۱۳۹۹ فروردین ۲۲, جمعه

جوراب کهنه من، برانزویک و روزهای سپری شده یک کمونیست


۱)
هیجده سال پیش، دوست من کلاید و دوست دخترش جنی، به همراه ۱۴۹ خدمه دیگر سوار بر کشتی برانزویک، از بندر سانفرانسیسکو راهی یک مسافرت ۱۵ ساله دور دنیا شدند. عکسی از هنگام سوار خدمه از برانزویک گرفته شد و بر دیوار شرکت آویزان شد.
جنی همان روزهای اول از کلاید جدا شد و همراه یکی دیگر از خدمه برانزویک در جزیره هاوایی پیاده شدند. ناخدا دو نفر دیگر را همانجا استخدام کرد. کشتی همچنین از سانفرانسیسکو تا هاوائی متحمل یکسری مشکلات فنی شد که در هاوایی به آنها رسیدگی شدند. هر جزیره و هر کشوری که برانزویک توقف می‌کرد، تغییرات و تعمیراتی روی آن صورت می‌گرفتند و خدمه‌هائی پیاده و کسان دیگری سوار می‌شدند. سال هفتم مسافرت بود که ناخدا بر اثر یک بیماری فوت کرد و معاون وی ناخدا شد. شرکت کشتیرانی صاحب برانزویک یک معاونی سوار هواپیمائی کرد و در یکی از جزایر فیلیپین به برانزویک رساند.
خلاصه بعد از ۱۵ سال که برانزویک دوباره به بندر سانفرانسیسکو رسید، فقط کلاید و ناخدا از خدمه اولیه برانزویک بودند. از کارگران ۱۸ سال پیش بندر هم، چند نفری بیشتر دیگر آنجا کار نمی‌کردند. تقریبا تمام قطعات، مواد و ابزار آلات اولیه برانزویک هم عوض شده و برانزویک کشتی دیگری شده بود.
نام برانزویک همچنان بر کشتی تازه مانده است. عکس اولیه برانزویک همچنان آویزان دیوار شرکت است.


۲)
سال ۵۳ که من کلاس دوم دبستان را شروع می کردم، عمویم جورابی برایم خرید. من از فرط خوشحالی اسم آن را گذاشتم "ته‌شی" (از این به بعد تشی). تشی سهمیه جوراب سال آینده من بود. تشی را هر روز می‌پوشیدم و هر دو روز یکباری هم شب می‌شستم که تا صبح خشک شوند. علیرغم مواظبت و مراقبت ویژه‌ای که از آن می‌کردم، تشی بر اثر ساییدگی و پارگی، سه هفته بعد دو سه سوراخ پیدا کرد. با دقت خاصی سوراخ‌ها را پینه کردم. یک هفته بعد چند سوراخ دیگر پیدا کردند و باز وصله پینه کردم. تا آخر سال تقریبا تشی اولیه من فقط یک اسم بود. تماما وصله پینه بود. حتی بعضی از پینه ها هم پینه شده بودند.
وقتی که سهمیه سال ۱۳۵۴ جورابم را گرفتم، تشی را دور انداختم. از مواد اولیه و رنگ و روی تشی اولیه من، در تشی ای که داشتم پرت می‌کردم، چیزی دیده نمی شد.

۳)
یکی از آشنایان امروز من، "عمر"، سال ۱۳۵۴ از شهرستان اشنویه وارد دانشگاه تبریز شد. او در همان سال اول و تحت تأثیر مخلوطی از جنبش خودمختاری طلبانه در کردستان عراق و جنبش دهقانی در کردستان ایران و همچنین تأثیرات جنگهای چریکی مائو، چگورا و کاسترو، به همراه هسته‌ای از انقلابیون چپ کردستان، به جنبش چپ پیوست. بخشی از این هسته بعدا کومه‌له سال ۵۷ شد. تعدادی از آنها راههای دیگری رفتند. باقیمانده هسته هم که کومه له بعدی شد ابتدا جمعیت دفاع از زحمتکشان شدند. تا "جمعیت" "سازمان زحمتکشان کردستان – کومه‌له" شد، تعداد دیگری از اعضای هسته راه‌های دیگری رفتند. هر بار در باورهای سیاسی افراد باقیمانده و از جمله "عمر" هم، تغییرات جدی‌ای وارد می‌شد. کومه‌له بعدا حزب کمونیست ایران شد و کل باورهای گذشته بقیه باقیمانده‌های هسته اولیه، از جمله جنبش دهقانی، پوپولیسم، ناسیونالیسم، برخورد به زن، به مذهب، به مقوله پیشمرگایتی، و تقریبا همه چیز، مورد نقد قرار گرفتند و کنار گذاشته شدند. چند سال بعد تعداد دیگری از هسته اولیه به کمونیسم کارگری پیوستند و تعداد بیشتری از باورهای اولیه خود را کنار گذاشتند. چند سال بعدتر، بخشی از باقیمانده هسته اولیه، تحت عنوان "مستعفی" از حزب کمونیست کارگری استعفا دادند. باورهای بیشتری از باقیمانده‌های آن هسته اولیه دستخوش تغییر شدند و یا زیر سئوال رفتند. چند سال بعدتر، بخش دیگری از باقیمانده هسته اولیه، اینبار تحت عنوان "حکمتیست" به باورهای دیگری رسیدند. یکی دو سال بعدتر، اینها هفت هشت شقه شدند و هر کدام به باور دیگری رسیدند. ...

الف) آیا برانزویک ۲۰۱۷، همان برانزویک ۲۰۰۲ بود؟
ب) آیا تشی شهریور ۱۳۵۴ همان تشی مهر ۱۳۵۳ بود؟
ج) آیا "عمر" امروز، عمر ۱۳۵۴- ۱۳۵۵ است؟

شاید خواننده ای فکر کند با خواندن این مطلب وقتش تلف شد! از این بابت از او عذر می خواهم؛ اما اینها در ذهن من سئوالات جدی ای هستند که جواب بسیاری از برخوردهای افراد و نگاه ما به دنیا، امروز و دیروز و فردا را شکل خواهند داد.

۹ آوریل ۲۰۲۰

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر