۱۳۹۳ آبان ۱۳, سه‌شنبه

بهروز افخمی، کمونیستها و خمینی نازنین

“حالا حکایت اسم خنده دار “حزب کمونیست کارگری” است. این اسم غلط فاحش است چون همه ی مردم این قدر می دانند که از زمان انتشار مانیفست تا امروز همه ی حزب های کمونیست در دنیا کارگری هم بوده اند یا لااقل ادعا می کردند که کارگری هم هستند. و اصلا بخشی از معنای کمونیست بودن همان کارگری بودن یا هواداری از کارگران است.” (“حزب کمونیست کارگری یک غلط فاحش است.” بهروز افخمی)
در یکی از جوکهائی که مردم برای حکومت “خمینی نازنین” بهروز افخمی درست کرده اند، آمده است که در حاشیه سفر احمدی نژاد به نیویورک، بین ایشان و اوباما دیداری غیررسمی صورت می‌گیرید. احمدی نژاد از اوباما می پرسد که رمز موفقیت آمریکا در جهان نسبت به رقبایش چیست؟! اوباما در جواب میگوید که دولت آمریکا سعی میکند از میان بهترین سیاستمداران لایق ترین را برای امور مربوطه انتخاب کند. در همین حین هیلاری کلینتون از آنجا رد میشود و اوباما از ایشان می پرسد: آنکه از پدر و مادرت است اما خواهر و برادرت نیست، کیست؟ هیلاری کلینتون هم بدون مکث جواب میدهد که اون منم. بهرحال احمدی نژاد به تهران برمیگردد و روزی پز اوباما را با رئیس حزب الله لبنان در می آورد و از منوچهر متکی، وزیر امور خارجه اش می پرسد که اونکه فرزند پدر و مادرت است اما خواهر و برادرت نیست، کیست؟ متکی هم با کلی فشار به مخش آخر سر پیش ابراهیم یزدی می رود که پیش خود فکر میکند ایشان از سیاستمداران استخوان خرد کرده مملکت است، از ایشان کمک می خواهد. یزدی هم می گوید اون منم. متکی به پیش احمدی نژاد و حسن نصرالله با خوشحالی برمیگردد و میگوید: اونکه از پدر و مادرم است اما خواهر و برادرم نیست، ابراهیم یزدی است. احمدی نژاد به او میگوید که نه خره، اون هیلاری کلینتون است. حالا حکایت ما و بهروز افخمی در باره تعریف کمونیسم و کارگر و کمونیسم کارگری شده معمای بالا. سایت تابناک (بازتاب سابق)، سایت محسن رضائی، روز ٢۴ اسفند ماه در دفاع از بهروز افخمی، که چندی پیش دکان “تدریس کارگردانی” وی توسط مخالفین جمهوری اسلامی و از جمله فعالین حزب کمونیست کارگری در شهر تورنتو تخته شد، مطلبی با مراجعه به مطلب بالای بهروز افخمی که از نوع مطالب مخصوص مطبوعات جمهوری اسلامی است تحت عنوان “پاسخ افخمی به عربده کشهای کمونیست” منتشر کرده است. بهروز افخمی در این مطلب نکاتی را مطرح کرده است که پاسخ کوتاهی را می طلبند. ایشان در پاراگراف اول مطلب خود کمونیسم و کمونیسم کارگری و کارگر را برای خوانندگانش تعریف میکند. تعریف و منطق ایشان مثل ماجرای اوباما، احمدی نژاد و منوچهر متکی است که من وقت خوانندگان گرامی را در این خصوص بیشتر از همان تعریف ماجرای اوباما و احمدی نژاد نمی گیرم. ایشان بخش عمده نوشته اش را به فرهنگ عادی اسلامی که جز سر و کار داشتن با الواط و پایین تنه انسانها چیز دیگری نیست، تزئین کرده است که طرح آنهم از جانب کسی که در حوزه علمیه قم درس اخلاق یاد گرفته و کتاب مورد علاقه شان توضیح المسائل “خمینی نازنین” بوده، برای خوانندگان ایرانی چیز تازه ای در بر ندارد و عجیب هم نیست. اما نکات سیاسی دیگری را باید محکم جواب داد؛ چرا که فراتر از بهروز افخمی و کلاس اکابرش هستند. کسانی که یک عمر در سرکوب مردم دست داشته اند، بحث کردن لزومی ندارد؛ بلکه نکاتی هستند که باید بار دیگر به کسانی مثل ایشان که در فکر پهن کردن بساط اسلامی در خارج از ایران و دور از دم و دستگاه شکنجه های اوین و کهریزک هستند، یادآوری کنم.
افخمی در جائی از نوشته اش آورده است: “دوشنبه ی پیش همین جا در تورنتو داشتم برای رفتن به کلاس کارگردانی فیلم آماده می شدم که از موسسه ی محل تشکیل کلاس خبر رسید، غلط های فاحشی که خودشان را “کمونیست کارگری” می دانند داخل موسسه شده و صاحب موسسه و هنرجویان را تهدید کرده و عربده کشیده اند که کلاس من نباید تشکیل شود چون فیلم «فرزند صبح» را (درباره ی زندگی خمینی نازنین) ساخته ام. من البته دنبال این موقعیت های جنجالی هستم و فورا برنامه ریزی کردم که با دو تا دوربین و همراه رفقا خودم را به صحنه برسانم و تصاویری بگیرم برای مستندی که می خواهم درباره ایرانیان تورنتو بسازم. بنا بود پلیس هم چند دقیقه بعد از ما برسد که وقتی تصاویر لازم را گرفتیم مزاحمت های آن ها را کم کند اما وقتی توی تلفن صدای صاحب موسسه را شنیدم دلم سوخت و کار را رها کردم. پیرمرد می گفت دلش نمی خواهد پلیس جلوی موسسه بیاید  یا واردِ آن شود. ما هم اطاعت کردیم و از خیر گرفتن آن تصاویر تماشایی گذشتیم و به دام انداختن رفقا را هم گذاشتیم برای یک نوبت دیگر  و یک مکان مناسب.”
برای اطلاع بهروز افخمی که تازه و بعد از مارش انقلاب علیه حکومت “خمینی نازنین” ایشان تا دو قدمی در خانه ایشان و ساواما و دم و دستگاه فیلمسازی اسلامی ایشان جلو آمده است، از ایران خارج شده و به تورنتو پناه آورده بگویم که هیچ کسی بخاطر اعتراض جمعی از مخالفین و معترضین بساطش را جمع نمی کند؛ مگر اینکه مشکلش از جای دیگری باشد. جورج بوش و بل کلینتون هم که به تورنتو آمدند با اعتراض چند صد برابر اعتراض بر علیه بهروز افخمی روبرو شدند و هیچ مناسبتی هم با وجود گسیل هزاران پلیس به محل و خیابانهای محل برگزاری سخنرانی های آنها تعطیل نشد و کسی خواهان لغو جلسه ای هم نشد. منتها در مورد بهروز افخمی، وقتی صاحب ساختمان که اتفاقا پیر مرد هم نیست متوجه شد که این آقای افخمی کارگردان و معلم کارگردانی نیست، بلکه سفیر لباس کارگردانی پوشیده جمهوری اسلامی است که تا دیروز برای “خمینی نازنین” شکنجه کرده و آدم کشته است، فورا خواهان لغو مراسم ایشان میشوند. ساده لوحان و بیخبرانی هم که در “کلاس درس” ایشان ثبت نام کرده بودند ناگهان متوجه شدند که با پاسداری روبرویند که حتی حاضر نیست اسم خمینی جلاد را بدون ورد آیه و سوره ای بیاورد! خود بهروز افخمی هم اگر آنجا حضور بهم می رساند، احتمالا از طرف پلیس بعنوان کسی که تروریست اسلامی است، دستگیر میشد. پس موضوع ابدا آنطوری که بهروز افخمی پرخاش میکند و فرهنگ اسلامی بر صفحه کامپیوترهای ما می آورد، نیست. بهروز افخمی فکر نکند که چون اکنون در کانادا است، کسی سراغش نمی آید. ایشان که به گفته خود سررشته ای هم در سینما و فیلم دارد بهتر است کمی به فیلمهای از نوع Judgment at Nuremberg فکر کند که چه آینده ای در انتظار جنایتکاران جنگی است. بهروز افخمی نمی تواند برای ٣٠ سال شریک جنایات جمهوری اسلامی در جبهه های جنگ ایران و عراق، در اوین و دیگر شکنجه گاههای اسلامی، در کردستان، ترکمن صحرا، پرورش و صدور تروریست به چهار گوشه جهان باشد و حالا با مسافرتی به تورنتو در سایه “تورنتو کشور پیشتاز آزادی بیان” همان بساط را اینجا هم پهن کند. اتفاقا همین انقلابی که ایشان را به تورنتو فراری داده است، حکم جلب ایشان و نوع ایشان را هم صادر خواهد کرد تا جهان گوشه ای از ابعاد جنایاتی که جمهوری اسلامی با کمک کسانی مثل ایشان و مخملباف و ابراهیم نبوی آفرید، باخبر شود. تنها “بی علاقه شدن به سیاست و سر پایین انداختن و شرمنده و حیران شدن از وضع موجود” کافی نیست. شاید برای ایشان کافی باشد، برای ما قربانیان جنایات حکومت “خمینی نازنین” بهروز افخمی، این عقب نشینی تا انتهای منطقی اش باید ادامه بیابد. می گوید که “من به تورنتو آمدم تا فقط فیلم بسازم و فیلم سازی آموزش بدهم و درباره ی سینما حرف بزنم.” بسیار عالی. اما ایشان باید ابتدا بگویند که چند نفر فیلمساز مخالف جمهوری اسلامی را پاکسازی اسلامی و شکنجه کرده و سر به نیست کرده است. چند نفر از اعضای “دارودسته”های مخالف جمهوری اسلامی را تا پای جوخه اعدام برده است. در چه جنایاتی با فلاحیان، شریعتمداری، نبوی، لاجوردی و غیره شرکت داشته است. در تحمیق مردم و سرپا ماندن جمهوری اسلامی “خمینی نازنین” تا چه اندازه دست داشته است. باید بیاید و هویت تمامی کسانی را که مثل ایشان امروزه از ایران فرار می کنند و در سی سال گذشته در جنایات جمهوری اسلامی دست داشته اند، افشا کند.
اشتباه است اگر کسی فکر کند که بهروز افخمی دیگر همان پاسدار فیلمساز سازنده “”فرزند صبح” (زندگی خمینی نازنین)” دیروزی نیست. چرا که اولا نزد ایشان خمینی، جلادی که فقط در یک مورد حکم اعدام بیش از ۵ هزار زندانی ای که حکم زندانشان را در سال ۶٧ تمام کرده و منتظر آزادی از زندان بودند، با تمام قساوتی که دیگر اکنون بر کسی پوشیده نیست یکجا صادر کرد، “خمینی نازنین” است! ثانیا ایشان با اینکه اکنون دیگر خامنه‌ای و احمدی نژاد هم اقرار میکنند صدای انقلاب مردم را شنیده اند، سازمانها و احزاب مخالف جمهوری اسلامی را “دارودسته” می خواند. همان “اراذل و اوباش” و “خس و خاشاک” احمدی نژاد! رسما گفته است که با احمدی نژاد قهر کرده و به اینجا آمده! این قهر کردن شاید برای هم کاسه ایهای احمدی نژاد و خامنه ای کافی باشد؛ اما برای قربانیان این جانیان این تازه شروع کار است.
در انتها خطابم به همه مخالفین جمهوری اسلامی این است که این فقط حزب کمونیست کارگری و یا کمونیستها علی العموم نیستند که مورد هتاکی و فحاشی این پاسدار فیلمساز قرار گرفته اند. ایشان همه مخالفین جمهوری اسلامی را “دارودسته” خطاب می کند. این وظیفه تمام نیروهای سیاسی و مطبوعات شهر است که به این پاسدار یک درس فراموش نشدنی غیرکارگردانی بدهند.

١٨ مارس ٢٠١٠

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر