دنبال خبری
درباره خط فقر در ایران در سایت ایلنا میگشتم که با تیتر خبر «جراحان زیرخط فقر
زندگی میکنند» مواجه شدم. نکتهای که توجهم را به خود جلب کرد، اهمیت اینکه
جراحان چگونه زندگی میکنند و صحتوسقم اظهارات مطلب فوق نیست، بلکه این جمله از
ایرج فاضل، رئیس «جامع جراحان ایران» است که میگوید: «استفاده از اعضای محکومین
به اعدام برای پیوند به بیماران جز بدنامی چیزی ندارد.» تابهحال نمیدانستم این
بلا را سر محکومین به اعدام میآورند! این مسئله از هر جنایت دیگری مشمئزکنندهتر
است. گرفتن حق حیات از دیگران یک رکن اصلی سر پا ماندن جمهوری اسلامی بوده است.
محمدجواد لاریجانی، رئیس قوه قضائیه این دستگاه عاشق تباهی در مراسم حقوق بشر
اسلامی به این موضوع بهصراحت افتخار کرده است؛ اما اینکه اعضای بدن این اعدامیها
را در چه شرایطی و با چه زجر و شکنجهای و بدون کوچکترین وسیله بهداشتی میکنند و
معلوم نیست به چه کسانی به چه قیمتی میفروشند و یا اصلاً چه بلائی بر سر آنها میآورند
را تابهحال - تا آنجا که من اطلاع دارم - به آن اعتراف نکرده بودند. زبان جمهوری
اسلامی بر سر منتقدین به عمل شنیع قتل عمد خیلی بلندتر از آنی است که یک فرد در
قرن بیستویک باور داشته باشد. علی لاریجانی، رئیس مجلس این رژیم آدمکش به گزارش
بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل درباره وضعیت حقوق بشر در ایران در سال ۹۲ حمله میکند
و ضمن آنکه این گزارش را تنها به موضوع اعدام قاچاقچیان مواد مخدر محدود کرد
سازمان ملل را به «دفاع از قاچاقچیان» متهم میکند. این موضوع فعلاً بماند.
اگر کسی وقت
کند و به مراحلی را که عمل شنیع قتل عمد دولتی طی کرده است مطالعه کند، متوجه
خواهد شد که در جوامع اولیه انسانی ابتدا مثل همین جمهوری اسلامی و با تقریباً
قوانینی مذهبی مشابه همین قوانین این حکومت اعدام و جهالت اعدامی را در کمال قساوت
شکنجه میکردند و سپس میکشتند و اعضای بدنشان را جلوی سگ و گربه میانداختند. این
نوع گرفتن جان انسان اگرنه قرنها، حداقل چند ده دهه است که از مدنیت انسان رخت
بربسته و اگر معدود کشورهایی هم بهجز ایران و عربستان، هنوز تکوتوک کسانی را
اعدام میکنند، سعی میکنند حداقل چنین تظاهر کنند که با رعایت حداکثر
استانداردهای امروزی با اعدامی برخورد کنند. سعی میکنند نشان دهند که قبل از
اعدام دکتری اطمینان داده باشد که اعدامی سالم است و زجری نخواهد کشید. سعی میکنند
نشان دهند که از آخرین دستگاه و داروهایی استفاده میکنند که اعدامی با حداقل درد
کشته شود.
واضح است که
اینجا دفاع از شیوههای بهاصطلاح انسانیتر اعدام نیست؛ بلکه مقایسه دو نوع اعدام
در قرن ۲۱ است که جمهوری اسلامی با شیوههای پیامبرانشان به اجرا میگذارد و جامعه
را در کنار به تباهی اقتصادی و اجتماعی کشاندن، قوه قضائیهاش با شیوههای قرونوسطایی
عمل میکند و از هیچ تبهکاری برعلیه انسان دیگر شرمسار هم نیست.
اما تا زمانی
که جمهوری اسلامی هست، وضعیت قضائی در ایران همین خواهد بود. نه کار و شغلی هست،
نه کسی سرگرمی و شادی قانونی بهرهمنداست، نه کسی اجازه دارد آزادانه ابراز نظر
کند. برای به دست آوردن لقمه نانی بر سر سفره کودکان چشمبهراه، فرد میتواند به
هزاران بزهکاری اجتماعی دست بزند. قتل میتواند صورت بگیرد. دزدی و دروغ و کلاهبرداری
و جیببری نرم میشوند. مواد مخدر مثل نقلونبات خریدوفروش خواهد شد. به کسانی
تجاوز خواهد شد. رشوهخواری و رشوه دادن جزو درآمد و راه افتادن کاروبار روزمره
خواهد شد؛ و همه اینها و دهها و صدها نوع دیگر از بزهکاریها در ایران امروز
زیر سیطره جمهوری اسلامی جزء ثابت زندگی این مملکت شدهاند. انسان مدرن باید راهحل
مدرن برای همه اینها بجوید. جمهوری اسلامی راهحلش راهحلهای پیامبران و امامان
بقول خودشان صدر اسلام است. شلاق، سنگسار، بریدن دستوپا و انگشت و درآوردن چشم و
کلاً نقض عضو. کندن اعضای بدن اعدامی و خریدوفروش آن در بازار! اینها باید همین
امروز و بدون قید و شرط خاتمه بیابند. همه بزهکاریها پدیدههای اجتماعی هستند که
ریشه در شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مملکت و جامعه دارند. باید دنبال
راهحل همینجاها گشت؛ اما شرط اصلی و اولیه همه راهحلها کنار زدن جمهوری اسلامی
است.
لینک خبر:
۱۷ اوت ۲۰۱۴
(مندرج در نشریه "نه به اعدام" شماره ۴)