بعضی از رویدادهای سیاسی تاریخی را رقم می زنند که بسیار بزرگتر از خود آن رویدادند. رویدادهایی مثل انقلاب اکتبر، فروپاشی بلوک شرق و انقلاب کبیر فرانسه. هر کدام از ما می تواند تعدادی شاید کمتر از انگشتان دو دست از اینگونه اتفاقات را نام ببرد. اعتصاب معدنچیان انگلیس در سالهای ۱۹۸۴ و ۸۵ از این نوع رویدادها بود. این اعتصاب همچنین یکی از مهمترین اعتصابات کارگری قرن گذشته بود که شکست آن تأثیرات سیاسی عظیمی به همراه داشت. کارگران و خانواده هایشان به همراه بخش وسیعی از جامعه بریتانیا بطور یکپارچه و پیگیرانه، برای یکسال تمام از این کارگران و مطالباتشان دفاع کردند. این اعتصاب ادامه یکسری از اعتراضات و جنگ و گریز بین دولت محافظه کار بریتانیا و اعضای "اتحادیه معدنچیان بریتانیا" و کل جنبش کارگری انگلیس و بریتانیا بود. اعتصابات چند سال قبلتر کارگران معادن که اوج آن همان اعتصاب ۱۹۸۴ بود چندین بار باعث شکست طرحهای این دولت و عقب نشستن از شاخ به شاخ شدن با کارگران شد تا بالاخره با سر کار آمدن مارگارات تاچر و آمادگی کامل از قبل این دولت، یک اعتصاب سرنوشت سازی به این کارگران که عواقب آن کل جامعه انگلیس و حتی فراتر از آن را هم در بر می گرفت، تحمیل کرد.
در سال ۱۹۸۴، سالی که کارگران انگلیس در یک جنگ
سرنوشت سازی با دولت تاچر بودند، توجه کل دنیا، جز ایران و شاید هم عراق، را بخود
جلب کرده بود. این اعتصاب و اعتصاب شکست خورده کارگران و خدمه خطوط هوائی در
آمریکا در دستان خونین رانلد ریگان در سال ۱۹۸۱، نفسها را در سینه ها حبس کرده
بود. بسیاری از کارگرانی که درگیر این اعتصاب خونین و سرنوشت ساز بودند سخت
جنگیدند؛ برای زندگی خود و مطالبات آنی خود می جنگیدند. اما در عین حال، شاید هم
ناخودآگاه، درگیر دفاع از زندگی کل جامعه و دنیایی بودند که آینده اش بر کسی روشن
نبود. نظم نوینی در حال متولد شدن بود؛ نظم نوین خونینی که آثار آن هنوز هم بر روح
و روان ما سنگینی می کند. دوره ریگانیسم و تاچریسم در اوج خود بود. کمپین انتخاباتی
رونالد ریگان با قصد اعلام شده "اتحادیه ها را در هم می شکنیم و قضاتی را سر
کار می آوریم که کمک کنند سخت درهمشان بشکنیم" به دستآوردهای جنبش کارگری
حمله کرد و در کمال ناباوری همین کار را هم کرد!
حزب کارگر انگلیس و "کنگره اتحادیه های
کارگری" TUC وزنه ای در جامعه انگلیس بودند، و
بسیاری از کارگران همه تخم مرغهایشان را در سبد این دو نهاد گذاشته بودند. این دو
نهاد اما، به قول خود کارگران معدنچی، به اعتصاب کارگران خیانت کرده و پشت آنها را
خالی کردند. می توانستند کل جامعه بریتانیا را یکپارچه و قدرتمند به دفاع از
کارگران معدن بیاورند، اما نکردند و بطور ضمنی و بعضا صریح خواهان پایان اعتصاب
شدند.
در ایران آن سال، ۱۳۶۲، جمهوری اسلامی مشغول قلع
و قمع کارگران و شوراهایشان، کمونیستها، آزادیخواهان و در یک کلام مشغول کشت و
کشتاری بی مانند بود که کمتر توجهی از مردم و کارگران و حتی کمونیستهای ایرانی را
به مسائل خارج از مرزهای ایران جلب می کرد. در عین حال جامعه را درگیر یک جنگ
خانمانسوز "جنگ، جنگ، تا پیروزی" و بعدش هم شکست کرده بود که جان میلیونها
نفر را گرفت. این دو فاکتور کل جامعه ایران را مشغول خودش کرده و کمتر کسی فرصت می
کرد به مسائل سیاسی خارج از مرزهای ایران فکر کند.
اکنون از روز شروع آن اعتصاب – ۶ مارس ۱۹۸۴ –
بیش از ۳۷ سال می گذرد. اعتصاب یک سال بعد – ۳ مارس ۱۹۸۵ – با پیروزی کامل دولت
تاچر شکت خورد و دوره ای سیاه بر جنبش کارگری و کل جامعه انگلیس مستولی شد. یکی از
کارگران درگیر در آن اعتصاب نوشته بود: "جنگ ما هنوز ادامه دارد. کاشکی
کارهای بیشتری می کردیم. کاشکی بهتر می جنگیدیم."
۱۰ مارس ۲۰۲۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر