دارم کتابی
درباره "انقلاب" از جک گولدستون می خوانم. کتاب البته می تواند به
اطلاعات آدمی اضافه کند؛ اما من خواندن آن به کسی که وقت خواندن دو سه کتاب بهتر
را دارد، توصیه نمی کنم. می تواند خواننده را دچار سردرگمی بیخود و بیهود کند که
کمک خاصی هم، از نظر من، به درک بهتری از مقوله "انقلاب" نمی کند. اما
به من کمک کرد که مکثی بکنم و به یک نکته فکر کنم.
من درباره
انقلابات قرن ۱۸ و ۱۹ آمریکا و اروپا خوب مطالعه کرده ام و دارم به این نتیجه می رسم که
انقلابات، هرچقدر هم رهبری آن به دست رادیکالترین بخش انقلابیون بیافتد، تا حدی پیش
می رود که جامعه و بخصوص رشد روابط تولیدی - زیربنا و روبنا - اجازه آن پیشروی را
بدهند. یعنی چه؟ مثلا در روسیه رهبری انقلاب دست بلشویکها می افتد و با معضلات عدیده
ای روبرو می شوند. حالا شما می توانید با برچشم داشتن عینک امروز و نگاه به تاریخ
آن روز، به نتایج مختلف و متضادی برسید. یکی می تواند بگوید که اصلا انقلاب ایده ای
اشتباه بود. یکی می تواند بگوید باید گذاشته می شد کرنسکی کارش را به پیش ببرد. یکی
می تواند نتیجه بگیرد که رهبری انقلاب و سازمان دادن جامعه را به دست به اصطلاح
سوسیالیستهای میانه رو می دادند.
من فکر می کنم
که بهترین کسانی که رهبری انقلاب را به دست گرفتند، همان بلشویکهای تحت رهبری لنین
بودند. منتها با محدودیتهایی که جلوی آنها گذاشته شد، باید در هر گامی که بر می
داشتند مکثی می کردند که کجا دست به چه کارهایی بزنند. لنین دائم به این فکر می
کرد که چکار کند که برای مستحکم شدن پایه های حکومت نوین کارگری وقت بخرد. روی
صنعتی کردن پافشاری می کرد. نپ را معرفی کرد. بوخارین به عقب نشینی های بیشتری،
بخصوص در برخورد به دهقانان معتقد بود. تروتسکی حملات سفیدها و ضدانقلابیون را
شکست داد.
***
یک نکته دیگر را
هم برای برطرف کردن هرگونه کژفهمی بگویم. من فکر نمی کنم که رهبری انقلابی که توده
های وسیعی را به میدان آورده است، به دست "میانه رو"ها بیافتد. شما اگر
در یک انقلاب همه چیز را نخواهید، همان چیزهای محدودی را هم که مطرح می کنید، به
حاشیه رانده خواهند شد.
بهرحال بحث در این
باره زیاد است و به تعمق بیشتری احتیاج هست.
۱۹ مارس ۲۰۲۵
نوروز به همه
دوستان خوب من مبارک!

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر