اخیرا مخالفتی با "آموزش به زبان
مادری" دیدم که از زاویه شونیسمی نوشته شده که همه چیز را مد نظر دارد جز حق
و حقوق ابتدائی کودک. خوانندگان علاقمند را به خواندن دو نوشته جلیل جلیلی (بحثى در رابطه با حق تحصيل بزبان
مادرى در ايران) و محسن ابراهیمی (زبان آموزشی اجباری، سیاستی ناسیونال- فاشیستی است!) در
نقد این مخالفت تشویق می کنم. در این یادداشت کوتاه، من هم یکی دو نکته دارم که می
خواهم اضافه کنم
***
زبان، هر زبانی، چه مادری باشد، چه اداری، و چه
زبان اول، یک وسیله ارتباطی است. اما وقتی که به کودک و آموزش او می رسد، علاوه بر
وسیله ارتباط، پیچیدگی های دیگری هم به همراه خود می آورد که با انکار آن بر آینده
کودک تأثیرات عمیق و غیرقابل انکاری می گذارد. در نوشته های محسن ابراهیمی و جلیل
جلیلی به تبعات محروم کردن کودکان از آموزش به زبان مادری پرداخته شده و اینجا
لازم به تکرار آنها نیست. منتها دلائل نوشته فوق، که نویسنده آن علی جوادی است، و
دفاع دوستانش از دلائل ایشان، آنقدر مسخره و شونیستی هستند که اگر آنها را به پای
کمونیستها بنویسند، هیچ آدم عاقل و منصفی نباید آرزوی قدرت شدن کمونیستها را داشته
باشد.
ایشان می نویسد: "در حال حاضر در جهان
معاصر حدود ۵ تا ۱۰ هزار زبان زنده وجود دارد. ... حق آموزش به زبان مادری یعنی
ایجاد سیستم آموزشی در جهان بر مبنای ۵ تا ۱۰ هزار زبان زنده، در شرایطی كه بخش
اعظم زبانهای موجود، فاقد قابلیت و ظرفیتهای زبانی برای بیان تحولات علمی و
تكنولوژیك معاصر هستند و یا بخش بسیار كوچكی از جامعه بشری به این زبانها تكلم میكنند.
اجرای عملی تز "آموزش به زبان مادری" تنها به معنی تقسیم سیستم آموزشی
به تكه پاره هایی است كه انسانهای متكلم به این زبانها را از تحولات و دستاوردهای
عملی بشر محروم میكند. آموزشی كه به بسیاری زبان های مهجور مادری صورت میگیرد نسخه
ای برای عقب ماندگی و انزوای علمی و آموزشی از جهان معاصر و تحولات آن است."
این پاراگراف یک دنیا عیب دارد. اولا از نظر ایشان از آنجا که بعضی از زبانها، به تفسیر و شناخت
ایشان، قابلیت و ظرفیت تحولات علمی و تکنولوژیک معاصر را ندارند، صرف نظر از اینکه
چه پیامدهایی برای متکلمین به آن دارند، باید به زور سرکوب شده و تار و مار شوند!
دوم معلوم نیست که ایشان با کدام تخصص درباره دیگر زبانها اینگونه با اعتماد به
نفس حرف می زند که فاقد قابلیت و ظرفیت تحولات علمی و تکنولوژیک معاصر هستند یا
نیستند! همه زبانها این قابلیت را دارند، اگر بودجه ای به آن اختصاص داده شود که
کودک و جامعه از تحولات جهانی محروم نشود. وظیفه کمونیستها این نیست که درباره
کارهای تخصصی امر و نهی کنند. این را جامعه ایران متأسفانه طور دیگری تجربه کرده
است که فارغ التحصیل حوزه علمیه قم درباره انرژی هسته ای نظر می دهد! وظیفه و رسالت
کمونیستها اینست که قدرت را از دست سرمایه داران برای سود در بیاورد و در اختیار
رفاه جامعه، از جمله تسهیل آموزش به زبان مادری، بگذارد.
از ۵ تا ۱۰ هزار زبان زنده و لهجه های متفاوت
مربوط به آنها می نویسد که بگوید نمی شود! شدن یا نشدن آموزش به یک زبان، و یا هر
امر دیگری، همانقدر سخت و یا ساده است که انسان برایش گام بردارد و برایش اهمیت
قائل باشد. من نمی دانم کدام یک از ما فکر می کند که انقلاب سوسیالیستی و یا لغو
کار مزدی خیلی کار ساده ای است؛ اما هیچکدام از ما با دیدن سختیها و پیچیدگی های
پیش روی آن، ایده انقلاب کارگری را بوسیده و بالای طاقچه نگذاشته ایم. اصلا کار
کسانی که می خواهند یک چیز را قبول نکنند، همیشه اینگونه بوده که با کشیدن عکس
مار، سختی های آن را نشان بدهند. انسان اول باید یک اصلی را بپذیرد، بعد برای
برداشتن موانع آن گام بردارد.
یک جای دیگر ایشان در این نوشته پر
تناقض می نویسد: "تقسیم قومی و ملی بخشهای
جامعه و الصاق این هویتهای كاذب بر پیشانی مردم یك ركن پایه ای سیاست ناسیونالیسم
قومی برای سهم بری از قدرت سیاسی در جامعه و شكل دهی به حكومت های قومی بر مبنای
قومیت و ملیت است. پیشبرد این سیاست ارتجاعی در جامعه چند زبانی ایران بطور روشن و
آشكاری به مساله زبان در جامعه گره خورده است. واقعیت این است كه یك ركن هویت بخشی
كاذب ناسیونالیسم قومی اتكاء به زبان است. ناسیونالیسم قومی زبان را به بخشی از هویت
قومی و ملی تبدیل كرده است. ناسیونالیسم قومی از این ویژگی جامعه مبنایی برای هویت
بخشی كاذب قومی و همچنین اهرمی برای پیشبرد طرح ارتجاعی فدرالیستی ساخته است." چسباندن و
رابطه یک به یک کشیدن بین ناسیونالیسم با داشتن یک زبان متفاوت، اگر سیاه بازی
بیمزه ای نباشد، نادانی سیاسی است. داشتن یک زبان متفاوت نه کشف و اختراع ناسیونالیستهاست
بلکه یک واقعیت تاریخی است که شما یا آن را به رسمیت می شناسید و برای بهره مند
بودن متکلمین به آن از رفاهیات و حق و حقوق برابر در جامعه برایش راه حلی ارائه می
دهی، یا اینکه به رسم شونیستها و هیتلر آن را حاشا می کنی و متکلمین به زبانهای دیگر
را تار و مار می کنید. نتیجه شکل مار کشیدن در نقل قول بالا همان آسیمالیسیون
(ادغام) به سبک "مدارس شبانه روزی بومیان کانادا" خواهد بود که میخواستند
کودکان بومی ها را از والدینشان جدا کنند تا "وحشی ها" زبان انگلیسی یاد
بگیرند و مدرن شوند!
۱۱ مارس ۲۰۲۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر