در سالهای اخیر بار دیگر مقوله "انقلاب" بر سر
زبانها افتاده است و متعاقب آن دم و دستگاه مهندسی افکار به هر دلیل و عذر و
بهانه ای شروع کرده اند به تئوری بافی علیه آن و تب و لرز و ترس وجودشان را
فراگرفته است. چه آن اعتراضاتی که با موفقیت نسبی روبرو شدند و چه آنهایی که ناکام
ماندند، مانع از آن نشدند که دم و دستگاه مهندسی افکار جلو بیایند و از
"انقلاب خشونت است" حرف بزنند! اما این دروغ که "انقلاب خشونت است"
و باید با "اصلاحات"، مسالمت آمیز و سلانه سلانه به تغییرات مطلوب و
مورد نظر رسید، آنقدر توسط رسانهها و روشنفکران طبقه حاکمه تکرار شده است که
امروزه به یک باور خود دروغگویان تبدیل شده است.
دروغ دیگری هم که از تکرارش خسته نمیشوند، مقابل هم قرار
دادن دو مقوله انقلاب و اصلاحات است. واضح است که انقلاب و اصلاحات با هم تفاوتهایی
مهمی دارند. اما این تفاوتها ابدا این دو مقوله مهم اجتماعی را در مقابل هم قرار
نمیدهد که پائین تر به آن خواهم پرداخت. این کار مجیزگویان نظام سرمایهداری است
که با شعبده بازیهایی که در آن مهارت پیدا
کرده اند، این دو را در تقابل با هم تعریف کنند.
انقلاب و خشونت
تاریخ مملو است از تجارب انقلاباتی که نه جنگ مسلحانه تودههای
زحمتکش و ناراضی از وضعیت موجود، بلکه در قریب به اتفاق موارد یک اعتراض صرف بوده
است. یا بهتر است اینطور گفته شود که با یک اعتراض صرف و ساده شروع شده است. اگر
به انقلابات تاکنونی نگاه کنید این سئوال مطرح می شود که کجای مطالبه قطع جنگ توسط
تودههای گرسنه روسیه در فوریه ١۹١٧ همراه با خشونت بود؟ کجای اعتراض مردم مصر
برای کنار رفتن حسنی مبارک در میدان التحریر خشن بود؟ کجای اعتراض مردم ایران به
نخواستن گورستان پهلوی خشونت بود؟ کجای نخواستن حکومت بن علی در تونس خشونت بود؟
کجای راهپیمائی مردم پتروگراد در زمستان ١۹٠٥ به طرف کاخ تزار که طوماری را برای
رسیدگی به وضعیت اسفناک معیشتی کارگران حمل میکردند خشونت بود؟ کجای خواستن نان
در فرانسه ١٧٨۹ خشونت بود؟ کجای راهپیمائی مردم سوریه در شهرهای دمشق و حلب برای
نخواستن رژیم اسد خشونت بود؟ کجای اعتراض تودههای میلیونی در خیابانهای تهران در
سال ٨٨ خشونت بود؟ کجای نخواستن استعمار آمریکا در ویتنام خشونت بود؟ اما در همه
این موارد این دولتهای محلی و همپیمانان خارجی آنها بودند که پاسداران مسلسل به
دست وضع موجود را به خیابانها فرستادند تا حمام خون راه بیاندازند. اگر انقلابی
همراه با خشونت بوده، این همیشه دولتها بودهاند که دست به قتل و کشتار معترضینی
زدهاند که خیلی مسالمت آمیز مطالباتی را مطرح کردهاند و انتظار داشتهاند
دولتشان به آنها جواب قانع کننده بدهد.
برعکس اگر جائی چند نفری با اسلحه و بدون اعتراض تودهای
مشخصی دست به "خشونت" زدهاند، با همراهی تودهها مواجه نشدهاند. نمونه
سیاهکل یک نمونه آشنای تاریخی در ایران است. منتها واضح است که در ادامه انقلابات،
اگر دولتی سماجت کند و همچنان به سرکوب ادامه بدهد و به خواست تودههای معترض بیاعتنا
بماند، این تودهها هم دست به اسلحه میبرند که آن دولت سرکوبگر را ساقط کنند.
نکته دیگر اینکه انقلاب کار یک دسته انقلابی نیست. کار تودههاست.
کسی که دست زدن تودهها به عمل تغییر در برابر دولتی که جامعه را به نداری و تباهی
کشانده است خشونت می داند، معلوم است که روزی اش را مدیون آن دولت و آن نظام
سرکوبگر میداند. رسانهها، روشنفکران و ژورنالیستهای نان به نرخ روز خور عمدا
مسئله را وارونه نشان می دهند. هدفشان با مترادف کردن انقلاب و خشونت این است که مردم
را از احقاق حقوق خود بترسانند. کسانی که دم و دستگاه مهندسی افکار را در اختیار
دارند، همیشه ضدانقلاب را انقلاب معرفی کردهاند. ضدانقلاب با هدف ترساندن تودههای
خواهان تغییر دست به خشونت می زنند، و تاریخ نویسان هیأت حاکمه هم تمام این جنایات
را به حساب انقلاب می گذارند.
اصلاحات و دروغگوئی درباره اصلاحات
بالاتر گفتم که این دروغی است با هدف گذاشتن کلاهی گشاد سر
توده های معترض که گویا اصلاحات و انقلاب دو مقوله و پدیده متضاد هستند. انقلاب
هدفش اصلاحاتی اساسی در وضعیتی است که دیگر غیرقابل تحمل شده است. مبارزه انقلابی
برای برپایی یک دنیای بهتر، از تلاش هر روزه برای بهبود وضعیت زندگی مادی و معنوی
بشریت کارگر در همین دنیای موجود، جدایی ناپذیر است. انقلابات همیشه بدنبال
اعتراضات برای اصلاحات رخ میدهند. بدنبال امید به اصلاحات و بهبود شرایط در
چهارچوب همین سیستمی که هنوز سرپاست، اتفاق می افتند. بدنبال عریضه نویسی،
گردهمائی مسالمت آمیز، راهپیمائی و غیره رخ میدهند. برای توده شریف و زحمتکش
اصلاحات نه جابجائی مهرههای حکومتی و یا نهادهای مذهبی، بلکه اصلاح واقعی وضعیت
زندگی و معیشتیشان است. مبارزه برای اصلاحات در وضعیتی که یک نهاد و یا رژیم و
سیستمی بر جامعه تحمیل کرده است، یک تلاش هر روزه تودههای ناراضی است. این مبارزه
اتفاقا یک رکن اصلی انقلاب بر علیه وضعیت موجود است.
اما رسانهها و روشنفکران تئوریزه کننده جنایات طبقه حاکمه
وقتی از "اصلاحات" سخن به میان میآورند منظورشان جابجائی مهرهها یا
نهادهایی از حکومت است که خود علت اصلی وضع غیرقابل تحمل موجود هستند. مثل اصلاح
جمهوری اسلامی که توسط یک بخش از خود جمهوری اسلامی حلوا حلوا میشد و بیبیسی هم
بلندگویشان بود. یا اصلاح کلیسای کاتولیک و غیره.
اما هدف از اعلام خشونت آمیز بودن انقلاب و مسالمت آمیز بودن
اصلاحات این است که توده های ناراضی را از مطالبه کردن تغییر توسط عمل مستقیم
خودشان بترسانند و اصلاحات را به چانه زنی مهرههایی از رژیم تنزل بدهند و به مردم
بگویند کسانی در فکر تغییر هستند و شما بهتر است به این مهره ها دل ببندید.
اصلاحات ما، اصلاحات آنها
گفتم که "اصلاحات" توسط دستگاه مهندسی افکار به
چانه زنی مهرههایی از خود سیستم برای تغییراتی بیربط به زندگی واقعی توده های
میلیونی معترض تنزل پیدا می کند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم این خود یک نوع
"اصلاحات" است. اما آنچه که کمونیسم کارگری را در مبارزه برای اصلاحات از جریاناتی که
بخود "اصلاح طلب" می گویند متمایز میکند، اینست که اولا کمونیسم کارگری
همواره بر این حقیقت تاکید میکند که تحقق آزادی و برابری کامل از طریق اصلاحات میسر
نیست. حتی عمیق ترین و ریشه ای ترین اصلاحات اقتصادی و سیاسی در نظام موجود نیز
بنا به تعریف بنیادهای نفرت آور سرمایه داری، یعنی مالکیت خصوصی، تقسیم طبقاتی و
نظام کار مزدی را دست نخورده باقی میگذارند. از این گذشته واقعیت این است که به
گواهی کل تاریخ جامعه سرمایه داری و تجربه اخیر کشورهای مختلف، سرمایهداری در
اغلب موارد به قهرآمیزترین شیوهها در برابر به کرسی نشستن ابتداییترین مطالبات
برای اصلاحات مقاومت میکند و پیشرویهای بدست آمده نیز همواره موقت و ضربه پذیر و
قابل بازپس گیری باقی میمانند. کمونیسم کارگری در دل مبارزه برای اصلاحات همچنان
بر ضرورت انقلاب اجتماعی بعنوان تنها آلترناتیو واقعا کارساز و رهایی بخش کارگری
تاکید میکند.
ثانیا کمونیسم کارگری
در عین دفاع از حتی کوچک ترین بهبودها در زندگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه،
وظیفه خود را طرح و مطالبه حقوق سیاسی و مدنی و رفاهی هرچه وسیعتر و هرچه پیشروتر
میداند. جنبش ما در تعریف شعارها و خواستهای خویش در مبارزه برای رفرم، خود را به
مقدورات و امکانات و قابلیت انعطاف طبقه سرمایهدار، به حساب سود و زیان سرمایه و
مصالح "اقتصاد کشور" و امثالهم مقید و محدود نمیکند. نقطه عزیمت ما حقوق
غیر قابل انکار انسان عصر ماست. اگر تحقق این حقوق، حقوقی نظیر حق سلامتی، حق
آموزش، ایمنی اقتصادی، برابری زن و مرد، آزادی اعتصاب، حق دخالت مستقیم و دائمی
توده مردم در حیات سیاسی جامعه، خلع ید از مذهب و غیره با سودآوری سرمایه و مصالح
نظام سرمایهداری در تناقض است، این تنها شاهدی بر ضرورت واژگونی این نظام است.
جنبش ما در مبارزه برای اصلاحات دائما این حقیقت را جلوی جامعه و طبقه کارگر میگیرد.
قصد ما در این مبارزه ایجاد یک سرمایهداری اصلاح شده، سرمایهداری با "چهره
انسانی" یا یک سرمایهداری "دلسوز" نیست. قصد ما تحمیل بخش هرچه بیشتری
از حقوق حقه مردم کارگر به نظام حاکم است. حقوق و خواستهایی را که بورژوازی با
بقاء خویش ناسازگار مییابد و سرکوب میکند، طبقه کارگر همین امروز آماده است فورا
به جامع ترین شکل متحقق کند.
پیشقراولان اصلاحات و انقلاب
طبقه کارگر، به صرف شرایط معیشتی و موقعیت سیاسیای که در
آن است، پیشگام و پیشقراول هم اصلاحات و هم انقلاب است. گرچه این حکم در همه جای
دنیا صدق می کند اما در ایران امروز و بخاطر فشار بیش از حدی که در طی سالیان
متمادی به کارگران وارد شده، هر روز شاهد اعتراضات خیابانی و راهبندان توسط
کارگران هستیم. اگر رژیم جمهوری اسلامی خود را زیر فشار برای بهبودی و شل کردن سر
کیسه دیده است، فقط مبارزه کارگران است که این فشار را به آن تحمیل کرده است.
نمونهها هم کم نیستند. این رهبران طبقه کارگر هستند که در بیانیههای خود بعنوان
رهبر جامعه و تودههای معترض به بیحقوقی ظاهر شده اند و به بیحقوقی زنان، کارگران،
کودکان، معلولین، بازنشستگان، کارگران مهاجر (افغانستانی) و غیره اعتراض کرده اند.
اگر جائی شاهد عقب نشینیای از جمهوری اسلامی در هر کدام از این عرصهها بودهایم
زیر اعتراض همین توده کارگران بوده است.
از طرف دیگر هم، باز بخاطر موقعیت سیاسیای که کارگران در
کمیت و در اقتصاد دارند، این کارگران و طبقه کارگر است که پیشقراول انقلاب است.
طبقه کارگر است که برای خلاصی از این وضعیت، برای تحقق حقوقی نظیر حق سلامتی، حق آموزش، ایمنی
اقتصادی، برابری زن و مرد، آزادی اعتصاب، حق دخالت مستقیم و دائمی توده مردم در حیات
سیاسی جامعه، خلع ید از مذهب و غیره مجبور است بجنگد و برای خلاصی خود از این
موقعیت کل جامعه را نیز باید همراه خود رها کند. در انقلاب ٥٧ شاهد بودیم که با به
میدان آمدن کارگران نفت بود که طومار رژیم شاه در هم پیچیده شد. این بار هم جامعه
چشم به کارگران و رهبران طبقه کارگر دوخته است که جامعه را از این وضعیت نگران
کننده رها کند.
اما نکته بسیار مهمی
که در پیشرویها و در تثبیت پیروزیها، چه در پیروزی انقلاب و چه در پیروزی در
مبارزه برای اصلاحات در چهارچوب خود نظام سرمایهداری باید مورد توجه قرار گیرد،
تحزب است. کارگران دست به اعتصاب و اعتراض و شورش خواهند زد. پیروزیهایی را کسب
خواهند کرد. حتی رژیمهایی را هم سرنگون خواهند کرد. اما باید متحد بمانند. متحد
نه تنها درسطح یک کارخانه و محیط کاری، متحد حتی نه در یک فدراسیون کارگری، بلکه
متحد در یک سطح وسیع سراسری و در حزب خودشان. این متحد شدن و متحد ماندن کارگران
که بایستی مبارزه ای گسترده را در سطوح مختلفی سازماندهی و رهبری کنند، مستلزم
اتحاد با جنبشهای اعتراضی دیگر با مطالبات برابری طلبانه و برحق، مانند جنبش زنان
و جوانان و غیره، است. رهبران این جنبشها بخودی خود با همدیگر متحد نمی شوند و
مطالباتشان را در یک فرمت حزبی فرموله نمیکنند. این رهبران طبقه کارگر هستند که
باید آنهارا حول خواستههای مشترکشان متحد کنند. این رهبران باید در عین حال
رهبران و اسکلت کادری حزب طبقه کارگر نیز باشند. این تنها راه و رمز پیروزی کامل و
حفظ دستاوردهای اعتراضاتشان است. هر پیروزی بدون تحزب، پیروزی زودگذری بیش نخواهد
بود.
=====
در زمینه بحث انقلاب،
اصلاحات و همچنین رابطه بین این دو، خوانندگان علاقمند را به سه نوشته: ١) "انقلاب
و اصلاحات، طبقه كارگر پیشقراول انقلاب و اصلاحات" (کارگر کمونیست ١١١)، ٢)
"اسطوره انقلاب و خشونت" (کارگر کمونیست ٢٥٦) و ٣) "باز هم درباره
انقلاب" (کارگر کمونیست ٢٣١) جلب می کنم.
١٧ مه ٢٠١٥
(کارگر کمونیست ۳۶۲)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر