"نقشه جدید
خاورمیانه" طرحی است که در دوره ریاستجمهوری جورج دبلیو بوش، بهویژه پس از
حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، در محافل راستگرای آمریکا مطرح شد. ناظران
معتقدند که با وجود تمام دلایلی که برای آن ارائه میشود، هدف اصلی از طرح چنین ایدهای،
تأمین امنیت اسرائیل و حفظ منافع بلندمدت غرب، بهویژه ایالات متحده، بوده است. این
طرح بهدنبال ایجاد تغییرات اساسی در مرزهای برخی کشورها و بازتعریف توازن قدرت در
منطقه خاورمیانه است.
در واقع، طراحان این ایده در پی تضعیف دولتهایی هستند که نهتنها فاقد ثبات سیاسیاند،
بلکه با هرجومرج داخلی خود، به بیثباتی سایر کشورهای منطقه نیز دامن زدهاند.
هدف اولیه این طرح، تجزیه کشورهای عراق، سوریه و ایران به چند کشور کوچکتر و، مهمتر
از همه، ایجاد "کردستان بزرگ" بود.
طبیعی است که ناسیونالیستهای عظمتطلب در این کشورها با چنین طرحی مخالفت
کنند. طیفی از چپهای ملیگرا و ضدامپریالیست نیز این طرح را ابزاری برای سلطهگری
و حفظ هژمونی آمریکا و غرب تلقی میکنند و با آن مخالفت میورزند.
در حال حاضر نیز "متر و پارچه"، هر دو در دستان قدرتهای غربی است.
همان زمانی هم که کشورهای خاورمیانهای چون سوریه، عراق، اردن، لبنان، عربستان،
ترکیه، اسرائیل و چند کشور دیگر پدید آمدند، متر و پارچه در دست قدرتهای امپریالیستی
بود. سایکس و پیکو، دو دیپلمات بریتانیایی و فرانسوی، در سال ۱۹۱۶، در یک توافق
محرمانه، مداد رنگیهای خود را بیرون آوردند و برای منطقه نقشه کشیدند تا مشخص
کنند کدام بخش را به کدام شیخ، ملا، سید، خان یا میرزا واگذار کنند تا منافع خود
را تأمین نمایند.
اما آیا ترسیم یک نقشه جدید، با مرزها و ساختارهای سیاسی متفاوت، که نه بهمنظور
تأمین منافع این یا آن کشور، بلکه برای جلوگیری از خونریزی و کشتار اقلیتهای قومی
یا مذهبی صورت گیرد، ذاتا امری منفی است؟ به گمان من چنین نیست. بهنظر من، وضعیت
بسیاری از ساکنان کشورهای نوپدید پس از فروپاشی یوگسلاوی سابق، اکنون نسبتاً بهتر
شده است.
آیا تجزیه کشورهای بزرگ به کشورهای کوچکتر ایده خوبی است؟ من چنین اعتقادی
ندارم. اما زمانی که در کشوری ایدئولوژی ناسیونالیستی حاکم است و حکومت حقوق
شهروندی برابر را از بخشی از جامعه دریغ میکند، و چپ نیز در موقعیتی نیست که
بتواند این حقوق را تضمین کند، تشکیل کشورهایی که حقوق شهروندی برابر را تضمین
کنند، ذاتاً ایدهای ناپسند نیست؛ فارغ از اینکه این ایده از سوی چه کسی مطرح شده
باشد.
من شخصا طرفدار اتحاد کشورها هستم؛ چه بهصورت اتحادیهای چون اتحادیه اروپا،
چه ایالاتی چون ایالات متحده آمریکا، و چه کشورهایی چون کانادا که از اتحاد مناطق
خودمختار شکل گرفتهاند.
مخالفت امروز بسیاری از چپهای ضدامپریالیست با تغییر مرزهای کشورها، بیش از
آنکه بر پایه تحلیل منطقی باشد، ناشی از مخالفت سیاسی با آمریکا و قدرتهای غربی
است. همانگونه که در زمان طرح اتحادیه اروپا، فرقههای چپ حاشیهنشین نیز با آن
مخالفت کردند.
بههرحال، این بحث میتواند زمینهای برای تبادلنظر پیرامون این موضوع فراهم
آورد. امیدوارم نظرات موافق و مخالف دوستان را نیز بشنویم.
۳ ژوئیه ۲۰۲۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر