۱۳۹۸ اسفند ۲, جمعه

حزب تعدد نظرات به درد فعالیت سیاسی نمی خورد


در نقد یک یادداشت از محمد آسنگران

محمد آسنگران در نوشته ای با عنوان "در مورد علنی شدن اختلاف نظر من و رفیق حمید تقوایی" که روی دیوار فیسبوکش منتشر کرده، اعتراف به یک بازبینی از نگرشش در سیاست حزبی کرده است که در خور تعمق است. او به سابقه اختلاف خود با خط رهبری حزب کمونیست کارگری اشاره می کند که "به دوازده سال قبل برمی گردد". درست می گوید؛ لیستی از این اختلافات را هم ردیف کرده است. تمامی نظرات آن لیست نقد شده اند؛ از جمله همین نقد اخیر من در مورد کل بافت سیاسی حزب حکمتیست (هر دو جناح) در مورد انقلاب.
نوشته محمد آسنگران قبل از هر چیزی درک ساده لوحانه ای از سیاست حزبی را به نمایش می گذارد. اکنون که با حزب کمونیست کارگری مخالف شده است و اعتراف هم می کند که تک و تنهاست، می گوید نباید از خط کورش مدرسی جدا می شدیم! محمد آسنگران نه از تجارب تاریخی آموخته است و نه از معنای پراتیک کردن سیاستها. حزب کمونیست کارگری نمی توانست نظرات کورش مدرسی را در خود هضم کند برای اینکه آن خط مخالف انقلاب شده بود. می خواست از طریق دیپلماسی بورژوائی، ائتلاف در دولت موقت با حجاریان، نافرمانی مدنی و این چنین مهملات بورژوائی به قدرت برسد! شاید کسی بگوید مسئله رسیدن به قدرت است. اما مسئله آن خط صرفا رسیدن به قدرت و دست بردن به تغییر نبود. می خواستند هنگام در قدرت هم به کارگران بگویند که قاعده بازی را رعایت کنید! آن نظرات و نقد به آنها هنوز در آرشیوها موجودند.
به رفیق محمد آسنگران تجربه رهبری حزب بلشویک را یادآوری می کنم. دوره ای استالین و کامنف در پراودا دنبال متحد کردن حزب بلشویک و منشویک بودند که با رسیدن لنین به پتروگراد، آن خواب و خیال هم باطل شد. استالین و کامنف هم، مثل همین محمد آسنگران، فکر می کردند با اتحاد آن دو حزب، یک حزب قوی بزرگ متولد خواهد شد. یک لحظه تصورش را بکنید که لنین هم با این خط توافق می کرد و بجای همه قدرت به شوراها! شوراها را می بردند پشت سیاستهای کرنسکی و کادتها! امروز نه اسمی از انقلاب اکتبر بود، نه نامی از لنین.
با همین گفته های، جسارتا بگویم، ناشیانه ای که رفیق محمد در باره حزب تعدد نظرات می گوید، آدم می تواند یک تصویر دیکتاتورمنشانه ای از لنین و مارکس در ذهن مجسم کند که چرا لنین نتوانست دن و تزرتلی را تحمل کند؟ چرا مارکس نتوانست امثال لاسال و باکونین را تحمل کند؟ چرا ژاکوبنها و ژیروندنها و کوردلیرها به جان هم افتادند؟ اینها را البته بعضی ها، که محمد آسنگران ابدا نمی‌خواهد با آنها تداعی شود، می‌گویند. بروید برنامه‌های تاریخ‌نویسان هاروارد در کانال تلویزیونی اچ بی او (HBO) را ببینید تا همه این کلاشی بورژوازی را ببینید. رفقای ما که مبلغ حزب تعدد نظرات هستند، از سر ساده لوحی و گول تاریخ سازان کلاش بورژوازی خوردن به اینجا رسیده اند.
از نظر محمد آسنگران، جمع عددی دو حزب بسیار مهمتر از تفکیک سیاستهایی است که مثل ترمز بر سر راه پیشروی یک حزب برای آماده شدن برای یک انقلاب کار می کند. می گوید که تک و تنهاست در این حزب؛ اما خود او می تواند شهادت بدهد که با همین تک و تنها بودن چقدر باعث به هدر رفتن انرژی برای فعالیتهای عملی شده است. خود او می داند که در جلسات حزبی دائم بحث و جدل می شود. دائم بر سر یکسری سیاستها اختلاف نظر به پیش می آید. بحثهای طولانی برای قانع کردن همدیگر و راه درست تر میانی پیدا کردن در جریان است. اما اختلاف نظر یک چیز است، آنچه که محمد آسنگران در این حزب می کند، چیزی دیگر! بحث محمد آسنگران در چهارچوب اختلاف نظر درون حزبی نیست! او همانند کورش مدرسی به حزب سازمان دهنده انقلاب می گوید انقلاب نکنید. اختلاف او با حزب کمونیست کارگری به جائی رسیده که فعالیتهای فعالین آن زیر سرنیزه جلادان اسلامی، در شهرهای ایران را مسخره می کند.


ندیدن سیاست جنبشی
به نظر من محمد آسنگران هنوز متوجه این نکته که احزابی را که او می خواهد متحد کند به کدام جنبشها تعلق دارند، نیست. گاها آدم بخاطر نزدیکی و رفاقت و همشهری بودن با بعضی از آدمها، به سیاستهای آنها خوب توجه نمی کند. محمد آسنگران با همه اعضای حزب حکمتیست رابطه دوستی از نزدیک دارد و نمی تواند باور کند که اینها اگر یک دوره ای عضو جنبش مترقی و کمونیستی کارگری بودند، اکنون دنیا را طور دیگری می بینند. این دوستان را نصیحت می کند که چرا به جای نشست و برخاست با حزب کمونیست کارگری، با اقلیت و راه کارگر دوستند!؟ نمی تواند ببیند که این دوستی‌ها، و نشست و برخاستها معرفتی نیستند، سیاسی و جنبشی است. همین درکشان از مبارزه با سرمایه داری که به مبارزه با نئولیبرالیسم شیفت می کند، گویای کل تصویر هم جنبشی بودن این دوستان است.
راه کارگرها را نصیحت می کند که چرا هر دو در یک سازمان نیستند. فدائی ها را همچنین. حتی ناسیونالیستهای کرد را هم نصیحت می کند که می توانند در یک حزب باشند! او متوجه نیست که برای به پیش بردن ساده ترین فعالیت عملی، حتی درون تشکیلاتی، بعضا باید راهها را جدا کرد و راه بزرگ شدن و به پیش بردن اهداف خود را هموار کرد. هیچ کسی از انشعاب کردن خوشحال نیست. نمی دانم چرا محمد آسنگران به این نتیجه محیرالعقول رسیده که سازمان و احزاب ایجاد می شوند که بعدا انشعاب کنند تا از آن لذت ببرند!
محمد آسنگران طوری از "چپ ایران" حرف می زند که انگار همه شان عضو یک خانواده هستند. این یک مورد حقیقتا جای تأسف فراوان دارد. ما در اتحاد مبارزان کمونیست، حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری یک دنیا ادبیات داریم، یک دنیا مبارزه کردیم که این را حداقل به چپها بقبولانیم که صرف اینکه همه به خودشان می گویند چپ و ظاهرا همه طرفدار مارکس و مانیفست کمونیست هستند، عضو یک خانواده نیستند. من هنوز هم فکر می کنم که محمد آسنگران در طیف چپ از معدود آدمهایی باشد که چنین فکر می کند.

نتیجه سابقه اختلاف دوازده ساله محمد آسنگران
محمد آسنگران می گوید که سابقه اختلافش با رهبری حزب کمونیست کارگری به دوازده سال قبل برمی گردد. می گوید: "من از آن دسته فعالین نیستم که با هر اختلافی آسانترین راه جدایی را برای خلاص شدن پیشه میکنند. تلاش میکنم بقیه را هم قانع کنم که راه درست را طی کنیم." برای خود محمد آسنگران باید جای تعمق داشته باشد که چطور است در این دوازده سال نظراتش نتوانسته توجه ۱۲ نفر در این حزب را به خود جلب کند. حتی در بیرون از آن هم خریداری ندارند. من اگر جای محمد آسنگران بودم حداقل ۱۲ دقیقه به همین موضوع فکر می کردم!
۲۲ فوریه ۲۰۲۰

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر