درست زمانی که فرشگردیها و شاهپرستان متوسل به
بدترین حملات سکسیستی و زن ستیزانه به کمونیستها شدند و حزب کمونیست کارگری در
محکوم کردن آن اطلاعیه داد، مهرنوش موسوی تمام نوک تیز حمله خود و دیگر ضد
کمونیستها را متوجه این حزب کرد. ادعا میکند که من، ناصر اصغری، به وی گفتهام
"هرزه"! خودم هر چه گشتم، مثل همه کسانی که این مدت دنبال این گفته از
ناصر اصغری گشتند، چنین چیزی پیدا نکردم. او در مقابل اصرار دوستانی که از او
پرسیدند ناصر کجا چه گفته است؛ نه توانست آدرس بدهد و نه توانست نقل قول کند.
چرا!؟ برای اینکه عمارتش را روی دروغ و مظلومنمائی خودش بعنوان یک زن! پایهریزی
کرده است. او سالها پیش جائی به علی جوادی گفته بود که آدمی که در سیاست به دروغ
متوسل شود، پتانسیل هر نوع توطئه دیگری را نیز در خود حمل میکند. در مورد خودش چه
فکر میکند را جوابش را خود ایشان میداند!
سئوال این است که ناصر اصغری کجا کلمه
"هرزه" را بکار برده است؟ در نوشتهای تحت عنوان "قاسم سلیمانی و
اکابر" نوشتم: "از آوردن این
نقل قول بلند، از همه خوانندگان عذر میخواهم، اما اینجا خواستم خواننده را به
متنی که تعدادی آدم علاف، بعضا هرزه و ترول حول این مثال به راه انداخته بودند،
ببرم." مهرنوش موسوی چند دقیقه بعد نوشت: "ناصر اصغری به من گفته
هرزه" چرا که در فارسی هرزه به زن میگویند و من زن هستم و در نتیجه به من
گفته شده هرزه! و شروع کرد دهها بار نوشتن: "تو
گوه میخوری"، "دیگر از این غلطها نکنی" و "جاسوس است"
و غیره. هر مطلبی را هم که باز در این باره نوشت، عکس حمید تقوائی را گذاشت و شروع
کرد به فحش دادن به من، به حمید و به کل حزب کمونیست کارگری! من حقیقتا از آن روز
تا به حال آن مطلب را چندین بار مرور کردهام و هر چه گشتم، گرچه
چندین غلط املائی، تایپی، دستوری و گرامری
را دیدم و اصلاح کردم، اما هیچ کلمهای با هیچ زبانی ندیدم که
معنای "مهرنوش موسوی" را بدهد.
اما کل بحث اینکه ناصر اصغری یکهو از نظر مهرنوش
موسوی شبه جاسوس از آب در آمد از کجا شروع شد خودش روایتی دارد. من در نوشتهای با
عنوان "چپ و اوکرائین" مثالی آوردم و آنجا اسم قاسم سلیمانی هم در آن
مثال آمد. تا آن زمان فکر میکردم، بقول فارسی، در مثل و مثال مناقشه نیست، اما
متوجه شدم که نه تنها هست، بلکه دنیا را میتواند روی سر آدم خراب کند!
من بالاخره اینجا بگویم که ناصر اصغری با یک
پرونده سیاسی کاملا باز و روشنی که بیش از چهل سال است با رژیم جمهوری اسلامی
درگیر مبارزه است و حداقل ۱۰۰۰ نوشته سیاسی دارد، میتواند دو، سه و یا ده تا
اشتباه هم بکند. دیکته نوشته نشده، اشتباه هم ندارد. یک آدم سیاسی با سابقه بیش از
۴۰ سال مبارزه کمونیستی بر علیه رژیمی هار، که در صدها آکسیون شرکت داشته، در صدها
عرصه فعالیت سیاسی شرکت داشته، میتواند چند اشتباه هم داشته باشد! بکار بردن کلمه
هرزه در آن نوشته اشتباه بود. کلمه هرزه، برخلاف نیت و منظور من در آن نوشته،
مفهوم تحقیر زن، توهین سکسیستی و
مردسالاری را به ذهن متبادر میکند و اگر مهرنوش و یا هر کس دیگری این
استنباط را کرده است من از این بابت از او و از همه عذر میخواهم.
***
بالاخره این بحث ما– که کسی فحش داده و جرمی
مرتکب شده – ظاهرا یک طرف دارد. ظاهرا مهرنوش موسوی حق دارد هر چه خواست به دیگران
بگوید، اما کسی حق ندارد نوشتهای بنویسد و مثالی بزند و یا کلمهای استفاده کند
که ایشان را خوش نیاید. اگر هم چنین جرمی از کسی مثل ناصر اصغری سر زد، هر چه دیدی
خودت مسئولی!
با یک مثال از من، در جواب یکی که از من دفاع
کرده بود، نوشته است؛ "همین جمله را
بگیر برو جلو میرسی به جمهوری اسلامی". حالا از نظر این آدم بی پرنسیپ، امتداد یک جمله شد
جمهوری اسلامی!؟ در کامنتی درباره میلاد رسائی منش نوشته بود: "جاسوس دو طرفه
است!" در مورد مجید آذری نوشته بود کادر نفوذی حزب توده در حزب است! ظاهرا هر
کس با نظر ایشان مخالف است توده ای و جاسوس و نفوذی است! منصور حکمت "دریغ از
یک جو شعور" را در مورد همین نوع اتهامزنی ها نوشت!
در کنار چندین مثال دیگر در مثالی که من در مورد
قاسم سلیمانی زده بودم، نوشتم: "فرض کنید با
همسرتان به جرم قهقه و خندیدن توسط داعش دستگیر شدهاید و فردا در
میدان شهر گردنتان را میزنند. قاسم سلیمانی پیدا شد و میخواهد، به هر دلیلی،
نجاتتان بدهد. نمیدانم کدام یکی از شما خوانندگان این یادداشت آن کمک را رد خواهد
کرد." ببینیم
مهرنوش موسوی چگونه آن را تفسیر میکند: "ناصر اصغری عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری رسمن و علنن در صفحه خود از ق.
سلیمانی دفاع و او را به عنوان کمک کننده مردم تبلیغ کرده است."
من مثالی زدهام از بدترین و منفورترین کاراکتری
که به ذهنم میرسیده که متدی را توضیح بدهم ولی او نتیجه میگیرد: "این حرف علی خامنهای است." و سپس فحش میدهد: "چطور ممکن است یک مخالف نظام، نه یک مخالف عادی، یک عضو کمیته مرکزی حزبی
کمونیستی همچون گوهی بخورد؟" و در ادامه میگوید: "محال ممکن است از دهن یک کمونیست و یک مخالف نظام همچون کثافتی خارج بشود. ...
تبلیغ این تروریست کتلت شاخ و دم ندارد، دفاع از این جانی مگر بیشتر از این
چیزهاست؟ فقط کم مانده عضو کمیته مرکزی عکس سلیمانی را روی پروفایلش بزند. والا
اگر اینجوری پیش برود باور کنید حتی شاهد اینم خواهیم بود." ابتدا بگویم که من عضو کمیته مرکزی
نیستم. حتی عضو مشاورین کمیته مرکزی هم نیستم. مهرنوش موسوی یا میداند و دروغ میگوید
و یا نمیداند که میتوانست سری به سایت حزب بزند و بفهمد و از جهل خودش بیرقی
برای حمله به کمیته مرکزی حزب نسازد. حالا ببینید که این آدم باشرافت چه نتیجه
گیری کرده است: "به نظر من ناصر اصغری این
حرف را عمدی زده است. ناصر اصغری از دستش در نرفته، گذاشتن این پست تست است. ناصر
اصغری میخواهد با این پست ثابت کند که از میلاد گیت در
این حزب میتوان فراتر رفت."
میدانید این چه جریانی است که مهرنوش موسوی
امروز اینجوری دربارهاش حرف میزند؛ بی در و پیکر میخواند و رهبری آن را به
"تست کردن در دفاع از جمهوری اسلامی و خامنهای و قاسم سلیمانی" متهم میکند؟
حزب کمونیست کارگری ایران است. حزبی که در تمام طول عمر بیش از ٣١ سالش یک لحظه
نگذاشته جمهوری اسلامی به آرامش دست به جنایتی بزند. به راحتی زنی را اذیت کند. با
خیال راحت دستمزد کارگری را سر موقع نپردازد. با خیال راحت زندگی جوانی را تباه
کند. حزبی که جمهوری اسلامی مجبور شد سخنگویش را جلوی دوربین بفرستد و بگوید که
این حزب سازمان دادن اعتراض است. حزبی که فعالینش در سرما و گرما در گوشه و کنار
این دنیا فریاد زنان مثل سکینه آشتیانی و کبرا رحمانپور و دهها زن رها یافته از
مرگ و سنگسار را به گوش جهانیان رساند. حزبی که فریاد کارگر نفت در مختنق ترین
دوره سیاسی ایران بود. حزبی که همین امروز صدای کارگران نفت و پتروشیمی است. صدای
معلمان و بازنشستگان. صدای همه سرنگونی طلبانی که امیدی به آینده دارند. حزبی است
که دست هزاران پناهنده را گرفته و از دیپورت و بازگشت به جهنم جمهوری اسلامی نجات
داده است. حزبی که فعالینش بلندگوی زندانیان سیاسی هستند. حزبی که فعالین و اعضایش
در کمال نداری دست در جیب میکنند و کارگران و مردم شریف از ایران در کمپین مالیاش
شرکت میکنند تا تلویزیون کانال جدید، صدای بیصدایان، خاموش نشود.
مهرنوش موسوی به حزبی میتازد که در مقابل
آلترناتیوهای دست راستی، در مقابل فرشگرد و رضا پهلوی و مجاهدین، امید کارگران و
زنان است. مهرنوش موسوی، یک آدم بیپرنسیپی است که فکر میکند وجود خودش فرای صدای
زندانیان سیاسی است. فرای صدای جنبش سرنگونی طلبی است. مهرنوش موسوی اما کور
خوانده است. این حزب بزرگ و بزرگتر میشود و جمهوری اسلامی را میاندازد و بار
دیگر امید به خانه مردم میآورد.
مهرنوش موسوی از سرنوشت دشمنان پیشین حزب
کمونیست کارگری چیزی نیاموخته است. تاریخ دو بار تکرار نمیشود؛ اگر بشود بار دوم
در شکل کمدی خواهد بود.
۱۵ ژوئن ۲۰۲۲