۱۳۹۷ دی ۴, سه‌شنبه

I am Behnam Ebrahimzadeh!


Another prominent labour activist in Iran is behind the bars!

Behnam Ebrahimzadeh, a well known labour activist and a prominent children’s rights activist, who is no stranger to Islamic regime of Iran's notorious interrogators and jail guards, was recently arrested and his whereabouts is unknown to his worried elderly parents. In a press release, his family has said that Behnam was arrested on December 22nd 2018 in his home and was transferred to an unknown location. He was not given any reason why he was being arrested; but was told that an 18 months jail term is awaiting him!
Behnam is one of the original members of the first activists' organization since the 1979 Iranian revolution, set up in 2004, that tried to help to set up workers' organizations inside the workplaces. He has been very active in defending workers' and children's right as well as in community mobilization to help victims of numerous earthquakes in Western part of Iran. Meanwhile he has been arrested and jailed many times since 2008. He served 7 consecutive years of jail terms. When Behnam was recently being arrested, the guards also confiscated his son's cellphone with no reasons given.
Behnam was treated very harshly while serving his long 7 year jail term. He was deliberately placed with known criminals to be beaten up, on the implicit orders of prison authorities.
In the aforementioned press release from Behnam's family, they have asked support from national and international organizations and individual to put pressure on Islamic regime to free Behnam immediately and unconditionally. Behnam deserves every support effort from every one of us to support him however we can.


A leader of Teachers' Association in Iran is behind the bars!


Mohammad Habibi, a well known leader of teachers protest movement and a leading member of their association, Iranian Teachers' Association, was sentenced to 7 and half years jail terms and other corporal punishment. Habibi is no stranger to Islamic regime of Iran's so called justice system. He had been arrested and detained several times prior to his last arrest. He had appealed his 7 and half year jail term as well as 74 lashes to be given publicly; which was handed to him in late September of 2018, but the term was confirmed on December 24th with no reduction to them.
Islamic regime of Iran is facing daily protests from every section of wager-earners, including retirees, factory workers, farm workers, teachers, nurses, etc. The only answer it is providing the protesters is repression: jailing them and pressuring organizers. We need to expose the crimes that this regime is committing against these organizers and the labour activists. Labour movement needs its sisters and brothers support internationally.


زیباترین عکس


امروز روز کریسمس است.
سال ۱۹۱۴، کشورهای امپریالیستی وارد جنگی شدند که در عرض ۴ سال جان نزدیک به ۲۰ میلیون نفر را گرفت و به همان تعداد هم زخمی شدند. جنگی بود که منفعت سرمایه داران کشورهای درگیر را در نظر داشت، اما کارگران و دهقانان فقیر گوشت دم توپ بودند.
تاریخ جنگ جهانی اول مد نظرم نیست. در این روز کریسمس، که سنتا شادی کردن و دید و بازدید خانواده گی است، می‌خواهم عکسی را به نمایش بگذارم که نشانه تنفر کارگر از سرمایه دار و آدمکشی آن‌ها برای منفعت شخصی شان است.
اولین کریسمس چهار سال جنگ (۱۹۱۴ - ۱۹۱۸)، شاهد اشتیاق بی حد سربازان برای پایان جنگ و برگشتن به آغوش خانواده‌هایشان بود. در حالی که فرماندهان و اربابانشان در فکر جنگ جنگ تا پیروزی بودند و برای آن هم از جان سربازانی که هیچگونه نفعی در این پیروزی و یا هم شکست طرف مقابل نداشتند، مایه می گذاشتند. در آن کریسمس سربازان هر دو طرف جبهه ها از فرمان حمله و تیراندازی سرپیچی کردند و در عوض به دیدار هم رفته و عکس, سیگار، دگمه پیراهن و آدرس رد و بدل کردند که بعد از پایان جنگ به دیدار خانواده‌های همدیگر بروند. در یکی از جبهه ها سربازان انگلیسی و ‌آلمانی یکی یکی لوله های تفنگهایشان را پایین آورده و سپس سنگرهایشان را ترک کردند و یواش یواش به طرف همدیگر رفتند. از روی جنازه های یخ زده در گل و لای رفقایشان عبور کرده، به هم دست داده و سلام و تبریک کریسمس به طرف مقابل کردند. هر چه که داشتند به همدیگر هدیه دادند. عکس عزیزانشان که صدها کیلومتر از آن‌ها دور شده بودند را به همدیگر نشان داده و اشک ریختند. از خانواده‌ها و سنتهای خود به طرف مقابل گفتند. ناگهان هر دو طرف متوجه شدند که طرف مقابل هم از یک خانواده کارگری آمده؛ پدر ایشان هم معدنکار است و برای گرفتن دو شاهی با پلیس دست به یقه شده و اعتصاب کرده اند.

چند ساعتی از این حال و احوال پرسی گذشت تا ناگهان یکی از سربازان پیشنهاد مسابقه فوتبالی داد، اما توپی نداشتند. سرباز دیگری یک قوطی کنسروی را به جای توپ پیشنهاد کرد و این “دشمنان” ساعتها مشغول “توپ”زنی شدند. این عکس یادگاری آن “توپ”زنی است.
۲۴ دسامبر ۲۰۱۸

Asal Mohammadi


Asal Mohammadi, a student and a labour activist, has been detained by Islamic regime of Iran, for several weeks, during peak of Heft Tepeh sugarcane workers strike for supporting them and also blogging about their strike. Asal has been under sever interrogation, which includes deprivation from obtaining proper medical attention, corporal punishment, having access to visitation with her family members, etc.
Asal needs every support that she could get from anyone who cares about freedom of expression and workers' rights, not only in Iran, but all over the world!


۱۳۹۷ آذر ۲۶, دوشنبه

تلگرافی در باره تحزب


با نگاه به موقعیت سیاسی ایران، همه می‌گویند که جامعه آبستن تحولات سیاسی مهمی است. “کمونیستها چه نقشی می‌توانند در این تحولات بازی کنند؟”، یک سئوال اساسی در سمت و سو دادن به آن تحولات است. آدمهای شریف زیادی منتظر فرصتی هستند که متشکل و متحزب شوند تا جنگ آخرشان را با آن رژیم شروع کرده و به پایانی برسانند.
برای چپهای مختلفی که از سنتهای متفاوتی آمده اند، تحزب جایگاه متفاوتی دارد. کسی که خود را به سنت مارکس و لنین می رساند، نمی‌تواند آن را مهمترین سلاح کارگر در مبارزه برای رهایی نداند. جدا از تحمیل مطالبات روزمره، برای پیروزی نهایی کارگر بر سرمایه دار، نمی‌شود نسبت به تحزب بی‌تفاوت بود. جزر و مدهای روآوری و یا دور شدن از تحزب بخصوص در شرایطی مثل شرایط ایران، در یک سطح وسیع و توده‌ای کاملا قابل فهم است. جمع اعضای حزب بلشویک قبل از انقلاب ۱۹۰۵ با تعداد اعضای آن در نقطه اوج آن انقلاب اصلا قابل مقایسه هم نیست. هزاران کارگر و دانشجو و فعال سیاسی به صفوف آن پیوستند. و یا مدت کوتاهی بعد از فروکش کردن آن انقلاب، تعداد اعضای آن بطور بسیار چشمگیری کاهش یافت. و باز تعداد اعضای همان حزب در اوایل انقلاب ۱۹۱۷ با یک ماه بعد از آن غیرقابل مقایسه است. در روزهای منتهی به “روزهای ژوئیه” دهها هزار نفر به آن پیوسته بودند. قدرت نفوذ آن در روزهای نقشه کودتای کورنیلوف – کرنسکی چنان غیرقابل چشم‌پوشی بود که خود کرنسکی و رهبران احزاب “سوسیالیست میانه رو” که چشم دیدن بلشویکها را نداشتند، دست به دامن رهبران آن شدند که جلوی کودتا را بگیرند.

تحزب گریزی
دوری شخصیتهای امروز “چپ” و “کمونیست” از تحزب با جزر و مدهایی که توضیح آن رفت، متفاوت است. بدنبال حمله همه جانبه و بقول معروف “مغول وار”' بورژوازی به دستآوردهای طبقه کارگر در اواخر قرن گذشته، دوری گرفتن از تحزب برای بسیاری از فعالین متحزب گذشته خود به یک فضیلت تبدیل شد؛ که نشان از درک سطحی ‌آنها از مقوله، مفهوم و جایگاه تحزب دارد. این افراد قبل از هر چیزی شخصیت سیاسی بودن خود را مدیون گذشته متحزب خود هستند. همین موضوع گاها آن‌ها را چنان متوهم می‌کند که نه تنها برای جامعه دستور صادر می کنند، بلکه برای احزاب سیاسی هم امر و نهی می کنند. ما هم متاسفانه در احزاب سیاسی در بوجود آمدن این وضعیت البته که بدون تقصیر نیستیم. بعضا در سطح علنی و رو به جامعه جوابشان را می‌دهیم و بعنوان کسانی که در جامعه وزنه ای هستند، بزرگشان می کنیم. با آن‌ها در پانلهای سیاسی شرکت می‌کنیم که انگار مخاطبین وسیعی دارند. واضح است که هر کدام از اینها، اگر رهبر عملی ای در جائی باشند؛ مثلا رهبر کارگری و یا رهبر جنبش برابری طلبانه زنان و یا جوانان و غیره، حتما باید بزرگشان داشت؛ اما برای کسی که تمام فعالیت سیاسی‌اش نوشتن چند مقاله در سال است، چرا باید او را در توهمش غرق کرد؟

اهمیت تحزب
برای بسیاری از ماها که متحزب هستیم، یادآوری اهمیت تحزب مناسبتی ندارد. اما برای آدمهای شریفی که کمونیست هستند و فعالیتهای سیاسی شان بسیار فراتر از بگومگوهای فسیبوکی است، گفتن چند نکته خالی از فایده نیست.
تروتسکی زمانی که به دانمارک تبعید شده بود، گروهی از دانش آموزان او را برای یک سخنرانی درباره انقلاب اکتبر و اهمیت آن دعوت می کنند. او ۷ شرط مهم را که به انقلاب اکتبر کمک کردند، مثل همین شرایطی که امروز در ایران با آن مواجهه هستیم نام می‌برد و می‌گوید این شرایط می‌توانند باعث انقلاب در هر کجای دنیا بشوند؛ و عامل دیگر (۸) را نام می‌برد که برای به پیروزی رساندن آن انقلاب تعیین کننده بود و آن هم “حزب بلشویک” بود. حزب بلشویکی که فعالین کارگری، رهبران کمیته های کارخانه و فعالین ضد جنگ و غیره را سازمان داد و به چیزی کمتر از سرنگونی بورژوازی رضایت نداد.
به کرات به نقش رهبران برجسته حزب بلشویک در به پیروزی رساندن انقلاب اکتبر اشاره کرده ایم. لنین، تروتسکی، کامنف، زینوویف، کولونتای، شلپیانکوف، مولوتف، استالین، بوخارین، لورچانسکی، رهبران گاردهای سرخ، رهبران کمیته انقلابی ارتش و غیره و غیره. کمتر کسی شکی دارد که انقلاب اکتبر بدون شخصیتی مثل لنین به پیروزی می رسید. یا زمانی که تروتسکی ۱۹۱۷ را ارزیابی می کنیم، به جایگاه ویژه اش پی می بریم. اما در قریب به اتفاق این ارزیابی ها از لنین و تروتسکی و غیره، خود حزب را نمی بینیم. بله انقلاب اکتبر بدون لنین ابدا به پیروزی نمی رسید، اما از یاد نبریم که لنین بدون حزب بلشویک، کاره ای نمی بود! لنین یک نفر بود که در یک زمان خاص می‌توانست فقط یک جا باشد. بقیه رهبران و شخصیتهای حزب هم همینطور. اما حزب بلشویک یک حزبی بود که با سیاستهایش هزاران هزار فعال سیاسی و عضو، در هزاران هزار نقطه روسیه فعالیت داشت. شورا سازمان می‌دادند و در شوراها بحث می کردند، کمیته های کارخانه سازمان می دادند، اعتصاب راه می‌انداختند و جلوی پوگرومهای (قتلعامها) صد سیاهها را می گرفتند. حزب بلشویک به یک معنا هزاران لنین و تروتسکی در ابعاد کوچکتری داشت و در خود جمع کرده بود که پیروزی انقلاب اکتبر را ممکن ساخت. وقتی که آدم تاریخ انقلاب اکتبر را نگاه می‌کند با شخصیتهایی آشنا می‌شود که یقه کت ویکتور چرنف (از رهبران حزب اس ارها و وزیر کشاورزی دولت کرنسکی) را می‌گیرد و بهش می گوید: “قدرت را بگیر مادر قحبه؛ وقتی که آن را دو دستی بهت می دهند!”

انقلاب در همه فعالین سیاسی در ایران را می زند. درباره وظایف این انقلاب می‌توانیم همنظر نباشیم. اما این را نمی‌شود انکار کرد که ایران آبستن تحولات زیر و رو کننده سیاسی است و این وضعیت به یک حزب قوی کمونیستی احتیاج دارد. من بنوبه خود همه سوسیالیستها و کمونیستهای مسئول را به پیوستن به حزب کمونیست کارگری دعوت می کنم.
۱۷ دسامبر ۲۰۱۸

من جلو حمله به تشکل و نهادهای کارگری می ایستم!


یکی دو هفته گذشته، جنبش کارگری شاهد هجمه ای دیگر به “اتحادیه ‌آزاد کارگران ایران“ و فعالین آن بود. مسأله حمله به تشکلها و فعالین کارگری نه امروز و نه هیچ زمان دیگری بر سر منفعت جنبش کارگری نبوده است. می‌گویم هیچ زمان دیگری، برای اینکه طی یکی دو دهه گذشته شاهد حملات متعددی به نهادها و فعالین جنبش کارگری از جانب کسانی بوده‌ایم که بعضا لباس مدافع کارگر را هم بر تن کرده اند. تا آنجا که به آخرین حمله به “اتحادیه ‌آزاد“ برمی گردد، اکنون بر همگان روشن شده است که برخلاف ادعای حمله کنندگان، مسأله ربطی به اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه نداشت.

در ایران، بر خلاف بسیاری از کشورهای دیگر جهان، تشکل توده ایی کارگران را نداریم. برای ایجاد چنین تشکلهایی تلاش زیادی شده است. فعلا هر چه هست محافل و نهادهایی از فعالین کارگری است. بسیاری از این نهادها هم، در کنار کارهای زیاد دیگری که می کنند، تمرکز اصلی خودشان را گذاشته اند روی فراهم آوردن فضای سیاسی ای که بشود تشکل توده‌ای کارگران را ایجاد کرد. این تلاش یا مستقیم بوده و یا با دخالت مستقیم در مبارزه کارگران بوده که در عرصه عمل کارگران به اتحاد خود حول یک تشکل پی ببرند و ایجاد تشکل برایشان جایگاه مهم پیدا کرده است.
"اتحادیه آزاد" یکی از این نهادها و اتفاقا مهمترین و فعالترینشان است. واضح است که در کنار نهادهای فعالین کارگری مثل "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری"، "اتحادیه آزاد"، "کانون مدافعان حقوق کارگر"، "کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری در ایران"، "انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه" و شاید چند تای دیگر، ما مجامع عمومی نامنظم کارگری و مجمع نمایندگان کارگران را هم در بسیاری از محیط های کاری داشته و داریم که برای بسیاری از ما شناخته شده نیستند.

سندیکاهای موجود
از میان نهادهای فعالین کارگری، تفکیک در مورد دو تا از این تشکل ها مهم است. "'سندیکای کارگران شرکت واحد" و "سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه" گر چه از دل مبارات پرشور کارگران شرکتهای مزبور بیرون آمدند و عنوان سندیکا بر خود داشتند، اما سندیکای متعارف کارگری نبودند. سندیکای متعارف کارگری در مذاکرات دسته‌جمعی طرف مقابل مدیریت است؛ از کارگران محیط کار حق عضویت میگرد؛ در اختلافات بین کارگران و کارفرما دخالت دارد، مدیریت را مجبور به رعایت قوانین حاکم بر کار می کند و غیره. فضای سرکوب و هراس از اعتراض کارگری در هر سطحی، امکان ایجاد چنین تشکلهائی را از کارگران سلب کرده است. دو سندیکای نامبرده، جدا از اینکه در فضای متحول آینده چکار خواهند کرد و کجای مبارزه کارگران آن شرکتها خواهند بود، اما بعد از فروکش کردن فضای اعتراضی ای که سندیکاهای فوق از دل آن مبارزات بیرون آمدند، امروز آن نهادها هم به نهاد فعالین کارگری آن مراکز تبدیل شده اند. تعداد محدودی از فعالین کارگری عضو این نهادها ماندند. تعدادی به خارج کشور مهاجرت کردند. تعدادی بازنشسته و یا اخراج شدند (که باید یادآوری کرد همچنان در مبارزات کارگران دخیل ماندند)، و تعدادی هم بدلایل شخصی از دخالت در امور آن‌ها کنار کشیدند. شکی نیست همین نهادها در مبارزات آینده کارگران هم نقش مهمی ایفا خواهند کرد. اما گفتن این حقایق – که فعلا در یک حالت راکد و انتظار بسر می‌برند - نه انحراف از چپ است و نه کفرگویی. این یک حقیقت ناخوشایند امروز مبارزه کارگری در ایران است. تلاش ما برای تغییر این وضعیت است.
ما و جنبش کارگری جهانی با واقف بودن بر وضعیت سیاسی ایران و با واقف بودن بر نکاتی که برشمردم، به درست این محافل و نهادهای کارگری در ایران را نمایندگان واقعی کارگران معرفی کرده و به رسمیت می‌شناسیم. از طرف سندیکاهای کارگری فرانسه رضا شهابی و لقمان ویسی بعنوان نمایندگان کارگران ایران به خارج کشور دعوت میشوند. جعفر عظیم زاده بعنوان یکی از رهبران جنبش کارگری برای اظهارنظر به رسانه های بین‌المللی دعوت میشود. اسانلو بعنوان رهبر کارگری ایران به کنگره سالانه "کنگره اتحادیه های کارگری بریتانیا” دعوت می‌شود و غیره. واضح است اگر هزینه سفر این فعالین کارگری بر عهده سندیکاهایی که منبع درآمدی ندارد می‌بود، این سفرها هیچوقت انجام نمیشدند. درست به همین دلیل که این نهادها و فعالین آن‌ها – به کوری چشم رژیم اسلامی – نماینده رسمی کارگران ایران هستند، خرج و مخارج هزینه و سفر آن‌ها توسط دعوت کنندگان تأمین می شود.

نقد نظرات و عملکردهای افراد و تشکلها
بهترین کمکی که کسی به یک فرد سیاسی و یا تشکل و نهادی میتواند بکند، نقد نظرات و عملکردهای آنهاست. نقد شاید گزنده باشد اما کمک میکند که طرف مورد نقد به اشکال کارش پی ببرد. بهرو یا نقد مربوط است و یا بی ربط. اگر بی‌ربط باشد انسان‌ها از کنارش رد می‌شوند و نقد شدگان هم به کارشان ادامه میدهند و یا مربوط است و کمک میکند که طرف نقد شده خودش را تصحیح کند و یا افراد دیگر دچار همان اشکالات نشوند. پروین محمدی، رضا شهابی، رضا رخشان، اسماعیلی بخشی، میثم آل مهدی، جعفر عظیم زاده، علی نجاتی، جوانمیر مرادی، محمود صالحی، بهنام ابراهیم زاده و دهها و صدها فعال کارگری دیگر که ما میشناسیم و اظهارنظر کرده اند، آدمهای حقیقی ای هستند با نظرات و گرایشات مشخص. از این افراد بعضا عملکرد و اظهاراتی سر میزند که بخاطر جایگاه سیاسی شان باعث عکس‌العمل‌های متفاوتی میشود. شیفت کردن اسانلو به طرف شاه پرستان واکنشهای زیادی را باعث شد. اظهارات رضا رخشان در مورد “صاحب پیکان شدن کارگران” در دوره احمدی نژاد باعث عکس العملهای متفاوتی شد. اظهارات رضا شهابی در مورد “چپ” واکنشهای متفاوتی را باعث شد. اختلافات محافل مختلف تحت عنوان “سندیکای واحد” به اختلاف نظرات متفاوتی دامن زد. رقابت با “کمیته پیگری” انتقادهایی را متوجه “کمیته هماهنگی” کرد و غیره. در همه این موارد آدم می‌تواند موافق و یا مخالف انتقاد باشد. منتها در تمام این اختلاف نظرها، هیچ فعال سیاسی کمونیستی، که منافع جنبش کارگری را در نظر داشت، نگفت فلان نهاد و تشکل کارگری را منحل کنید. من یکی، حداقل فکر میکردم برای فعالین سوسیالیست و کمونیست جمله “ما هیچ دو خشتی را که کارگران در مبارزه روی هم چیده باشند برنمی چینیم” جا افتاده است.

تخریب تشکلهای کارگری
در تمام دوره حیات رژیم اسلامی، یک کار اصلی و همیشگی پادوهای آن ضربه زدن به تشکلهای کارگری و در لیست سیاه گذاشتن فعالین ‌‌آنها بوده است. من این اتهام را به کسی نمی‌زنم که آن افراد ظاهرا چپ که در چند سال گذشته کارشان نه نقد بلکه تخریب و ناسزا گفتن به فعالین تشکلهای موجود کارگری بوده، مستقیما در اختیار رژیم اسلامی هستند، اما ابدا ردپای مثبتی از آن‌ها در هیچ جنبش و عرصه‌ای از فعالیت سیاسی دیده نمی شود. هر گاه فعالینی در تشکلهایی کارهای مثبتی کرده‌اند و مورد حمایت و تشویق جامعه و از جمله مورد حمایت اعضاء و فعالین حزب کمونیست کارگری قرار گرفته باشند، آن بخش از سیاسیون محفل باز آن‌ها را دشمن خود به حساب آورده و از هیچ چیزی برای ضربه زدن به ‌آنها کوتاهی نکرده اند. تعدادی پا در یک کفش کرده بودند که از ‌آنجا که نهادهای فعالین کارگری مثل "کمیته هماهنگی"، "اتحادیه آزاد" و "کمیته پیگیری" تشکلهای محیط کار نیستند، بهتر است خودشان را هر چه زودتر منحل کنند. محفلی تعدادی از فعالین کارگری را به مرتبط بودن به "سالیدریتی سنتر" متهم می کند. محفل دیگری رسما یکسری از فعالین کارگری در کردستان را به کومه له نسبت می داد. محافلی تعدادی از فعالین کارگری زیر ضرب در ایران را رسما هوادار منصور حکمت معرفی می کنند. واضح است که این‌ها نه بحث سیاسی می‌کنند و نه هم چنین هدفی دارند. خیلی روشن قصدشان ضربه زدن به فعالین و متلاشی کردن نهادهای فوق است.

"اتحادیه آزاد" در طول حیات خود، چه آن زمان که اعضای امروز آن فعالین "کمیته پیگیری" بودند و چه امروز، بیشتر از هر نهادی مورد حمله قرار گرفته و دشمنان آن به هر خس و خاشاکی متوسل شده اند که آن را منحل و از میدان بدر کنند. در طول همین چند روز گذشته به بهانه انتشار خبر پایان اعتصاب کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، یکی آن را "اعتصاب شکن" خواند و هر چه به ذهن پریشانش رسید بار این تشکل و فعالین آن کرده است. یکی دیگر نوشته است شایع شده که یک کانال تلگرامی در فضای مجازی ایجاد شده و "می گویند" گردانندگان ‌آن “اتحادیه آزاد" است و نتیجه می‌گیرد باید فاتحه این نهاد را خواند. مضحک به نظر می‌رسد اما واقعیت دارد. به همین سادگی و این بلاهت، یک نهادی یک خبری را منتشر کرده، و در ذهن طرف شایسته قلع و قمع است. شایعه شنیده و در نتیجه سوت پایان کار یک نهاد کارگری را که صدها فعالیت بسیار مهم و مؤثر انجام داده را می‌کشد! و سخیفتر از آن بیشرمانه می نویسد: “اتحادیه آزاد با تلاش رژیم و کارفرما همراه شد”.

من دفاعی از “اتحادیه آزاد" نمی کنم. اگر فعالیت یکی دو دهه اخیر فعالین آن چیزی در دفاع از حملات پاسیفیستهایی نداشته باشد،که کارشان شده است سالی یکی دو مطلب نوشتن و یا ضبط یک نوار ده بیست دقیقه‌ای از دفاع فمینیستی از زن، دفاع من هم کارائی نخواهد داشت. اما کمپین سخیف اخیر این جماعت فقط مشت ‌آنها را در برابر جامعه و بخصوص در بین کارگران باز خواهد کرد. آدم وقتی که به خورده حساب و کینه توزیهای این جماعت نگاه می کند، در یک بعد کوچکتری انقلاب اکتبر را مجسم می‌کند که دشمنی کور با لنین و بلشویکها، چگونه پلخانف، مارتف، مارتینوف، دان، چکیدزه، کرنسکی، تسرتلی و امثالهم را به زیر شنل کورنیلوف روانه می کند.
۱۴ دسامبر ۲۰۱۸

۱۳۹۷ آبان ۲۴, پنجشنبه

بحث "مجمع عمومی" در اختلافات سندیکای واحد واقعی نیست!


در آنچه که "اختلافات در سندیکای واحد" نام گرفته است، نکات زیادی هست که به نظر می رسد بیخود وقت زیادی را از خیلی‌ها گرفته است. اگر کمی از این جنگ و دعوای طرفین فاصله بگیریم، می بینیم که در صحنه سیاسی ایران و بخصوص در جنبش کارگری، جنب و جوشهای مهم، تعیین کننده و حداقل قابل دنبال کردنی در جریان است. با این همه، من هم می خواهم راجع به یکسری از مسائلی که قابل تأمل هستند نظرم را بیان کنم.

نکته اول و مهم در بحث حول این اختلافات، بحث "مجمع عمومی" است. این "مجمع عمومی"ای که ظاهرا بحث و اختلاف حول آن است، با "مجمع عمومی منظم کارگری" که می‌گوئیم پایه شوراهای کارگری است، از اساس متفاوت است. هر نهاد و شرکتی مجمع عمومی خودش را دارد که مسائلش را حل و فصل کند و یا هیأت مدیره آن را انتخاب و تعیین کند. این مجامع عمومی تقریبا شامل کل پرسنل آن نهاد و شرکت می‌باشند. سندیکای کارگری هم مجمع عمومی خودش را دارد. شورا هم، بله، شورا هم مجمع عمومی خودش را دارد! "مجمع عمومی منظم کارگری"ای که بحثش در جنبش کارگری مطرح است، در شرایط سرکوب زیر سیطره جمهوری اسلامی مطرح می‌شود که کارگر قانونا حق هیچگونه متشکل شدنی را نداشت و ندارد. این مجامع عمومی کارگری در ادامه خود به شوراهای کارگری منجر می‌شوند. در قطعنامه " قطعنامه در باره تشکلهاى توده‌اى طبقه کارگر؛ شورا، مجمع عمومى، سنديکا" آمده است: "به عنوان گام نخست در سازماندهى شورائى کارگران و به عنوان يک راه حل فورى و قابل تحقق براى پر کردن خلاء ناشى از فقدان تشکل‌هاى توده‌اى کارگرى، حزب کمونيست خواهان شکل‌گيرى و گسترش جنبش مجمع عمومى کارگرى است." در همان قطعنامه و بعدا در گفتگوی منصور حکمت با نشریه کمونیست، این تفکیک برجسته می‌شود که مجمع عمومی‌ای که قواعد سندیکا و یا شورا را تعیین می‌کند با مجمع عمومی منظم کارگری متفاوت است. خواندن آن ادبیات در این دوره که بحث تشکل‌های کارگری و بخصوص بحث شوراهای کارگری برجسته شده است، خالی از لطف نیست.

اما تا آنجا که به بحث "مجمع عمومی" مطرح شده در اختلافات محافل سندیکای شرکت واحد برمی‌گردد، طرفین استفاده خودشان را از موافقت یا مخالفت با آن را دارند. می‌گویم "محافل سندیکای شرکت واحد" برای اینکه در دنیای واقعی سیاسی، چیزی که واقعا "سندیکا" باشد، در بین کارگران شرکت واحد وجود خارجی ندارد. سندیکا تعریف خودش را دارد. کار و فونکسیون‌های مشخص و شناخته شده‌ای دارد. سندیکاهای واحد و هفت تپه فاقد این کارکردهای شناخته شده هستند. اعتراض کارگران شرکت واحد عظیم و توده ای بود. حاصلش محفلی بود به نام "سندیکای کارگران شرکت واحد" و ما هم در اپوزیسیون به درست آن را برجسته کردیم که اینها سخنگویان واقعی کارگران شرکت واحد هستند. در عالم واقع – سیاسی – اینها نه حق عضویت از کارگران می‌گرفتند، و نه طرف مذاکره با کارفرما بودند. مانند هر محفل دیگری، مثل "کمیته پیگیری"، "کمیته هماهنگی"، "اتحادیه آزاد کارگران"، "کانون مدافعان" و شاید تعداد دیگری هم که من از آنها بیخبرم، محفل دیگری از فعالین کارگری بود. این به هیچوجه مطلوب نبود، اما در شرایط خاص سیاسی ایران، چه کار دیگری از دست فعالین کارگری برمی آمد که نکردند؟!
حال این "سندیکا" مثل هر محفل دیگر فعالین کارگری در ایران، در این چند سال دچار اختلافاتی بوده است. در سندیکای هفت تپه هم شاهد چنین چنددستگی بودیم. "کمیته پیگیری" به چندین دسته و محفل تجزیه شد. "کمیته هماهنگی" هم چنین شد. اما بطور واضح در مورد دو "سندیکا"ی واحد و هفت تپه – که در ادامه مبارزات قدرتمند کارگران مراکز فوق ایجاد شدند، کسی شاهد درگیر بودن کارگران در این اختلافات نیست. این محافل نه تنها محفل بودند، بلکه اعضای آنها خیلی هم محفلی به همدیگر برخورد کردند. برخورد "سندیکای واحد" را به موضوع اسانلو و ادعای رابطه او با یک خانم را که از یاد نبرده ایم. اگر سندیکاهای واحد و هفت تپه، واقعا سندیکا به معنای واقعی‌ای که معرف حضور فعالین سیاسی است می‌بودند، بسیار بعید بود که اینچنین اختلافاتی در آن بروز کند. کارگران در مجامع عمومی دوره‌ای خود هیأت مدیره تازه را با وظایفی تازه انتخاب می کردند و بقول پروین محمدی، جنگ حیدری – نعمتی راه نمی افتاد. و یا اگر سندیکای هفت تپه یک سندیکای معمولی بود، در اعتراضات این دوره کارگران آن مرکز جنب و جوشی از خود نشان می داد و لزومی نداشت که یکی از مطالبات کارگران ایجاد "شورا مستقل کارگری" باشد.
برگردیم به بحث "مجمع عمومی" در اختلافات محافل واحد. یکی از این دو محفل به اساسنامه سندیکا مراجعه می کند که در آن برگزاری مجمع عمومی قید شده و هیأت مدیره از طریق آن انتخاب می شود. اینها در واقع می خواهند حریفشان را که اکثرا بازنشسته و اخراجی هستند، از میدان بدر کنند؛ چرا که (با پاشنه آشیل سندیکالیسم که فقط کارگران شاغل می توانند عضو سندیکا باشند) بر اساس قرار اساسنامه‌ای می‌خواهند افراد غیرشاغل را از سندیکا کنار بزنند. طرف مقابل هم از ترس اینکه کارش تمام است، "هواداران مجمع عمومی" را به "سندیکاسازی دولتی" متهم می‌کند. اینها نمی‌گویند که مخالف "مجمع عمومی" هستند، بلکه می‌گویند پشت این سندیکاسازی جمهوری اسلامی خوابیده است. منتها هیچکدام از این دو طیف نمی‌گوید که جمهوری اسلامی پشت کل قضیه است و می‌خواهد با دامن زدن و تشدید این اختلافات، کل جنبش کارگری را تضعیف و ضعیفتر کند. اطلاعیه و بیانیه "اتحادیه آزاد کارگران" این را خیلی خوب توضیح داده که درست به همین دلیل باعث قشقرق هواداران یکی از این دو محفل شده است.


اینکه در خارج کشور هواداران این محافل چه می‌گویند، فرقه‌ای، ثانوی و حاشیه‌ای است. هستند محافلی که مجالسی برگزار می‌کنند و درآمد حاصل از پارتی و شادی‌شان را برای تعدادی از فعالین کارگری می‌فرستند و هدفشان هم نه تقویت مبارزات کارگران، بلکه مدیون خود کردن آنهاست. اگر در این دعوای محفلی هم طرف یکی را می‌گیرند، دقیقا از سر دوری و نزدیکی شخصی با آنهاست، نه از سر موضع مستقل کارگری!
تعداد دیگری هم که دست به قلم برده اند زندگی شان را مدیون ضدیت با حککا هستند، مشغله شان هر چه باشد، نه نقد یک نوشته و موضع از کسی از حزب کمونیست کارگری است و نه مشغله‌های کارگران در شرکت واحد و هفت تپه را می‌شناسند، بلکه پیدا کردن بهانه‌ای برای دق دل خالی کردن است. اینکه یکسری از این نویسندگان را دیگر کسی برایشان محلی نمی گذارد، تقصیر حزب کمونیست کارگری نیست؛ باید بگردد تا ببیند که در چه دوره هائی از چه سیاستهایی حمایت کردند و دنبال چه کسانی افتادند!

چه باید کرد؟
در این بین چه باید کرد؟ آیا کارگری که نه تنها از این دعواها هیچگونه نفع سیاسی نمی برد، بلکه موقعیت خودش را در برابر جمهوری اسلامی ضعیف شده تر می بیند، محکوم به طرفداری از یکی از این دو محفل است؟ نه! دعوای کنونی در سندیکای واحد بدرستی عدم مطلوبیت عملکرد چندین و چند ساله آن است. یک چنین جنگ و دعوائی هم در "سندیکای هفت تپه" مطرح است و می‌بینیم که کارگران آن مرکز، مطالبه شورای مستقل کارگری را جلو کشیده‌اند. اگر اکنون کسانی و از جمله خود من، ایجاد تشکل‌هایی که جوابگوی مسائل کارگران و مطالبات اعتراضات آنها باشد، مطلوب می‌دانیم، نه از سر این است که می‌خواهیم زیر پای آنچه که در مراکزی مثل شرکت واحد و یا نیشکر هفت تپه "سندیکا" نام گرفته است، خالی کنیم. بلکه جنبش کارگری امروز در ایران گامها و فرسنگها جلو آمده و خواهان تشکلهای مستقل خود است. جنبش کارگری حوصله، وقت و نفعی در بگو مگوهای این محافل ندارد؛ حتی اگر اعضای این محافل بسیار هم چپ و خوشنام باشند.

۱۵ نوامبر ۲۰۱۸

۱۳۹۷ مهر ۱۷, سه‌شنبه

تشکل‌های کارگری یا نهادهای ضدکارگری رژیم در میان کارگران؟


رژیم جمهوری اسلامی، به شهادت همه سران ریز و درشت آن، در حال فروپاشی و رفع مزاحمت است؛ و مردمی که زندگی شان در این چهار دهه هر روز از روز قبل بدتر و تباه‌تر شده، برای گور به گور شدن این رژیم لحظه شماری می کنند. یک نیروی مخالف این رژیم، تا بحال مشغول هر کاری بوده باشد، در این لحظه قاعدتا باید کاری بکند که پروسه سرنگونی این رژیم سریعتر و هر جناح و لمپنی از این رژیم خودش را تحت عنوانی مخفی کرده باشد را افشا کرده و نیت شوم آن را برملا کند. بعضی ها اما این کار را نمی کنند، برای اینکه دشمن این رژیم نیستند و قربانیان این شرایط را شایسته زندگی بهتری نمی دانند.
***
سایت "پروبلماتیکا" که می‌گوید چپ است، مطلبی از "فروزان افشار" تحت عنوان "تشکل‌های رسمی کارگری در تکاپوی ترمیم دستمزد" منتشر کرده است.
هدف من از این یادداشت، نقد هم جانبه نوشته فوق نیست؛ چرا که انعکاس یکسری از چرندیات جناحهای رژیم در "خانه کارگر" و شاخکهای آن تحت عنوان اینکه اینها دارند برای کارگران سر اضافه دستمزد جر و بحث می‌کنند، زیادی بیمزه است. هدف این نوشته یادآوری این نکته است که در واقع "تشکل‌های رسمی کارگری" همان "خانه کارگری"های رژیم و شاخکهای آن در میان کارگرن، مثل شوراهای اسلامی کار، انجمن‌های صنفی و غیره است. هر کسی هر جائی و تحت هر عنوانی بخواهد این نهادهای ضدکارگری را به دیگران بفروشد، حقیقتا زحمت بیخودی به خود می‌دهد. بزک کردن اینها با عناوینی چون "فعال کارگری"، که گویا دارند بر سر دستمزد کارگران با رژیم خودشان در جنگ و جدالند، نمی‌گیرد. اگر کارگران در این وضعیت فقر و تباهی هستند، یکی از دلایلش سرکوبی بوده که رژیم از کانال همین "خانه کارگری"ها به پیش برده. همین جنایتکاران همدست کارفرما بوده‌اند که به نام کارگر زیر ضدکارگری‌ترین مصوبات رژیم امضا گذاشته‌اند. فعالین کارگری را برای اطلاعات و شکنجه‌گران رژیم اسلامی شناسائی، دستگیر و به جوخه دار سپرده‌اند. زبان کارگران را بریده‌اند. با پشتیبانی گله‌های حزب الله، به اعتراضات کارگران حمله کرده و کارگران را زیر ضرب و شتم گرفته‌اند.
فروزان افشار این را قبول ندارد! می‌نویسد: "تشکل‌های کارگری رسمی، یعنی تشکل‌هایی که در چارچوب قانون کار موجود به رسمیت شناخته شده‌اند، اغلب و البته نه به نادرست، به عنوان تشکل‌های "وابسته" و "زرد" از سوی بسیاری از جریانات و فعالان کارگری مستقل رانده می‌شوند. اما به نظر می‌رسد مجموعه‌ای از عوامل در چند سال گذشته قدرت مانور و تحرک بالاتری به نمایندگان کارگری مستقر در این تشکل‌ها بخشیده است. در حالی که نارسایی‌های ساختاری متعدد این طیف از تشکل‌ها (نظیر وابستگی به دولت و کارفرماها و عدم شمولیت و جامعیت در نمایندگی کلیت کارگران) همچنان به قوت خود باقی است ..."
ایشان به چند نکته در این پاراگراف اشاره می‌کند که مکث کوتاهی بر آنها لازم است. می‌نویسند که این نهادها وابسته و زرد هستند. من خبر ندارم که چه کسی شوراهای اسلامی و "خانه کارگر" را "تشکل زرد" خوانده باشد. اگر کسی در جنبش کارگری شورای اسلامی کار و "خانه کارگر" را، به معنای شناخته شده، "تشکل زرد" خوانده باشد اشتباه می‌کند. "تشکل‌های زرد" و "اتحادیه‌های شرکت"، تشکل‌هایی هستند که معمولا کارفرما و دولت سعی دارند آنها را زیر فشار اعتراضات کارگری بعنوان تشکل کارگری به جامعه بفروشند. اینها کارشان بعضا حتی چانه زدن با کارفرماست که کارگران را از مطالبه ایجاد تشکل و یا از نزدیک شدن به تشکل‌های مستقل دور کنند. نمونه‌های سندیکاهای رستاخیزی، سندیکاهای زرد دوره حسنی مبارک در مصر و امثالهم. اما شوراهای اسلامی کار نهادهای جاسوسی رژیم در میان کارگرانند. خود رژیم آنها را بازوی کارفرما در کارخانه تعریف کرده است. در اساسنامه آنها آمده است که وظیفه شان گزارش دادن حوادث سیاسی و اجتماعی به مقامات است. برایشان وظیفه چانه زدن با کارفرما و مدیریت بر سر مطالبات کارگران تعریف نشده است، بلکه همکاری با کارفرما وظیفه شان است. هیچ کارگری که معنای سیاسی کلمه "تشکل" را فهمیده باشد، به اینها نمی‌گوید "تشکل". و وقتی که خود نویسنده در ادامه مطلبش اذعان می‌کند که این نهادها وابسته به دولت و کارفرما هستند، چه اصراری است که دیگران را برای طرد و مبارزه با آنها سرزنش کنیم؟!
می‌نویسند که بعضی از فعالین کارگری از این نهادها پوشش امنیتی درست کرده‌اند. این موضوع هیچ ربطی به این ندارد که از مبارزه برای انحلال شوراهای اسلامی کار و نهادهای نظیر آن دست برداریم. یک فعال کارگری در یک جای مشخصی شاید واقعا رفته باشد برای جلوگیری از بسته شدن کارخانه و کارگاهی عضو شورای اسلامی کار و یا انجمن صنفی کارگران آن محل کار هم شده باشد. کارگران حتی ممکن است برای جلوگیری از اجحافاتی پیش امام جمعه خاصی هم رفته باشند. اما وقتی که موضوع تصویب حداقل دستمزد کارگران یک کشور باشد، این دیگر تردستی است که کسی بخواهد با این مقایسه سیب و پرتغال، کارگران را به پیوستن به این نهادها فرابخواند! یکی از مطالبات اصلی کارگران و بخصوص فعالین کارگری عرصه کف کارخانه انحلال نهادهای ضدکارگری رژیم در میان کارگران بوده است. هنوز اخبار جنگ و جدال کارگران نیشکر هفت تپه با کارفرما و دولت بر سر تحمیل شورای اسلامی کار و پرونده سازی برای فعالین کارگری که در صدد ایجاد "شورای مستقل کارگری و مردمی" خود هستند به آرشیو اخبار رسانه‌ها نرفته است.
می‌نویسند: "به نظر می‌رسد مجموعه‌ای از عوامل در چند سال گذشته قدرت مانور و تحرک بالاتری به نمایندگان کارگری مستقر در این تشکل‌ها بخشیده است." نمی‌گوید این "مجموعه عوامل در چند سال گذشته" چه‌ها هستند؟ اما هر کسی که مسائل سیاسی در آن جامعه را دنبال کرده باشد، فقط می‌تواند بحران لاینحلی را که یقه رژیم اسلامی را گرفته است برجسته کند که اوضاع را به نفع حمله به آن تغییر داده. کسی که صم بکم نظاره‌گر این واقعیت باشد و آن را بر قلم نراند، اما عوامل موهوم دیگری را، که حتی بر زبان هم نمی‌راند، با اشاره به دیگران خبر می‌دهد، دارد خاک به چشم کارگر می‌پاشد.
گفتم که این عوامل و یا بهتر است بگویم "این عامل" بحرانی است که جنگ کارگر با رژیم را تشدید کرده و توازن قوا را در این جامعه به نفع کارگر و مردم زحمتکش و آزاده تغییر داده. از این واقعیت باید این را فراخوان داد که کارگران به نمادها و نهادهای رژیم حمله و هر چه را که بوئی از رژیم بدهد، تار و مار کنید. باید به کمپین ایجاد تشکل و بخصوص شوراهای کارگری پیوست که در حال قدرت گرفتن است.
۷ اکتبر ۲۰۱۸

۱۳۹۷ شهریور ۲۹, پنجشنبه

پیوستن کارگران به اعتراضات توده‌ای


اینکه کارگران در اعتراضات این دوره به اعتراضات توده‌ای خیابانی می‌پیوندند یا نه؟ سئوال وارونه و پوچی است که قدمتش به اعتراض کارگران بر علیه جمهوری اسلامی است. در این یادداشت می خواهم بطور خلاصه در این باره اظهار نظر بکنم.
در جستجوی مطلبی در اینترنت، به مطلب دیگری، از نشریه "سیاست خارجی" (Foreign Policy)، برخورد کردم تحت عنوان: "کارگران و اپوزیسیون در ایران". تاریخ انتشار مطلب فوق در سایت آن نشریه ۲۲ آوریل ۲۰۱۳ است. نویسندگان مطلب از فعالین پر کار شرکت "تحقیق و توسعه" (RAND Corporation) هستند. شرکتی که شاخه‌ای از ارتش ایالات متحده آمریکاست. درباره موضوعات مطرح شده در این مطلب دو صفحه‌ای می‌شود دو جلد کتاب نوشت؛ اما از آنجا که بسیاری از مسائلی را که اینها در آن مطلب عنوان کرده‌اند، موضع جدالهای امروز جامعه نیست من اینجا فقط به نکته‌ای از نوشته فوق، "که کارگران در اعتراضات سال ۸۸ به اعتراضات نپیوستند"، خواهم پرداخت.
در بحبوحه همان اعتراضات، این اما تنها نویسندگان مطلب فوق نیستند که می‌گویند "کارگران آنجا نبودند". تعدادی از کسان دیگری هم که از این اعتراضات حمایت نکرده و خودشان را به در و دیوار زدند تا مانع شرکت کارگران در آن اعتراضات بشوند، استدلال می‌کردند که این اعتراضات متعلق به طبقه متوسط است؛ و یا دعوای بین رژیمی‌هاست (که میلیونها نفر را به خیابان آورده)، و کارگران نباید در این جنگ شرکت کنند.


کارگران چگونه در اعتراضات شرکت می کنند؟
سئوال این است: پارامتر ما برای سنجش اینکه کارگر در کجای اعتراضات است، در جائی مثل ایران، چه می‌تواند باشد؟ بعضی‌ها که مخالف اعتراضات سال ۸۸ بودند، گرچه حاشا نمی‌کردند که میلیونها نفر به خیابان آمده اند، اما استدلال می‌کردند که دعوا بر سر نتیجه انتخابات است و از آنجا که هیچ چیزی از مشکلات کارگران نمی‌گوید، کارگر شرکت نکرده است. بعضی‌ها می‌گفتند که تشکل‌های کارگری شرکت نکرده‌اند و یا کارگران زمانی در انقلاب و اعتراضی شرکت می‌کنند که در کارخانه و کارگاه اقتصاد را بخوابانند.
نویسندگان مطلب "سیاست خارجی" نوشته اند که توده وسیعی در این اعتراضات که توسط سبزها سازمان داده شده بودند شرکت کردند، اما به احزاب و محافل سیاسی مخالفین نپیوستند. بحثشان این است که یک طرف اعتراض احزاب و محافل سر به موسوی و کروبی و دار و دسته آنها بودند و کارگران به این محافل نپیوستند و در نتیجه، نتیجه گیری کلی شان این است که کارگران به این اعتراض نپیوستند. این بحث البته که وارونه است. هیچ کسی در اپوزیسیونی که سخنگوی تمایلات و مطالبات کارگران است، شکی نداشتند که کارگران به محافل اسلامی پرورژیمی نمی‌پیوندند. یکی از راههای ابراز نارضایتی و اعتراض در جوامع بسته مثل ایران زیر سیطره رژیم اسلامی این است که توده‌ها از شکافهای بین رژیمی‌ها استفاده می‌کنند تا ضربه خودشان را بزنند. از دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ای که به انتخاب خاتمی منجر شد این استدلال ما بوده و خود رژیمی‌ها هم هر جائی که مجبور شده اند، به این واقعیت اعتراف و اشاره کرده اند.
یکی از پارامترهایی که می شود با آن شرکت کارگران در یک اعتراض را سنجید، شرکت تشکلهای توده ای آنهاست. در جائی که چنین تشکلی وجود ندارد، پارامترها فرق می کنند. کارگر در جمهوری اسلامی حق متشکل شدن ندارد. تنها حقی که عملا به او ابلاغ شده، گرسنگی کشیدن و سرکوب شدن است. کارگر حق ندارد تشکل خودش را ایجاد کند که به عدم پرداخت دستمزد اعتراض کند. حق ندارد تشکل ایجاد کند که به بیکارسازی و به موقت کردن کارهای دائمی اعتراض کند. در بسیاری از موارد اعتراض انفرادی بوده. و یا فعالین کارگری با کنار زدن موانع قانونی و به جان خریدن ریسک بیکاری و پیگرد قانونی، کارگران را به پای اعتراض می کشند. گرچه جامعه پر است از اعتراض و نارضایتی، اما اعتراض کارگران هنوز با فقر و بیعدالتی ای که به او تحمیل شده است، متناسب نیست! حتی اعتراض انفرادی کارگران هم در برابر اجحافاتی که بر آنها می رود، به هیچوجه تناسبی درخور ندارد. در نتیجه اگر اعتراضی در خیابان، که دیگر بر سر دستمزد و بیکارسازی محض نیست و کل نظام اسلامی را هدف گرفته، کارگر منفرد و خانواده او هم در این اعتراضات شرکت می‌کند. هیچ کسی نمی تواند کسی را قانع کند که سرنگونی جمهوری اسلامی بیش از هر قشر و طبقه ای، به نفع کارگران است.
اما واضح است که این شکل (منفرد) مطلوب و به حد کافی مٶثر اعتراض کارگری نیست. این را کسی نمی‌تواند منکر شود. شکل مطلوب و مٶثرتر اعتراض کارگری، خواباندن اقتصاد و اعتراض یکپارچه در محیط کار و کارخانه است. منتها این به هر دلیلی فعلا شکل نگرفته و اعتراضات خیابانی‌ای که کلیت رژیم را هدف گرفته، در جریان است و کارگر نمی‌تواند در آن شرکت نکند.

شکل مطلوب شرکت کارگران در اعتراضات
نویسندگان مطلب "سیاست خارجی" اشاره کرده‌اند که جنبش و اعتراضاتی که به سرنگونی رژیم شاه منجر شد، از دسامبر ۱۹۷۸ شروع شدند و در تابستان سال بعد (۱۹۷۹) شاهد پیوستن کارگران در سطحی وسیع و با اعتصاب و خواباندن اقتصاد، شاهد وارد شدن انقلاب به مرحله دیگری شدیم. در ادامه این اعتراضات، تشکل‌های توده‌ای و بخصوص شوراهای کارگری مثل قارچ، در هر کارگاه و کارخانه‌ای سر بلند کردند. نکته‌ای که اینجا به درست به آن اشاره می‌شود این است که در ادامه اعتراضات توده‌ای خیابانی، تشکل‌های توده‌ای کارگران و بخصوص شوراهای کارگری و کمیته‌های اعتصاب و کارخانه در هر محل کاری شکل گرفتند. من به خاطر نمی‌آورم که سال ۱۳۵۷ نیروی چپی در ایران کارگران را به خاطر اینکه تشکلی وجود نداشت و یا آخوندها در بسیاری از جاها رهبری اعتراضات را در دست داشتند، فراخوان خانه نشینی به کارگری داده باشد! ما کمونیستها هر جائی که باشیم تلاش می‌کنیم کارگران متشکل بشوند و از طریق اعتراضات متحد در محل کار بر سرنوشت سیاسی در جامعه تأثیر بگذارند؛ برای اینکه این مٶثرترین و مطلوبترین شیوه مبارزه کارگری است. اما تا زمانی که چنین نشده، نباید از اینکه کارگران به این شکل در اعتراضات شرکت نکرده‌اند، از پیوستن آنها به صف اعتراضات توده‌ای، فعلا بی‌شکل و بی‌سازمان، جلوگیری کنیم.
به نظر من جنبش کارگری در ادامه موقعیت اقتصادی‌ای که بر جامعه حاکم است، یک بازیگر اصلی صحنه سیاست خواهد شد. کارگران سرکوب می‌شوند و بی‌تشکل هستند. موقعیت اقتصادی و معیشتی شان غیرقابل ادامه و تحمل است؛ اما سرکوب جوابگوی گرسنگی و نداری نیست. این را رهبران و سیاستگذاران رژیم اسلامی خوب می فهمند.
اینکه کارگران در سرنگونی جمهوری اسلامی نقشی بازی خواهند کرد یا نه، سئوال بی‌موردی است. هیچ فعال کارگری چنین سئوالی ندارد. پروسه سرنگونی این رژیم بدون شرکت فعال کارگران بسیار طولانی و سخت خواهد شد. فعال چپ و سوسیالیست کارگری در عین حالی که تلاشی هرکولی می‌کند که کارگران را در محیط کار متشکل و متحد کند، همه کارگران را به پیوستن تظاهرات و اعتراضات خیابانی فرامی خواند.
۱۶ سپتامبر ۲۰۱۸

۱۳۹۷ شهریور ۱۶, جمعه

چگونه "اتحاد" را عملی کنیم؟!


موقعیت سیاسی جامعه امروز ایران و موقعیت بحرانی و در حال فروپاشی جمهوری اسلامی، مسئله اتحاد را در دستور گذاشته است. اتحاد اما موضوعی نیست که امروز سر میز اپوزیسیون گذاشته شده باشد. بحث اتحاد امروز با بحث اتحاد در دوره‌ای که جمهوری اسلامی هنوز قدرتی داشت و کسی به حرفی از یکی از سرانش گوش می‌داد و ارزشی قائل بود، متفاوت است و باید درباره اش بحث کرد. در متنی دیگر است که بحث متفاوت شده است.

موقعیت ویژه
پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی و رسیدن به یک جامعه متعادل و انسانی به نظر من دو مرحله دارد؛ دو مرحله به این معنا که ابتدا اعتراضات توده ای خیابانی و بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دیپلماتیک و غیره، و همچنین جنگ و دعواهای درونی باند و جناح‌های رژیم، می توانند این رژیم را بیاندازند و در مرحله بعدی نیروئی که به اندازه کافی قدرت سیاسی دور خود جمع کرده و در چشم توده‌ها قدرت است و جوابی به این وضعیت دارد، ارکان قدرت دولتی را به دست خواهد گرفت. این حکم البته روی هیچ سنگی نوشته نشده و پروسه فوق می‌تواند مسیرهای کاملا متفاوتی را طی کند. (در یادداشت: "چگونه در این نبرد پیروز شویم؟" به دو ارگان شوراها و کمیته‌های رهبری کننده اعتراضات خیابانی و ارگان‌های اعمال قدرت دوگانه اشاره کردم که چگونه این پروسه‌ها امکان پذیر هستند و چگونه می‌توانیم آنها را عملی کنیم.)
پائین تر سعی خواهم کرد این را بیشتر توضیح بدهم؛ اما اینکه امروز مسئله اتحاد عمده است و توده‌ها علی‌العموم و فعالین سیاسی بطور مشخص از آن حرف می‌زنند و استنتاج خودشان را دارند، ناشی از موقعیت سیاسی ویژه‌ای است که جامعه ایران در آن قرار گرفته است. این موقعیت ویژه، موقعیت انقلابی است. جامعه در "موقعیت انقلابی" متفاوت است از جامعه در موقعیت متعارف! منطق انقلاب و یا بطور درست تر، منطق موقعیت انقلابی از حالت خاموش در آوردن تضادهای طبقاتی است. تضادهایی که اگر در موقعیت متعارف در حالت خاموش هستند، در موقعیتهای انقلابی از پشت پرده بیرون آمده و تشدید می‌شوند. با تشدید تضاد بین دو طبقه اصلی – کارگر و سرمایه‌دار – دست و پا زدن احزاب و گرایشاتی که می‌خواهند بین این دو طبقه صلحی برقرار کنند، همانند نمایش مضحکی می‌ماند که دیگر خنده‌دار نیست. توده‌های استثمار شونده به سرعت برق از این احزاب عبور می‌کنند. نمونه انقلاب فرانسه (جیراندینها) و انقلاب روسیه (اس آرها و منشویکها) در این باره آموزنده‌اند. اینها می‌خواهند پلی باشند بین دره عمیق بین منافع کارگران و منافع بورژواها که هر روز عمیق‌تر و گشادتر می‌شود. منطق انقلاب چنین چیزی را اجازه نمی‌دهد.


اتحاد علی العموم
از نظر توده‌هائی که از جمهوری اسلامی بیزارند و برنامه خاصی هم برای دولت پساجمهوری اسلامی ندارند، اتحاد قبل از هر چیز! معمولا در چنین مواردی اتحاد احزاب و سازمان‌های اپوزیسیون مد نظر است. یعنی اتحادی همه با هم از پسمانده‌های سلطنت، مجاهدین، به اصطلاح لیبرال‌ها، و کمونیستها! از نظر من چنین چیزی واقعی نیست. هیچ حزب و جریان سیاسی جدی‌ای که بخواهد کاری کنکرت بکند، نمی‌تواند روی یک چنین "اتحادی" سرمایه‌گذاری کند. سلطنت توسط بخشی از همین اپوزیسیون با یک انقلاب عظیم توده‌ای ساقط شد. آن طیف به اصطلاح لیبرال، بخشی از خود این رژیم و یا رژیم پیشین هستند که اکنون به مصلحت به جبهه اپوزیسیون رانده شده‌اند. مجاهدین نیروی سیاهی است که کسی حاضر نیست با تاریخی که این جریان دارد، با سیاستهایی که امروز اتخاذ می‌کند، با ایشان در هیچ عکس دیده شود.
در کمپ خود اینها هم، اگر بشود به نظر من باید با هم متحد شوند. این هم کار ما را و هم کار آنها را ساده می کند. یکسری از آنها هم اکنون در مجامعی متحد هستند. اما اتحاد این طیفها هم به معنای مخرج مشترک گرفتن است که بعضا امکان پذیر نیستند. می خواهم بگویم که اتحاد چیزی نیست که صرف اینکه بخش از توده ها می خواهند، خودبخود عملی شود. موانع سیاسی مهمی هستند که اتحاد احزاب با گرایشات سیاسی متفاوت و بعضا حتی با یک گرایش که منتها در تاکتیک با هم اختلاف دارند، را با مانع روبرو می کند.

اتحاد قطب سوسیالیستها
تا جائی که به چپها و کمونیستها برمی گردد، مسئله به همین سرراستی نیست. آنچه که به نام چپ و کمونیست در این جامعه شناخته شده است، طیف وسیعی از احزاب و سازمانها هستند که بعضا نزدیکی شان به دشمنان همدیگر متصورتر است تا نزدیکی شان به همدیگر. یکی از سران این به اصطلاح احزاب چپ جائی نوشته بود که من حاضرم جمهوری اسلامی سر کار بماند، اما فلان حزب کمونیست را در قدرت نبینم.
بعضی در صفوف این چپ هستند که باوری به قدرت چپ و کمونیسم ندارند. هدفشان به قدرت رساندن لیبرالیسم است که باورشان شده به اینها اجازه تشکیل اتحادیه و سندیکا خواهد داد. گرایشی هست که دعوای کارگر را در این جامعه و در هر شرایطی! با سرمایه‌دار دعوائی صرف بر سر دستمزد می‌بیند. همینها بیش از آنکه با کمونیستهای رادیکال در این جامعه احساس نزدیکی کنند، با لیبرال‌ها دوستند. نمونه پلخانوف، اس‌آرها، منشویکها و حتی کرنسکی در انقلاب روسیه، نمونه تاریخی مهمی از این طیف هستند. اینها به مصوبه‌های دولت موقت برای بازگرداندن حکم اعدام و سرکوب کارگران و سربازان شورشی که از سیاستهای بلشویکها طرفداری می‌کردند، رأی موافق می‌دادند!

اتحاد چگونه عملی می‌شود؟
پس اگر احزاب و سازمانهای چپ و کمونیست هم نتوانند با هم در یک چنین شرایطی متحد شوند، مسئله اتحاد چگونه حل می‌شود؟ معمولا در هیاهوی اسامی و مقولات، فراموش می‌کنیم که احزاب متشکل از فعالین سیاسی‌اند. همین فعالین سیاسی هم، بطور واقعی در جریان اعتراضات از طریق ارگان‌های سازماندهی هستند که می‌توانند اعمال قدرت کنند. از یک طرف سازمان می دهند و با همین سازماندهی قدرتی می شوند که اقدامات عاجل روزمره را در تحولات انقلابی جواب می دهند.
در یک ارگان سازماندهی در سطح یک شهر، مثلا شورای سازماندهی اعتراضات یک شهر، اتحاد بین فعالین این شورا عملی می‌شود. رکن اول متحد شدن، به نظر من ایجاد چنین ارگان‌هایی است. این ارگان‌ها جمع فعالین و نمایندگان بخش‌های مختلف معترض جامعه هستند. نماینده بخش‌های مختلف جنبش کارگری، بیکاران، زنان و غیره و غیره. فعالین احزاب برای تأثیرگذاری بر روند انقلاب سعی می‌کنند نظر نمایندگان حاضر در این شوراها را به سیاستهای خود جلب کنند. برنامه و راه حل‌های این احزاب، با نمایندگی شدن توسط فعالینی در این ارگان‌ها، یا کنار زده می‌شوند و یا عملی می‌شوند و جذب نیرو می کنند. بسیاری از فعالین سازمانیافته در این ارگانها به درجاتی به هم دور و نزدیک می شوند.

اتحاد و چگونه عملی شدن آن، از مسائل عاجل امروزه هستند که باید بیشتر به آن پرداخت.
۲ سپتامبر ۲۰۱۸


۱۳۹۷ شهریور ۳, شنبه

کارگران باید تشکل‌های خود را بسازند


یکی از ویژگی‌های دوره های بحرانی، دوره هایی مثل همین شرایط امروز ایران که رژیم اسلامی از هر طرفی زیر فشار اعتراضات است و در همه عرصه‌ها؛ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، دیپلماتیک، فرهنگی و غیره در بحران است، ایجاد تشکل‌های توده ای کارگری است. کارگران فاقد تشکل‌های توده‌ای خود هستند؛ اما این بدین معنا نیست که نمی‌شود تشکل درست کرد و باید منتظر فرصت دیگری ماند.

اگر نگاهی به وضعیت اقتصادی کارگران بیاندازیم، قبل از هر چیز اخبار احتمال بیکارسازیهای وحشتناک و میلیونی جلب توجه می‌کند. کارگران ایران چهل سال است سرکوب می‌شوند. از امنیت شغلی بی‌بهره‌اند. قدرت خریدشان هر سال از سال قبل بیشتر پائین می‌آید. بیکارسازیها هم یکی از مواردی بوده که کارگران دائم با آن دست به گریبان بوده‌اند، اما هیچوقت در چنین سطحی اخبار بیکارسازیها وحشتناک نبوده است. در یکی از خبرها آمده بود: "شرکت‌های بزرگ خودروسازی با هزاران میلیارد تومان درآمد و نقدینگی، مطالبات قطعه سازان را نمی‌دهند و قطعه سازان تهدید می‌کنند اگر قیمت‌ها افزایش نیابد بیش از نیم میلیون (۵۵۰۰۰۰) تن از شاغلان را اخراج می‌کنند." در جای دیگری آمده بود که "بیکاری صدها هزار نفر از کارگران بخش‌های مختلف صنایع و معادن چون خودرو سازی‌ها و قطعه سازان بخش‌های وابسته به صنایع مکانیزه و کشاورزی چون کشت و صنعت های هفت تپه و مغان". رئیس "اتحادیه سازندگان و فروشندگان پلاستیک و نایلون" گفته است که شرکتهای تولیدی صنایع پلاستیکی در خطر ورشکستگی قریب الوقوع هستند. شرکتهای تولیدکنندگان کفش هم به علت نبود مواد اولیه در حال ورشکستگی و کارگران و شاغلان آن در شرف بیکاری هستند. "اتحادیه طلا و جواهر" خبر داده که ۳۰۰۰ کارگر کارگاههای طلافروشی اخراج شده اند. اینها فقط اخباری هستند که بدون دنبال اخبار گشتن به چشم خوردند. وضعیتی را که جمهوری اسلامی در آن کشور حاکم کرده، تباهی به معنای واقعی کلمه بر زندگی کارگران و کارمندان جزء حاکم کردن است.
این شرایط از موقعیت ویژه دیگری خبر می‌دهد که کارگران باید به استقبالش بروند. گرچه جامعه ایران مملو از اعتراضات خیابانی است، جنبش کارگری بعنوان جنبشی که در کارخانه و محیط دست به اعتراض و اعتصاب می‌زند، ناچارا به اعتراضات توده‌ای خواهد پیوست. هر کسی که در یکی از این اعتراضات خیابانی شرکت کرده باشد، متوجه می‌شود که قریب به اتفاق شرکت کنندگان، کارگران و بخشهای فقیرتر جامعه هستند. برای جنبش کارگری این اما کافی نیست. این اعتراضات – در مورد کارگران شاغلی که می‌توانند بر اقتصاد آن مملکت تأثیر مستقیمی بگذارند – زمانی بیشترین بازدهی را خواهند داشت که کارگران متشکل باشند و شوراها و مجامع عمومی خودشان را داشته باشند که چه گام‌های عملی لازم برای این شرایط ویژه پیش روی برداشته شوند. تجربه انقلاب ۵۷ این را به ما خاطر نشان می‌کند که در چنین شرایطی ایجاد تشکل کارگری، بخصوص شوراها، مجامع عمومی و کمیته‌های کارخانه، هم ساده و هم عملی هستند.
واضح است که تعدادی از فعالین کارگری پیشروتر باید گامهای اولیه را بردارند و در کارشان پیگیرتر باشند. حتما تجارب سرکوب موانعی موقت سر راه ایجاد تشکل خواهند بود، اما باید این موقعیت ویژه کنونی را دریافت که جامعه روی کوهی از اعتراض و بشکه‌های باروت خوابیده که دیگر رژیم اسلامی توان برخوردهای از نوع سرکوب و دادن وعده‌های دروغین را ندارد.
حتما با مواردی روبرو خواهیم شد که فعال کارگری احساس کند همفکر و هم‌مشغله ندارد که مثل او مشغله ایجاد تشکل داشته باشد. (مشغله اول نان سر سفره کودک آوردن یک مشغله اصلی جامعه شده است.) تجارب به کرات نشان داده که با همان گام اول آن فعال کارگری برای ایجاد تشکل، دهها کس پا جلو می‌گذارند که آنها هم تا قبل از آن احساس می‌کردند تنها هستند! حتما فعالینی هستند که سیاست احزاب خاصی را مد نظر دارند. حتما فعالینی هستند که خود را نماینده گرایش خاصی می‌دانند. در برداشتن گامهای اولیه، صرف ایجاد تشکل در اولویت است. همفکران همحزبی و هم گرایشی بعدا پیدا می‌شوند و یا می‌شود در همین ظرف پیدایشان کرد. اما باید ایجاد تشکل و بخصوص ایجاد تشکل در یک چنین موقعیتی که امکان پذیرتر از هر زمان دیگری شده است، در اولویت قرار بگیرد.
آنچه که امروز امکان پذیر شده است، یک فرصتی است که سوزاندنش فرسنگها ما را در مبارزه برای آزادی و برای احقاق حقوق پایمال شده، عقب نگه می دارد.
۱۹ اوت ۲۰۱۸

معرفی چند اثر درباره انقلاب اکتبر


در آستانه انقلاب مهم دیگری قرار داریم. در این چند روزی که اعتراضات در ایران تندتر شده اند، در سایتها و صفحات فیسبوکی هم، حمله به لنین، بلشویکها و انقلاب اکتبر بار دیگر دور گرفته است. قابل انتظار هم بود.
دشمنان لنین و انقلاب اکتبر، با قایم شدن پشت "مارکس" به لنین حمله می کنند. ظاهرا مارکس را خیلی بهتر از لنین می شناسند. به لنین و "دیکتاتوری پرولتاریا" حمله می کنند، بدون اینکه ابدا بدانند این مقوله ساخته و پرداخته دم و دستگاه فکری خود مارکس و انگلس است. بدون اینکه دقیقا بدانند معنای این مقوله، - نه معانی لفظی دو کلمه "دیکتاتوری" و "پرولتاریا" - واقعا چیست!؟

ژیژک یک جائی می گوید: "شب دراز و تاریک چپ دارد به پایان میرسد. شکستها، اتهامها و ناامیدیهای دهه‌های ۸۰ و ۹۰ قرن میلادی گذشته، دلخوش کردنهای "پیروزی پایان تاریخ"، جهان تک قطبی به سرکردگی آمریکا، همه دارند به آخبار کهنه در آرشیو میپیوندند." او جواب همین طیف را می دهد.
بحث پرداختن به لنین، مارکس، انقلاب اکتبر، دیکتاتوری پرولتاریا و غیره را باید جداگانه و با حوصله دنبال کرد و به آنها پرداخت. من اینجا می‌خواهم به دوستانی که نامی از لنین و انقلاب اکتبر شنیده‌اند، در فکر نجات از این موقعیت هستند، علاقه‌ای به انقلاب دارند، علاقه‌ای به لنین و مارکس دارند، و در نهایت علاقه‌ای به انقلاب اکتبر دارند، چند کتاب خوب درباره انقلاب اکتبر معرفی کنم. همچنین می خواهم چند کتابی که منبع تحقیقات تاریخنویسان ضد لنین و ضد انقلاب اکتبر هستند را نیز به اختصار معرفی کنم. واضح است که کوهی از ادبیات درباره انقلاب اکتبر و لنین را هیچ شخصی نمی‌تواند ادعا کند که خوانده است. ما در طول زندگی وقت نداریم کتاب خوب بخوانیم. تنها وقت داریم که بهترین کتابها را بخوانیم. من در اینجا فقط چند تا از این بهترین‌ها را به علاقمندان معرفی می‌کنم.

کتابهایی که باید خواند:
۱) خواننده می‌تواند از شاهکار سه جلدی تروتسکی، تحت عنوان: "تاریخ انقلاب روسیه" شروع کند. کتابی که منبع بسیاری از تاریخ نویسان بعدی انقلاب ۱۹۱۷ روسیه شد. شاهکار است، برای اینکه هم ادبیات است، هم تاریخ است و هم تحلیلی عمیق از انقلاب روسیه.

۲) شاهکار انقلابی و روزنامه‌نگار آمریکائی، جان رید: "ده روزی که دنیا را لرزاند"، از کتب اولیه‌ای است که علاقمند انقلاب اکتبر باید بخواند. "ده روزی که دنیا را لرزاند"، آدم را قبل از هر چیزی از همه جا حاضر و دقیق بودن جان رید در متن و بحبوحه انقلاب اکتبر متعجب می‌کند! این کتاب هم تقریبا منبع همه تاریخنویسان و علاقمندان انقلاب اکتبر است.

۳) کتاب مورد علاقه من در میان همه کتابهای دیگری که خوانده‌ام و در میان حتی این لیست هم، کتاب آلکساندر رابینویچ: "بلشویکها به قدرت می‌رسند، انقلاب ۱۹۱۷ پتروگراد" است. رابینویچ در این کتاب به وقایع بعد از "روزهای ژوئیه" می‌پردازد که چگونه بلشویکها از اقلیت به اکثریت در شوراها می‌رسند. او همچنین نشان می‌دهد که حزب بلشویک، برخلاف شیطان‌سازی رسانه‌های مهندسی افکار، یکی از بازترین احزابی بود که تاریخ به خود دیده است. اگر نام این کتاب را اول از همه نیاورده‌ام، بخاطر این است که خواننده مبتدی بدون آگاهی از اتفاقات ماقبل "روزهای ژوئیه" شاهکار رابینویچ را متوجه نخواهد شد.

۴) کتاب فشرده مارسل لیبمن: "انقلاب روسیه" هم منبع غنی دیگری است که خواننده را با اتفاقات مهم انقلاب روسیه – از فوریه تا اکتبر – آشنا می‌کند. لیبمن کتاب دیگری هم دارد تحت عنوان: "لنینیسم در زمان خود لنین"، که گرچه درباره‌اش زیاد شنیده، اما هنوز فرصت نکرده‌ام که بخوانم.

۵) کتاب خواندنی و به سبک ادبی نوشته شده چینا میل‌ویل: "اکتبر: داستان انقلاب روسیه" که به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب اکتبر نوشته شده است، از آن کتابهایی است که من را خیلی به وجد آورد. خواندن هر جمله‌اش می‌ارزد.

۶) همسر جان رید، لوئیس براینت، که همراه و همسفر جان رید در روسیه بود، یک کتاب بسیار خواندنی کوتاه و فشرده نوشته است که متأسفانه کمتر از بسیاری از کتب دیگر شناخته شده است. من از خواندن آن لذت بردم: "شش ماه سرخ در روسیه". شاید بهتر باشد بلافاصله بعد از "ده روزی که دنیا را لرزاند" خوانده شود. لوئیس براینت، همانند جان رید و تعداد زیاد دیگری از خبرنگاران روزنامه های مشهور و معتبر دنیای غرب برای پوشش حوادث انقلابی و جنگ جهانی اول در روسیه بودند، تحت تأثیر بلشویکها قرار گرفت.

۷) خواننده ای‌که می‌خواهد به اتفاقات قبل و بعد از انقلاب اکتبر هم، که ربطی به انقلاب اکتبر دارند، احاطه داشته باشد، و اگر وقت کافی هم داشته باشد، حتما ۱۴ جلد کتاب خوب و دقیق ای اچ کار را هم بخواند. خلاصه این ۱۴ جلد در کتاب "از لنین تا استالین، ۱۹۱۷ - ۱۹۲۹" فشرده شده است.

۸) ویکتور سرژ، که خود یکی از بازیگران انقلاب اکتبر است، کارهای خوبی، از جمله داستان‌هایی را هم درباره انقلاب اکتبر نوشته است. "سال اول انقلاب" و "تولد قدرت ما" دو کتابی هستند که خواندن آنها را توصیه می کنم. کلا خواندن ویکتور سرژ خالی از لطف نیست.

۹) کارهای سالهای اخیر لارس لی، محقق کانادائی که مقالات متعدد و بسیار خوبی درباره انقلاب اکتبر نوشته است، از میان بهترین کارهای تحقیقی درباره انقلاب اکتبر هستند. کتاب "کشف دوباره لنین: "چه باید کرد؟" در متن" از کارهای اوریجنال و از منابعی بسیار مهم است. بیوگرافی مختصر و فشرده لنین، تحت عنوان: "لنین" نیز از کارهای خوب و خواندنی لارس لی است.

۱۰) خواندن بیوگرافی سیاسی استالین: "استالین" که ترجمه فارسی آن: "تزار سرخ" است، و شاهکار سه جلدی بیوگرافی سیاسی تروتسکی از ایزاک دویچر، اتوریته تاریخ نویسی درباره انقلاب اکتبر، بقول انگلیسی از "بایدها" هستند. دوست عزیز، آقای اکبر معصوم بیگی اخیرا من را مطلع کرد که ترجمه دیگر و بهتری از کتاب "استالین" به فارسی منتشر شده با همان نام "استالین".


منابعی که برای خراب کردن انقلاب اکتبر نوشته شده اند
در ادامه لازم است که به یکی دو کتاب دیگر، که آتش بیار معرکه "جنگ سرد" بودند هم اشاره کنیم. کتابهای خصمانه‌ای که بر علیه لنین و انقلاب اکتبر نوشته شده‌اند، بسیار بیشتر از کتابهائی هستند که تاریخ را همانگونه که بود معرفی می کنند. چرا که دو طرف جنگ سرد که در مسابقه برای خراب کردن چهره واقعی انقلاب اکتبر و لنین مسابقه گذاشته بودند، برای پیشبرد امرشان منابع مالی بیکرانی را در دست داشتند.

۱) به نظر من بدترین کتابی که بعدها منبع همه کتابهای خصمانه تاریخ انقلاب روسیه شد، کتاب "تاریخ حزب کمونیست شوروی (بلشویک) (تاریخ مختصر)" است. نام این کتاب در انگلیسی به اختصار "تاریخ مختصر" است.
می‌گویند کتاب فوق زیر نظر رسمی استالین و برای خنثی کردن تأثیر "تاریخ انقلاب اکتبر" از تروتسکی نوشته شده و در سال ۱۹۳۸ منتشر شد. این کتاب که اکنون تقریبا در نزد محقق جدی کاملا بی‌اعتبار شده است، تاریخ انقلاب روسیه را به بدترین شیوه‌ای دستکاری و شخصیتهای آن را به دلخواه به لجن کشیده است. سراسر کتاب دو کلمه مثبت از شخصیتهای مهم و بسیار تأثیرگذار آن انقلاب، مثل تروتسکی، کامنف، بوخارین، شلپیانکوف، رایکوف، ریازنوف و زینوویف نمی‌گوید. مثلا هر جائی که نامی از تروتسکی آورده، یک تصویر شیطانی تمام عیار از او به دست می‌دهد. از لنین یک مقدس ساخته تا استالین را ادامه او معرفی کند.
در ادامه سنت پایه گذاری شده بر مبنای اینگونه تاریخنویسی است که هر محقق دیگری که لنین را، جدا از انقلابیگیری اش، یک انسان مثل همه انسانها معرفی می‌کرد، و استالین را نه ادامه لنین، بلکه یکی از رهبران حزب بلشویک در انقلاب و بعدها رهبر یکی از جناح‌های حزب معرفی کرده را به شدیدترین وجهی مورد حمله قرار می‌داد. رابینویچ می‌گوید که تحقیقات او به شدیدترین وجهی توسط تاریخنویسان دستگاهی شوروی مورد حمله قرار گرفت.
کتاب فوق اما منبع همه احزاب کمونیست در سراسر دنیا شد. از جمله منبعی شد برای تاریخنویسان دم و دستگاه غربی جنگ سرد که استالین را ادامه منطقی لنین معرفی کنند.

۲) ریچارد پایپس یکی از کسانی است که به اصطلاح تحقیق وسیعی روی انقلاب روسیه و لنین انجام داده است. او به معنای واقعی کلمه برای دم و دستگاه ضدکمونیست در غرب تاریخ می نوشت. پایپس در سال ۱۹۷۶ رهبری تیمی را که از طرف سازمان CIA سازماندهی شده بود برای بررسی یکسری از مسائل مربوط به شوروی بعهده می‌گیرد. در سالهای ۱۹۸۱ و ۸۲ از افراد پرنفوذ حلقه کابینه ریگان بود. نوشته‌های ریچارد پایپس منبع بسیاری از ضد کمونیستها برای حمله به لنین و انقلاب اکتبر است.
سال ۱۹۹۳ در یک کتابفروشی دست دوم فروشی، که کتابهای زیادی از او می خریدم، کتاب "انقلاب روسیه" از پایپس را برداشتم که پولش را بپردازم. صاحب کتابفروشی که یکی از مخالفین جنگ ویتنام بود و به خاطر همین مسئله از آمریکا در دوره آن جنگ به کانادا پناهنده شده بود، و اکنون دیگر با هم دوست شده بودیم، از فروش کتاب به من خودداری کرد. گفت که کمتر اثری به اندازه این کتاب خصمانه بر علیه لنین و انقلاب اکتبر به رشته تحریر در آمده است.

۳) رابرت سرویس هم یکی دیگر از تاریخنویسان و محققین سنت ریچارد پایپس است که کتابهای وسیعی در مورد انقلاب اکتبر نوشته است. او کتابی ۶۰۰ صفحه‌ای در سال ۲۰۰۹ به نام "بیوگرافی تروتسکی" منتشر کرد. سرویس در یکی از مصاحبه‌هایش درباره تروتسکی می‌گوید: "تروتسکی یک آدمکش بسیار خطرناکی بود." تصورش را بکنید کسی با این برداشت از تروتسکی، کتابی ۶۰۰ صفحه‌ای درباره آن شخصیت بنویسد!
...
من اینجا فقط یک قطره از دریا را معرفی کرده‌ام. هدف من از این معرفی، کمک به خواننده علاقمندی است که در میان کوهی از ادبیاتی که با آن روبرو می‌شود، بتواند منابعی که منصفانه نوشته شده‌اند را انتخاب کند. از منابعی که برای اهدافی جدا از معرفی آن انقلاب، آنگونه که واقعا بود نوشته شده‌اند، پرهیز کند.
علاوه بر صدها و شاید هم هزاران کتاب در مورد تاریخ انقلاب روسیه، گزارشات گزارشگران روزنامه‌های دوره جنگ جهانی اول که در روسیه بودند، خاطرات شخصی شاهدان عینی و شخصیتهای درگیر در آن انقلاب، و بیوگرافی‌های متعدد شخصیتهای آن، همچنین در سالهای اخیر شاهد انتشار مقالات و تحقیقات وسیعتری در مورد انقلاب اکتبر بوده ایم که همگی بر گوشه های دیگری از آن واقعه عظیم سیاسی نوری تابانده‌اند.
خواندن تاریخ انقلاب روسیه، شناخت شخصیتهای آن، آشنائی با اشتباهاتی که با عینک امروز می شد از آنها پرهیز کرد، مطلع شدن از تاکتیکهای درست و اشتباه احزاب درگیر در آن انقلاب، برای دوره ما نه تنها ما را به شناخت آن واقعه عظیم تاریخی کمی نزدیکتر می‌کند، بلکه در مبارزه امروز برای خلاصی از این وضعیت هم کمک شایانی خواهد کرد.
۱۸ اوت ۲۰۱۸