۱۳۹۸ اسفند ۶, سه‌شنبه

بسوی سوسیالیسم را چه کسی رهبری خواهد کرد؟


 تحولات آینده ایران را چپ رهبری خواهد کرد؛ اما نه هر چپی و یا هر نیروئی که به خود بگوید چپ. بخش وسیعی، شاید ۹۰ درصد چپ، طرفدار انقلاب است؛ اما آیا توده های انقلابی رهبری این چپ را قبول خواهند کرد؟ این آن سئوالی است که جواب درست پیدا کردن برای آن، برای ما تعیین کننده خواهد بود.
جامعه ایران دستخوش تحولاتی زیر و رو کننده است. این را هر کسی که به مسائل سیاسی توجه می‌کند، متوجه شده است. هر کسی که طرفدار رفتن جمهوری اسلامی باشد، مورد توجه توده‌های متنفر از این رژیم قرار خواهد گرفت. احزاب و شخصیتهای سیاسی‌ای که می‌خواهند در رفتن جمهوری اسلامی نقش فعال و رهبری کننده بازی کنند، همانند توده‌های معترض به این وضعیت تنها به رفتن جمهوری اسلامی فکر نمی‌کنند. فراتر از آن را می‌خواهند. طرحهایشان به رفتن جمهوری اسلامی خلاصه نمی‌شود و این برایشان پایان کار نیست. توده‌های انقلابی اولین هدفی که دارند، سرنگونی حکومت اسلامی است و برایشان فریاد "آزادی" هم دقیقا یعنی خلاصی از جمهوری اسلامی. منتها برای نیروهای سیاسی، چه چپ و چه راست، "آزادی" را هر چه ببینند، تنها به رفتن جمهوری اسلامی خلاصه نمی‌شود.
نیروهای سیاسی چپ، به نظر من در دو طیف خلاصه می شوند. چپ سنتی و حزب کمونیست کارگری. هر کدام از طیفها مشخصه های خاص خود را دارند که بر حسب این مشخصه ها توده های انقلابی و بخصوص رهبران جلوی صف مبارزات، به این طیف جذب و یا دور خواهند شد.


مشخصات چپ سنتی
جامعه ایران اگر بخواهد به نیروئی نگاه کند که ناجی این وضعیت باشد، به چپی چشم نمی‌دوزد که مبارزه‌اش با امپریالیسم آمریکا و اسرائیل بر مبارزه‌اش با جمهوری اسلامی و نیروهای مختلف و متعدد سنتی؛ بر مبارزه‌اش با روسیه و چین که در سر پا نگه داشتن جمهوری اسلامی سنگ تمام گذاشته‌اند، تقدم داشته دارد. نمی تواند به چپی چشم بدوزد که در مبارزه اش بر علیه مذهب و اسارت مذهبی دست به عصا راه برود. نمی تواند به چپی چشم بدوزد که در مبارزه بر علیه موقعیت برده وار تحمیل شده بر زن چشمش را بسته است. نمی تواند به چپی چشم بدوزد که هدف مبارزه‌اش علی العموم خلاصی خلق و خلق‌ها است، اما بعضا به یاد "طبقه کارگر" هم می‌افتد. این چپ نوعی به بهانه مبارزه بر علیه سرمایه‌داری، در اغلب موارد چشم بر روی همه اجحافات دیگر در این جامعه بسته است. در مبارزه بر "علیه" سرمایه‌داری هم، مترسکی به نام "نئولیبرالیسم" درست کرده و بر علیه آن سینه سپر کرده است. نیروهای متعددی شامل این صف می‌شوند که یک سر آن در دانشگاههای ایران است و سر دیگر آن در تشکل، سازمان و احزاب چپ سنتی است.

کمونیسم کارگری
حزب کمونیست کارگری، تنها یک تشکل در میان صدها تشکل و محفل سیاسی است که در جنبش و قطب کمونیسم کارگری مشغول فعالیت است که بسیاری از آنها را ما اصلا نمی شناسیم، اما در محیط کار و زندگی توده های مردم مشغول فعالیت و سازمان دادن هستند. بسیاری از این محافل شاید از وجود همدیگر خبر هم نداشته باشند.
حزب کمونیست کارگری یک حزب ماکزیمالیست با مشخصات فرهنگ مدرن و پیشرو غربی است. نقدش به دولت آمریکا و اسرائیل تیزتر از نقد هر چپی بوده و مبارزه‌اش با "امپریالیسم جهانخوار" و "صهیونیسم" بر مبارزه‌اش با جمهوری اسلامی پیشی نگرفته. از منظر این حزب، کشور آمریکا برابر نیست با قطب تروریسم دولت آمریکا. کشور اسرائیل برابر نیست با مردم یهودی مذهب. مبارزه با نژادپرستی دولت اسرائیل برابر نیست با یهودی ستیزی روشنفکر اسلامزده.
این حزب برای خلاصی فرهنگی و رهائی زن و بر علیه خرافات مذهبی بی‌وقفه جنگیده است. مبارزه برای پس زدن فرهنگ اسراتبار و زن ستیز شرقی را همگام با مبارزه برای لغو کار مزدی و برقراری یک جامعه سوسیالیسی به پیش برده است. حزبی که نقدش به ناسیونالیسم، خلق گرائی، دمکراسی خواهی بورژوائی، پست مدرنسیم، سوسیالیسم دولتی روسی و چینی، خلقیات عقب مانده روستا زده، پوپولیسم چپ و راست و غیره و غیره زبان زد عام و خاص است. مبارزه اش با سرمایه داری محدود به مبارزه با نئولیبرالیسم و کانسرواتیسم نیست. حزب کمونیست کارگری توجه هر انسان و فعال سیاسی منصفی را به خود جلب کرده است.

چگونه می شود کمونیسم را به پیروزی رساند؟
پیروزی جنبش کمونیستی در ایران یک داده نیست. برای این کار باید یک کار هرکولی کرد. یک مشخصه دیگر چپ سنتی زندگی سیاسی در حاشیه اتفاقات سیاسی مهم است. فکر می‌کند اصلا کمونیسم یعنی همین. برای کمونیسم کارگری، تمام ماجرا اما تغییر این وضعیت است. حزب کمونیست کارگری بر سیاست ماکزیمالیست خود قاطعانه ایستاده است و تمام سعی آن باید جلب فعالین و رهبران جنبشهای اعتراضی باشد. این رهبران هستند که فردا در اعتراضات خیابانی سیاستهای حزب را به سیاست توده های در خیابان تبدیل خواهند کرد.
اما تلاش برای جلب توجه این رهبران و قدرتمندتر کردن جنبش کمونیسم کارگری با موانع جدی روبروست که باید آنها را برطرف کرد. مانع اول و اصلی آن در ایران وجود یک حکومت وحشی سرکوبگر است. یک مانع دیگر مهم آن، متوهم بودن برخی از این فعالین و رهبران در یکسری از مناطق مهم ایران، به گرایشات ناسیونالیستی است. مانع مهم دیگر آن این است که بسیاری از جریانات و شخصیتهای چپ سنتی هنوز در میان این رهبران و فعالین تأثیرات خودشان را دارند. یکسری از فعالین و رهبران کارگری و رهبران دیگر جنبشهای اعتراضی، بخصوص نسل قدیمی‌تر که با جریاناتی مثل فدایی، راه کارگر، کومه‌له، حزب توده، پیکار و غیره بزرگ شده و نزدیکی داشتند، و خودشان را از آن سنتها نرهانیده‌اند، هنوز بعنوان ترمز بر سر راه پیشروی جنبش کمونیستی عمل می کنند. مثال بسیار گویای آن علم کردن "کمیته هماهنگی" در اوایل دهه ۸۰ در مقابل "کمیته پیگیری" بود. مشغله آن دوستان نه دنبال کردن مسئله بی‌تشکلی کارگران، بلکه رقابت و تضعیف تلاش فعالین "کمیته پیگیری" بود.
منتها ساده لوحی است اگر فکر کنیم فعالین نسل جوانتر به همین سادگی راه دیگر و جداگانه‌ای از فعالین متأثیر از چپ سنتی در پیش خواهند گرفت. همین فعالین نسل قدیمی بر فعالین نسل جوانتر تأثیر خواهند گذاشت و بعضا این تأثیر مشهود است. و این، به نظر من، یک مانع مهم پیشروی جنبش کمونیستی است.
منتها این مانع در برابر پیشروی انقلاب ذوب خواهد شد. نمونه تاریخی آن هم تأثیر "سوسیالیستهای میانه رو" (منشویکها و اس آرها) بر فعالین میدانی بود که تا نیمه سال ۱۹۱۷ بر بسیاری از فعالین در میان دهقانان، سربازان و کارگران تأثیر داشتند. نه تنها "سوسیالیستهای میانه رو" در شورای مرکزی پتروگراد اکثریت را داشتند، بلکه بخش اصلی شوراها، اتحادیه‌ها و کمیته‌های دهقانان در دست فعالین و اعضای "سوسیالیستهای میانه رو" بودند. منتها تصمیماتی می‌گرفتند که ناظران سیاسی را به متعجب می‌کردند که اینها مواضع سیاسی بلشویکها را اجرا می‌کنند و به پیش می‌برند. به مرور زمان که انقلاب مطالبات رادیکالتری در پیش گرفت و ورشکستگی مواضع احزاب میانه عیان شدند، این فعالین هم جذب بلشویکها و جناح چپ اس آرها شدند. ما نمی‌دانیم در فلان کارخانه و یا کارگاه در ایران، در میان جمع‌های کارگران، زنان، جوانان و دانشجویان کدام فعال خودش را متعلق به کدام حزب و سازمان می‌داند. اما این را می‌دانیم که کارهایی را که می‌کنند تا جمهوری اسلامی و کل دم و دستگاه سرکوب و فقر و تحمیق مذهبی را به تاریخ بسپارند، در گروه خون چپ سنتی و یا ناسیونالیسم پروغرب نمی‌گنجند. حزب کمونیست کارگری باید این را برای خودش تعریف کند و در دستور کارش بگذارد که "نه" توده ها به جمهوری اسلامی را تا ته رهبری کند و "نه" رادیکال خود را به "نه" هم آنها تبدیل کند.
این نسخه از فعالیت و جهان‌بینی کمونیستی است که رهبری به سوی سوسیالیسم را در دست خواهد گرفت.
۲۶ فوریه ۲۰۲۰

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر