۱۳۹۹ آبان ۸, پنجشنبه

درماندگی!

تصورش را بکنید که بریتانیا جنگهای ۱۶۴۹-۱۶۸۸ را به خود نمی دید، چارلز دیگری حاکم بود و استقلالی به آمریکا داده نمی شد! فرانسه انقلاب ۱۷۸۹ و بیش از یک دهه جنگهای پی در پی ناپلئون را از سر نمی گذراند و سیستم حکومتی فرانسه دو سه قرن بعد هنوز با شاه دیگر، مثلا لوئی ۱۲۰، پادشاهی مطلق می ماند. تصورش را بکنید که روسیه انقلاب ۱۹۱۷ و سختی های بعد از آن را از سر نمی گذراند و اکنون آلکساندر یا نیکلای دیگری، مثلا آلکساندر ۴۶ بر تخت پادشاهی بود. تصورش را بکنید که اگر ماشین شکن ها قادر می شدند جلوی انقلاب صنعتی را بگیرند و بجای کامپیوتر و هواپیما، هنوز با ارابه و آسیاب بادی امور را می گذراندیم و چیزی به نام فیسبوک و یوتیوب و امثالهم نداشتیم.



پادشاهان در بریتانیا، تا قبل از جنگهای نیمه دوم قرن ۱۷ همه قدرت بودند. مگسی بدون دستورات مطلق آنها حق پرواز نداشت. مخترعی بدون دستور آنها اجازه اختراعی نداشت. اما دوره آن جنگها از سخت ترین دوران زایمان دمکراسی نسبی در آن کشور بود. جنگ و ترورهایی که پیآمد انقلاب کبیر فرانسه بودند، زندگی را برای یک دوره ای بر بخش وسیعی از جامعه تباه کرد. مردم انقلاب کرده روسیه وارد یک دوره بی سابقه ای از گرسنگی و قحطی شدند. و انقلاب صنعتی هم قربانیان اولیه بسیار زیادی داشت. اما امروز هیچ آدم عاقلی برای چارلز اول، برای لوئی شانزده، برای نیکلای دوم، و برای آسیاب بادی ای زانوی غم بغل نکرده است. کارکرد تاریخ همین است! در دوره ای از تاریخ، پیشرفت جامعه بشری با موانعی روبرو می شود که از سر راه برداشتن آنها تنها توسط انقلابات و با تندپیچ هایی ممکن می شوند. در این بین و برای گذار از آن موانع بعضا با موانع دیگری هم روبرو می شویم؛ مثل گذر از رژیم پهلوی به یک جامعه شایسته انسان که مجبوریم با هیولای اسلامی هم در بیافتیم!



اخیرا در صفحات رسانه های اجتماعی نوشته ای با امضا تعدادی از "اعضا و هواداران پیشین احزاب و سازمانهای چپ" منتشر شده است که بقول خودشان از "پیمان نوین، شاهزاد رضا پهلوی" حمایت کرده اند. در سطر اول این طومار آمده است: "ما امضا کنندگان زیر جمعی از کنشگران سیاسی و اجتماعی هستیم که اکثرا از اعضا و هواداران پیشین احزاب و سازمانهای چپ شرکت کننده در انقلاب ویرانگر ۱۳۵۷ بوده ایم." این جمع با "ویرانگر" خواندن انقلاب ۵۷ می خواهند آن انقلاب را با وحشی گریهای جمهوری اسلامی یکی جلوه داده و برای رضا پهلوی بازار گرمی بکنند. واضح است که جمهوری اسلامی روی تمام حکومتهای ماقبل خود را در ایران و تمام حکومتهای کنونی در جهان را سفید کرده است. مردمی که هر روز می‌خواهند زندگی نرمال خود را بکنند؛ سر کار بروند، لباس دلخواه خودشان را بپوشند، غذائی را که دوست دارند بخورند، حقوق و دستمزد معمول دنیای امروزی‌شان را بگیرند، روزنامه و کتابی را که می‌خواهند بدون به خطر انداختن زندگی خود بخوانند، به هر کجا که می‌خواهند بدون موش‌دوانی بازجویان سفر کنند، با هر کسی که می‌خواهند رابطه دوستی برقرار کنند و ازدواج کنند، و بسیاری از موارد اینچنینی پیش پا افتاده، نمی‌خواهند زیر سایه حکومتی زندگی کنند که همه این موارد را از آنها دریغ می‌کند. اما تمام فراخوان نامه فوق ناشی از عجز و درماندگی است. خیزش میلیونی انقلاب ۱۳۵۷ برای خلاصی از مناسبات ارباب و رعیتی پادشاهی "ویرانگر" خوانده می شود، رهبرشان "شاهزاده" است، و هویتشان "چپ پیشین" است. یک آدم سیاسی جدی که بخواهد کسی به فراخوانش اعتنائی بکند، نگاهش رو به جلوست. هیچ جامعه ای به نادمین و شکست خوردگان گوش نمی دهد. آینده فقط از آن نوید دهندگان آینده ای بهتر است. توده به جان آمده مردم در ایران، از آنهایی که آینده شان گذشته شان است مدتهاست عبور کرده است.

۳۰ اکتبر ۲۰۲۰

۱۳۹۹ آبان ۵, دوشنبه

انحلال طلبی به سبکی عقبمانده

یک سبک عقبمانده انحلال طلبی نق زدن حول این است که تعدادی "رهبران مادالعمر" در مرکزیت احزاب سیاسی قرار دارند. کسانی که نتوانسته اند در قامت رهبرانی در چشم تشکیلاتی ظاهر شوند را نمی شود به زور رهبر آن تشکیلات کرد. تشکلات کمونیستی فونکسیون و سنتی در انتخاب رهبران خود دارند. اعضا و کادرهائی با سابقه ای شناخته شده و با ارائه خط و متدی طی دوره ای قادر می شوند اعتماد اعضا و کادرهای سازمان و تشکیلات مشخصی را جلب کنند. بعضی از کسانی که اصولا در نقد خود به آن کادرهای رهبری ناتوان می مانند، یا فاقد اعتماد در همان احزاب هستند، و یا بعضا هم برای توجیه انزوای خود در فعالیت سیاسی، اعتراض می کنند که این احزاب رهبران مادالعمر دارند. اینها اگر واقعا مشغله شان همانی است که ابراز می کنند، راه حلهای متعددی برای فائق آمدن بر این مشکل وجود دارد. دو راه حلی را که تا بحال بعضی از فعالین سیاسی جدی تر بکار برده اند، یکی ایجاد احزابی با فونکسیونی است که آنها فکر می کنند کارآمدتر است، و دومی تلاش برای جا انداختن راه حل و آلترناتیو خود در احزابی است که خودشان هم اکنون در آن عضویت دارند. بخش عظیمی از آنهایی که اینگونه به توجیه انزوای سیاسی خود مشغولند، خارج از احزاب سیاسی هستند که ابراز وجود سیاسی خارجی شان به درد هیچ کار سیاسی ای که خشتی را بر خشتی بگذارد و یا دردی از هزاران درد جامعه را درمان کند نمی خورد!

در جامعه و دنیائی زندگی و فعالیت می کنیم که از هر گوشه و کنارش خون می بارد. از هر منفذش اجحافی بر کارگری، زنی، کودکی، و علی العموم بر انسان می رود. اینها مشغول نق زدن هستند و خودشان را با اینکه بیست و چند سال پیش دو سه ماه و یا دو سه سالی جائی فعالیتی کرده اند، حق به جانب معرفی می کنند، که خوشبختانه تا بحال دو نفر  آدم جدی خریدار توجیهاتشان نبوده اند.

انحلال طلبی و تلاش برای انحلال تشکلات چپ یک میراث جنگ سردی است، اما انحلال طلبی ای که ذکرش رفت زیادی عقبمانده است.

۲۶ اکتبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ آبان ۲, جمعه

سرمایه داری خوب و بد

سرمایه داری بد است. سرمایه داری آدم می کشد، با کارکردش و با قانونی که بر این سیستم حاکم است؛ یعنی استخراج ارزش اضافه بیشتر و باز هم بیشتر، ‌آدم می کشد. سرمایه داری خوب و بد نداریم. هر آنچه که هست و تجربه شده است، یک سیستم برده داری مدرن آدمکش است.

مشخص تر حرف بزنیم. در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا هستیم. جو بایدن و دانلد ترامپ، حزب دمکرات و حزب جمهوریخواه هر دو کثیف اند. هیچ کدامشان کوچکترین ربطی به آزادی ندارند. منتها بسیاری از مردمی که در آن کشور زندگی می کنند، تخم مرغهایشان را در سبد جو بایدن و حزب دمکرات گذاشته اند. این به نظر و با منطق پاراگراف اول این یادداشت جور در نمی آید. اما آیا می توانیم بگوئیم که انتخاب یکی بر دیگری، هیچ فرقی، حداقل برای جامعه آمریکا، ندارد؟ می خواهم دو مثال تاریخی بزنم و نتیجه را به خوانندگان واگذار کنم.

۱) نام آلکساندر کرنسکی که می آمد خون لنین به جوش می آمد! با شنیدن این نام حالش به هم می خورد. اواخر اوت ۱۹۱۷ ژنرال کورنیلیوف با تبانی با طرفداران تزار در دوما، نقشه حمله ای به پتروگراد را کشیده بود و بطرف آن به حرکت در آمد. قصد او سرنگونی دولت موقت کرنسکی، قلع و قمع شورا و بازپس گیری دستآوردهای انقلاب بود. بلشویکها با پیشنهاد لنین، بدون کوچکترین حمایتی از دولت موقت به ریاست کرنسکی، در یک حرکت همزمان با نیروهای تحت فرمان کرنسکی جلوی کورنیلیوف ایستادند و توطئه او را نقش بر آب کردند.

۲) سالهای منتهی به شروع جنگ جهانی دوم، احزاب کمونیست اروپا با تز "سوسیال دمکراسی بدتر از فاشیسم و نازیسم است" تحت عنوان "سوسیال فاشیسم" از هرگونه همکاری برای جلوگیری از قدرتگیری نازیسم و فاشیسم با سوسیال دمکراتها خودداری کردند و راه را بر حمام خون جنگ جهانی دوم باز گذاشتند.

 


سرمایه داری خوب و بد نداریم؛ اما تفکری از سرمایه داری اگر بر دنیا حاکم شود، ابتدائی ترین دستآوردهای جامعه بشری را سلاخی خواهد کرد.

۲۴ اکتبر ۲۰۲۰

۱۳۹۹ آبان ۱, پنجشنبه

به پاس انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه

امروز، ۲۲ اکتبر، روز تولد جان رید است. با بزرگداشت سالروز تولد جان رید، انقلاب اکتبر را هم گرامی می داریم.



جان رید مشهورترین گزارش روزهای پرتلاطم اکتبر ۱۹۱۷ را نوشته است. "ده روزی که دنیا را لرزاند!" اثر جاودانه ای است که هر مورخ و هر انقلابی و علاقمندی که به سرنوشت انقلاب روسیه علاقمند بوده، به این اثر مراجعه کرده است. شاید بیشتر از هر اثر دیگری در مورد انقلاب روسیه مطالعه شده باشد.



۲۲ اکتبر ۲۰۲۰



۱۳۹۹ مهر ۳۰, چهارشنبه

دوستی ای که بدیهی تلقی می شد

آدمها علی العموم فقط دو قدمی جلوی چشمشان را می بینند. دانش و عمق کسانی را که نمی شناسیم، بطور روزمره دستکم میگیریم؛ یا حداقل من می گیرم.

چند وقت پیش با پدر یکی از اعضای تیم بیسبال پسرم وارد گپی شدم که برایم بسیار ‌آموزنده بود. با چند نفر از دوستانم که در میان گذاشته‌ام، علاقه زیادی نشان داده اند و در نتیجه فکر کردم که نوشتن درباره آن برای دوستان و علاقمندان دیگری هم، خالی از لطف نباشد.

***



مسیمو عضو جدید تیم است. پدرش جروم، از بومیهای کانادائی است. برای اینکه جروم را به درون محفل والدین بکشم، بعد از سلام و علیک معمولی و گفتن از هوا و کرونا، برای اثبات اینکه من هم غیرسفید پوست هستم شروع کردم درباره بیحقوقی بومیهای کانادا با او حرف زدن. کمی که به منطق من گوش داد، گفت که اگر وقت دارم دوست دارد که این بحث را در یک کافی شاپی با حوصله دنبال کند. تصمیم گرفتیم که تمرکزمان را ببریم روی بازی بچه ها. تلفن رد و بدل کردیم و روز بعد زنگ زد که اگر وقت و حوصله دارم، با هم قهوه ای بخوریم.

بحث دیروز من با جروم این بود که اروپائیان ‌آمدند و زندگی طبیعی و سنتی بومی ها را بر هم زدند. جروم با علاقه به بحثم گوش می داد که چگونه در سی سال گذشته در اعتراضات مختلفی در شهرهای مختلف کانادا شرکت کرده و از جمله به بی بیحقوقی بومی های کانادا و چگونه اروپائیان زندگی نرم و گرم سنتی ‌آنها را دچار اختلالات غیرقابل ترمیمی کرده اند، اعتراض کرده ام. این بحث را امروز هم دنبال کردم. جروم وسط بحثم گفت: "راستی چرا لباس کردی نپوشیده ای؟ جامانه ات کو؟" یک لحظه از این تعجب کردم که از کجا درباره لباس و جامانه کردی می داند؟ بخصوص اینکه در بین خود مردم کردزبان هم اینها از مد افتاده اند. به خود که آمدم گفتم: "فکر کردم روشن کرده ام که من از این سنت گرائی عبور کرده ام!" همان لحظه چیزی نگفت. همینطوری که حرف می زدیم، گفت "که من فکر نمی کنم رفتن اروپائیان به ‌آفریقا و هند چیز بدی بود". گفت: "از بعضی از مخالفین صنعتی شدن کشورهای جهان سوم می شنوم که اروپائیان آمدند و منابع طبیعی ما را غارت کردند." گفتم: "مگر اینطوری نبوده؟ مگر اروپائیان نیامدند دهها هزار بومی در آمریکا را نکشته و منابع غنی آمریکا را از بومیان نگرفتند و به اروپا نبردند؟" مکثی کرد. احساس کردم که حرفم بر او تاثیری گذاشته است.

کمی درباره بازی دیروز بچه ها حرف زدیم و لیوان کافی مان را دوباره پر کردیم. گفت: "ناصر من از این ملاقات خیلی خوشحالم. مغزم قلقلک می شود." بحث را برد سر لباس کردی و جامانه. گفت می دانم گفتی که تو از سنت لباسهای کردی عبور کرده و می دانم تقریبا قریب به اتفاق مردم کردستان در هر چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه این لباسهای دوره فئودالی را کنار گذاشته اند؛ اما سرخپوستان هم طرز لباس پوشیدن ماقبل مهاجرت اروپائیان به ‌آمریکا را کنار گذاشته اند. گفت: "جامعه صنعتی با خودش رفاه آورد و سنتهای دست و پا گیر را از ما گرفت. ماشین و هواپیما آورد و اسب را از ما گرفت. سینما و تلویزیون آورد و پرهای رنگارنگ پرندگان را از سر ما برداشت."

برای لحظه ای به یک نوجوان انقلابی ‌آلمانی به نام فردریک فکر کردم که در سالهای ۱۸۴۰ در منچستر انگلیس در کارخانه پدرش مشغول کار بود و سیستم ناعادلانه ای که با ماشین بر انگلیس چیره شده بود را می دید و در راه ‌آلمان بود که به رفقایش و همچنین به سیاستمداران آلمان بگوید انقلاب صنعتی چه هیولائی است و چه زندگی نابرابری را به ارمغان می آورد. می خواست برود آنها را قانع کند که راه صنعتی شدن آلمان را ببندند و به صنعتی شدن جامعه تن ندهند. سر راه، در پاریس با یک ‌آلمانی دیگر به نام کارل ملاقات می کند و ده روزی در خانه اش می ماند و درباره این ایده اش بحث می کنند. در پایان بحث و تبادل نظر، از ماموریتی که برای خودش گذاشته بود منصرف می شود.

به جروم گفتم که اما اروپائیان خیلی بومی کشتند. در آفریقا آن بلاها را سر مردم آنجا آوردند. گفت: "آن همه قتل و جنایت لازم نبود. آنها زیاده رویهای عبور از یک فاز به فاز دیگر بودند. یک گروه انسان منصف می توانست با مردم بومی کنار بیایند و از منابع غنی قاره تازه کشف شده مثل انسان برای رفاه همه استفاده کنند." "درآفریقا این خود بومی ها بودند که بعضی بومی دیگر را دستگیر می کردند و به اروپائیان در ازاء پاداشهائی می سپردند." مثالی از ایران زد. گفت: "بعضی از ایرانی ها می گویند که انگلیسی ها آمدند و نفت ایران را مفتی بردند. اما من بعید می دانم که مفتی برده باشند. پولش را دادند، اما به کی دادند را من نمی دانم." برای یک لحظه به فکر فرو رفتم. گفت: "اگر خشمی هست، باید به طرف آن جماعتی که پولها را گرفتند و بین دوستان و فک و فامیلهای خودشان تقسیم کردند کانالیزه شود." گفت: "بعید نیست که یکسری مثل همین کسانی که امروز بر ایران حکومت می کنند، دستی در گرفتن آن پولها داشته باشند."

من همه اش در این فکر بودم که اروپائیان که به ‌آمریکا، ‌آفریقا، استرالیا، هند و غیره رفتند، میلیونها آدم سلاخی کردند و دو سه بار تکرار کردم. جروم بالاخره به حرف ‌آمد. گفت: "ناصر جان همان اروپائیانی که ‌آمدند ‌آمریکا آدم کشتند، قبلترش در خود اروپا می کشتند." مثالهای از اروپا زد. گفت: "ناصر جان آن جنایات در خدمت اهدافی بودند که فراتر از بومی بودن من و امثال من هستند." گفت: "لازم نبود این همه آدم برای صنعتی شدن و رفاه جامعه سلاخی بشوند. از آن جنبه اش که بگذریم، زندگی در یک جامعه اروپائی بهتر از زندگی کردن زیر سلطه و سیطره کسانی مثل خامنه ای و صدام حسین و طالبان است." حقیقتا حق با او بود!

گفتم: جروم، امیدوارم همانقدر که من امروز ازت منطق و سیاست یاد گرفتم، بچه هامون امسال یک صدم از مربی هاشون بیسبال یاد بگیرند!

۲۲ اکتبر ۲۰۲۰

۱۳۹۹ مهر ۲۹, سه‌شنبه

مجاهد ‌آلترناتیو توده های انقلابی نیست

نقد برنامه ده ماده‌ای مجاهدین (۱۰ و پایانی)

 

در سلسله نقدهایی که به "برنامه ده ماده ای مجاهدین" شد، سعی کردم نشان دهم که مجاهدین، بخصوص از آنجا که یک فرقه مذهبی – اسلامی است، آلترناتیو توده هایی نیست که عزم جزم کرده اند رژیم اسلامی را بیاندازند. مذهب از آنجا که پدیده روبنائی روابط اقتصادی پیشاسرمایه داری است، برای حکومت کردن در دنیای امروز مجبور است سرکوب فیزیکی بکند. هیچ نیروئی نمی تواند ادعا کند که به حقوق برابر زنان، به ‌آزادیهای سیاسی، به لغو مجازات شکنجه و اعدام، به قانون لائیک، به لغو تبعیض بر علیه اقلیتهای ملی، مذهبی و امثالهم پایبند باشد، در عین حال یک نیروی اسلامی باشد. روی وعده "همزیستی مسالمت آمیز" هیچ نیروئی که اسلامی است نمی توان کوچکترین حسابی باز کرد. نیروی سیاسی در قدرت فردا یا باید قوانینش را از روابط امروزی بین انسانها الهام گرفته باشد، یا از باورهای مذهبی ای که ریشه در هزاران سال پیش دارند. حتی وعده یک کشور "غیراتمی و عاری از سلاح‌های کشتار جمعی" (بند ۱۰ "برنامه ده ماده ای مجاهدین") از مجاهدین را هم نمی توان جدی گرفت. مجاهدین یک فرقه اسلامی شیعه دوازده امامی است که دروغ و تزویر شرعی تحت عنوان "تقیه" از مهمترین ستون های باور آن است. نزدیک به بیست سال است که حتی از کادرهای بلندپایه سازمان مجاهدین هم از در قید حیات بودن رهبر آن سازمان اطلاعی ندارد!



سازمان مجاهدین نمی تواند آلترناتیو توده های انقلابی ای باشد که هیولای اسلامی را سرنگون کرده اند. روابط درونی همین امروز این سازمان، که هشتش گرو نهش است، روابطی غیرانسانی، سلسله مراتب ارباب و رعیتی است که برای جان انسان کوچکترین ارزشی قائل نیست. هنوز هم زنان این سازمان حاضر نیستند با مردان دست بدهند. شیخ سعود که به مریم رجوی دست می دهد، او دستش را مثل احمدی نژاد عقب می کشد! هیچ جامعه ای آگاهانه از چاهی خودش را به چاله ای نمی اندازد. این آن وعده ای است که مجاهدین به توده های مردم می دهد.

۲۰ اکتبر ۲۰۲۰

۱۳۹۹ مهر ۲۸, دوشنبه

سیاست خارجی مجاهدین نمی تواند برعکس باورهای مذهبی ‌آن باشد

نقد برنامه ده ماده‌ای مجاهدین (۹)

 

بند ۹ "برنامه ده ماده ای مجاهدین" مربوط به سیاست خارجی فردای آن جریان است. در این بند آمده است: "۹- سياست خارجی ما مبتنی بر همزيستی مسالمت‌آميز، صلح و همكاری‌های بين‌المللی و منطقه‌ای و احترام به منشور ملل‌متحد خواهد بود."



سازمان مجاهدین یک جریان اسلامی است، مثل حزب مشارکت اسلامی، مثل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، مثل حزب اردوغان و امثالهم. فرض را بر این می گذاریم که دولتی را که مجاهدین در آن شراکت دارد، یک دولت پارلمانی است که مجاهدین در آن اکثریت کرسی ها را به خود اختصاص داده است. از ‌آنجا که مجاهدین یک جریان مذهبی – اسلامی است، سیاست خارجی آن سیاستی خواهد بود بر مبنای باورهای مذهبی خدشه ناپذیر آن. اگر مثل رژیم اسلامی ایران و دولت آل سعود دولتها را برای بستن چاپخانه ها و مجلات ضدمذهبی زیر فشار نگذارد، در مقابل حمله به، و ترور آنها یا هورا خواهد کشید و یا در بهترین حالت ممکن سکوت خواهد کرد. نقد و مسخره کردن باورهای اسلامی در فرانسه و دانمارک را بر نخواهد تابید و سر بریدن معلم تاریخ را محکوم نخواهد کرد. همین حالا هم اینگونه است. مجاهدین در شورای ملی مقاومتش نیروی اول است و سیاستهای این شورا، داخلی و خارجی آن، سیاستهای مجاهدین خلق هستند.



"همزیستی مسالمت آمیز" با یک نیروی اسلامی در منطقه ای به حساسیت خاورمیانه یک جوک بی مزه ای بیش نیست. سر کار آمدن یک نیروی مذهبی دیگر در خاورمیانه، فقط بر درد و آلام مردم در این منطقه خواهد افزود. یک نیروی اسلامی مثل اخوان المسلمین، داعش، بواکوحرام، نئوعثمانی ها و غیره، خود ‌آتش بیار معرکه هستند و امثال آنها در آینده هم (مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومتش) خواهند بود. و درست به همین دلیل و تجربه ۴ دهه حکومت اسلامی در ایران و وحشی گری نیروهای اسلامی در این منطقه، پاشنه ‌آشیل مجاهدین اسلامی بودن آن است.



۱۹ اکتبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ مهر ۲۵, جمعه

نان بنزین نیست

جامعه ایران با بحران واقعی کمبود نان، قوت لایموت، روبرو است. بنابه اخبار منتشر شده، اکنون نگرانی از کمبود نان به مشغله اصلی مردم تبدیل شده است. قریب به اتفاق مردم آن جامعه اکنون سالهاست که در فقر زندگی می‌کنند، اما این دور نه تنها فقر مطلق گریبان جامعه را گرفته، بلکه معضل پیدا کردن لقمه‌ای نان خشک و خالی هم گریبانشان را گرفته؛ و به درست انگشت اتهام را به سوی رژیم جنایتکاران اسلامی دراز کرده‌اند. نبود نان و مشغله فراهم آوردن تکه نانی بر سر سفره‌ها، امروز دیگر فقط مشغله کارتون و گورخوابها، و کارگرانی که دستمزدشان پرداخت نمی‌شود، نیست، بلکه معضل جامعه‌ای شده است که قریب به اتفاق آن دارد از پیدا کردن راهی برای عبور از این وضعیت غیرقابل تحمل صحبت می‌کند.

مردم اما می‌دانند که جنگ دیگری را با این رژیم در پیش‌رو دارند و بعضا هم کسانی سرکوب اعتراضات ۸۸، ۹۶ و ۹۸ را به یاد می‌آورند و دست به عصا می‌شوند؛ اما نان دیگر بنزین نیست که بشود بدون آن در خانه نشست و از ادامه اعتراض با سرکوبی صرف نظر کرد. رژیم جمهوری اسلامی راه در روئی ندارد. در کوچه‌ای تنگ و کاملا بن بست و بدون هیچگونه روزنه امیدی گیر کرده است. وضعیت سیاسی بین المللی امروز جمهوری اسلامی، ضربدر کمبود نان و اعتراضات میلیونی مردم بر علیه جنایات ۴۰ و اندی ساله‌اش آن را بر لبه پرتگاهی و به زباله‌دان تاریخ نزدیک کرده است.

 


نان و تاریخ

این موضوع شباهتهای خیلی زیادی به فرانسه ١٧٨٩ و روسیه اوایل ١٩١٧ دارد که می‌دانیم مردم آن کشورها در آن سالهای مشخص چه انقلابات عظیم تأثیرگذار تاریخی را در تاریخ بشریت به ثبت رساندند. مردم فرانسه و مشخصا مردم پاریس و حومه که غذای اصلی شکم پرکن آنها نان بود، در سال ١٧٨٩ با بحران جدی کمبود نان روبرو شدند. حکومت پادشاه لوئی شانزده که در رقابت و انتقام گیری از بریتانیا، دار و ندار مردم زحمتکش و فقیر آن مملکت را صرف کمک به جنگجویان استقلال طلب و انقلابیون آمریکا کرده بود، مورد اعتراضات شدیدی قرار گرفت که به انقلاب کبیر فرانسه منتهی شد. انقلاب ١٩١٧ روسیه هم درست با یک چنین شرایطی شروع شد. جنگ جهانی اول و پافشاری بر ادامه آن، دار و ندار مردم فقیر روسیه را خرج جنگ تزار با رقبایش کرد. در فوریه ١٩١٧ (تاریخ قدیمی روسیه)، برابر با روز جهانی زن با بالا گرفتن بحران کمبود نان، زنان و کارگران فقیر و گرسنه دست به اعتراضات گسترده‌ای زدند که در عرض کمتر از یک ماه به سقوط امپراطوری تزار انجامید.

جامعه ایران امروز در یک چنین موقعیتی قرار دارد. کمبود نان، دزدی‌های عظیم و چندین میلیارد دلاری، بریز و بپاشی که رژیم آدمکش اسلامی راه انداخته است که زبانزد عام و خاص شده، و فشاری که جامعه با آن روبرو است، امکان و پتانسیل رو آمدن جامعه و خلاصی از این وضعیت را دهها برابر کرده است. رژیم اسلامی اینبار نمی‌تواند جان سالم بدر ببرد. اعتراض به نبود نان با اعتراض به بهانه انتخابات بر سر “دزدی رأی” متفاوت است! اعتراض به نبود نان با اعتراض “به گرانی” که در جرقه اعتراضات ۹۶ را زد، فرق خیلی زیادی دارد. نان بنزین، که جرقه اعتراضات آبان ۹۸ را زد، نیست! نان قوت لایموت است. جنگی که بر سر نان شروع شود، بازنده‌اش طرفی است که نان را گرو گرفته است. و می‌دانیم که جمهوری اسلامی جان و مال و نان مردم را گرو گرفته و با خشمی بی‌نظیر روبروست.

نان بنزین نیست، اما می‌تواند حکم بنزین بر آتش خشم توده‌های مردم بر علیه رژیم بی‌عدالتی‌ها و رژیم جنایت و کشتار باشد.

کارگر کمونیست ۶۴۴

۱۱ اکتبر ۲۰۲۰

۱۳۹۹ مهر ۲۰, یکشنبه

مرکز ثقل مبارزه

ما سیاسیون کمونیست در همه عرصه‌های مبارزه حضور داریم. هدف نهایی ما برپائی یک جامعه آزاد و لغو کار مزدی است. در ایران مرکز ثقل مبارزه سرنگونی جمهوری اسلامی، با هدف ایجاد یک جامعه سوسیالیستی است. در این مبارزه باید سدهایی را شکست. باید سنگرها و خاکریزهایی را فتح کرد و از آنها عبور کرد. باید تابوهایی را شکست و سنتهایی را جواب داد. دائم در حال کنار زدن دست اندازهایی هستیم که در مبارزه حقیقتا حاشیه‌ای هستند. دائم در حال تکاندن سنتهای دست و پا گیری از خود هستیم. سنتهایی که چپ را یک عمر حاشیه‌ای کرده‌اند.

من نمی‌خواهم به کسی که هر بار خواست یک جمله بنویسد به خود شک می‌کند که نکند به اندازه کافی ضد استثمار نیست، دو بار "مرگ بر استثمار" بگوید، خرده بگیرم. شاید لازم می‌داند به خودش یادآوری کند. نمی‌خواهم به هر کسی که یک شخصیت هنری و ادبی فوت کرد کل برنامه زندگی‌اش را تعطیل می‌کند و هفته‌ها درگیر، له و یا علیه آن می‌شود، خرده بگیرم. شاید این عرصه را خیلی تعیین  کننده می‌داند. نمی‌خواهم به هر کسی که با هر نوشته‌ای از عضو و کادری از کومه‌له، بقیه دنیا را از یاد می‌برد و ماه‌ها درگیر بگو و مگوهای آنها می‌شود، خرده بگیرم. شاید هنوز تعلق خاطر و یا تعلق سیاسی‌ای ویژه‌ای به آن کمپ دارد.

برای کمونیسم و کمونیستی که مشغله‌اش رهائی کارگر، زن، کودک، و در یک کلام انسان از دستان خونین جمهوری اسلامی است، مرکز ثقل مبارزه سرنگونی جمهوری اسلامی است. درباره شجریان و کومه‌له هم حرف می‌زند، اما همانند اتفاقاتی مثل بقیه اتفاقات اجتماعی در ایران که رنگ و روی فرهنگ حاکم آن جامعه را بر خود دارند!

۱۲ اکتبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ مهر ۱۵, سه‌شنبه

مجاهد حافظ تداوم برده داری نظام سرمایه‌داری است

نقد برنامه ده ماده‌ای مجاهدین (۸)

 

بند ۸ از "برنامه ده ماده‌ای مجاهدین" اعلام تداوم برده‌داری سرمایه‌داری است. در این بند آمده است: "۸- ما مالكيت شخصی، سرمايه‌گذاری خصوصی و بازار آزاد را به‌رسميت می‌شناسيم و اين اصل را پيشاروی خود داريم كه چه در اشتغال و چه در كسب و كار، تمام مردم ايران بايد از فرصت‌های برابر برخوردار باشند.

از نظر ما ايران فردا كشور حفاظت از محيط زيست و احيای آن خواهد بود."



اعلام وفاداری مجاهدین به بازار آزاد، دست آنها را جلو کارگران و جامعه‌ای که بازار آزاد زندگی‌شان را تباه کرده، رو می‌کند. صرف اینکه جریانی جائی کلمه "برابر" و "برابری" را در برنامه و طرحش آورده باشد، چیزی از برابری‌ای که جامعه می‌خواهد و دارد برایش می‌جنگد، نمی‌گوید. جریانی که حافظ مالکیت شخصی و بازار آزاد است؛ یعنی حافظ مالکیت سرمایه‌داران بر ابزار تولید و زندگی توده مردم برای تولید سود است، "اصل پیشاروی آن در برابری فرصت‌ها در اشتغال و کسب و کار" یعنی تداوم رقابت! در بهترین حالت یعنی فرصتی آنجاست برای توده وسیعی که مسابقه بگذارند که به آن برسند. فقط یک شخص اول می‌شود. اینجا رتبه دوم آوردن به حساب نمی‌آید! اینطوری در نظر بگیرید که سرمایه‌داری آگاهی برای یک استخدام یک کارگر درج کرده و ۵۰ نفر تقاضا می‌کنند. وعده مجاهدین می‌گوید که در تقاضا برای این کار، همه برابرند! عجب سخاوتمند است این برنامه مجاهدین!؟

توصیه دوستانه‌ای به کسانی دارم که زمانی بخاطر وعده‌های جامعه "بی‌طبقه توحیدی" که یک نوع سوسیالیسم مذهبی بود به سازمان مجاهدین روی آورده بودند. و آن اینکه در این بازار آزاد و مالکیت شخصی و امثالهم در برنامه مجاهدین تعمق کنند. این جریان دارد از همین امروز که در اپوزیسیون است، وعده تداوم استثمار را به شما می‌دهد! کمربندهای ریاضت اقتصادی را سفت و سخت ببندید.

"حفاظت از محیط زیست" هم یک شعار پوچ و بی‌مایه‌ای بیش نیست. نظامی که بر پایه بازار آزاد و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید استوار است، اصل همان استخراج ارزش اضافه و سود است و محیط زیست و بهبود و رفاه زندگی انسانها در خدمت همان اهداف بازار آزاد است. برای حفاظت از محیط زیست، برای رفاه و آسایش و برای برابری واقعی، جامعه به پا خواسته ایران نمی‌تواند به بازار آزاد و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید رضایت بدهد.

۷ اکتبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ مهر ۱۴, دوشنبه

سیاست ناسالم و ناکام!

من فکر می کنم کسی که در بحث کردن پاپوش بدوزد، اتهام بزند، شلوغ کند، هوچی‌گری کند، صادق نباشد، بدون استدلال حرف بزند، حرفهای طرف مقابل را تحریف کند و چیزهای بیربط بارش کند، هیچوقت در سیاست کردن و به پیش بردن اهداف خود موفق نخواهد شد. شاید ده تا حرف خوب و درست هم بزند و یا جای دیگری زده باشد؛ شاید عملا فداکاریهایی هم کرده باشد، اما آخر سر در برابر قضاوت دیگران قرار خواهد گرفت که در فلان بحث و فلان مجادله اتهام زد؛ هوچی‌گری کرد، بدون استدلال چیزی بار کس دیگری کرد.



اولین شرط موفقیت در هر کاری و بخصوص در سیاست کردن، درجه‌ای از صداقت است. درجه‌ای از، از اعتبار برخوردار بودن است. درجه‌ای از روراست بودن است. وگرنه تلاش آن فرد در آنچه که خود فکر می‌کند سیاست کردن است، تلف کردن عمر است.

۵ اکتبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ مهر ۱۰, پنجشنبه

مجاهد حقی برای رفع تبعیض ملی قائل نیست

نقد برنامه ده ماده‌ای مجاهدین (۷)

 

مجاهدین خلق در بند ۷، "برنامه ده ماده ای مجاهدین" برای بریدن از وضعیت کنونی، حتی وعده خشک و خالی‌ای که در بسیاری از ماده‌های دیگر داده است را هم نمی‌دهد. با هم نگاهی بکنیم به این بند. "۷- ايران فردا كشور احترام به حقوق بشر است. ما متعهد به «بيانيه جهانی حقوق بشر» و ميثاق ها و كنوانسيون‌های بين‌المللی از جمله: «ميثاق بين‌المللی حقوق مدنی و سياسی»، «كنوانسيون عليه شكنجه» و «كنوانسيون حذف كليه اشكال تبعيض عليه زنان» می‌باشيم.

ايران فردا، كشورِ برابری همه مليت‌هاست. ما بر خودمختاری كردستان ايران كه طرح آن را شورای ملی مقاومت تصويب كرده، تأكيد داريم. زبان و فرهنگ هموطنان ما از هر مليتی كه هستند، در زمره سرمايه‌های انسانی تمام مردم اين كشور است كه بايد در ايران فردا ترويج شود و گسترش پيدا كند."

در بخش اول این بند که یکسری ادعاهای حقوق بشری اما بی‌تضمین و بی‌مالیات را از اینجا و آنجا کپی کرده، در بخش دوم آن کلا زیر همان ادعاها هم می‌زند. قبلا هم گفتم که این جریان یک جریان اسلامی - شیعی اثنی عشری است و در هیچ کجای آن حرفی از لغو مذهب رسمی به میان نیامده و این یعنی زدن زیر همه چیز، یعنی یک حکومت مذهبی از نوع جمهوری اسلامی دیگری و امثالهم. در بخش‌های پیشین هم گفتم که نمی‌تواند حقوق برابر برای زنان را عملی کند، برای اینکه در کتب مقدس‌شان زن رسما نصف مرد تعریف شده است، عدول از آن کفر است و قابل پیگیری و مجازات!



در بخش دوم این بند که از "ملیتها"ی ایران حرف می‌زند، فقط وعده خودمختاری می‌دهد! اگر در گوشه‌ای از ایران، مثلا در کردستان، مردم این منطقه تصمیم به جدائی از ایران گرفتند، تکلیفشان با "ایران فردا" مجاهدین چه می‌شود؟ مردم! از همین الان این را بدانید که نیروئی که حق جدائی را برای مردم یک بخش از ایران که خودشان را متفاوت تعریف می‌کنند و به هر دلیلی نخواستند در چهارچوب آن کشور زندگی کنند را قبول نمی‌کند و حتی همان وعده‌های بی تضمین و بی مالیات هم نمی‌دهد، یعنی راه را از همین امروز، که هشتش گرو نه اش است، برای لشکرکشی و سرکوب و روز از نو روزی از نو را باز گذاشته است. همه حکومتهای سرکوبگر که تا به امروز بر مردم ایران حکومت کرده‌اند، از رضاخان قلدر گرفته تا محمدرضا شاه و تا جمهوری اسلامی، درباره "ملیتهای ایران" و "سرمایه‌های انسانی و زبان و فرهنگ" همین حرفهای پوچ و سرکوبگرانه مجاهدین خلق را طوطی‌وار تکرار کرده‌اند و در عمل زندگی را بر هر جنبنده ای که مخالف این وضعیت است را تباه کرده‌اند.

۱ اکتبر ۲۰۲۰