۱۳۹۹ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

به مخاطبین اعضای مستعفی شورای شهر نقده


آنجا که فکر کردن متوقف می شود!
 محمد اوراز، کوهنوردی از شهر نقده بود از مادری ترک زبان و پدری کردزبان. او در میان معدود کوهنوردانی بود که تا بحال به قله اورست صعود کرده‌اند. محمد سال ۲۰۰۳ در حال کوهنوردی در کوهی در پاکستان بود که قربانی خشم سقوط یک بهمن شد و چند روز بعد در بیمارستانی در آن کشور جان باخت. در چند شهر و شهرستان کردستان و آذربایجان غربی، از جمله سنندج، خیابان و میادینی به پاس نام او نامگذاری شده اند. در شهرستان بانه در میدان کوهنورد، مجسمه‌ای از وی نصب گردیده است. اخیرا در شهرستان نقده هم، گویا مجسمه‌ای از وی نصب شده است. در اعتراض به این کار ۷ تن از اعضای ترک زبان شورای شهر استعفا داده‌اند.

ظاهرا دعوا باز هم بر سر کرد و ترک است. این موضوع، بخصوص در نقده، تاریخی دارد که بطور مشخص بعد از سر کار آمدن جمهوری اسلامی و به سر کردگی ملاحسنی آتش تخاصمات قومی تندتر شد. تا جائی که حداقل دو قتلعام دسته جمعی در روستاهای قارنا و قه‌لاتان سازماندهی شدند.
من اعضای کرد و ترک شورای شهر نقده را نمی‌شناسم. اما با آشنائی‌ای که از سیستم جمهوری اسلامی دارم، معمولا حتی کاندیدها و اعضای شوراهای شهرها را هم از هفت خان اسلامی رستم می‌گذراند. اگر حتی در گذشته مستقیما دستی در قتل و جنایتهای آن رژیم نداشته باشند، حداقل در آینده قرار است در خدمت جنایات و چپاولهای آن قرار بگیرند. این یک فاکت است. مخاطبین من هم این افراد نیستند؛ اما دوست دارم حرف دلم را به مخاطبین ترک زبانی که این نمایندگان ظاهرا نماینده آنها و با رأی آنها وارد شورای شهر شده‌اند، بزنم. اینها ظاهرا رفته‌اند آنجا که مشکلات شما را نمایندگی کنند. ما در نقده و شهر و شهرستانهایی مثل آن، هر مشکلی که داشته باشیم، یقینا جنگ کرد و ترک هیچ کدام از آنها را حل نمی‌کند. بر مشکلات عدیده ما می‌افزاید. در اتحاد نسبی ما برای حل مشکلات زیادی که رژیم جمهوری اسلامی برای ما به بار آورده است، دو دستگی ایجاد می‌کند و ما را به جان هم می‌اندازد.
جنگهای قومی برای پاکسازی افرادی منتسب به اقوام و ملتها به راه می‌افتند. در تاریخ می‌شود ده‌ها نمونه آورد که قوم پرستان و ناسیونالیستهای به اصطلاح مدافع یک قوم سعی کرده‌اند بخش وسیعی از – و یا حتی همه – مردم منتسب به قوم دیگری را از بین ببرند. جنگ بین دو قبیله توتو و توتسی در رواندا صدها هزار نفر – اگر نه میلیونها – قربانی گرفت. بخشی از توتوها که قدرت دولتی را پشت سر خود داشتند، می‌خواستند توتسی‌ها و یکی دو قبیله دیگر را پاکسازی کنند. یا هیتلر که می‌خواست نژاد “برتر” خود را ارباب دنیا کند، اول شروع به از بین بردن یهودیها کرد و میلیونها تن از آنها را در سراسر اروپا قتلعام کرد. ترکیه که می‌خواست ارامنه آن کشور را از بین ببرد، دهها هزار نفر از زن، مرد، کوک و پیر و جوان را قتلعام کرد. قتلعام صربستان که بخشی با در دست داشتن قدرت دولتی می‌خواست بخش دیگری از مردم همان کشور را پاکسازی کند. نسل کشی در برمه و غیره که هر کدام از ما می‌تواند چند نمونه دیگر از این نوع نسل کشی‌ها را اضافه کند. همه این اعمال جنایتکارانه زمانی اتفاق می‌افتند و جنایتکاران زمانی موفق می‌شوند که مخاطبین آنها قدرت درک و تفکر خود را از دست داده باشند. زمانی که در استیصال کامل، برای حل مشکلات خود راه حل غلطی را انتخاب می کنند.
اگر آدم‌ها حوصله کنند فکر کنند، احتمالا وضع دنیا طور دیگری بود. احتمالا دشمن اصلی را پیدا می‌کردند. اگر کمی تعمق کنند، می‌بینند که گرچه بعضی از ما با زبان و لهجه دیگری با پدر و مادرمان و یا با همسایه‌مان حرف می‌زنیم، اما معمولا مشکلاتی داریم که فراتر از زبان و شهر و رنگ پوستمان است. اگر بجای نقشه کشیدن برای از بین بردن همدیگر، نقشه برای یافتن یک زندگی و دنیای بهتری بکشیم، احتمالا در همیاری به این هدف نزدیکتر شویم تا اینکه بخواهیم همدیگر را نابود کنیم.
اگر کمی تعمق کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که همه انسانها برابرند و رنگ، نژاد، ملیت، جنسیت و غیره در مقابل انسان بودن فرد حاشیه‌ای هستند تا کسی بخواهد کسی را بخاطر یکی از آنها مورد تبعیض، چه ضمنی و چه صریح، قرار بدهد. به این نتیجه می‌رسیم که چه احمقانه است بخواهی کسی را بخاطر تکلم به زبان دیگری و یا بخاطر باور به خدا و مذهب دیگری از بین ببری! چه احمقانه است که بخواهی کسی را که دو روستا آنطرف روستای تو زندگی می‌کند به همین خاطر، بله دقیقا به همین خاطر، از بین ببری! چه احمقانه است که بخواهی کسی را فقط بخاطر اینکه در محله “ترک نشینان” و یا “کردنشینان” شهر زندگی می‌کند از بین ببری! چه احمقانه است بخواهی کسی را بخاطر پرستیدن فردی به نام عمر که ۱۴۰۰ سال پیش در سرزمینی بسیار دور زندگی می‌کرده را از بین ببری؛ چرا که خودت فرد دیگری به نام علی را می‌پرستی، که او هم همان زمان و در همان سرزمین زندگی و جنایت می‌کرده!
هر وقت به راسیسم، قوم و نژادپرسی فکر می‌کنم، بیشتر به این نتیجه می‌رسم که اگر آدم‌ها فکر کنند، چیزهایی را در دیگران می‌بینند که مهم‌اند. اگر فکر کنیم جدا از اینکه فرد به چه زبانی حرف می‌زند، رنگ پوستش چیست، به کدام مذهب باور دارد، با چه کسی می‌خواهد همخواب باشد، به مواد مخدری اعتیاد داشته باشد یا نه، و غیره، همه ما یک وقت روز و تحت شرایط خاصی احساس گرسنگی می‌کنیم. همه در روز سرد احتیاج به لباس گرم داریم. شما دو نفر منتسب به کرد و ترک را در زمستان بدون لباس کافی در کوهی رها کنید، هر دو از سرما خواهند مرد. همه هنگام خستگی احتیاج به استراحت داریم. همه به کار و امرار معاش فکر می‌کنیم. همه می‌خواهیم خانه و کاشانه‌ای داشته باشیم. همه، کسانی را در زندگی دوست داریم و از کسانی پرهیز می‌کنیم. اگر به کسی چاقویی فرود آوریم، خون او هم قرمز است. همه فرزندانمان را دوست داریم. همه یک ویژگی عامی داریم که اهمیتشان در انسان بودن ماست.
اما؛ آنجا که فکر کردن متوقف می‌شود به نژاد “برتر” خودمان، به قبیله و مذهب “برتر” خودمان، به قهرمانان “برتر” خودمان که جانی‌ترند، به اختلافاتمان که همیشه جزئی‌اند، بیشتر فکر و برجسته می‌کنیم؛ و دشمنی‌مان با دیگران را بر مبنای آن اختلافات می‌تراشیم.
پس بهتر است که فکر کنیم و کمی هم عمقیتر فکر کنیم! 
۲۰ آوریل ۲۰۲۰ 
ایسکرا  ۱۰۳۷

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر