۱۳۹۹ اسفند ۱۹, سه‌شنبه

«سياست خارجي» جنبش كارگري

پاسخ به يك نامه و يك اعتراض

«نوشته شما را خواندم و مي خواهم در مورد آن موضوعي را بيان كنم. اميد است كه وقت كنيد به آنها بپردازيد. پرداختن به نظرات قره گوزلو جدا از پرداختن به نظرات ايرج آذرين موضوعيت داشت. نظرات آذرين و رضا مقدم بعنوان يك سازمان قبل از آنكه در ميان فعالين سياسي جدي بعنوان يك مجموعه نظر سياسي شناخته شده باشند بعنوان جمعي كه پايه اش بر تنفر از ايده هاي منصور حكمت و دوستان ايشان شكل گرفته است. نبايد وقت زيادي صرف جواب دادن به اينها بكنيد. فكر نمي كنم كه جواب به مسئله اي باشد در اين اوضاع.

سئوال من اين است كه شما به موضوعي كه ايشان مطرح كرده است نپرداخته ايد. تقابل جنبش كارگري با امپرياليسم چه جايگاهي را دارد. غزه و فلسطين چه جايگاهي براي جنبش كارگري دارند. آيا جنبش كارگري بايد سياست خارجي داشته باشد؟

مخلص شما»

***

يادداشت بالا، از نامه دوستي است كه به نوشته من تحت عنوان «ارباب و «ساليدرتي سنتر»ش» اشاره مي كند. نوشته مزبور را يك ماه پيش در جواب نوشته محمد قراگوزلو، «سياست خارجي جنبش كارگري» نوشتم. نوشته محمد قراگوزلو در كنار كلي متلك و ناسزا به حزب كمونيست كارگري و كمپ چپ جامعه، نكاتي را هم درباره آنچه كه ايشان سياست خارجي جنبش كارگري مي خواند، دارد. او در اين نوشته يك سياست «ضدامپرياليستي» و پرداختن به «مراكز همبستگي آمريكائي و امپرياليستي» را براي جنبش كارگري توصيه مي كند و «دفاع از فلسطين در مقابل اسرائيل» را در مركز اين سياست قرار مي دهد. با اين مقدمه و اشاره به محتواي آن نوشته براي كساني كه اطلاعي از موضوع ندارند، اجازه بدهيد كه يك راست به سراغ جواب نامه دوستمان برويم.

پرداختن به مترسك «ساليدريتي سنتر» در همين حدي هم كه به آن پرداخته شده بود، تعداد قابل توجهي واكنش، هم منفي و هم مثبت از خوانندگان خود گرفت. در آن نوشته خواستم يك پيشينه حداقلي از اين بحث داده و جايگاه آن را براي ارائه دهندگان آن نشان داده باشم. اين تا آنجا كه به نظرات محمد قراگوزلو و تحركات ارتجاعي آذرين ـ مقدم برميگردد. اما وقتي كه مي خواستم به اين نامه دوستمان جواب بدهم، يكبار ديگر به نوشته محمد قراگوزلو مراجعه كردم تا يكي دو جا نقل قول بياورم. با دوباره خواني آن به اين نتيجه رسيدم كه تشبيه كردن مواضع رئيس دانا و احمد سيف و حتي محفل آذرين ـ مقدم هم از سر ايشان زيادي هستند. هر چه بيشتر در اين نوشته تعمق كردم، بيشتر متقاعد شدم كه او دارد از يكي از جناحهاي جمهوري اسلامي دفاع مي كند. ببينيم درباره نهادهاي جمهوري اسلامي چه مي گويد: «جنبش کارگري از سمپات ها و دلالان خانه ي کارگر تا تشکل هاي مستقل، جنبشي ست که گرايش هاي مختلف اعم از راست ارتجاعي تا چپ سوسياليستي را در بر مي گيرد.» (مي خواهم توجه خواننده را اينجا به «خانه كارگر»يها اينجا جلب كنم.) و بعد يك سطر پائين تر مي گويد: «جنبش کارگري، مستقل از مواضع راست و چپ احزاب و گروه ها عميقاً و ذاتاً ضد امپرياليست است.» كسي كه خانه كارگريها را در درون جنبش كارگري جاي داده و آن را در جبهه اي «عميقا و ذاتا ضدامپرياليست» قرار مي دهد؛ و همزمان به كمپ چپ و كمونيست جامعه ليچار و متلك مي گويد، و قادر هم نيست شوق خود را از «شكست» اعتراضات خياباني توده هاي مردم پنهان كند، البته كه كاري فراتر از رئيس دانا و احمد سيف مي كند! در نوشته گذشته ام گفتم كه مي خواهد كارگران را با بهانه «سياست خارجي»، تبديل به سياهي لشكر سياستهاي احمدي نژاد و قدسش كند.

با در نظر گرفتن هياهوي اين روزهاي احمدي نژاد در باره يهوديها و از روي كره خاكي پاك كردن كشور اسرائيل، بحثهاي محمد قراگوزلو فقط مي تواند در كمك به اين هياهو باشد. مقاله «سياست خارجي جنبش كارگري» براي تقويت جنبش كارگري و راه نشان دادن نوشته نشده است. براي مقابله با «امپرياليسم و صهيونيستها» نوشته شده است. ميخواهد كارگران را به راهپيمايي قدس بفرستد. براي اسلاميستها و اينجا محمد قرگوزلو هم، حماس، طالبان و حزب الله نمادهاي مبارزه با امپرياليسم و صهيونيسم و مدافع حقوق مردم زحمكش فلسطين هستند. با دود شدن هزاران نفر در برجهاي دوقلوي نيويورك دلشان خنك مي شود. بيخود نيست كه وقتي محمد قراگوزلو از سياست خارجي حرف مي زند، در بين تمام اجحافاتي كه در جهان بر اين و آن مي رود، نمونه فلسطين و «صهيونيسم» براي ايشان ارجحيت ويژه اي پيدا مي كند كه به آن بپردازد. «جنبش كارگري نمي تواند در مقابل جنايات صهيونيست ها سكوت كند و به دفاع از حقوق كارگران و زحمت كشان فلسطيني برنخيزد.» معلوم نيست چرا جنبش كارگري نبايد «سياست خارجي» خود را بر مبناي عدم سكوت در مقابل فشار بر كارگران چيني يا پاكستاني و تركيه اي يا بريتانيايي و اسرائيلي قرار دهد. چرا مثلا جنبش كارگري بايد بتواند در مقابل «جنايات دولت تركيه در برابر مثلا كردها سكوت كند و غيره، اما سياست خارجي اش را بر مبناي رابطه بين «جنايات صهيونيستها» و مردم فلسطين تنظيم كند؟! به نظر من اين «سياست خارجي» ريشه عميق در احساسات و آموخته هاي آنتي سميتيستي نويسنده دارد.

سياست خارجي جنبش كارگري

محمد قراگوزلو مي گويد كه همه نهادهاي موجود در بين كارگران و از جمله خانه كارگريها، جزو جنبش كارگري هستند و براي اين جنبش كارگري هم يك سياست خارجي توصيه مي كند. آيا جنبش كارگري «سياست خارجي» لازم دارد؟ سئوالي را بايد در مقابل اين سئوال قرار داد اين است كه: مگر جنبش كارگري دولت است يا كشور است كه سياست خارجي لازم داشته باشد؟ امروز هر كسي كه ناسيوناليست و مرتجع نباشد ميداند كه طبقه كارگر يك طبقه جهاني است و جنبشش هم در هركشوري كه باشد به به جنبش طبقاتي كارگري در كل جهان مستقيما مربوط است. جنبش كارگري حتي يك فدراسيون و يك اتحاديه نيست كه مجبورش كنند خودش را كشوري و ملي تعريف كند و كارگران و مردم زحمتكش ديگر بخشهاي جهان را «خارجي» بنامد و در قبال آنها سياست خارجي داشته باشد. همه مسائل جهاني طبقه كارگر براي اين جنبش داخلي است و به او مربوط است. در نتيجه خاك پاشيدن به چشم كارگر است كه كسي براي جنبش كارگري سياست خارجي بتراشد. سياست انترناسيوناليستي داريم، اما محمد قراگوزلو عمدا از سياستهاي انترناسيوناليستي طبقه كارگر اسم نمي برد، و اسم «سياست خارجي» را روي آن ميگذارد تا مجبور نشود سياست انترناسيوناليستي طبقه كارگر را كه به دفاع از مردم فلسطين در برابر اسرائيل محدود نميشود برشمارد. ايشان گويي از راهپيمايي قدس برگشته است و متوجه شده است كه كارگر اين هياهو را امر خود نميداند و ميخواهد با تز بديع «سياست خارجي جنبش كارگري» او را به حمايت از فلسطين در برابر «اسرائيل غاصب» بكشاند كه كشتن كودكانش با بمب هم صواب است. نخير! كارگران ايران همانقدر از سركوب مردم فلسطين توسط دولت فاشيست اسرائيل منزجرند كه از كشتار كودكان اسرائيل توسط تروريستهاي فلسطيني. اين بحث و اين عبارت در صحنه سياست ايران آشناست! قراگزلو ميخواهد با ژست كارشناس مسائل كارگري، هرچه بيشتر ترمينولوژيهاي آشناي ماركسيستي در بين فعالين كارگري را زير خاك كند. تا آنجايي كه به كارگران و جنبش كارگري برميگردد طبقه كارگر يك طبقه جهاني است و هر بخشش در يك كشور و منطقه معين مجبور است كارهاي معيني بكند و انقلابش را آنجا دنبال كند و در نتيجه دولت و سياست در آن كشور بيشتر به او مربوط است. بنابراين وقتي كسي ميگويد «سياست خارجي جنبش كارگري» يك كشور خاصي، دارد طبقه كارگر آن كشور را به يك نيروي مجزا از كل كارگران تبديل ميكند كه اينهم در سياست ايران آشناست. براي نويسنده «سياست خارجي جنبش كارگري» كارگر اسرائيلي و زحمتكش اروپايي ظاهرا معني ندارد. كارگر اسرائيلي را كنار ميگذارد، دفاع از كودك اسرائيلي كه كشتار ميشود برايش مهم نيست و به يك مرتبه ياد فلسطين و امپرياليسم و صهيونيسم افتاده است! بگذاريد براي روشن تر شدن مساله توجه خواننده را به مقايسه بين نظرات محمد قراگوزلو و قطعنامه هاي اول مه كارگران و تشكلهاي كارگري در ايران جلب كنم. در بند ١٤ «قطعنامه مشترک روز جهاني کارگر (اول مه ٢٠١٠- ١١ ارديبهشت ٨٩) تشکلهاي کارگري ايران» آمده است: «ما ضمن قدرداني از تمامي حمايت هاي بين المللي از مبارزات كارگران در ايران و حمايت قاطعانه از اعتراضات و خواسته هاي كارگران در سراسر جهان خود را متحد آنان مي دانيم و بيش از هر زمان ديگري بر همبستگي بين المللي كارگران براي رهايي از مشقات نظام سرمايه داري تاكيد مي كنيم.» يعني هم دفاع از مبارزه كارگران فلسطين و آفريقاي جنوبي، هم دفاع از مبارزه كارگران ايرلند و سوئد و استراليا و آمريكا، هم دفاع از مبارزه كارگران در آرژانتين و برزيل و هم دفاع از مبارزه كارگران در خود اسرائيل. چقدر زيبا، عميق و بي آلايش! كسي كه ريگي در كفش نداشته باشد «سياست خارجي» جنبش كارگري را همين اعلام مي كند و نام آنرا هم سياست خارجي نميگذارد. بلكه آنرا انترناسيوناليسم كارگري يا همبستگي جهاني كارگري ميگذارد. سياست خارجي براي جنبش كارگري يك ترمينولوژي پوچ و مسخره و ارتجاعي است.

ميخواستم به بحث مقابله جنبش كارگري با «نئوليبراليسم هم بپردازم اما حجم نوشته طولاني ميشود. اميدوارم با اين توضيح جواب بحث دوستمان را داده باشم.*

***

كارگر كمونیست شماره ١٣٥

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر