نوشته ای با تیتر "تلاشهای بی ثمر بر سر افزایش
دستمزدها و جنبش واقعی کارگران" در چند سایت اینترنتی منتشر شده است كه با
نوشتن آن نیت نویسنده هر چه بوده باشد، سراسر نوشته احساسی را كه به من خواننده
دست داد، تخریب و بی اعتبار كردن تشكل و نهادهای موجود و فعالین كارگری عضو
آنهاست. این ارزیابی عمومی من از این نوشته است. اما اجازه بدهید به استدلالات و
حرف حساب این نوشته هم نگاهی بیاندازیم.
در همان ابتدای نوشته آمده است: ""جنبش"
افزایش دستمزد با اطلاعیهها و مصاحبههای اینترنتی، رادیویی و تلویزیونی به پایان
رسید، ...". جنبش واقعی برای افزایش دستمزد در چند سال گذشته را با یك گیومه
به تمسخر می گیرد! نمی تواند صدای فعالین كارگری در سیاه چالهای جمهوری اسلامی را
بشنود كه از مطالبه كارگران پتروشیمی های ماهشهر برای افزایش دستمزد تا ٢ میلیون تومان
حمایت كردند. می گوید: "این تحرک سبب هیچ گونه فشاری بر دولت و کارفرمایان در
ایران نشده است." كسی كه تصمیم گرفته است سندیكای كارگران نیشكر هفت تپه و
سندیكای كارگران اتوبوسرانی واحد را همراه با اتحادیه آزاد كارگران، كمیته هماهنگی
و كانون مدافعان حقوق كارگران را بی اعتبار كند، نمی تواند حكمت روی كار آمدن علی
ربیعی، امنیتی ترین عضو امنیتی ترین كابینه تا كنونی جمهوری اسلامی، بعنوان وزیر
كار را بفهمد. نمی تواند درك كند كه ایلنا بقول همین علی ربیعی در ١٧ شهریور ١٣٩٢
نوشت: "اعتراضات صنفی
كارگران از جنس اعتراضات سال ٨٨ است". حتی نمی تواند متوجه این موضوع شود كه
چرا بالاخره بعد از بیش از ٣ و نیم دهه، بالاخره تلویزیون جمهوری اسلامی بر سر
حداقل دستمزد كارگران برنامه ترتیب می دهد و نظرسنجی می كند. نمی تواند ببیند كه
كارگران معترض جلوی مجلس اسلامی، عبدالرضا شیخ الاسلام، وزیر كار دولت احمدی نژاد
را مجبور كردند با آنها بر سر مطالبات طومار ٤٠ هزار امضاء به مذاكره بنشیند.
اینها از محسنات خانه نشینی سیاسی است.
نویسنده مقاله فوق پیش فرضیاتی هم دارد. درباره چه باید
كرد؟ می نویسد: "هیچ راهی به جز اینکه فعالین و رهبران اعتراضی محلهای کار
قدم پیش بگذارند و از طریق مجمع عمومیها در محیط کارها خواست مطالبه افزایش دستمزد
را اعلام کنند وجود ندارد. کار و فعالیت کانونهای فعالین کارگری که امروز وجود
دارند در صورتی ثمربخش میباشد که بتوانند تعداد هر چه بیشتری از کارگران معترض و
فعال را در محیطهای کار قانع کنند تا قدم پیش بگذارند. آنها را برای امر سازماندهی
جنبش برای تعیین سطح دستمزد بسیج کنند." حتما اگر كسی از فعالین تشكلهایی كه
مورد بی مهری این نویسنده قرار گرفته اند این مطلب را می دید، می گفت: "نمی
گفتی نمی دانسیتم!" فرض ایشان این است كه كسی به این فكر نبوده مجمع عمومی
سازمان بدهد. فرضش این است كه هیچگونه تماسی بین فعالین كارگری در نهادهای موجود
كارگری با فعالین كارگری در كف كارخانجات و دیگر مراكز كارگری وجود نداشته. فرض
ایشان این است كه جمهوری اسلامی دست رو دست گذاشته و تحرك این كارگران را زیر نظر
ندارد و مشغول اخراج، تهدید و سركوب نیست. حتما خبر دستگیری و زندان دهها فعال
كارگری به گوش ایشان هم خورده است. حتما خبر دستگیری و اخراج كارگران معدن چادرملو
و پلی اكریل اصفهان به گوش ایشان هم خورده است. بهتر است تحقیق كند چرا دستگیر و
اخراج شدند. ایشان فرضش این است كه یك جامعه زیر خط فقر با جمعیتی قریب به اتفاق
كارگر منتظر این هستند كه یكی بیاید بعد از یك سال نوشته ای بنویسد و برایشان امر
و نهی كند.
این نوشته به نظر من بطور خیلی ساده هدفش این است كه به
كارگران و فعالین كارگری بگوید همین دو رقم كاری را هم كه می كنید، حال با تمام
ضعفها وبا فرض کم اثر بودنش، نكنید. "تلاشی است بی ثمر"!
١٤ آوریل ٢٠١٤
(كارگر كمونیست ٣٠٧)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر