

هفته گذشته رسانه‌های گروهی آمریكا خبر از این دادند كه رهبران حزب دمكرات آمریكا در مجلس لایحه‌ای را پیشنهاد كرده‌اند كه بر مبنای آن تمامی سربازان آمریكائی تا پایان اوت ٢٠٠٨ از عراق به آمریكا برخواهند گشت. سران ارشد ارتش آمریكا در عراق گفته‌اند كه عراق راه حل نظامی ندارد.

اما در یكی دو سال گذشته بارها شاهد انتشار اخباری با چنین مضمونی بوده‌ایم. لیبرالها و چپ‌های آمریكا كه در حزب دمكرات متشكل هستند، اینگونه اخبار را در بوق می‌كنند. آنچه كه حزب دمكرات رسما انجام داده، حمایت از اشغال عراق و حمایت از سیاست‌های خارجی جورج بوش بوده است. جلال طالبانی هم در نوامبر گذشته بعد از بازگشت از سفرش به واشنگتن گفت كه رهبران حزب دمكرات در مجلس آمریكا به وی اطمینان داده‌اند كه نیروهای نظامی آمریكا را به این زودی‌ها از عراق بر نخواهند گرداند. اكنون سوال این است كه كدام یك از اینها را باور كنیم؟

برای آمریكا مسئله "امنیت ملی آمریكا" است. اما اشتباه نكنیم؛ این به هیچوجه به معنای امنیت شهروندان آمریكائی نیست. در مقابل تروریسم اسلامی، امنیت شهروندان آمریكائی همانقدر در خطر است كه امنیت شهروندان اسپانیائی و امنیت شهروندان اندونزیائی و انگلیسی. "امنیت ملی آمریكا" اسم رمزی برای قدر قدرتی و ابر قدرتی آمریكاست. آمریكا در برابر غول‌های اقتصادی‌ای چون چین، ژاپن و اروپای واحد راه دیگری جز اثبات خود به عنوان ابر قدرت از راه نظامی ندارد. و این هنوز در خطر است. حزب دمكرات همانقدر پشت این سیاست است كه جورج بوش بوده است. اگر كسی بخواهد حرف دیگری در آمریكا بزند، باید از احزاب سنتی دمكرات و جمهوریخواه دل بكند و حزب دیگری با سیاستهای متفاوت و انسانی درست كنند.

 (منتشر شده در "انترناسیونال" ١٨٣)

اسبها در سربالائی همدیگر را گاز می‌گیرند


در دو شماره پیشین نشریه انترناسیونال، از حمله علی اكبر هاشمی رفسنجانی به دولت محمود احمدی‌نژاد و انتقاد تند ایشان از "زبان غیرقابل كنترل تندروها" نوشتیم. این حملات و بهم پریدن‌ها به هیچوجه فروكش نكرده است. رفسنجانی در نظر ندارد كه حملات و انتقادهایش به ایشان را سبك كند؛ تا اینكه احمدی‌نژاد هفته گذشته، تندتر از گذشته دست به یك پاتك زد. به قول یكی از روزنامه‌های ایران، ایشان درماندگی دولتش را با حمله به دولت‌های پیشین (رفسنجانی و خاتمی) جواب داد و در جواب رفسنجانی گفته بود كه اینها ناراحت از این هستند كه دیگر دستشان از "رانت خواری" و اموال بیت‌المال كوتاه شده و نمی‌توانند با تلفن به دوستانش دستور واریز كردن میلیونها تومان اموال بیت‌المال را بدهند.

احمدی‌نژاد شاید درست بگوید كه دست رفسنجانی را از اموال بیت‌المال (منظورشان پول‌های بادآوره نفت و از دسترنج و دستمزدهای پرداخت نشده كارگران است) قطع كرده باشد - گرچه بعید به نظر می‌رسد كه كسی در رژیم ایران بتواند مافیای رفسنجانی را به این راحتی از دم و دستگاه جمهوری اسلامی ریشه كن كند - اما كسی شكی در این ندارد كه دست كسان دیگری چون مصباح یزدی و دم و دستگاه او را در این لفت و لیس باز گذاشته است.

اما آنچه كه برای مردم مهم است، این است كه درگیریهای اینها را پایانی نیست. اسبها در سربالائی همدیگر را گاز می‌گیرند.

 (منتشر شده در "انترناسیونال" ١٨٣)

كارگران باید جواب رژیم را بدهند


تعیین حداقل دستمزد، حمله‌ای گسترده‌تر به وضعیت معیشتی كارگران

"شورایعالی كار"، منتخب از نمایندگان دولت، نمایندگان كارفرماها و "نمایندگان كارگران"، یعنی دولت كه خود بزرگترین كارفرماست همراه با یك گروه دیگر تحت عنوان "نمایندگان كارفرماها"، همراه با نمایندگان خانه كارگری‌ها كه در واقع آنها هم نمایندگان كارفرماها در میان كارگران هستند و دولت آنها را بعنوان نماینده كارگران بزك كرده است، برای كارگران حداقل دستمزد سال ١٣٨٦ را تعیین كرده‌اند. یعنی، نمایندگان دولت، باز هم نمایندگان دولت و باز هم نمایندگان دولت دور هم جمع شده‌اند و گفته‌اند كه به كارگران اینقدر دستمزد بدهیم. این از تركیب شورایعالی كار. اما دستمزدها را كه حتی خودشان هم در موارد متعددی گفته‌اند، اگركمتر از ٤٠٠ هزار تومان باشد، یعنی گرسنگی، فقط ١٨٣ هزار تومان تعیین كرده‌اند!

كارگران این را قبول ندارند. اگر قرار است در باره دستمزد كارگران صحبتی در میان باشد، باید نمایندگان كارگران و بدون دست درازی دولت و اذیت و آزار آنها، در تعیین آن دخالت مستقیم داشته باشند. اینكه خود دولت پادوهایش را صدا كند و بگوید من شما را به عنوان نماینده كارگران به این نشست دعوت می‌كنم، حتی پیش ساده‌ترین فرد در این جامعه هم فاقد اعتبار است.

دستمزد ١٨٣ هزار تومان در شهری مثل تهران حتی كفاف كرایه خانه هم نمی‌كند؛ خورد و خوراك، دوا و دكتر، پوشاك و غیره فعلا پیشكش. در كشوری كه تورم و گرانی هر روزه در قیمت اجناس، و آنهم به صورت بسیار محسوسی مشاهده می‌شود، ١٨٣ هزار تومان قرار است چه دردی از كارگر را دوا كند؟

"انجمن صنفی كارگران برق و فلزكار كرمانشاه" مطالبه ٦٠٠ هزار تومان كرده است. این قدم اول است. كارگران در موارد متعددی از رسانه‌های مجاز جمهوری اسلامی اعلام كرده‌اند كه دستمزد كمتر از ۵٠٠ هزار تومان، یعنی گرسنگی! ایلنا از جانب مهدی معتمدی‌مهر، یكی از مدرسین حقوق كار دانشگاه بهشتی در ٢ بهمن هم نوشته بود كه "دستمزد كمتر از ٤٠٠ هزار تومان مشكل زاست." دهها نفر از عوامل خانه كارگر و شوراهای اسلامی كار هم در موارد متعددی، به دولت از تعیین حداقل دستمزد كارگران در سطحی كه اكنون قانون شده است، هشدار داده‌اند. در این میان دولت فقط توصیه محمد مروج، رئیس هیات مدیره "انجمن صنفی كارفرمایی صنایع نساجی" را پذیرفته كه گفته بود: "پرداخت دستمزد بیش از ١٨٠ هزار تومان ممكن نیست" گوش داد و آن را به تصویب رساند.

در این میان كارگران نباید كثافتكاری شوراهای اسلامی كار را فراموش كنند. این ارگانها با بو كشیدن وضعیت اعتراضی كارگران، از اینكه امكان افزایش حداقل دستمزد كارگران وجود ندارد، علنا به جنگ كارگران آمدند. حسین طاهرزاده، دبیر اجرائی خانه كارگر سمنان می‌گوید: برای یك زندگی معمولی باید ماهانه ٤٠٠ هزار تومان درآمد داشت، در صورتی كه با ٢٠٠ هزار تومان فقط می‌توان مخارج نیمی از ماه را تامین كرد. اما با شرایط موجود افزایش غیرمنطقی مزد كارگران باعث اخراج آنان خواهد شد. و بسیاری از گردن كلفت‌ها و مفتخورهای خانه كارگر و شوراهای اسلامی كار عین همین اراجیف را یك ریز تكرار كردند تا مزدوری خود را ثابت كنند. خانواده كارگران گرسنگی بكشند و به روز سیاه بنشیند، و گرنه اخراج خواهند شد!؟

این رژیم زبان خوش سرش نمی‌شود. كارگران باید گوشش را بكشند و با اعتراضات متحد و یكپارچه خود درسی به آن بدهند كه دیگر از بالای سر كارگر برای آنها نبرد و ندوزد. دیگر نباید جرات یك چنین غلط كردنی را بخود بدهد. اعتراضات جامعه خوب پیش آمده است. خیابانها دست مردم معترض است. از كارگران گرفته تا زنان و معلمان و جوانان عرصه را بر رژیم تنگ كرده‌اند. این اعتراضات نباید فروكش كنند. ما كارگران می‌توانیم زندگی بهتری را برای خود و خانواده‌مان و كل جامعه به ارمغان بیاوریم. لازم نیست كه كسی زیر خط فقر زندگی كند. در این جامعه می‌شود بسیار بالاتر از خط فقر زندگی كرد؛ فقط لازم است كه لفت و لیس آخوند و تروریستهای حماس و حزب‌الله و بن‌لادن را قطع كنند تا معلوم شود این جامعه دارای چه ثروتی است.

(منتشر شده در "انترناسیونال" ١٨٣)