۱۳۹۸ بهمن ۲۸, دوشنبه

مخالفت رحمان حسین زاده با مقوله انقلاب (۲)


رحمان حسین زاده یک نقل قول جالبی از منصور حکمت، "در تأیید حرفهای خودش"، می آورد که اجازه بدهید با هم نگاهی به آن بکنیم. "بنظر من سرنگونى و انقلاب به یکدیگر گره نخورده‌اند. سرنگونى بدون انقلاب هم ممکن و محتمل است. سرنگونى میتواند حاصل یک روند نظامى، بحران و هرج و مرج، پروسه نافرمانى سیویل و فعل و انفعالات انتخاباتى و غیره هم باشد. میتواند حاصل پیروزی نیروهایى بجز یا علاوه بر نیروهای انقلابى هم باشد. بنظر من به احتمال قوی سرنگونى نه نتیجه انقلاب در ایران، بلکه یکى از لحظات شروع انقلاب در ایران خواهد بود. بنظر من انقلاب ایران با سقوط جمهوری اسلامى تازه آغاز میشود و نبردهای طبقاتى جدی‌تر بعد از آن است. بنظر من در سرنگونى خیلى‌ها شرکت خواهند کرد، اما در انقلاب، کارگران "اکثریت عظیم مردم" را با خود نخواهند داشت."
از نوشتن نکات بالا، بیش از ۲۵ سال می گذرد و رحمان حسین زاده نمی‌تواند تاریخ پر تحول جامعه ایران را ببیند. یک دوره ای منصور حکمت می گفت احتمال سناریو سیاه با همه درد و آلامش در چشم انداز است. یکی دو سال بعد گفت که این مسئله دیگر محتمل نیست و جنبش سرنگونی آغاز شده است. اگر یک دوره ای سرنگونی و انقلاب به یکدیگر گره نخورده بودند، اکنون حتی واشنگتن پست هم دارد می گوید که این دو به هم گره خورده اند. تمام این پا اون پا کردنهای نوشته رحمان حسین زاده در تفکیک مذهبی سرنگونی و انقلاب این است که خیال خودش را راحت کند که انقلابی در کار نیست؛ حتی انقلاب بقول خودش "همه با همی"!
به یک نکته در این تفکیک "جنبش سرنگونی و انقلاب" در بحث منصور حکمت باید دقت کرد. منصور حکمت اینجا به جای انقلاب همگانی، همان چیزی که در فوریه ۱۹۱۷ به سرنگونی تزار منجر شد؛ و یا همان انقلابی که در ژوئیه ۱۷۸۹ فرانسه رخ داد و به لگام زدن به سلطنت لوئی شانزده منجر شد، "جنبش سرنگونی" می گوید. "انقلاب" را اینجا به انقلاب کارگری و یا همان ادامه انقلاب همگانی می گوید. به نظر من عدم درک این مسئله ساده، که عمدتا از، باز هم بگویم جسارتا، از بی سوادی سیاسی و بی‌اطلاعی از تاریخ مبارزه طبقاتی است، سرچشمه می گیرد. در نتیجه و با کمی دقت مراجعه کردن به بحثهای منصور حکمت، "جنبش سرنگونی" منصور حکمت همان "انقلاب" است. وقتی که در سال ۱۷۸۹ مردم فرانسه انقلاب کردند، همه انقلابی شدند. از نزدیکان به لوئی ۱۶ تا لافایت تا روبسپیر و مارات. وقتی که انقلاب در سال ۱۷۹۳ مطالبات رادیکالی خواست، به قول منصور حکمت اکثریت آنهایی که در تابستان ۱۷۸۹ انقلابی بودند، کنار کشیدند و دست به خرابکاری زدند. من هیچ کمونیست با اتوریته ای را نمی شناسم که به انقلاب ۱۷۸۹ گفته باشد ارتجاعی!
وقتی که انقلاب فوریه ۱۹۱۷ شروع شد، کادتها، منشویکها، اس آرها، کرنسکی و حتی اکتبریستها درگیر انقلاب بودند. وقتی که کارگران در اواخر اکتبر همان سال دست به قدرت بردند، هیچ کادتی، هیچ منشویک و اس آری راضی به تغییر رادیکالتری نبود. همه بر علیه بلشویکها دست به اسلحه بردند. جز طرفداران امروز یلتسین کسی انقلاب ۱۹۱۷، چه فوریه و چه اکتبر آن را لعن و نفرین نمی کند.
مسئله اما این نیست که کسی به یک گفته از منصور حکمت وفادار نمانده. اگر اینطوری باشد باید پرسید که منصور حکمت یک عمر برای انقلاب سوسیالیستی و برپائی یک جامعه سوسیالیستی مبارزه کرد. چطور است که رحمان حسین زاده و دیگر اعضای رهبری حزب ایشان دنبال تزهایی رفتند که می‌گفت "سوسیالیسم مردم را رم می‌دهد"؟ واقعیت امر این است که جنگ نقل قول برای رحمان حسین زاده معنای زمینی دارد. او می‌خواهد از اتوریته منصور حکمت کمک بگیرد که زیرجلکی برود سراغ "سرنگونی" با متد "نافرمانی سیویل"! این نکته به نظر من کلیدی است که باید به آن توجه کرد.
ظاهر قضیه، همچنانکه در نقل قول بخش اول این نوشته گفتم، این است که رحمان حسین زاده طرفدار انقلاب کارگری (انقلاب کارگران!) است. این قایم شدن زیر بالاپوش کارگر است. گفتم که این دوستان از انقلاب پرهیز می کردند برای اینکه بر این عقیده بودند انقلاب کمونیسم را حایشه‌ای می‌کند. اما می‌خواستند از راه "نافرمانی مدنی" به قدرت برسند. بحثهای آن دوره هنوز در آرشیوها موجود هستند.

انقلاب همگانی و یا همه با همی
رحمان حسین زاده به حمید تقوائی ایراد می گیرد که: "نیروهای راست و اپوزیسیون راست را انتگره انقلاب و جنبش سرنگونی مورد نظرش میداند". به بخش دیگری از بحث ایشان توجه کنیم: "بعد از اینکه اشاره دارد، استحاله چی‌ها شکست خوردند و ریزش نیرو کردند، میگوید (یعنی حمید تقوائی می‌گوید) "از آنها کنده شده، چهره‌ها، شخصیتها و حتی احزابشان انقلابی شدند، به سبک فرصت طلبانه خودشان". به حمید تقوایی باید یادآوری کرد، راستها انقلابی نشدند، حداکثر برانداز شدند، به بستر عمومی جنبش سرنگونی پیوستند، اما قطب راست و مانع درون جنبش سرنگونی اند. اینها مزاحم و موی دماغ سرنگونی انقلابی اند. به همین دلیل همیشه بر تمایز و تفاوت اساسی راست و چپ درون جنبش سرنگونی تاکید کردیم. در نگرش حمید تقوایی راست و چپ هر دو جزو انقلاب همگانی مورد نظرش هستند."
رحمان حسین زاده توضیح نمی‌دهد که اشکال آن نقل قول چیست. او از یک نقل قول ساده و گویای حمید تقوائی به نتایجی رسیده که یک آدم ناشی به این نتیجه محیرالعقول می‌رسد که انگار حمید تقوائی چیز خلاف آنچه را که رحمان حسین زاده گفته می‌گوید. در دوره‌های انقلابی، بخش وسیعی از بدنه دولتهای در بحران، انقلابی می‌شوند. تعجب می‌کنم که رحمان حسین زاده این نکته بدیهی را قبول ندارد. تاریخ پر است از نمونه. مگر احمد بنی‌احمد انقلابی نشد؟ مگر پاول میلیوکف انقلابی نشد؟ مگر لافایت و بیریسوت انقلابی نشدند؟ حمید تقوائی سیاه روی سفید نوشته است که "انقلابی می‌شوند به سبک فرصت طلبانه خودشان"! لطفا به جای یادآوری به حمید تقوائی به ما بگوئید که کجا حمید تقوائی گفته است اینها مزاحم و موی دماغ انقلاب نمی‌شوند؟ خوشبختانه حمید تقوائی - یک تنه - بیش از تمام جداشدگان از حزب کمونیست کارگری بر علیه راست و تئوریهای راست نوشته و نظر داده است. اگر یک آدم منصف به جای کدورت غیرسیاسی به نظرات حمید تقوائی مراجعه کند، همه آن نوشته‌ها قابل دسترس اند.

اما این همه لعن و نفرین گفتن به "همه با هم" حقیقتا فقط از درک نادرست و غلط از مقولات است که آدم را مقابل انقلاب قرار می‌دهد. در انقلابات و بخصوص در فاز اولیه آنها، همه اقشار شرکت می‌کنند و هر کس چیزی می‌خواهد. شعارهای فاز اولیه و روزهای اولیه هر انقلابی و آن هرج و مرجی که با خود به دنیا می‌آورد، تاریخ غنی ثبت شده‌ای دارد. انقلابات مثل کودکی هستند که به دنیا می‌آیند. در کوهی از خون و پلاسما و مایعاتی که از رحم مادر با کودک بیرون می‌زنند، به دنیا می‌آیند. کودکی که نه زبان بلد است، نه راهش را می‌داند و نه مطمئن است که جایش اینجاست. از دور و برش واهمه دارد. این کودک اما به مرور زمان هم زبان یاد می‌گیرد و هم به دور و برش عادت می‌کند و هم از با تجربه‌ها می‌آموزد. در انقلاب ناخالصی‌های زیاد وجود دارد که باید پالایش بشوند. شعارهای تفرقه افکنانه توسط بعضی‌ها سر داده می‌شوند. ضدانقلاب در لباسهای مختلف سعی می‌کند در رهبری قرار گیرد و سوار اعتراضات بشود. این ضدانقلاب هم لزوما بخشی از حکومت نیست. می‌تواند بخشی از طبقه حاکمه باشد که از دم و دستگاه دولتی دور نگه داشته شده است.
انقلابات علی العموم سمت و سوی چپ دارند و برای اصلاحات در وضع سیاسی و اقتصادی جامعه اتفاق می‌افتند. همیشه – در امتداد خود – حکومت را هدف می‌گیرند، گرچه در ابتدا با محافظه‌کاری و دست به عصا سر دولتها را نشانه نمی‌روند. مطالبات خاصی، نظیر آزادی‌های سیاسی بیشتر، علیه گرانی نان، علیه این و آن وزیر و وکیل و این و آن اختلاس و ارتشاء هستند و به سرعت که عصای خود را کنار می‌گذارد، کل دم و دستگاه حکومت را هدف می‌گیرند.
ناخالصی‌های انقلابات منتها خودبخود پالایش نمی‌شوند. رهبران رادیکالی که مطالبات توده‌های در خیابان را فرموله می‌کنند، باید راه خود را به جلوی صف باز کنند. انقلابات در امتداد خود که رادیکالتر شدند و مطالبات توده‌های معترض فراتر از اهداف ضدانقلاب و "انقلابیون فرصت طلب" رفتند، پالایش می‌شوند. این زمانی است که رهبران و فعالین سیاسی رادیکال و چپ باید جلو بیایند و ادامه انقلاب را تضمین کنند. و گرنه خشم توده‌ها که فروکش کرد، خود انقلاب هم فروکش خواهد کرد. دولت با تاکتیک هویج و چماق با انقلاب برخورد خواهد کرد. یا روسای حکومتی صدای انقلاب را می‌شنوند و وعده می‌دهند، یا تعدادی استعفا می‌دهند، یا هم بعضی از حکومتیان قربانی می‌شوند که دل بعضی از کسانی که در اعتراضات شرکت کرده‌اند را به دست آورند و به خانه‌هایشان بفرستند. اگر در این دوره رهبری انقلاب در دست فعالین رادیکال سیاسی چپ است، از این عقب نشینی‌های دولت، سنگری برای پیشروی‌های بعدی ساخته می‌شود. اگر نه، دولت گامها انقلاب را عقب رانده است. هر چقدر انقلاب رادیکال بشود و به وعده‌های دولت و دولتیان بی‌اعتنائی بکند، دولت در فکر سرکوب خواهد بود. سرکوب فقط زمانی ناکارآمد می‌شود که انقلاب تصمیم گرفته باشد با دولتی که هدف انقلاب قرار گرفته، تسویه حساب کند.
انقلاب باید بخش هر چه وسیعتری از توده ها را به خیابان بیاورد. هر چقدر این اتفاق بیافتد، سرکوب حکم تیر خلاصی می‌شود به شقیقه خود دولت. اما باید تأکید و تکرار کرد که همه اینها فقط زمانی تضمین خواهند شد که فعالین و رهبران رادیکال و چپ خود را به جلوی صف انقلاب رسانده باشند. فعالینی که خود باید دورنمائی داشته باشند و در حزبی متشکل باشند.
کسی که نتواند درک کند که انقلابات، بخصوص در روزها و در فاز اولیه، کلی ناخالصی دارد، درکش این است که انقلاب با سوت یکسری از رهبران کمونیست در کارخانه شروع می شود و بعد از یک دوره کوتاه به ایجاد یک جامعه سوسیالیستی منجر می‌شود. این حقیقتا یک کاریکاتور بی مزه‌ای از سیاست است که هیچ آدم عاقلی نمی‌تواند تصورش را بکند.
۱۸ فوریه ۲۰۲۰

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر