۱۳۹۳ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

كارگران صاحب جامعه هستند


ایسکرا: کارگران خواستها و مطالبات زیادی برای طرح در روز جهانی کارگر دارند که در بخشهای قبلی این میزگرد به مهمترین آنها پرداختیم. اما هر سال شاهد طرح مطالبات اجتماعی بخشهای محروم جامعه در سطحی وسیعتر و در بیانیه ها و قطعنامه تشکل‌های کارگری بوده‌ایم که جنبش کارگری و تشکل‌هایش بدرست بعنوان صاحب جامعه و در دفاع از این خواستها ظاهر شده‌اند. شما اگر بخواهید بر این خواستهای عمومی و اجتماعی مردم تاکید مجددی داشته باشید این مطالبات را چگونه بر می شمارید؟

 

ناصر اصغری: همانطور كه در جواب به سئوالات پیشین هم گفتم، تعدادی از مطالبات مطالبات همیشگی كارگران بوده و تا بحال بیجواب هم مانده اند كه كارگران حتما باید آنها را باز هم مطالبه كنند. مثل افزایش دستمزدها طوری كه یك زندگی انسانی را تأمین كند. بیمه بیكاری مكفی، امنیت شغلی، آزادی تشكل‌های مستقل كارگری و غیره. اما مطالباتی هستند كه بقول شما مطالبات كل جامعه هستند و كارگران هم بعنوان رهبران و صاحبان این جامعه باید آنها را در روز جهانی كارگر مطالبه كنند. مثل آزادی بیان، آزادی پوشش، دفاع از محیط زیست، برابری كامل زنان و مردان، لغو حكم ضدانسانی اعدام، دفاع از كرامت انسانی سالمندان و كودكان، دفاع از حق آزادی و برابری كامل برای پناهندگانی كه در ایران زندگی می كنند، نخواستن ماجراجوئیهای جنگی مثل تروریسم اسلامی و هسته‌ای كه تحریم‌ها را به دنبال داشته، جدائی دین از دولت، اخراج پاسداران و آخوندها و دیگر پادوهای رژیم از مدارس و دانشگاهها، آزادی كلیه زندانیان سیاسی، جدائی كامل دستگاه قضائی از دولت و آخوند جماعت. اینها صرفا نكاتی نیستند كه وقتی ما در بیانیه هایمان می آوریم بعنوان نكات تزئینی و یا لوكس و به اصطلاح چپ نشان دادن خودمان این كار را می كنیم. خیر. وقتی كه جامعه ای آزاد داشته باشیم اول از همه كارگران از آزادی بیشتری برخوردار خواهند بود. وقتی كه بتوانیم آزادی بیان را به دولتی تحمیل كنیم، كارگران امكان آزادی اعتصاب و تشكل و بیان و غیره را می یابند. وقتی كه سالمندان و بازنشستگان از یك زندگی انسانی شایسته برخوردار می شوند، كارگر بعنوان كسانی كه آینده بازنشستگی در انتظارش است خیالش راحت می شود كه اگر فردا سالمند و بازنشسته شد زندگی اش انسانی و تأمین خواهد بود. اگر آزادی پوشش در جامعه به رسمیت شناخته شد، كودكان مان فرصت می كنند شاد باشند و شاد بپوشند. وقتی كه آخوند جماعت از مدارس گورشان را گم كنند، كودكان ما مجبور نیستند كه ترهات مذهبی یاد بگیرند. برابری زن و مرد، یعنی برابری همه انسانها در زندگی و در برابر قانون و غیره. یعنی عدم دست درازی به جان و آزادی زنان كه در ایران زن اصلا انسان بحساب نمی آید. دفاع از حقوق شهروندی پناهندگانی كه در ایران زندگی می كنند، یعنی انسان صرفنظر از اینكه كجا بدنیا آمده، صرف انسان بودنش باید برابر باشد و از هرگونه تعرض به امنیت و شان انسانی اش در امان باشد. لغو حكم اعدام یعنی دفاع از جان انسان و گرفتن حربه ایجاد رعب و وحشت در جامعه از دولت.

اینها نكاتی هستند كه كارگران عملا و هر جائی كه فرصت كرده اند خواهان آن بوده اند. در برابر دست درازی دولت به آزادی و رفاه، به سركوب كارگران و زندانیان سیاسی مقاومت كرده اند. شما در چند سال گذشته هیچ بخشی از جامعه را نمی بینید كه به اندازه جنبش كارگری و فعالان و نهادهای این جنبش از حقوق انسانی كودكان، زنان، سالمندان و كارگران افغانستانی دفاع كرده باشد. هیچ بخشی از جامعه را نمی بینید كه در اعتراضش به اندازه اعتراضات كارگران خواهان عدم دست درازی رژیم به جان و مال و امنیت زنان، كودكان و كل جامعه بوده باشد. "انرژی هسته ای" نخواسته است. در برابر ماجراجوئی جنگی رژیم، خواهان رسیدگی به رفاه كل جامعه بوده. در برابر كمك به تروریسم اسلامی در منطقه، خواهان رسیدگی به وضعیت جامعه بوده است. كارگران و رهبران كارگری امسال هم باید بعنوان رهبران كل جامعه و بعنوان آلترناتیو این رژیم، مطالبات كل جامعه را مطرح كنند و جامعه را حول این مطالبات دور خود گرد آورند.

(ایسكرا ٧٢٤)

جنبش كارگری؛ دو گرایش و یك پدیده


جنبش كارگری ایران امسال هم در روبرو شدن با مسئله حداقل دستمزد، بار دیگر با تلاش و تقلای دو گرایش اصلی راست و چپ در جنبش كارگری روبرو بود. امسال اما پدیده دیگری نیز در كنار این دو گرایش درون جنبش كارگری تقلاهایی كرد كه لازم است به بهانه تلاش برای افزایش دستمزد كارگران، نگاهی عمومی و كلی به این دو جنبش و آن پدیده جانبی بیاندازیم.

گرایشات راست و چپ از گرایشات قدیمی درون جنبش كارگری بوده اند و فعالین كارگری و همچنین كسانی كه جنبش كارگری را دنبال می كنند تلاشهای این دو گرایش را بخوبی از هم تفكیك می دهند. از برخوردشان به قوانین دولتی، از نگاهشان به دخالت توده كارگر، از نوع تشكلی كه برایش تلاش می كنند و غیره. اما آن پدیده كه از آن سخن به میان آمد، كسانی هستند كه درباره جنبش كارگری حرف زده و می نویسند و عمدتا از مقولات گرایش چپ استفاده می كنند؛ اما به قول معروف راهنمای چپ می زنند منتها به راست می پیچند. چنین افرادی را در درون خود جنبش كارگری نمی توان یافت. این پدیده مشكلش مشغله كارگران نیست، مشكلش با فعالین گرایش چپ جنبش كارگری است. در جنبش كارگری فعال كارگری یا به گرایش راست متعلق است یا به گرایش چپ. این طیف سوم كسانی هستند كه در بیرون از جنبش كارگری به توده كارگران و مخاطبینشان دستوراتی دارند كه معمولا هیچ كس هم به این دستورات توجهی نمی كند. در پائین به موضعگیریهای این طیف سوم، كه من به آن "خانه نشینان" می گویم، خواهم پرداخت و سعی خواهم كرد نشان دهم كه گرچه ظاهرا مواضع نسبتا متفاوتی هم می گیرند، اما در گوشه بیربطی در سیاست قرار گرفته‌اند و موضعگیریهای آنها، نهایتا به سیاست گرایش راست درون جنبش كارگری كمك می كند.

در ایران ما با نهادهای دست ساز دولت اسلامی هم مثل خانه كارگر، شوراهای اسلامی كار، انجمن‌های صنفی كارگران و اتحادیه های دست ساز دولت نیز روبرو هستیم كه گرچه هر كدام از این نهادها تعدادی از كارگران را هم در خود می توانند اینجا و آنجا متشكل داشته باشند، اما به آنها با هیچ معیاری نمی توان "تشكل" كارگری، حتی نوع زرد آن هم گفت. اینها عمدتا نهادهای از جمهوری اسلامی هستند كه هدف اولیه و اصلی شان كنترل كارگران و دفاع از كیان رژیم اسلامی است. مثلا اولیاء علی بیگی كه در رأس شوراهای اسلامی كار قرار دارد در گفتگویی با ایلنا می گوید: "بنده ی علی بیگی ابتدا سرباز ولایت هستم و در مرحله ی دوم از حقوق کارگران دفاع می کنم. حفظ نظام از خواندن نماز هم واجب تر است." خانه كارگر در قطعنامه خود در نشست سراسری سال ٢٠١١ می آورد: "حفظ نظام جمهوری اسلامی ـ پیروی از ولایت فقیه و استمرار راه شهدای انقلاب و امام راحل و پایبندی به قانون اساسی از اصول جدایی ناپذیر جامعه کارگری است و جامعه کارگری همانطور که تاکنون اثبات کرده پای آن خواهد ایستاد." و یا علی ربیعی كه از اعضای شورای مركزی "خانه كارگر" رژیم است، امنیتی ترین وزیر امنیتی ترین كابینه تا بحال رژیم اسلامی است. وی هم به ایلنا می گوید: "اعتراضات صنفی كارگران از جنس اعتراضات سال ٨٨ هستند". و البته كه این كابینه امنیتی سرهم می شود كه با این "فتنه" مبارزه كند. این چند نمونه را به این خاطر آوردم كه خانه كارگر و زیرمجموعه های دور و نزدیك آن با هیچ معیاری تشكل كارگری نیستند و در اساسنامه آنها و شرط عضویت و كاندیداتوری در آنها "التزام عملی به ولایت فقیه" است.

 

گرایش راست

گرایش راست درون جنبش كارگری كه به آن سندیكالیسم هم گفته می شود، جدا از تشكل‌ها و فعالین شناخته شده ای كه در هر كشوری دارد، یك خط منسجم سیاسی است كه خودش را در چهارچوب قوانین مملكت مربوطه تعریف می كند. برخلاف گرایشات رادیكال در جنبش كارگری كه مشكل "اصول"ی با قانون و دولت دارد، سندیکالیسم اما قانون، بازی در چهارچوب قانون، و قانونگرائی را جزو "اصول" پایه‌ای خود میداند. سندیكالیسم بازوی کارگری یک جنبش وسیعتری است که آلترناتیو اقتصادی برای کل جامعه دارد و به سیستم اداری خاص خود نیز نیاز دارد. این گرایش چه آنجائی كه شاخه‌ای از احزاب سوسیال دمكرات و سوسیالیست شدند و چه آنجائی كه مثل آمریكا سیاست امكانگرائی (پراگماتیسم) را در شكاف بین دو حزب دمكرات و جمهوریخواه به پیش گرفتند، كلا یك افق و جهان بینی را به پیش می‌بردند: كه اساس جامعه سرمایه داری و رابطه موجود بین کارگر و سرمایه دار و استثمار و تقدس مالکیت را میپذیرد و آن را مفروض میگیرد. با این فرض، برای اینکه کارگر شرایط كاری بهتری داشته باشد تلاش میکند کارگر نیروی کارش را به سرمایه دار در این چهارچوب مفروض گرفته شده بهتر بفروشد. بهتر شدن وضع كارگر را در همزیستی مسالمت آمیز با سرمایه داران و بهتر شدن وضع سرمایه دار می‌بیند و در نتیجه بجای اینكه موقعیتهای بحرانی كه سیستم سرمایه داری بوجود می‌آورد، این سیستم را مسئول این وضعیت بداند، آن را مربوط به همه می‌داند و كارگران را به همكاری برای رفع بحران فرا می‌خواند كه همیشه بار بحران بر دوش كارگران می‌افتد.

این خط در عین حال می خواهد چنین جلوه دهد كه به سیاست كاری ندارد و فقط از منافع اقتصادی كارگران دفاع می كند. گرچه در جائی مثل ایران وقتی كه زیر فشار گرایش چپ و كمونیستها قرار می گیرد سندیكالیستها قوانین کشورهای دمكراتیك تر را نشان مخاطب می دهند، اما در خود ایران هم دو قدم از قوانین اسلامی فراتر نمی روند. در همان کشورهای دمكراتیك تر سندیكالیستها كه از رهبران سندیكا، فدراسیون و كنفدارسیونهای كارگری هستند، خود از رهبران احزاب سوسیالیست و سوسیال دمكرات كشورهای مربوطه نیز هستند. رأی، منابع و فشار كارگران كه در اختیار این نهادهای كارگری قرار می گیرند، ابزارهایی برای جلو بردن اهداف سیاسی احزاب نامبرده هستند.

در خود ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی هم، هیأت مؤسس سندیكاهای كارگری كه فعالین گرایش راست جنبش كارگری در این نهاد گرد آمده اند، همیشه دنبال كسانی چون صفدر حسینی، حسین كمالی، مصطفی معین و چنین جانورانی بوده است. حسین اكبری هم كه سخنگوی هیأت مؤسس سندیكاهای كارگری است، از نزدیكترین افراد به نهادهای دست ساز دولت است و زیر پوشش "نقد كارگری" تندترین حملات را بعد از علیرضا محجوب و حسن صادقی متوجه سندیكای كارگران واحد كرده كه چرا از چهارچوب قانون پایش را فراتر گذاشته است!

فعالین گرایش راست حتی پا را از قوانین نانوشته رژیم اسلامی هم فراتر نمی گذارند. مثلا مازیار گیلانی نژاد، یكی از چهره‌های شاخص گرایش راست درون جنبش كارگری می‌گوید: "کارگران فلزکارمکانیک جز با رسانه‌های داخلی از جمله ایلنا و روزنامه  کار و کارگر، قائل به مصاحبه با رسانه های غیر نیستند. این سیاست ماست." حسین اكبری هم در یكی از همان "نقد"هایش به سندیكای واحد می نویسد: "کثرت مانورهای تبلیغاتی به جا و نا به جا و مصاحبه های فراوان با رسانه هایی که از نظر مردم بی اعتبارند و با بودجه کنگره امریکا فعالیت می کنند و یا مصاحبه مستقیم با صدای امریکا ..." فكر نكنم مصاحبه نكردن با رسانه‌های غیر از رسانه‌های رژیم اسلامی در هیچ قانونی نوشته شده باشد.

از ویژگی‌های گرایش راست جنبش كارگری عدم دخالت توده كارگران و یا اعضای تشكل‌های كارگری در سوخت و ساز روزانه این تشكل‌هاست. چانه زنی و به توافقی از بالای سر كارگران رسیدن با كارفرما، كمال دخالت دادن كارگران از جانب این گرایش است! تشكل مورد نظر سندیكالیستها، كه معمولا سندیكاست یك تشكل صنفی كارگران تعریف می‌شود و مسائل بیرون از چهارچوب محیط كار را مسائل مربوط به آن تشكل تعریف نمی‌كنند. مشكل كارگر بیكار و خانواده كارگری مشكل سندیكالیست و رهبر سندیكای كارگری نیست. برای این گرایش موضوع قبل از هر چیزی، منفعت شخص كارگر از سر صنفی گرائی است. سندیکالیسم، طبقه کارگر را نه بعنوان یك طبقه، بلكه بعنوان مجموعه‌ای از اصناف میداند که هر کدام از این صنفها را در سندیکائی متشکل میکند كه اینها منافعشان ربطی به همدیگر ندارد. در بهترین حالت دفاع از منافع آن صنف در برابر دنیای بیرون از آن است.

درباره گرایش سندیكالیستی زیاد می شود گفت كه من توجه خوانندگان علاقمند را به مصاحبه مفصل "گرایشات درون جنبش كارگری" (كارگر كمونیست ١٩١، ١٩٣ و ١٩٥) جلب می كنم.

 

پدیده موعظه كنندگان خانه نشینی

طیفی از نویسندگانی هم در چند سال اخیر پیدا شده اند كه كارشان شده موعظه به كارگران برای دعوت به خانه نشینی. پرداختن به اینها فقط از آنجا كه در هر مورد كه كارگران و یا توده وسیعتری به خیابان آمده و اعتراض می كنند، جلو می آیند و شروع به شلوغ كردن می كنند، اهمیت پیدا می كند. در هیچ جنبشی جا پائی ندارند. اما همچنانكه بالاتر گفتم، از آنجا كه راهنمای چپ می زنند، لازم است كه به راست چرخیدن آنها را نشان بدهیم. این طیف بخصوص در چند سال اخیر و مشخصا به دنبال اعتراضات توده ای سال ٨٨، هر اعتراضی را به صرف اینكه نمی توانستند كسی را بیینند كه با كارگر دستان پینه بسته ذهنیت آنها شباهتی داشته باشد، تخطئه كردند. قبلا و به مناسبتهای مختلف به متد مضحكی كه این طیف پیشه كرده است پرداخته ایم و اینجا همراه با اشاره‌ای كوتاه به متد عمومی آنها، روی جنبش افزایش حداقل دستمزد تمركز خواهم كرد.

ظاهر متد اینها اینگونه است كه كارگر فقط باید انقلاب كارگری بكند و در هیچ اعتراض و انقلاب دیگری نباید دخالتی بكند! كه كارگر اگر با تشكل كارگری خود كه رهبری آن دست كارگران كمونیست است جلو صحنه نباشد، هر كاری كه كرد یا به جیب ناسیونالیستهای اقوام مختلف می رود و یا برای بازگشت به دوران خمینی سرباز بی جیره و مواجب شده است. اگر این طیف ندید كه كارگر یكراست سراغ خود مسئله نرفته، پس خانه نشینی ضررش كمتر است! انگلس در مقدمه‌ای كه بر "جنگ داخلی در فرانسه" ماركس نوشته، جواب اینها را خوب داده است. می نویسد: "بورژوا ـ لیبرالهای اپوزیسیون پارلمانی مهمانی هایی برپا كردند كه طی آنها خواستار تحقق اصلاح در قانون انتخابات شدند. اصلاحی كه می بایست سلطه حزب آنها را تضمین كند. آنان كه در مبارزه خود با حكومت بیش از پیش ناگزیر بودند به مردم متوسل شوند مجبور شدند گام به گام تسلیم قشرهای رادیكال و جمهوریخواه بورژوازی و خرده بورژوازی شوند و میدان را برای آنها باز بگذارند. ولی پشت سر این جماعت كارگران انقلابی قرار داشتند و آنان از سال ١٨٣٠ به این سو استقلال سیاسی بیشتری از آنچه كه به فكر بورژواها و حتی جمهوریخواهان می رسید به دست آورده بودند. كارگران به پیكار در كوچه و خیابان روی آوردند. لوئی فیلیپ فراری شد و موضوع اصلاح قانون انتخابات نیز با او به فراموشی سپرده شد." قبلا در نوشته "انقلاب، تشكل توده ای و تحزب كمونیستی" به تفصیل نشان دادم كه در هر انقلابی، و بخصوص با مثال از انقلابات ١٨٤٨ فرانسه، ١٩٠٥ و ١٩١٧ اكتبر، توده های انقلابی و از جمله كارگران، به نزدیك و دم دست ترین رهبران كه خود هنوز بخشی از دستگاه حكومتی هستند روی می آورند و در مسیر مبارزه و اعتراض و انقلاب، متوجه می شوند كه این "دم دست ترین رهبران" خود باید موضوع انقلاب و سرنگون شدن باشند. این موضوع در همه انقلابات كلاسیك و معاصر هم، تجربه شده است. منتها مرغ طیف خانه نشین یك پا دارد. "كارگر اگر انقلاب كارگری نكرد، خانه نشینی ضررش كمتر است!"

بر سر تلاش و مبارزه كارگران برای افزایش دستمزد، هیچ طیفی، حتی شوراهای اسلامی كار و انجمن‌های صنفی كارگران هم به اندازه طیف خانه نشین لجن پراكنی نكرد. تومار ٤٠ هزار امضاء را بعنوان یك سیاست "راست" معرفی كردند و با نشان دادن آن، كارگران را به سیاست همیشگی خود، یعنی خانه نشینی دعوت كردند. اینها كه از ده سال پیش، یعنی از سال ٢٠٠٤، تا كنون هر از چندگاهی كمپینی بر علیه انحلال تشكل و نهادهای موجود كارگری به راه انداخته اند، بر سر راه تلاش كارگران و فعالین كارگری در دو سال گذشته برای افزایش دستمزد از هیچگونه خرابكاری‌ای دریغ نكردند. ابتدا با بهانه های مختلف كمپین تومار ٤٠ هزار امضاء و هماهنگ كنندگان آن را زیر ضرب گرفتند و سپس با "غیرواقعی بودن مطالبه ٢ میلیون تومان" این خرابكاری را تكمیل كردند.

یكی از تئوریزه كنندگان خانه نشینی ابتدا با مسخره كردن تلاش و فعالیت فعالین كارگری با در گیومه قرار دادن "جنبش" افزایش دستمزد، رهنمود می دهد كه: "اما چگونه میتوانیم جنبشی را بر سر افزایش دستمزد و یا تعیین سطح دستمزد سالانه در همین شرائط که طبقه کارگر از تشکلهای مستقل خود محروم است، سازمان دهیم. در این مورد هیچ راهی به جز سازماندهی برای این حرکت، آنهم سازماندهی که منطبق با وضعیت فعلی جنبش کارگری باشد وجود ندارد. هیچ راهی به جز اینکه فعالین و رهبران اعتراضی محلهای کار قدم پیش بگذارند و از طریق مجمع عمومیها در محیط کارها خواست مطالبه افزایش دستمزد را اعلام کنند وجود ندارد. کار و فعالیت کانونهای فعالین کارگری که امروز وجود دارند در صورتی ثمربخش میباشد که بتوانند تعداد هر چه بیشتری از کارگران معترض و فعال را در محیطهای کار قانع کنند تا قدم پیش بگذارند. آنها را برای امر سازماندهی جنبش برای تعیین سطح دستمزد بسیج کنند. یعنی این کانونها میتوانند کاتالیزور یک حرکت وسیع شوند. خود این کانونها با نیروی تشکیلاتی خود نمیتوانند ذره ای بر امر مبارزه کارگری و مبارزه بر سر دستمزد موثر باشند." حكمت نوشتن این پاراگراف این است كه ایجاد شبهه كند فعالینی كه مشغول تلاش برای سازمان دادن كمپینی برای افزایش دستمزد هستند، در فكر سازماندهی كارگران و ایجاد مجامع عمومی نیستند. كه این تلقین را ایجاد كند كه این فعالین خود عامل سد كردن سازمانیابی كارگران هستند. واقعیت امر اما این است كه فعالین و نهادهای كارگری یك دم از متحد كردن و در هم گذاشتن دست فعالین كارگری در محیطهای كار باز نایستاده اند. یك دم از سازمان دادن كارگران غفلت نكرده اند. اگر امر ناكافی بودن حداقل دستمزدها به سطح تلویزیون جمهوری اسلامی و دیگر رسانه های این رژیم كشیده می شود، تحت فشار و فعالیت همین فعالین و نهادهای كارگری بوده است. اگر علی ربیعی را برای سركوب جنبش كارگری وزیر كار می كنند، زیر فشار فعالیتهای روزمره همین فعالین و رهبران كارگری بوده است. اگر امروز بخاطر هر مسئله ای در درون جنبش كارگری رسانه‌های داخلی و خارجی سراغ فعالین این نهادها می آیند، بخاطر فعالیت چشمگیر آنها و زیر فشار فعالیتهای روزمره و عملا رهبر جنبش كارگری شدن همین فعالین و كانونهای كارگری بوده است. كسی كه نمی داند مجمع عمومی خوردنی است یا پوشیدنی، مواردی را كه ذكر كردم را هم نمی تواند متوجه بشود. نمی تواند متوجه این بشود كه در كنار تلاش برای رسانه‌ای كردن و به سطح جامعه بردن موقعیت معیشتی كارگران، همین فعالین كارگری و كانون و نهادهای كارگری تلاشی هركولی كردند كه مجامع عمومی كارگران هم شكل بگیرند و كارگران اعتراضات خود را به خیابان و جلوی نهادهای دولتی و از جمله مجلس اسلامی و نهاد ریاست جمهوری اسلامی هم بكشند. مسئله اما به طور ساده تخریب تلاش كارگران و فعالین كارگری است؛ وگرنه چه تناقضی بین فعالیت در هر دو عرصه‌ای كه یكی ظاهرا به عرش اعلا كشیده می شود و دیگری مورد بی لطفی قرار می گرد، وجود دارد؟!

به استدلال اسد گلچینی، یكی دیگر از نظریه پردازان این طیف نگاهی بیاندازیم. او در نوشته‌ای با عنوان "کارگران و دو نظریه در مساله افزایش حداقل دستمزدها، کدام راه را باید رفت" می‌نویسد: "مبارزه برای افزایش دستمزدها و تعیین حداقل دستمزدها در هر شرایط تا هم اکنون و بنا بر سوخت و ساز فروش و خرید نیروی کار تابع یک زورآزمایی برای هر دو طرف و سازمان یافته و سیستماتیک در یک جامعه سرمایه‌داری در ایران بوده است. اما این روند با روی آوری به کمپین افزایش مبلغی دستمزدها در این سال قیچی شد و مطالبه افزایش دستمزد به سطح دو میلیون تومان و امثالهم، جای آن را گرفت. مساله ظاهرا ساده است و تفاوتی در کار نیست اما این مطالبه و سقوط و اعلام این مساله به عنوان "پیشروی" یک عقب گرد دیگر بر جنبش کارگری ایران است که در حال ساختن پایه هایش است که در غیاب یک جنبش مطالباتی قابل پیگیری توده گیر قادر به هیچ پیشروی نیست." حرف حساب ایشان این است كه جنبش كارگری در موقعیتی نیست كه چهره‌هایی از فعالین و تشكل‌های كارگری جلو بیایند و زورآزمائی بین كارگران و سرمایه داران را فرموله كنند. این جنبش داشت پایه هایش را می ساخت، اما با این ظاهر "پیشروی" عقبگرد به آن تحمیل شد. یعنی اگر كسی بیاید بگوید كه حداقل دستمزدی را كه شورایعالی كار فرضا ٦٠٨ هزار تومان اعلام می كند، و همه دست اندركاران مسائل كارگر در این كشور اعلام كرده اند كه این مقدار حداقل ٤ بار كمتر از تورم واقعی در این مملكت است، یك عقبگرد به جنبش كارگری تحمیل كرده است! همان تز، "ضرر خانه نشینی كم تر است".

اسد گلچینی به اختلاف بر سر مطالبه كردن حداقل دستمزد "بر منبای تورم" و یا "دو میلیون تومان" ("نظریه افزایش مبلغی حداقل دستمزدها") اشاره می كند و می نویسد: "بخشهایی واقع بین تر در جنبش کارگری البته دنبال این "کمپینها" نرفتند و شعارهای توخالی و در واقع نطریه افزایش مبلغی حداقل دستمزدها آنها را مجاب نکرد." به همین سادگی یك كمونیست در نقش تحلیلگر ظاهر شده و مطالبه افزایش دستمزد را شعاری توخالی تحلیل می‌كند! كه فعالین واقع‌بین دنبال این مطالبه نرفتند. آن خانمی كه به من گفته بود از كسان مثل همین اسد گلچینی بپرسم كه آیا ایشان نماینده كارگران است یا سرمایه داران، حق داشت.

برای اطلاع كسانی كه شاید حرفهای طیف خانه نشین را باور كرده اند كه مطالبه دو میلیون تومان از تراوشات خیالی و توخالی ذهن چند فعال كارگری "غیرواقع بین" است، عرض كنم كه مطالبه دو میلیون تومان ابتدا از جانب كارگران پتروشیمی‌های ماهشهر و تبریز مطرح شد و فعالین كارگری‌ای كه بخاطر پیگیری مطالبات كارگران اكنون در زندان هستند نیز از این مطالبه دفاع و حمایت كردند. بخش اعظم تشكل‌ها و نهادهای موجود كارگری از این مطالبه دفاع كردند. همه و از جمله نمایندگان رنگارنگ جمهوری اسلامی در تلویزیون كانال یكشان قبول و اعلام كردند كه كمتر از ٢ میلیون تومان حداقل دستمزد، یعنی زندگی زیر خط فقر!

اسد گلچینی سپس می نویسد: "سالهای قبل هم طرح و روشهایی مبلغی افزایش حداقل دستمزدها به شکل بشدت حاشیه ای وجود داشت اما سال ٩٢ بخشهایی از کارگران و تشکل‌های مختلف و طیف مختلفی از چپ به این روش معتقد شدند. معلوم نیست چرا دو میلیون؟ چرا سه میلیون و چهار و پنج نه؟" قبول می كند كه اگر سال‌های قبل كمپین برای افزایش حداقل دستمزد به همین شكل سال ٩٢ وجود داشت، اما سال ٩٢ این مبارزه حاد شد و بخش وسیعی از كارگران و تشكل‌ها و طیف مختلفی از چپ به این روش متعقد شد. حالا كه اینجوری شد، معلوم نیست كه چرا اسد گلچینی تصمیم گرفته بر علیه آن بایستد. نوشته او نوشته ای انتقادی نیست! نوشته‌ای است كه تصمیم گرفته بر علیه تلاش كارگران برای افزایش دستمزد بایستد. ایشان می پرسد "معلوم نیست چرا دو میلیون؟ چرا سه میلیون و چهار و پنج نه؟" در جواب باید گفت كه اگر مسائل مربوط به جنبش كارگری را برای یك امر سالمی دنبال می كردید حتما متوجه می شدید كه هر گروه و دسته و محفلی كه تحقیقی در ایران درباره هزینه سبد كالاها كرده، به این رقم و یا رقمی نزدیك به ٢ میلیون تومان رسیده است. اسمش بر خودش است: "حداقل دستمزد"! برای تأمین حداقل‌های زندگی.

بهرحال در مقابل كسانی كه مثل اسد گلچینی كارگران را با بهانه های پوچ به خانه می فرستند و تمام تلاششان را تخطئه می كنند، هنوز یك سئوال بی جواب مانده: كمپین راه انداختن برای افزایش دستمزد، تلاش برای بسیج كارگران از طریق تومار و غیره، چه تناقضی با اعتراض برای افزایش دستمزد به اشكال دیگر دارد؟

 

گرایش چپ

گرایش چپ و یا گرایش سوسیالیستی یكی از گرایشات اصلی درون جنبش كارگری است كه در هر مبارزه‌ای بر سر حتی كوچكترین امكانات رفاهی كارگران و جامعه دخیل بوده، اما در نهایت هدف آن لغو مناسبات سیستم كار مزدی است. این گرایش هم بازتابی از یك جنبش عمومی‌تر در جامعه است كه میخواهد نظام کار مزدی و مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و اساس استثمار را کنار بگذارد و تولید در جامعه هم در خدمت رفع نیازمندیهای انسان صورت بگیرد. میخواهد اراده مستقیم کارگران اعمال بشود و قدرت آنها را از طریق اتحاد و اتکا بر قدرت جمعی آنان در مبارزه بکار می‌گیرد. اگر در دستگاه فكری بورژوازی كار كارگر كالاست و انعكاس آن در درون جنبش كارگری توسط گرایش راست این است كه این كالا باید هرچه بهتر فروخته شود، گرایش سوسیالیستی كار را خلاقیت انسان می‌داند و می‌خواهد به اسارت این خلاقیت در تار و پود زنجیرهای بورژوازی خاتمه بدهد. برعكس گرایش راست كه دائم در تلاش است كارگران را كنترل كرده و پتانسیل نهفته در حركت آنها را به كنترل خود در آورد و آنجا كه لازم باشد برای اهداف خود از آن استفاده كند، گرایش سوسیالیستی می‌خواهد این پتانسیل جاری شود تا بلكه سیستم برده داری مزدی برای همیشه از بین برود. این گرایش مبارزه كارگران را حتی آنجا كه بر سر امور صنفی مثل افزایش دستمزد، مرخصی، بیمه و مزایا و غیره هم باشد، یك امر سیاسی می‌داند كه ریشه در جاهای دیگری دارد. برخلاف سندیكالیسم كه دائم تلاش دارد تضاد بین كار و سرمایه را بپوشاند گرایش چپ می‌خواهد این تضاد هرچه بیشتر نمایان شود و دستهای نامرئی‌ای كه باعث می‌شوند این روابط ناپیدا و مستتر بمانند را نیز بی آبرو كند. برخلاف سندیكالیسم كه دائم در حال تلاش است بوژروازی و پرولتاریا را آشتی دهد، از نظر گرایش چپ جنبش كارگری، سازش بین این دو طبقه موضوعیت ندارد و جدال بین كارگر و كارفرما یك جدال طبقاتی غیرقابل سازش است. نقطه عزیمت گرایش سوسیالیستی طبقاتی است و به منفعت و اتحاد طبقاتی کارگران توجه دارد و مثل سندیکالیسم اساسش را روی اصناف متمرکز نمیکند. اگر گرایش راست از شراكت در سیستم موجود حرف می‌زند و قوانین حاكم بر جامعه توسط بورژوازی را قوانین مورد اطاعت می داند، گرایش سوسیالیستی از الغا آن می‌گوید و دست به ریشه می‌برد. اینها و دهها و صدها نمونه دیگر از خصوصایت گرایش چپ را می‌توان اسم برد.

گرایش چپ جنبش كارگری پابپای گرایشات اصلی دیگر در جنبش كارگری و از جمله گرایش راست در اعتراضات جنبش كارگری دخیل بوده و راه حل خود را جلوی جنبش كارگری گذاشته است. اما تا جائیكه به تمایزات گرایش چپ با گرایش راست بر می‌گردد، گرایش چپ با هر درجه اصلاحات در سیستم سرمایه داری، می‌خواهد این مناسبات را براندازد و سیستم و نظامی را پایه گذاری كند كه شایسته انسان باشد. و در عین حال طبقه كارگر را به ابزاری مناسب مسلح می‌كند كه این خلع مالكیت كردن از بورژوازی را تسهیل كند.

در نگاه گرایش راست جنبش كارگری، كارگر باید از حیطه خود بعنوان كسی كه منفعت شخصی صنفی دارد دفاع كند و فراتر هم نرود. جنگ در مدرسه بر سر تحمیق مذهبی و ناسیونالیستی به او ربطی ندارد. لشكركشی به عراق و افغانستان و یوگسلاوی و لیبی به او بی ربط است. تروریسم اسلامی به او بی ربط است. موقعیت زن تا جائی كه در كارخانه و محیط كار حوزه فعالیت او نیست، ربطی به او ندارد. اعتراض كارگر و جنگ او با سرمایه دار، مثل دعوای پیازفروشان با خریداران پیاز است. مثل دعوای بقال سر كوچه با مشتری لبنیاتش است. برای گرایش چپ اما تاریخ جامعه بشری تاریخ مبارزه طبقاتی است. كار كارگر صرفا یك كالای دیگر نیست. كار كارگر منبع ارزش اضافه و در نتیجه منبع زندگی است. تمام جنگ و جدال در جامعه بر سر این ارزش اضافه است كه طبقه‌ای توپ و تانك و ارتش و زندان و ساواك و غیره را بسیج كرده كه طبقه دیگری را به اسارت بكشد و ارزش اضافه از گرده او استخراج كند. گرایش سوسیالیستی بخشی از جنبش كارگری است كه می‌خواهد این حمله به كارگران را درهم بشكند، در حالیكه سندیكالیسم خود بخشی از این دم و دستگاه است كه نهایتا باید بساط این دم و دستگاه هم جمع شود.

نكته مهم به نظر من این است كه گرایش چپ می‌خواهد كارگر را به میدان بیاورد كه قدرت خود را دریابد و به میدان آمدن او به قول لنین یك مدرسه‌ای برای انقلاب است. مجمع عمومی كارگران و شوراهای كارگری كه آلترناتیو گرایش چپ درون جنبش كارگری است، دقیقا این را تأمین می‌كنند كه كارگران یكپارچه و متحدانه بیرون بیایند و خودشان تصمیم می‌گیرند چه بكنند.

 

كمپین افزایش دستمزد

اینجا می خواهم به اختصار درباره تومار ٤٠ هزار امضاء توضیحی بدهم چرا كه یك بخش اصلی بحثهای حول افزایش حداقل دستمزد و كلا افزایش دستمزد، حول همین تومار بود. گرایش راست تفسیر خودش را از این حركت كارگران داشت، گرایش چپ اهداف خودش را داشت و بیشترین حملات از جانب نویسندگان طیف خانه نشین به این حركت كارگران شد.

تومار اعتراضی را كه بیش از ٣٠ هزار كارگر تا آخر سال ١٣٩١ امضا كرده بودند، در سال ٩٢ هم همچنان محور اعتراض كارگران قرار گرفت كه بعدها در سال ٩٢ به بیش از ٤٠ هزار امضا نیز رسید. این تومار بر مطالبات عاجل میلیون‌ها کارگر در سراسر کشور از قبیل لغو قراردادهای موقت، برچیده شدن شركت‌های پیمانكاری، پرداخت حقوق‌های معوقه،‌ اجرای قوانین كارهای سخت و زیان آور،‌‌ تعیین حداقل مزد بر اساس ماده ٤١ قانون کار با شرکت و دخالت مستقیم نمایندگان منتخب مجامع عمومی كارگران،‌ حقوق بازنشستگان و توقف اصلاح قانون کار بر مبنای پیش نویس لایحه ضدكارگری دولت و ... تأكید كرده بود. اما اجازه بدهید روی بحثهایی كه حول تومارنویسی در بین فعالین كارگری در گرفته بود مكث كنیم.

تومارنویسی یكی از سنتهای قدیمی جنبش كارگری است. منتها در اعتراض بخش رفرمیست و سندیكالیست جنبش كارگری هم برجسته است و هم محوری. این بخش از جنبش كارگری سعی می كند از اعتراض و اعتصاب كارگران در محیط كار تا جائی كه فشار كارگران دست زدن به چنین شیوه های رادیكالی را تحمیل نكند، بپرهیزد. تناسب قوا بین جنبش كارگری و بورژوازی هر چه هم باشد، رادیكال‌ترین شیوه اعتراض این گرایش همین تومارنویسی و رعایت قواعد بازی در چهارچوب قانون است. تومار اعتراضی كارگران ایران در یكی دو سال گذشته اما چنین نبوده. با در نظر گرفتن تناسب قوا، امضاها را از كارگاه‌های كوچك و كارگران منفرد شروع كردند. این بهترین شیوه ای بود كه كارگران در ایران احساس نمی كردند با گذاشتن امضا زیر پای یك بیانیه اعتراضی، شغل، امنیت و آینده خودشان به مخاطره می اندازند.

هماهنگ كنندگان این تومار، تومارنویسی را تنها سیاست خود تعریف نكردند. در همین رابطه بحثی بین مازیار گیلانی نژاد و اتحادیه آزاد كارگران ایران در گرفت. هماهنگ كنندگان تومار ٤٠ هزار امضا در را بر اعتراض و اعتصاب نبستند. یادآوری و تأكید كردند كه پشتوانه تومارشان قدرت اعتراضی كارگران است. فراخوانشان به كارگران مراكز كارگری بزرگی كه امكان تشكل مجمع عمومی و به پیش بردن مبارزه و اعتصاب در آنجاها ممكن تر است این نبود كه تشكیل مجمع عمومی را ول كرده و در عوض به كمپین تومار بپیوندند. بارها تأكید كردند كه قصدشان بردن این موضوع به جامعه و فشار آوردن به مسئولین دولتی بوده. درست همان تاكتیكی كه در اواخر دهه ٦٠ توسط فعالین كارگری در كارگاه‌ها و مراكز كوچك كارگری و در اعتراض به پیش نویس قانون كار احمد توكلی كه به "در باب اجاره" معروف است، به كار گرفته شد.

با این توضیح كوتاه می خواهم بگویم كه تومار ٤٠ هزار امضا كارگران یك اعتراض مهم جنبش كارگری و مركز ثقل كمپین افزایش دستمزد بود.

 

در خاتمه

اكنون و بعد از اینكه جنبش كارگری یك دوره سخت سركوب عریان را در زیر سلطه جمهوری اسلامی گذراند، دارد بار دیگر عرض اندام می‌كند. گرایش سندیكالیستی كه در یك دوره‌ای مبلغ فعالیت در نهادهای سركوب رژیم مثل شوراهای اسلامی كار بود، بعدها و با حلوا حلوا كردن اینكه سازمان جهانی كار در نظر دارد با رژیم ایران كنار بیاید و تشكل‌های كارگری برای كارگران درست كند، این گرایش در "هیأت مؤسس سندیكاهای كارگری ایران" متشكل شد و خودی نشان داد. حلوا حلوا کردند كه خاتمی می‌خواهد گفتگوی تمدنها و اصلاحات راه بیاندازد، اینها نامه به وزیر كار جمهوری اسلامی نوشتند و اعلام آمادگی كردند كه حاضرند سندیكا راه بیاندازند و عامل كنترل جنبش كارگری بشوند. همین كه سر و صدا راه افتاد كه بورژوازی بین المللی می‌خواهد با جمهوری اسلامی كنار بیاید و در فكر سرمایه گذاری و مدرنیزه كردن كارگاههای تولیدی و غیره است، اینها اعلام كردند كه حاضرند طرف سوم "سه جانبه گرائی" باشند. اینها بعد از اینكه باز مدتی خود را در دفاتر ریاست جمهوری اسلامی و یا كاندیداهایی از جمهوری اسلامی علاف كردند، در نهایت اكنون مشاوره دهنده به و مبلغ شركت در "انجمن‌های صنفی كارگری" هستند كه نهادهایی مثل شوراهای اسلامی كار می‌باشند. اما حضور اینها فقط در حاشیه جنب و جوش اعتراضات و مبارزات كارگری نبوده، بلكه در خود اعتراضات هم شاهد حضور فعال اینها بوده‌ایم. سندیكای شركت واحد كه حاصل یك دوره مبارزه پرشور كارگران این واحد بود، عرصه رودر روئی گرایش سندیكالیستی و سوسیالیستی نیز بوده است. گرایش سندیكالیستی درون سندیكای واحد بر "مسالمت آمیز" بودن ابراز وجود و مطالبات كارگران تأكید داشت و خواهان روشن كردن چراغهای اتوبوسها به نشانه اعتراض بود؛ در حالیكه گرایش سوسیالیستی این شیوه از اعتراض را ناكارآمد می‌دانست و بر دخالت مستقیم كارگران و اعتصاب یكپارچه تأكید داشت. فعالینی از گرایش سندیكالیستی رسما در انتخابات جمهوری اسلامی از كاندیداهائی از رژیم دفاع كردند و بر شیوه‌های قانونی و انتظار كشیدن در سالنهای وزارت كار تأكید می‌كردند كه عملا راه بجائی نبرد. حسین اكبری رسما از لحن تند سندیكای واحد در مخاطب قرار دادن جامعه و تأكید بر استقلال آن و خود را مقید قانون نكردن آن انتقاد كرد و گفت كه سندیكای مزبور قرار نبود چنین راهی را برود. وی در عین حالی كه با سندیكای واحد این چنین صحبت می‌كرد دنبال دوستان خود در خانه كارگر رژیم و شوراهای اسلامی كار می‌گشت و در نهایت رسما به انجمن‌های صنفی كارگری مشاوره داد.

طیف پدیده خانه نشینی كه سرویس دهنده به گرایش راست و دشمنان كارگران است، جای خاصی در بین كارگران ندارند. جاپائی از آنها را نمی توان در هیچ جدال و جنبشی نشان داد. مجبورند بعد از چند بار تكرار خانه نشینی، خود برای همیشه به كنج خانه هایشان بخزند و دست از سر كارگران بردارند. به قول آن مثل فارسی، "به خیرتان امیدی نیست، شر مرسانید!"

گرایش چپ درون جنبش كارگری در ایران، در این دوره لزومی به معرفی ندارد. تقلاهای گرایش راست، خانه كارگری‌ها و پدیده خانه نشینی در تقابل با همین گرایش چپ و سوسیالیستی هستند. گرایش چپ دیگر صرفا چند فعال كارگری و چند نهاد و تشكل كارگری نیستند كه بخواهیم از آنها حرف بزنیم. این گرایش اكنون به وسعت كل اعتراضات كارگری است. به وسعت اعتراض سال ٨٨ است كه جمهوری اسلامی را تا دو قدمی سرنگونی راند. اعتراضات پتروشیمی های ماهشهر، اعتراضات كارگران كیان تایر، تومار ٤٠ هزار امضاء، اعتراض كارگران معادن چادرملو، فریاد كارگران دربند و صدها و هزاران اعتراض ریز و درشت روزانه كارگری، جلوه هایی از این گرایش اند. در مقابل این گرایش، گرایش راست و دیگر مزاحمان جنبش كارگری در حال گذرند.

٢١ آوریل ٢٠١٤

(كارگر كمونیست ٣٠٨)

۱۳۹۳ فروردین ۲۹, جمعه

اول ماه مه مهم، فرصت را نباید سوزاند

بار دیگر به اول ماه مه نزدیك می شویم و بار دیگر هم چشم كل جامعه به كارگران و جنبش كارگری است. هر ساله در حول و حوش اول ماه مه صدها مطلب به مناسبت اين روز به زبانهاي مختلف و از جمله فارسي نوشته و به بحث گذاشته ميشوند. اکثر قريب به اتفاق اين مباحث شامل تجزيه و تحليل وضع طبقه کارگر، فراخوان، پيام، و يا برجسته کردن يک يا چند مطالبه جنبش کارگري ميباشند.

قبول دارم كه اهمیت اول ماه مه فقط در وضعیت جامعه ایران و جدال و كشمكشهای مختص این جامعه نیست. اول ماه مه ـ بخصوص در چند سال اخیر ـ به این دلیل كه بورژوازی در یك سطح بسیار وسیعتر و بین المللی در یك بن بست كامل قرار دارد، حتی مهمتر شده است. نه تنها این مسئله افق پیش روی جنبش و رهبران كارگری را وسیعتر می كند كه باید از این سیستم و هرگونه توهم نسبت به اصلاح آن عبور كرد، بلكه یك راه حل رادیكال را طلبیده و فعالین و رهبرانی را جلو آورده كه دیگر آب نبات دمكراسی و "حقوق بشر" به كتشان نمی رود. همه می دانیم كه اروپا در چه وضعیت و بلبشوئی قرار دارد. كشمكشهای سیاسی و طبقاتی در خاورمیانه و شمال آفریقا حتی حادتر هستند. جنبش اشغال از قلب دمكراسی و در دو قدمی بزرگترین بازار بورس و صندوق بین الملل پول و غیره در نیویورك شعله كشید. اول ماه مه روز همبستگی كارگری و روز اعتراض كارگران به نابرابری است. اول مه می تواند كل جامعه را بر علیه این وضعیت به خیابان بیاورد. می تواند كل كارگران را حول مطالبات مشخصی متحد و همبسته کند. اول ماه مه قرار است و باید هم، مبارزات كارگران از چهار گوشه جهان را به هم متصل و متحد كند. به همین دلیل هم ما فعالین كارگری و كمونیست گوشه ای از این دنیا كه اسمش ایران است و به این دلیل كه ایران در چند سال گذشته خود یك بازیگر اصلی تغییر و انقلاب بوده؛ خود یكی از كانونهای اصلی مبارزه طبقه كارگر بر علیه وضعیت موجود بوده، باید در باره اهمیت اول مه در این گوشه از جهان حرف بزنیم. روی نقاطی كه می تواند كل كارگران را به میدان بیاورد و كل جامعه را حول این طبقه متحد كند بحث و گفتگو كنیم.

***

جدال اجتماعی طبقاتی در ایران هم مثل بسیاری از جاهای دیگر حاد شده است. در یك طرف این جدال اجتماعی بخش عظیمی از جامعه است كه نمی خواهد سر به تن این رژیم باشد. جامعه ای كه زنش به كانال جدید زنگ می زند و می گوید: "ما آزادی میخواهیم. من میخواهم مثل تو لباس بپوشم؛ نمی خواهم چادر سرم کنم. میخواهم موهام رو کوتاه کنم." كارگرش به همین تلویزیون می گوید: "باید خودتان را باور کنید. موقعیت حزب کمونیست کارگری الآن خیلی خوب است. باید به مردم فراخوان دهید. باید به مردم حکم کنید که بروند در تظاهرات روز جهانی کارگر شرکت کنند." این جامعه پر است از رهبران كارگری و اجتماعی و فعالین و معترضینی مثل آن خانم و آن كارگر! مملوست از كسانی كه می خواهند سر به تن این رژیم زن كش، این رژیم فقر و فلاكت نباشد! خشم جامعه را می توان در هر صف نانی دید. در هر تاكسی ای می شود شاهدش بود. در هر انتظار برای رسیدن اتوبوسی مسخره كردن آخوند جماعت و جوك كردن رهبران این رژیم و خدا و پیغمبرشان سرگرمی جامعه شده است.

در طرف دیگر این جدال اجتماعی، رژیم مشتی مزدور و ساندیس خور است كه تنها با زور اسلحه و كهریزك و اوین سر پا مانده است. رژیمی كه به معنای واقعی كلمه جامعه را به تباهی كشانده است. نان شب فرزندان انسان‌های شریف و زحمتكش این جامعه را به گرو گرفته است. رژیمی كه هر سال در حول و حوش اول ماه مه فعالین كارگری را احضار می كند و از آنها تعهد می گیرد كه برنامه ای را تدارك نبینند. رژیمی كه دهها فعال كارگری را هم اكنون در زندان دارد چرا كه روزی به این وضعیت اعتراضی كرده اند و در فكر تدارك اول ماه مه بوده اند. رژیمی كه فعال كارگری را بخاطر شركت در مراسم اول ماه مه در ملاء عام شلاق زده است.

جنبش كارگری در این جامعه بسیار قدرتمند است. جمهوری اسلامی چهارچشمی مواظب است كه كارگران تشكل خودشان را درست نكنند. نهادهای مزدور و جاسوسی مثل "شوراهای اسلامی كار" فقط بخاطر سركوب كارگران درست كرده و در كنار اینها نهادهای سركوب مستقیم مثل حراست و انجمن اسلامی و نماینده امام را هم در مراكز و محیط كارگری به جان كارگران انداخته است. با این وجود كارگران نگذاشته اند سران این رژیم حتی یك روز هم آسوده سر بر بالین بگذارند و با خیالی راحت حكومت كنند. اعتصاب را شرعا و قانونا حرام كرده اند، اما جامعه پر است از اعتصاب و اعتراض كارگری. دخالت در سیاست را برای فعالین كارگری جرم نابخشودنی كرده‌اند، اما فعالین كارگری بعنوان صاحبان این جامعه درباره هر مسئله و موضوعی اظهار نظر می كنند و كارگران و كل جامعه را به دخالت در سیاست فرا می خوانند. واكنش رژیم اسلامی به متشكل شدن و سازماندهی كارگران كهریزك و اوین است، اما جنگ و گریزی دائمی حول متشكل شدن بین این رژیم و كارگران در جریان است.

اما اقدامات عملی در این اول مه كه می تواند جنبش كارگری را قدرتمند به صحنه بیاورد، انگشت گذاشتن بر مطالبات فوری كارگران است. نه تنها كارگران، بلكه هر آدم دیگری، جز در مواقعی كه كاملا بر منافع طبقاتی خود آگاهی كامل داشته باشند، علی العموم بخاطر صرف اسم روزی كه به نام كارگر ثبت شده و یا با فراخوان عده ای فعال كارگری جمع نمی شوند و دست به اقداماتی نمی زنند كه برایشان می تواند مخاطراتی را به همراه داشته باشد. اما وقتی كه تنها راه دفاع از زندگی كردن به خیابان آمدن و به چالش كشیدن رژیمی باشد كه نان شب فرزندانمان را گرو گرفته و فقط آینده‌ای تیره و تار جلویمان گذاشته است، انگشت گذاشتن بر مطالباتی كه "نه" مستقیم به این وضعیت باشد، بهترین شانس‌مان است. امسال انگشت گذاشتن بر تحمیل حداقل دستمزد چندین بار زیر خط فقر است. انگشت گذاشتن بر بیكاری ٣٠ درصدی است. شورایعالی كار حتی با توافق ٩٢ درصد كسانی كه در نظرسنجی تلویزیون كانال یك جمهوری اسلامی شركت كرده بودند كه حداقل دستمزد با حداقل به اندازه تورم رسمی افزایش بیابد و نمایندگان رنگارنگ كارفرمایان و رژیم اسلامی هم تأیید كردند كه دستمزد كارگران باید حداقل ٢ میلیون تومان باشد، حداقل دستمزد را حتی به ٦٠٩ هزار تومان هم نرساند. پادوهای رژیم در میان كارگران تصدیق كرده اند كه به دنبال تحمیل این فقر به كارگران جامعه شاهد تنشهایی خواهد بود. نماینده خامنه‌ای در دو ماه آخر سال گذشته دو بار تأكید كرد كه: "چالش‌ها و تحریم‌های پیش روی ملت ایران وجود دارد، ولی آن گونه نیست که آنچه را با خون به دست آوردیم برای نان از دست دهیم و مردم باید آماده تحمل رنج‌ها باشند". یعنی ما به فكر شكم گرسنه هیچ كارگری نیستیم. و مسئولیت پیدا كردن راه حلی برای عبور از این موقعیت را تمام بر دوش خود كارگران می‌گذارد. اول ماه مه می‌تواند و باید كارگران را حول اعتراض به تحمیل فقر و عدم پذیرش مسئولیت در قبال این جامعه از جانب جمهوری اسلامی متحد كند و به میدان بیاورد. اول ماه مه امسال ایران بسیار مهم است چرا كه می‌تواند جرقه‌ای باشد برای به میدان آمدن كل جامعه برای تعیین تكلیف با رژیم فقر و فلاكت و جهل اسلامی. جامعه واقعا آبستن تحولات بزرگی است. رهبران و فعالین كارگری این موقعیت را درك می‌كنند، اما آیا می‌توانند متحدانه و با مسئولیت به استقبال آن بروند!؟ نباید فرصت را از دست داد.

١٣ آوریل ٢٠١٤

(نشریه سهند شماره ٨)
 

۱۳۹۳ فروردین ۲۸, پنجشنبه

من هم با خدا و حكومتش محاربه می كنم!


جمهوری اسلامی زندانی سیاسی سمكو خورشیدی را روز پنجشنبه ٢٨ فروردین به جرم محابه و عضویت در یكی از احزاب سیاسی مخالف رژیم اسلامی كشت. ٣٥ سال است كه راست و چپ زندگی مردم این جامعه را به تباه كرده اند و هر كسی را هم خواسته اند، با اتهامات واهی و به جرم محاربه با حكومت خدا، اعدام و شكنجه كرده اند.

همینجا اعلام می كنم كه من هم محارب هستم. با خدا محاربه می كنم. با حكومت خدا روی زمین، با فقر و ذلت و جنایتی كه این حكومت سمبل آن است محاربه می كنم. با نمایندگان خدا در ایران محاربه می كنم. همه دول غربی و شرقی ای كه بخاطر منافع حقیرشان با این رژیم جنایتكار می سازند در جنایاتش شریك شده اند را محكوم می كنم.

من با این نظامی كه یك جامعه ٨٠ میلیونی را به تباهی و سیاهی كامل كشیده محاربه می كنم. با نظامی كه این جامعه را به تباهی كشیده تا دو روز بیشتر بر عمر ننگین حكومت اسلامی بیافزاید، محاربه می كنم. كل جامعه باید وارد محاربه با این جلادان بشود.

۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

اقدامات مؤثر برای آزادی فعالین كارگری دربند

ایسکرا: تنها در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی است که سالهاست ما شاهد زندانی شدن تعداد زیادی از فعالین کارگری در زندانها هستیم. در آستانه روز جهانی کارگر چگونه می توان برای آزادی این کارگران اقدامات موثر و کارسازی صورت داد؟

 


ناصر اصغری: گفتن نكته ای در همین خصوص اهمیت دارد كه ما در ایران با قوانینی مواجه هستیم كه در دنیای امروزی كمتر به چشم می خورند. مثلا فعالین كارگری را بخاطر شركت در مراسم اول ماه مه دستگیر كرده و شلاقشان می زنند! باور كردن این حقیقت توسط كسی كه در ایران زیر سلطه رژیم اسلامی زندگی نكرده سخت است.

اما چه اقدامات مؤثری برای آزادی فعالین كارگری دربند می شود كرد؟ شاهرخ زمانی اكنون حدود ٤٠ روز است كه در اعتصاب غذا به سر می برد و چند ده كیلو وزن كم كرده. رضا شهابی در حال فلج شدن است و علیرغم توصیه های پرسنل درمانگاه زندان اجازه معالجه و مرخصی استعلاجی به او داده نمی شود. فرزند بهنام ابراهیم زاده سرطان دارد و پزشكان توصیه كرده اند كه برای بهبودش بهنام باید در كنارش باشد، اما رژیم اسلامی تماما به این مسئله بی اعتنائی كرده است. خود بهنام بخاطر شكنجه های شدیدی كه دیده از سر درد شدید رنج می برد. محمد جراحی از سرطان رنج می برد و باید به بیرون از زندان انتقال یابد و تحت مداوا باشد. اینها فقط نمونه هایی هستند كه هم اكنون فعالین كارگری دربند با آنها درگیرند.

من قبلا هم گفته ام كه یكی از مطالبات اصلی جنبش كارگری ایران باید آزادی فوری و بدون قید و شرط این فعالین كارگری باشد. باید آزادی بی قید و شرط آزادی بیان و تشكل باشد كه دیگر هیچ فعالی از جنبش كارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی مورد تعرض و دست درازی قرار نگیرند. فعالین كارگری در همه مراكز كارگری به دفاع از این كارگران اعتراض سازمان بدهند. اینها نكاتی است كه جنبش كارگری در ایران می تواند در دستور بگذارد.

در خارج از ایران به نظر من می توان بسیار قوی تر در این مورد ظاهر شد و اقدامات بیشتری را در دستور گذاشت. وقتی كه موضع و موقعیت فعالین كارگری در ایران و فعالین هم اكنون دربند و زندانی را برای اتحادیه های كارگری و افكار عمومی در كشورهای غربی بازگو می كنیم، می بینیم كه احساس همدردی هست و حتی می خواهند بدانند كه چه كمكی از دست آنها ساخته است. با یكی از فعالین سرشناس جنبش كارگری در آمریكا تماس گرفتم و وضعیت شاهرخ را برایش گفتم كه باید كاری كرد. چند لینك انگلیسی هم در اینترنت پیدا كردم و برای اطلاعش فرستادم كه سریع جواب داد یكی از لینكها طوماری بوده كه امضا كرده بود و پرسیده كه چكار دیگری ازش ساخته است. من هم نكات خودم را بهش گفتم. گفتم كه نامه ای اعتراضی بنویسد و از طریق روابطی كه دارد هم آن را به امضا دیگر فعالین كارگری برساند و هم نظر كل فعالین جنبش كارگری آمریكا را به این مسئله جلب كند. گامهای بعدی را نمی دانم چه خواهند بود، اما این را می دانم كه این موضوع به یك كمپین قدرتمند مثل كمپینی كه حزب كمونیست كارگری حول سركوب اعتراض كارگران نفت در دهه ٩٠ قرن گذشته (از اواخر دسامبر ۱۹۹۶ تا اوايل آوريل ٩٧) نیاز دارد. به یك كمپین مثل كمپین آزادی محمود صالحی نیاز دارد. اینها بهرحال كمپینهایی بودند كه كل دنیا را بر علیه جمهوری اسلامی بسیج كردند. این شدنی است؛ چرا كه همچنانكه گفتم در موارد مختلفی، از جمله در مورد كارگران نفت و آزادی محمود صالحی انجام داده ایم.

(ایسكرا ٧٢٣)

۱۳۹۳ فروردین ۲۶, سه‌شنبه

از محسنات خانه نشینی

نوشته ای با تیتر "تلاشهای بی ثمر بر سر افزایش دستمزدها و جنبش واقعی کارگران" در چند سایت اینترنتی منتشر شده است كه با نوشتن آن نیت نویسنده هر چه بوده باشد، سراسر نوشته احساسی را كه به من خواننده دست داد، تخریب و بی اعتبار كردن تشكل و نهادهای موجود و فعالین كارگری عضو آنهاست. این ارزیابی عمومی من از این نوشته است. اما اجازه بدهید به استدلالات و حرف حساب این نوشته هم نگاهی بیاندازیم.

در همان ابتدای نوشته آمده است: ""جنبش" افزایش دستمزد با اطلاعیه‌ها و مصاحبه‌های اینترنتی، رادیویی و تلویزیونی به پایان رسید، ...". جنبش واقعی برای افزایش دستمزد در چند سال گذشته را با یك گیومه به تمسخر می گیرد! نمی تواند صدای فعالین كارگری در سیاه چال‌های جمهوری اسلامی را بشنود كه از مطالبه كارگران پتروشیمی های ماهشهر برای افزایش دستمزد تا ٢ میلیون تومان حمایت كردند. می گوید: "این تحرک سبب هیچ گونه فشاری بر دولت و کارفرمایان در ایران نشده است." كسی كه تصمیم گرفته است سندیكای كارگران نیشكر هفت تپه و سندیكای كارگران اتوبوسرانی واحد را همراه با اتحادیه آزاد كارگران، كمیته هماهنگی و كانون مدافعان حقوق كارگران را بی اعتبار كند، نمی تواند حكمت روی كار آمدن علی ربیعی، امنیتی ترین عضو امنیتی ترین كابینه تا كنونی جمهوری اسلامی، بعنوان وزیر كار را بفهمد. نمی تواند درك كند كه ایلنا بقول همین علی ربیعی در ١٧ شهریور ١٣٩٢ نوشت: "اعتراضات صنفی كارگران از جنس اعتراضات سال ٨٨ است". حتی نمی تواند متوجه این موضوع شود كه چرا بالاخره بعد از بیش از ٣ و نیم دهه، بالاخره تلویزیون جمهوری اسلامی بر سر حداقل دستمزد كارگران برنامه ترتیب می دهد و نظرسنجی می كند. نمی تواند ببیند كه كارگران معترض جلوی مجلس اسلامی، عبدالرضا شیخ الاسلام، وزیر كار دولت احمدی نژاد را مجبور كردند با آنها بر سر مطالبات طومار ٤٠ هزار امضاء به مذاكره بنشیند. اینها از محسنات خانه نشینی سیاسی است.

نویسنده مقاله فوق پیش فرضیاتی هم دارد. درباره چه باید كرد؟ می نویسد: "هیچ راهی به جز اینکه فعالین و رهبران اعتراضی محلهای کار قدم پیش بگذارند و از طریق مجمع عمومیها در محیط کارها خواست مطالبه افزایش دستمزد را اعلام کنند وجود ندارد. کار و فعالیت کانونهای فعالین کارگری که امروز وجود دارند در صورتی ثمربخش میباشد که بتوانند تعداد هر چه بیشتری از کارگران معترض و فعال را در محیطهای کار قانع کنند تا قدم پیش بگذارند. آنها را برای امر سازماندهی جنبش برای تعیین سطح دستمزد بسیج کنند." حتما اگر كسی از فعالین تشكل‌هایی كه مورد بی مهری این نویسنده قرار گرفته اند این مطلب را می دید، می گفت: "نمی گفتی نمی دانسیتم!" فرض ایشان این است كه كسی به این فكر نبوده مجمع عمومی سازمان بدهد. فرضش این است كه هیچگونه تماسی بین فعالین كارگری در نهادهای موجود كارگری با فعالین كارگری در كف كارخانجات و دیگر مراكز كارگری وجود نداشته. فرض ایشان این است كه جمهوری اسلامی دست رو دست گذاشته و تحرك این كارگران را زیر نظر ندارد و مشغول اخراج، تهدید و سركوب نیست. حتما خبر دستگیری و زندان دهها فعال كارگری به گوش ایشان هم خورده است. حتما خبر دستگیری و اخراج كارگران معدن چادرملو و پلی اكریل اصفهان به گوش ایشان هم خورده است. بهتر است تحقیق كند چرا دستگیر و اخراج شدند. ایشان فرضش این است كه یك جامعه زیر خط فقر با جمعیتی قریب به اتفاق كارگر منتظر این هستند كه یكی بیاید بعد از یك سال نوشته ای بنویسد و برایشان امر و نهی كند.

این نوشته به نظر من بطور خیلی ساده هدفش این است كه به كارگران و فعالین كارگری بگوید همین دو رقم كاری را هم كه می كنید، حال با تمام ضعفها وبا فرض کم اثر بودنش، نكنید. "تلاشی است بی ثمر"!

١٤ آوریل ٢٠١٤

(كارگر كمونیست ٣٠٧)

۱۳۹۳ فروردین ۲۱, پنجشنبه

جامعه ای كه می خواهد سر به تن رژیم اسلامی نباشد


من برنامه ١١ آوریل ٢٠١٤، پخش زنده كانال جدید را ندیدم، اما از گزارش كوتاهی كه به دست برنامه سازان این تلویزیون رسید و من هم جزو آنها بودم، نكات بسیار مهمی و بخصوص در حول و حوش اول ماه مه، مطرح شده بودند. در بخشی از این گزارش آمده است: "کارگر دیگری گفت شما باید خودتان را باور کنید. موقعیت حزب کمونیست کارگری الآن خیلی خوب است. باید به مردم فراخوان دهید. باید به مردم حکم کنید که بروند در تظاهرات روز جهانی کارگر شرکت کنند." و در بخش دیگری "خانمی روی خط آمد و گفت: ما یارانه نمی خواهیم ما آزادی میخواهیم. من میخواهم مثل تو لباس بپوشم؛ نمی خواهم چادر سرم. کنم میخواهم موهام رو کوتاه کنم."

این جامعه پر است از رهبران و فعالین و معترضینی مثل آن خانم و آن كارگر! مملوست از كسانی كه می خواهند سر به تن این رژیم زن كش، این رژیم فقر و فلاكت نباشد!

اما این در عین حال یك واقعیت است كه ما موقعیت خودمان را نمی شناسیم. هنوز به خودمان باور نداریم. دیگران این را می بینند و متأسفانه ما هنوز ندیده ایم. نمی دانیم كه در آن جامعه دیگر دهه ٦٠ گذشته است! نسلی كه امروز رژیم را به چالش كشیده، آن دختری كه نمی خواهد روسری سرش باشد، آن كارگری كه می داند ما قدرت خودمان را نمی شناسیم، از نسلی هستند كه قدرت قدرتی رژیم را از زبان ما سیاسی كاران دهه ٦٠ می شنوند. ما روحیه مردم در آن جامعه را آنچنان كه هست نمی شناسیم. این اول مه باید نه تنها یك و یا دو و سه گام جلو برویم، بلكه باید با روحیه جامعه جلو برویم كه مصمم است این رژیم فقر و ضد انسانی را بیاندازد.

١١ آوریل ٢٠١٤

۱۳۹۳ فروردین ۲۰, چهارشنبه

مطالبات مربوط به كارگران

سئوال نشریه ایسكرا از ناصر اصغری

 

ایسکرا: خواست افزایش دستمزدها و مسئله گرانی از مطالبات محوری کارگران است. علاوه بر این، چه مطالبات دیگری را شما تاکید می کنید که باید در بیاینه ها و قطعنامه ها گنجانده شود؟

 


ناصر اصغری: تا آنجا كه به مطالبات خود كارگران برمی گردد، افزایش دستمزدها و گرانی مهمترین مطالباتی هستند كه قدرت بسیج توده هر چه وسیعتری از جامعه و كارگران را دارند. اما یادمان باشد كه همه مسائل در این جامعه مستقیما بر زندگی و موقعیت كارگران تأثیر می گذارند. خود مسئله بیمه، تشكل، ایمنی محیط كار از جمله مسائل مهم جلوی پای كارگران هستند كه مطرح كردن مسائل محیط كار كارگران بدون مطرح كردن این موارد ناقص خواهند ماند.

اما در كنار اینها خشونت بر علیه زنان، تحمیق مذهبی در مدارس، خشونت سیستماتیك هم در قوانین و هم در خانواده و جامعه بر علیه كودكان و مسئله كودكان كار، موضوعات مهم دیگری هستند كه كارگران بعنوان صاحبان جامعه نمی توانند از كنار آنها بساده‌گی بگذرند. موضوعات مهم دیگری هم هستند كه تأكید بر آنها در بیانیه های محافل و جمعهای كارگری نشان از آگاهی طبقاتی آنهاست. مثل حمایت از كارگران و پناهندگان افغانستانی در ایران. تأكید بر همبستگی بین المللی. خواست آزادی فوری و بدون قید و شرط زندانیان سیاسی و از جمله حمایت و خواست فوری آزادی رضا شهابی، شاهرخ زمانی، بهنام ابراهیم زاده، محمد جراحی، رسول بداغی و غیره كه اتفاقا بخاطر دفاع از منافع كارگران زیر اخیه هستند. خواست آزادی بیان و غیره از دیگر مطالباتی هستند كه ربط مستقیم به كارگران دارند. مسئله یارانه ها كه ربط مستقیم به فقیرتر شدن خانواده های كارگری دارد هم از موضوعاتی است كه می تواند در بیانیه ها گنجانده شوند. می خواهم بگویم كه كارگران بعنوان رهبران جنبش اعتراضی بر علیه این موقعیت، بعنوان رهبران و صاحبان جامعه باید نبض جامعه را در دست داشته باشند و به مطالبات آزادیخواهانه آنها بی تفاوت نمانند.

(مندرج در ایسكرا شماره ٧٢٢)

۱۳۹۳ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

میدان اصلی مبارزه كارگران با جمهوری اسلامی

شورای عالی كار جمهوری اسلامی روز ٢٣ اسفند حداقل دستمزد كارگران را تصویب و فقط ٢٥ درصد به دستمزد پایه كارگران اضافه كرد. حداقل دستمزد سال ١٣٩٢ كه ٤٨٧ هزار و ١٢٥ تومان بود، به ٦٠٨ هزار و ٩٠٠ تومان رسید.

گرچه یكی از وعده های انتخاباتی حسن روحانی افزایش دستمزد كارگران بر پایه نرخ تورم بود، اما حتی با دروغین بودن و دستبرد زدن و پائین آوردن نرخ تورم توسط دولت جمهوری اسلامی، حداقل دستمزد امسال كارگران دهها درصد كمتر از نرخ تورم رسمی تصویب گردید! حسین راغفر كه متخصص حوزه رفاه اجتماعی جمهوری اسلامی است گفته است كه خط فقر ٢ میلیون و ٥٠٠ هزار تومان است. این اما كل قضیه و تصویری نیست كه كارگران باید با آن سر كنند. دولت جمهوری اسلامی خوابهای بیشتر و بدتری برای توده های هم اكنون فقیر آن جامعه دیده است. علی سعیدی، نماینده خامنه ای در سپاه پاسداران گفته است: "مهمترین وظیفه مردم در قبال رهبری تحمل سختی‌ها است". این را ایشان در ٢٢ بهمن ٩٢ گفتند. همین را روز ٢٤ اسفند هم تكرار كرد: "چالش‌ها و تحریم‌های پیش روی ملت ایران وجود دارد، ولی آن گونه نیست که آنچه را با خون به دست آوردیم برای نان از دست دهیم و مردم باید آماده تحمل رنج‌ها باشند".

جامعه اما این همه رنج و محنتی كه جمهوری اسلامی آن را گرفتارش كرده است، قبول نخواهد كرد. در پیشاپیش اعتراضات به وضع موجود، طبقه كارگری خواهد بود كه زندگی اش گرو گرفته شده و قدرت تغییر این وضعیت را نیز بیشتر از دیگر بخش‌های جامعه دارد. نشان داده است كه اگر متحد و یكپارچه وارد اعتراض به این وضع شود، جمهوری اسلامی با تمام عر و تیزش كوتاه خواهد آمد و عقب خواهد نشست.

كوتاه آمدن جمهوری اسلامی اما مستلزم یك مبارزه متحد و یكپارچه است. اضافه كنم: متحد و یكپارچه و سراسری! در غیاب تشكل‌های علنی و سراسری كارگری، امر مبارزه متحد و یكپارچه پیچیده و مشكل است. منتها جنبش كارگری از چنین ابزاری فعلا محروم است و نمی تواند منتظر بماند تا چنین شرایطی آماده شود. نمی تواند، برای اینكه هر لحظه كه كارگر و انسانی در این وضعیت زندگی می‌كند، شاهد تباه شدن بیشتر وضعیت خود و خانواده اش است! آن شرایط معلوم نیست چه زمانی فرا برسد! كارگران برای زندگی كردن روزشماری می كنند و این وضعیت كارد را به استخوانشان رسانده است.

در این شرایط باید به سوی اعتراضات قدرتمند كارگری گام برداشت. "اتحادیه آزاد كارگران ایران" بیش از یك سال است كه روی همین حداقل دستمزدها خم شده و می كوبد. در چند نوبت اقدام به مراجعه به كارگران و جمع آوری طوماری به امضا ٤٠ هزار كارگر كردند. "هماهنگ کنندگان این طومار هم سال گذشته در بازجوئی مقامات امنیتی و هم طی هفته های گذشته در جلسه ای با شرکت معاونین وزارت کار و در جلسه بزرگتری در ١٩ اسفند ماه که با شرکت نماینده‌های کارفرمایان و دولت برگزار شد، اعلام کرده بودند که ما کارگران تن به افزایش چندین درصدی حداقل مزد نخواهیم داد و نسبت به تبعات تصویب چنین حداقل مزدی هشدار داده بودند." (به نقل از اطلاعیه ٢٣ اسفند این نهاد كارگری) در همین اطلاعیه كه تیتر آن "پیش به سوی تجمعات خیابانی بر علیه مصوبه مزد شورایعالی کار" است، آمده است: "ما کارگران مطابق میل دولت و کارفرمایان تن به هر بردگی و حقارتی نخواهیم داد، ما مبشر زندگی و حیات در جامعه بشری هستیم و با مقاومت و اعتراضات قدرتمندمان نشان خواهیم داد که آوارگی و حقارت شایسته کسانی است که زندگی میلیونها خانواده کارگری را به روز سیاه نشانده اند. بر این اساس، اتحادیه آزاد کارگران ایران همدوش با طومار اعتراضی چهل هزار نفری کارگران اعلام میدارد چنانچه به فوریت و حداکثر تا آخر فروردین ماه سال آینده تجدید نظری در حداقل مزد صورت نگیرد و حداقل مزد بر اساس اجرای بی چون و جرای ماده ٤١ قانون کار تعیین نشود اقدام به فراخوان تجمعات خیابانی کارگری خواهد کرد و بدیهی است که تبعات امنیتی چنین رویکردی از سوی ما کارگران مستقیما بر عهده رئیس جمهور به عنوان رئیس دولت و وزیر کار به عنوان رئیس شورایعالی کار خواهد بود." این فعلا فقط یك هشدار است. بیشتر اظهارات دیگری هم كه حول همین موضوع منتشر شده اند، همان هشدار بوده اند و اعتراضی گسترده و شایسته این وضعیت سازماندهی نشده است.

اما اگر فعالین كارگری از سراسر ایران با سیاست این نهاد كارگری همگام شوند، این هشدار می تواند عملی شود! منتها خود این دارای ظرافتهایی است كه باید به آنها اشاره كرد. مراكز كارگری بزرگ و مهم، مثل نفت، پتروشیمی ها، معادن بزرگ، تراكتورسازی، ایران خودرو، ذوب آهن و غیره، كه فعالین و رهبران كارگری در این مراكز مشغول كار و فعالیت هستند، به هر دلیلی شاید نتوانند علنی بشوند و در ارتباطی مستقیم و علنی با نهادهای علنی كارگری قرار بگیرند. این قابل درك است. جمهوری اسلامی و پادوهای شورای اسلامی كار و حراست و انجمن اسلامی و غیره، كار اصلی شان شناسائی و گزارش دادن و اخراج همین فعالین كارگری است. در نتیجه هر فعال كارگری بنابه شرایط خاص خود، خود تصمیم می گیرد چكار بكند و تا چه حد به علنیت، به شیوه ای كه مورد نظر این نوشته است، روی بیاورد. واضح است كه "رهبر" كارگری ای كه در هیچ سطحی علنی نیست، دیگر نمی تواند عنوان رهبر كارگری را یدك بكشد. اما بحث من در سطح دیگری است. اینكه تعداد بسیار وسیعی از فعالین كارگری به هر دلیلی یا بیكار شده اند، یا موقعیت شغلی شان همانند فعالین و رهبران كارگری در مراكز بزرگتر كارگری نیست، می توانند در بعدی علنی با همین نهادها و تشكل‌های موجود كارگری در تماس باشند و فعالیتهای خود را با این نهادهای كارگری هماهنگ كنند. این رهبران كارگری معمولا كسانی هستند كه گرچه شاید خودشان مستقیما در یك مركز كارگری بزرگی شاغل نباشند، اما ارتباطات و نفوذی بر فعالین و رهبران كارگری آن مراكز دارند كه خود می تواند نبض آن مراكز كارگری را با بقیه جاها هماهنگ كنند.

خلاصه كلام اینكه در این دوره و مورد مشخص هماهنگی میان نهادهای موجود كارگری می تواند حكم یك فدارسیون سراسری بزرگ تشكل‌های كارگری را بازی كند. چرا كه جنبش كارگری در یك حالت انفجاری بسر می برد و هر آن باید انتظار سر باز كردن آتشفشان اعتراضات كارگری باشیم. اگر این "فدراسیون" كارگری بتواند دست فعالین و رهبران كارگری، در هر سطحی، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب، از سنندج و كرمانشان تا زاهدان و كرمان و مشهد تا رشت و قزوین و تهران تا مراكز مهم كارگری در خوزستان را در دست هم بگذارد می تواند جنبش كارگری را از موقعیت ضعیف موجود به یك موقعیت بسیار مناسبتر جلو ببرد.

 

در اول ماه مه

اما این نهادهای كارگری چگونه می توانند قدرتمندتر موضوع سطح پایین دستمزدها را بعنوان ابزاری در دست گرفته و مبارزه كارگران را جلو ببرند. اول مه می تواند به این امر كمك كند.

جنب و جوش و اعتراض به وضعیت بسیار پائین دستمزدها در ایران امروز تنها محدود به فعالین كارگری نیست. گرچه وضعیت معیشتی كارگران زیر سیطره نامیمون جمهوری اسلامی روز به روز وخیم تر شده است، اما سطح پائین دستمزدها در یكی دو سال گذشته و بخصوص در تناسب با تورم واقعی در جامعه با هیچ زمانی قابل مقایسه نبوده است. در كنار توجه كارگران و كل فعالین و تشكل‌های كارگری به این موضوع، باید گفت که ترتیب دادن میزگرد توسط تلویزیون جمهوری اسلامی نیز بازتابی از وخیم بودن اوضاع و خشم كارگران را از زاویه دیگری نشان می دهد. این مسئله در واقع میدان اصلی مبارزه كارگران با جمهوری اسلامی در این مقطع از جنگ كارگران با دولت سرمایه داران است. اعتراض كارگران در مراكز مهم و پیشرویی چون پتروشیمی‌های ماهشهر و تبریز و همچنین اعتراض سندیكای كارگران شركت واحد تهران و فعالیت اصلی اتحادیه آزاد كارگران ایران حول این مسئله در یكی دو سال گذشته، نشان از موقعیتی دارد كه توجه ها باید تماما به این سو باشد! تا آنجا كه فعالین، تشكل‌ها و نهادهای كارگری اظهارنظر كرده اند در واقع می‌توان از یك اتحاد و هم نظری حول این مسئله حرف زد.

نكته مشخص اینجا این باید باشد كه مبارزه بر علیه وضعیت وخیم معشیتی كارگران موضوع و مشعل متحد كننده كل فعالین، رهبران و تشكل‌های كارگری باشد. این مسئله از این جهت مهم است كه قدرت بسیج بخش‌های وسیعتری از جامعه و كارگران را نیز دارد. می تواند بخش وسیعی از كارگران را به میدان بیاورد و به تبع آن كل خانواده های كارگران و كل جامعه را به دفاع از اعتراضات كارگران وارد مبارزه با جمهوری اسلامی بكند؛ و با وضعیت معیشتی‌ای كه جمهوری اسلامی به جامعه تحمیل كرده است، زمانی كه جنبش كارگری به میدان بیاید، شكست دادن و به كارخانه برگرداندن آن، بدون توجه جدی به مطالباتش امری است ناممكن.

٣ آوریل ٢٠١٤ 

شاهرخ زمانی

شاهرخ زمانی اكنون بیش از یك ماه است كه در اعتصاب غذا بسر می برد. دلائلی را كه او برایش اعتراض كرده كاملا موجه‌اند و جمهوری اسلامی ای كه از مقاومت شاهرخ زمانی عاجز مانده، دست به هر ترفندی برای شكستن این مقاوم‌ترین زندانی سیاسی این دوره می زند. شاهرخ اما در عین حال باید مواظب سلامتی خود باشد. تا همین حالا هم صدمات جدی‌ای بر سلامتی شاهرخ وارد آده است.

پیشنهاد می كنم شاهرخ اعتصاب غذای خود را بشكند و بیشتر از این به سلامتی خود ضربه نزند. این شاید بدترین پیشنهادی باشد كه كسی به یك زندانی در حال اعتراض بكند؛ اما سلامتی او برای من با ارزش تر است. شاهرخ باید، همچنانكه تا بحال هم رو به جامعه بعنوان یك رهبر كارگری ظاهر شده است، به جامعه فراخوان بدهد كه از زندانیان سیاسی مثل او حمایت كنند و جمهوری اسلامی را وادار به عقب نشینی كنند.

اگر شاهرخ در برابر دستگاه سركوب و سلول زندان و شكنجه گران وسیله ای برای دفاع از خود ندارد، فعالین كارگری بیرون از زندان، می توانند كارگران محیط كار خود و همچنین محلات كارگری و كل جامعه را به دفاع از شاهرخ به میدان بكشند. سنت مبارزه كارگری اعتصاب و اعتراض و فشار به رژیم از طریق خواباندن تولید است.

(مندرج در نشریه "ژورنال روزانه")

۱۳۹۳ فروردین ۱۸, دوشنبه

لزوم دفاع از فعالین كارگری دربند


اسماعیل فتاحی، یكی از كارگران ساختمانی در تبریز كه بارها راهش به زندان رژیم اسلامی هم افتاده است، روز ٨ فروردین امسال اطلاعیه ای به حمایت از شاهرخ زمانی، یكی از فعالین كارگری دربند صادر كرد. شاهرخ بدنبال اذیت و آزار شكنجه گران از بقیه رفقایش در بند سیاسی جدا شد و تا روز ٨ فروردین، ٢٣ روز در اعتصاب غذا بود كه در شرایط جسمانی بسیار نامناسبی بسر می برد. شاهرخ به همراه رضا شهابی دو تن از فعالین كارگری هستند كه در بدترین شرایط جسمانی و فیزیكی در زندان هستند. هم اكنون در كنار صدها زندانی سیاسی در ایران، فعالین كارگری دیگری هم، از جمله رسول بداغی، محمد جراحی و بهنام ابراهیم زاده در زندان هستند كه محمد جراحی و بهنام ابراهیم زاده در بدترین موقعیت و شرایط فیزیكی و روحی در اسارت شكنجه گران رژیم اسلامی هستند.

تشكلهای موجود كارگری در ایران به انحاء مختلف از زندانیان سیاسی و فعالین دربند جنبش كارگری حمایت كرده و اسارت آنها را محكوم كرده اند. اقدام اخیر اسماعیل فتاحی یك اقدام مهم است كه می تواند بعنوان یك سلاح مهم توسط همه فعالین كارگری، چه آنهایی كه همه می شناسیم و چه آنهایی كه فقط در بین كارگران محیط كارشان شناخته شده و مورد احترام اند، بدست گرفته شود و شرایط آزادی فعالین دربند را تسهیل كند.

٣١ مارس ٢٠١٤

به پیشواز اول مه ١٣٩٣


درست یك ماه به اول مه ١٣٩٣ مانده است و باید درباره اول مه امسال حرف زد و برایش آماده شد. از تشكلها و فعالین كارگری در ایران انتظار می رود كه قدرتمندتر از سالهای گذشته به استقبال امسال بروند. یكی دو سال گذشته مراسمهای اول ماه مه نسبت سالهای قبل تر كم رونق تر بودند. آن اتحاد و همبستگی ای كه به مراسمهای پر رونق‌تر منجر می شد، دیده نمی شود. درباره همه اینها باید حرف زد و ایجاد همدلی كرد. كل جامعه باید به پیشوار این روز برود. اول ماه مه در جنبش كارگری و به تبع آن در جامعه صرفا یك روز دیگر از سال نیست. فعالین كارگری هر چه بیشتری، همراه با نهادها و تشكل‌های موجود كارگری باید متحدانه، و اینجا كلمه "متحدانه" كلیدی است، مطالبات مهم و اساسی جنبش كارگری و كل جامعه در این وضعیت فقر و فلاكت و بیحقوقی میلیونی را اعلام كنند. در این باره هم باید صحبت كرد.

در این نوشته اما می خواهم روی اعلام علنی از پیش و برنامه ریختن برای راهپیمائی و مراسم‌های بزرگ با شركت هر چه بیشتر كارگران و خانواده های كارگری تأكید كنم. ایلنا روزهای آخر سال ١٣٩٢ خبری با تیتر "درخواست راهپیمایی روز جهانی كارگر به دولت ارسال شد" منتشر كرد. ضمیمه این خبر جدولی از اقداماتی بود كه دست اندركاران آنها جملگی از خانه كارگر و شاخكهای وابسته به آن بودند.

این برنامه ها تا جائی كه به ما كارگران و تشكل و نهادهای كارگری و همچنین فعالین و رهبران كارگری برمی گردد، ربطی به جنش كارگری ندارند. خانه كارگری ها دلشان به بند و بست با مهره های دولت روحانی خوش است و روی دوستی دیرینه شان با علی ربیعی، وزیر شكنجه گر وزارت كار روحانی حساب باز كرده اند. می خواهند درباره "اقتصاد مقاومتی" و "كارگران پیشكسوت" كه حسن صادقی و سهیلا جلودارزاده از چهره های شاخص این پدیده خانه كارگر ساخته هستند، مراسم اجرا كنند. حتما تعدادی از كارگران هم، بنابه اقتضاء شرایط سعی خواهند كرد در برنامه های اینها برای افشاگری و برهم زدن برنامه های این نهاد ضدكارگری جمهوری اسلامی شركت كنند. اما برنامه‌های اصلی و مستقل نهادها، تشكل‌ها و فعالین كارگری بهتر است با قدرت تمام و متحدانه و در برگیرنده تعداد هر چه بیشتری از فعالین و تشكل و نهادهای كارگری باشد كه جامعه را برای رهبری طبقه كارگر در روبرو شدن با سالی سخت كه جمهوری اسلامی برای كارگران و كل جامعه در نظر دارد، آماده كند. بخش اصلی و مهم فعالین جنبش كارگری روی مطالبات اصلی پیش پای جامعه توافق دارند. این مطالبات بهتر است این فعالین را برای برگزاری یك اول ماه مه بزرگ و قدرتمند دور هم جمع كند.

بیشتر در باره اول ماه مه خواهیم نوشت.

١ آوریل ٢٠١٤

۱۳۹۳ فروردین ۱۷, یکشنبه

اول مه لحظه تولد روزي بزرگ

در سال ۱۸۳۵ بخشي از کارگران يکي از معادن ذغال سنگ در اعتراض به طولاني بودن ساعات کار اعتصاب مي کنند و دولت به خواست آنها مبني بر ۱۰ ساعت کار تن مي دهد.

 

* کارگران استراليا در سال ۱۸۵۶ تصميم ميگيرند روزي را در مطالبه روز کار هشت ساعته جشن بگيرند و روز ۲۱ آوريل را انتخاب مي کنند.

 

* مارکس در کاپيتال مي گويد: اولين ميوه جنگ داخلي در آمريکا تولد جنبش ۸ ساعت کار در روز بود.

 

* کنگره "اتحاديه مرکزي آمريکا" در سال ۱۸۶۸ قطعنامه اي درباه روز کار هشت ساعته بتصويب مي رساند. دو هفته بعد از آن کنگره ژنو انترناسيونال اول قطعنامه اي که توسط مارکس نوشته شده بود، بتصويب مي رساند که "از آنجا که کارگران آمريکا خواهان روزکار هشت ساعته هستند، کنگره اين خواست را به يک خواست جهاني طبقه کارگر تبديل مي کند." در همان سال توماري با امضا ۱۰ هزار نفر از کنگره آمريکا مي خواهد که روزکار را به هشت ساعت تقليل بدهد.

 

* در مارس ۱۸۶۷ ايالت ايلنويز قانون ۸ ساعت کار را مي گذراند ولي به دلائلي هيچوقت به اجرا در نمي آيد. کارگران کارخانه مک کورميک در اول ماه مه همان سال بعد از ۸ ساعت کار دست از کار مي کشند.

 

* جورج ادمانستون، دبير اتحاديه بناها و نجاران، قطعنامه اي به مجمع سالانه سال ۱۸۸۴ فدراسيون کار آمريکا مي برد مبني بر اينکه از اول ماه مه ۱۸۸۶ روز کار قانوني ۸ ساعت است. قطعنامه بتصويب مي رسد. رهبري شواليه هاي کار، بزرگترين تشکل کارگري آن دوره آمريکا، از اين خواست نه تنها حمايت نکرد، بلکه شديدا برعليه آن جنگيد. رهبر اتحاديه لوکومتيورانان در مخالفت با روزکار هشت ساعته همصدا با رسانه هاي آمريکا گفت که کم کردن ساعات کار يعني افزودن بر سر ساعات ولگردي کارگران!

 

* در روز اول مه ۸۶، ۵۰۰ هزار نفر در آمريکا بنوعي (شرکت در راهپيمائي، دست از کار کشيدن، جشن گرفتن و غيره) به اين فراخوان جواب مثبت دادند.

 

* در روز سوم مه ۱۸۸۶، ۶ هزار نفر از کارگران يکي از کارخانه هاي شيکاگو در مقابل کارخانه در حال اعتصاب مک کورميک به سخنان يکي از رهبران کارگري گوش مي دادند که اعتصاب شکنها قصد وارد شدن به کارخانه مک کورميک را داشتند و با اعتصابيون وارد نزاع لفظي شدند. پليس به روي کارگران آتش گشود و چندين نفر را زخمي و به قتل رساند.

 

* اتحاديه هاي کارگري در اعتراض به اين وحشيگيري پليس، کارگران را به يک ميتينگ بزرگ در مرکز هي مارکت براي روز بعد فراخواندند. در دقايق اواخر ميتينگ بود که بمبي در ميان پليس منفجر شد که چندين نفر کشته و دهها نفر نيز زخمي شدند. پليس به تجمع کارگران آتش گشود و چندين نفر جانشان را از دست دادند.

 

* يک ميتينگ اعتراضي براي روز ۵ مه در ميلواکي فراخوان داده شده بود که پليس به آن هم حمله کرد و ۹ تن از کارگران را بقتل رساند.

 

* دادگاه نمايشي ۷ تن از رهبران کارگران را به اعدام و يک تن را به ۱۵ سال زندان با اعمال شاقه محکوم کرد. چهار تن از اين رهبران در روز جمعه معروف به جمعه سياه ۱۱ نوامبر سال ۱۸۸۷ به دار آويخته شدند. يک تن را پليس در زندان بقتل رساند. حکم اعدام دو تن ديگر به حبس ابد تقليل يافت.

در سال ۱۸۹۳ استاندار جديد ايلنويز، در يک سخنراني گفت که دادگاه اين افراد يک توطئه بوده و هيچکدام از اينها در انداختن بمب شرکت نکرده بودند. او در يک فرمان ۳ تن باقيمانده را آزاد کرد.

 

* کنگره دسامبر ۱۸۸۸ فدراسيون کار آمريکا بحث روز کار هشت ساعته را به بحث مي گذارد. اين کنگره قطعنامه اي را بتصويب مي رساند که از اول ماه مه ۱۸۹۰ روز کار قانوني در آمريکا ۸ ساعت مي باشد، و ۴ روز را بعنوان کمپين قبل از آن روز انتخاب مي کند: روز تولد جورج واشنگتن (۲۲ فوريه ۸۹ و ۹۰)، روز استقلال آمريکا از انگليس (۴ ژانويه ۸۹) و روز کارگر در آمريکا (اولين دوشنبه سپتامبر ۸۹). تا قبل از اول مه ۹۰ يک کمپين فشرده کارگران را براي اين روز آماده مي کند.

 

* کنگره اول انترناسيونال دوم بنابه خواست نماينده کارگران فرانسه تصميم گرفت که روزي را به مطالبه روز کار هشت ساعته در سال ۱۸۹۰ انتخاب کند. فرستاده آمريکا از کنگره خواست که روز اول مه ۱۸۹۰ را با کارگران آمريکا جشن بگيرد. و کنگره اين درخواست را پذيرفت.

 

* النور مارکس (دختر کارل مارکس) در سال ۱۸۹۰ به ساموئل گامپرز (رهبر فدراسيون کار آمريکا) نامه اي مي نويسد و پيام رهبران کارگري حاضر در جشن تولد ۷۰ سالگي انگلس را مبني بر اينکه کارگران آمريکا بزرگترين سهمي در توده گير کردن مبارزه بر سر روز کار هشت ساعته داشته اند را مي رساند.

 

* تأثير روز اول ماه مه ۱۸۹۰ بر روحيه مبارزاتي کارگران چنان عظيم بود که کنگره بعدي انترناسيونال دوم روز اول ماه مه را بعنوان روز جهاني کارگر برگزيد و از آن به بعد هر ساله اين روز توسط کارگران جشن گرفته مي شود.

 

* روز اول ماه مه در آمريکا روز کارگر نيست!

 

به نقل از جوانان كمونيست ١٩٠، ويژه نامه اول ماه