اعدام برای جمهوری اسلامی یک ابزار ارعاب و سرکوب است. وسیله ای است در برابر جامعه که ثابت کند قدرت دارد و مخالفین و یا هر کسی را که بخواهد، اعدام می کند. برای فعالین سیاسی - اجتماعی عرصه مبارزه علیه احکام اعدام، علاوه بر ضدانسانی بودن این عمل شنیع که از عصر بربریت به عاریه گرفته شده، گرفتن و خارج کردن این ابزار از دست جمهوری اسلامی نیز هست. اعدام یک عمل روتین جمهوری اسلامی است. هر زمانی که با بحرانی روبرو باشد، تعدادی را از دم تیغ می گذراند که به بقیه ثابت کند هنوز سر پاست و می تواند سرکوب کند.
اعدام جمشید شارمهد از چند جهت توجه من را بطور
ویژه ای بخود جلب کرد. جمشید یک پناهنده سیاسی بود که آدم ربایان جمهوری اسلامی او
را از دبی ربودند و بعد از چندین سال شکنجه، روز ۲۸ اکتبر ۲۰۲۴ (۷ آبان ۱۴۰۳) اعدامش
کردند. درباره جمهوری اسلامی و وقاحت و قصاوت و زبونی اش در برابر اعتراضات مردم و
همچنین در برابر دشمنان خارجی اش، مثل اسرائیل و آمریکا، افشاگری لازم نیست.
خودشان هم می دانند که عالم و آدم می داند اینها گله ای جانی هستند که در دست
درازی به جان مردم بی دفاع و شهروندانی این کشور، ابائی ندارند. اما آنچه که جای
تعجب دارد - که من یکی دیگر اصلا تعجب هم نمی کنم - واکنش اپوزیسیون به اصطلاح چپ
به این عمل شنیع و ضدانسانی بود. البته باید گفت عدم واکنش به این جنایت! بسیاری
از دوستان و آشنایان من در مدیای اجتماعی از همین چپها هستند. سکوت این چپ و در
عین حال دفاع ضمنی و بعضا صریحشان از امثال یحیی سینوار و حسن نصرالله، یک اسکاندل
دیگری در پرونده اینها به ثبت رساند. اینها، متاسفانه، تا اعدامی از خانواده
خودشان نباشد، واکنشی نشان نمی دهند. تا زندانی سیاسی عضو خانواده شان نباشد، در
آکسیونی بر علیه جمهوری اسلامی شرکت نمی کنند. دفاع اینها از آزادی بیان و آزادی
فعالیت سیاسی هم، آزادی بیان خودشان و فعالیت سیاسی خودشان است. سکوت اینها در
برابر اعدام یک زندانی سیاسی "غیرخودی" تصویری از مواضع سیاسی آنها در
یک سطح کلی است.
۲ نوامبر ۲۰۲۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر