ایسکرا: در فرهنگ و ادبیات
جریانات و نیروهای سیاسی بنام چپ اینگونه القا شده است که روز جهانی کارگر گویا ویژه
طبقه کارگر است و آنگونه که باید و شاید نقش آنچنانی را برای تشکلها و فعالین
جنبشهای اجتماعی در این رابطه قایل نیستند. با این حساب آیا جنبشهای اجتماعی دیگر
و فعالین این عرصه ها نباید در این روز در کنار کارگران باشند؟ پاسخ شما به این
گونه مواضع چیست؟
ناصر اصغری: این "كج
فهمی" ناشی از دركی از "مبارزه طبقاتی" است كه من به آن كاریكاتور
مبارزه طبقاتی می گویم. در این درك كارگر صنفی است مثل دیگر صنوف كه روزی به نام
آنها جشن گرفته می شود، حق و حقوقی دارند كه مال صنف خودشان است. مشكل شان ربطی به
بخشهای دیگر جامعه ندارد و مشكل دیگران هم به آنها بی ربط است. در این تصویر از
"مبارزه طبقاتی" كارگر و سرمایه دار در كارخانه های بزرگ و سر به فلك كشیده
با هم روبرو می شوند و بر سر دستمزد، تشكل، ایمنی محیط كار و امثالهم مبارزه می
كنند. در این تصویر رایج در بین این "چپ"، اپیدمی اعتیاد در جامعه مسئله
كارگر نیست! بیحقوقی زن، تحمیق مذهبی، راسیسم علیه كارگران و پناهندگان افغانستانی،
تبعیض آشكار، قانونی و علنی دولتی بر علیه همجنسگرایان، اقلیتهای مذهبی و قومی،
مثله شدن كودكان در عراق و فلسطین مسئله اش نیست.
گفتم كه این كاریكاتوری از مبارزه طبقاتی بیش نیست؛ برای
اینكه عكس سه كلمه "كارگر"، "سرمایه دار" و
"مبارزه" را كنار هم می كشد و بطور سوبژكتیو (ذهنی) هم مبارزه كارگر با
سرمایه دار همین است. اما بطور آبژكتیو (عینی) چنین نیست! سرمایه دار با هزار و یك
رشته بعضا نامرئی بر كارگر و جامعه حكومت می كند. با كلیسا و مساجدش، با مدارس و
دانشگاههایش، با رادیو و تلویزیونش و غیره. كارگر با سرمایه دار هم در همان هزار و
یك رشته درگیر مبارزه است. در بسیاری از مواقع حتی از این جنگ و مبارزه اطلاع دقیقی
هم ندارد. وقتی كه خبر دروغی از مثلا بی بی سی می شنود و بعد از دو فحش و ناسزا
كانال تلویزیونش را عوض می كند، این یك نوع اعتراض است. كارگری كه نمی گذارد همسر
رفیقش از بی داروئی جان بدهد، با فقر درگیر است و در نتیجه با جامعه سرمایه داری می
جنگد. كارگری كه در اعتراض معتادان شركت می كند، بند اسارتبار جامعه را به چالش كشیده
است. كارگری كه بر علیه خفقان و سانسور، بر علیه حجاب اجباری و سربازگیری اجباری و
غیره مقاومت و مبارزه می كند قوانین اسارتبار جامعه طبقاتی را به چالش كشیده است.
می خواهم بگویم كه مبارزه كارگر با سرمایه دار روزانه است
و خودش را در تبعیضهای رایج در آن مملكت، در جنگ و گریز بر علیه بیحقوق كردن بیشتر
و بیشتر زنان در جامعه، در اعتراض روزمره به تحمیق مذهبی، در سلاح اعدام و مخالفت
با آن، در سانسور و ممیزی، در جنگ و گریز بر سر قوانین حاكم در جامعه و غیره نشان
می دهد. اگر با مبارزه متحدانه فشار بر زن كمتر بشود، زندگی كارگر قابل تحملتر می
گردد. اگر تحمیق مذهبی كمتر بشود، زندگی كارگر بهتر می شود. اگر تبعیض از جامعه
رخت بر بندد، كارگران متحدتر می شوند و زندگی شان قابل تحملتر می شود. و برعكس آن
هم درست است. اگر كارگر با مبارزه اش افزایش دستمزدی به كارفرما و دولت كارفرماها
تحمیل كند، كل جامعه نفع می برد. اگر با مبارزه اش سیاست بیكارسازی را عقب بزند،
كل جامع منتفع می شود.
حال برگردیم به سئوال شما، به نظر من با توضیحاتی كه بالا
داده شد، هم فعالین كارگری و هم فعالین عرصه های دیگر جنبشهای اعتراضی در جامعه،
دوش به دوش هم اول ماه مه را جشن می گیرند. طبقه كارگر، بعنوان یك طبقه، در روز
اول ماه مه بعنوان رهبر جامعه و مطالبه كننده مطالبات كل جامعه جلوی كل صف معترض
در آن جامعه جلو می آید و در این مبارزه كل فعالین عرصه های دیگر مبارزه و جنبشهای
اعتراضی دیگر را با خودشان دارند. همچنانكه در جشن آدم برفی ها، در روز ٨ مارس،
روز جهانی زن و غیره، فعالین جنبش كارگری دوش بدوش فعالین جنبش زنان، فعالین حقوق
كودك و غیره هستند و متحدانه و دوش بدوش هم علیه وضعیت موجود اعتراض می كنند.
اما خورشید زندگی آن "چپ" مورد اشاره شما در دنیای
سیاست دارد غروب می كند. این "چپ" و این نوع "مبارزه طبقاتی"
مورد نظر آن، "چپ" مائوئیست و استالینی و كلا چپ پوپولیست است كه در ایران
متعلق به نسل گذشته است. نسل جوان چنین تلقی و تصویری از مبارزه طبقاتی ندارد. در
آینده نه چندان دور بازماندگان این تلقی از "مبارزه طبقاتی" بازنشسته
خواهند شد و دیگر من و شما هم درباره آن وقت تلف نخواهیم گفت.
(مندرج در ایسكرا ٧٢١)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر