۱۴۰۳ مهر ۲۰, جمعه

درباره مسئله فلسطین

این نوشته را در جواب رفیقی می‌نویسم که بهش قول داده بودم نظرم را درباره فیدبکهایی که روی دیوار فیسبوکم گذاشته بود، خواهم نوشت. ابتدا در نظر داشتم که یک نوشته مفصلی درباره پیدایش مسئله فلسطین بنویسم که بعدا فکر کردم یک مطلب طولانی خواهد شد با احتمال داشتن فاکتهایی نادرست و قابل جدل و بحث. فعلا به همین جواب اکتفا می‌کنم.

تا قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ابدا وقت صرف مطالعه و تعمق درباره بحران خاورمیانه، تا آنجا که به مسئله فلسطین - اسرائیل برمی‌گردد، نگذاشته بودم. حوزه و حیطه مورد علاقه متمرکز مطالعه من جنبش کارگری بود و بعدها هم انقلابات اروپا؛ روسیه و فرانسه. من فکر می‌کنم که اکثریت فعالین سیاسی چپ ایرانی و خاورمیانه، وقتی که به مسئله حل نشده فلسطین می‌پردازند، نگاهی یهودی ستیز دارند؛ و این شاید از جانب بخش اعظم آنها عمدی نباشد. هیاهوئی شنیده اند و از آنجا که از پیشینه اسلامی هم آمده ایم، در آن هیاهوها حقیقت را گم کرده ایم. اما از آنجا که چپ پوپولیست ایرانی، بخشی از جنبش ملی و جهان سوم گراست، به یهودیان و بالاخص به یهودیان اروپائی الاصل با چشم بیگانه، اروپائی و غاصب نگاه می‌کنند. این چپ و کلا جنبش به اصطلاح طرفدار فلسطین هیچوقت نقش دولتهای کشورهای عرب را در به بن رساندن مسئله لاینحل فلسطین در هیچ محاسبه ای در نظر نگرفته است. مثلا وقتی که به اخراج اعراب فلسطینی از مناطق عرب نشین اشاره می‌کند، به آن عنوان "نکبه" و یا همان نکبت داده است. اما درباره اخراج صدها هزار یهودی از کشورهای عربی سکوت می‌کند؛ شاید هم خبر ندارد.



اما اجازه بدهید که به سئوالات رفیقمان – سلطانعلی ورقایی - یکی یکی بپردازیم که در بحث و جدل احتمالی بشود چیزی از هم یاد گرفت. رفیقمان می‌نویسد: "مساله فلسطین عبارت است از زیاده خواهی و تجاوز ارضی و اشغالگری اسرائیل با وحشیگریهای شدیدش که با حمایتهای همه جانبه غرب بخصوص امریکا صورت میگیرد از یک طرف و مبارزه مردم فلسطین برای به دست آوردن حق و حقوقشان در اشکال مختلف از طرف دیگر."

من می‌گویم که "اسرائیل" را باید بعنوان یک واقعیت تاریخی قبول کرد؛ مثل هر واقعیت تاریخی دیگری که به خون و جنایت آغشته است. ما امروز آمریکا، کانادا، استرالیا، نیوزلیند و غیره و غیره را بعنوان واقعیتهای تاریخی قبول کرده ایم. کشورهای یاد شده را بعنوان واقعیتهای تاریخی قبول کردیم و دنبال راه حلی برای زندگی با قبول مشقاتی که بر بومیان رفت و چکار کنیم که درد و آلام مردم باقی مانده را درمانی بخشیم، رفتیم. کشور اسرائیل از همان اولین روزی که تشکیل شد، توسط اعراب به رسمیت شناخته نشد. این موضوع روز به روز باعث تقویت جناح محافظه کار و راست جنبش صهیونیستی شد که بعدا دیگر حاضر به تن دادن به هیچگونه سازش و مسامحه ای نشد. سیاست رهبری جنبش فلسطین و بخصوص سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) به تبعیت از سیاست کشورهای عربی مثل مصر، اردن، سوریه، عراق و دیگران و از جمله جنبش ملی – اسلامی در کشورهای غیر عربی هم، از بین بردن اسرائیل بود. کشورهای عربی هر کدام سیاستی را زیر پوشش "مسئله فلسطین" دنبال می‌کردند که ربطی به آزادی مردم فلسطین و پایان دادن به درد و مشقات آنها نداشت. مشکلاتی را که مردم فلسطین در اردن، لبنان و سوریه با آن مواجه بوده اند، کمتر از مشکلاتشان در کرانه باختری و غزه نبوده. با شکست ارتش کشورهای عرب زبان در مقابله با ارتش اسرائیل و بخصوص دو شکست اصلی در ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷، ساف عملا به این واقعیت پی برد که نابود کردن اسرائیل و به دریا ریختن ساکنین یهودی آن غیرواقعی است و به فکر راه حلی واقعی افتاد که به مذاکرات دهه‌های اخیر منجر شد. اینجا، اما زورش به اسلامیونی که بعد از قدرتگیری جمهوری اسلامی و ایجاد حزب الله همچنان بر به دریا ریختن اسرائیل پافشاری می‌کردند، نرسید. انتفاضه های یک و دو بطور ویژه ای جامعه اسرائیل، و بخصوص بخش چپ، سکولار و مترقی آن را از رسیدن به یک صلحی با مردم فلسطین پاک ناامید کرد.



از این داستانسرائی که بگذریم، منظورم این است که تجاوزگری و زورگوئی اسرائیل، حاصل جنگهایی است که طرفین مقابل شکست خوردند و بعد از شکست انتظار دارند که اسرائیل با قواعد آنها بازی کند. من هم می‌گویم که اسرائیل باید به مرزهای پیشا ۱۹۴۸ برگردد و به قطعنامه های سازمان ملل تن بدهد؛ اما نباید نقش کشورهای عربی و بخصوص جمهوری اسلامی و حزب الله را در ادامه این فجایع دستکم گرفت و درست از این زاویه است که ما می‌گوئیم تا جمهوری اسلامی و حزب الله و حماس در قدرتند، جامعه اسرائیل به دست راستی هایی که جواب آنها را بدهد و مقابله به مثل می‌کند، تکیه می‌کند و این وضعیت ادامه خواهد داشت. راه حل مسئله فلسطین فقط و فقط مذاکره است و این با به رسمیت شناخت اسرائیل بعنوان یک واقعیت تاریخی امکان پذیر است. تا زمانی که در طرف مقابل طیفی که تمام هدفشان نابودی اسرائیل است، دست بالا را دارند، امکان دستیابی به صلح پایدار غیرممکن است.

سلطانعلی در بخش دیگری از کامنتش می‌نویسد: "اسرائیل باید از سرزمینهای اشغالی خارج و به خاطر جنایات ۷۵ ساله اش محاکمه و پاسخگو باشد." من هیچگونه مخالفت اصولی با این مسئله ندارم. اما اینجا رفیق عزیز هیچگونه اشاره ای به نقش کشورهای عربی که یک پای اصلی این وضعیت هستند نمی‌کند و این به نظر من، مسئله ساز است. وقتی که تاریخ شکلگیری کشور اسرائیل را مرور می‌کنید، نقش شیوخی که بعدها در اردن و عربستان و عراق حاکم شدند، بسیار برجسته است. اینها هر کدام دنبال هدفی بودند و زیرجلکی بند و بستهایی را با بریتانیا و فرانسه داشتند. نارضایتی توماس ادوارد لورنس (لورنس العرب) اتفاقا جالب است که در واقع داستان مخالفت لورنس با این بند و بستهاست. من توصیه می‌کنم به همه رفقا و دوستانی که فکر می‌کنند چپ هستند، فکر می‌کنند سکولارند و از اسلام فاصله گرفته اند، بروند یکی دو ماه تاریخ سرزمین فلسطین و ایجاد و شکلگیری اسرائیل و جنبش صهیونیستی را بخصوص از زمان همان مهاجرتهای اولیه یهودیان که از سال ۱۸۸۱ شروع شد، مطالعه کنند. از هر دو طرف مسئله مطالعه کنند.

سلطانعلی ورقایی در کامنت دیگری می‌نویسد: "اما اسرائيل خیلی جلوتر از پیدایش جمهوری اسلامی و گروههای افراطی اسلامی هم علی‌رغم دهها و صدها قطعنامه جهانی در محکومیت اسرائیل خاک منطقه را به توبره کشیده بود. ... از بین رفتن جمهوری اسلامی اصلا و ابدا به معنای حل اتوماتیک مناقشه فلسطین نخواهد بود. برای پایان دادن به این مناقشه حداقل کاری که باید انجام شود بیرون رفتن اسرائيل از سرزمینهای اشغالی و تشکیل دو دولت بر مبنای قطعنامه سازمان ملل است. اگر این امر تحقق یابد آنوقت دیگر جمهوری اسلامی و اقمارش اگر هنوز بر سر کار بوده باشد زمینه بهره برداری از دفاع دروغين از مردم فلسطین را نخواهند داشت."

اشاره ای به موقعیت مسئله فلسطین قبل از جمهوری اسلامی کردم. اما در دوره حاضر که گروه های اسلامی با حمایت جمهوری اسلامی میداندارند، من فکر می‌کنم که تا جمهوری اسلامی سر کار هست و با حمایت لجستیکی بی پایانی که به نیابتی هایش در فلسطین و لبنان می‌کند، رسیدن به راه حل دو دولت غیرممکن است، برای اینکه اولا اینها باعث روی آوری جامعه اسراییل به افراطی هایی هستند که راه حل دو دولت را قبول ندارند و اتفاقا کسی را که می‌خواست بر سر این راه حل مذاکره کند را به قتل رساندند! راه حل دو دولت با وجود حماس، جهاد اسلامی، اخوان المسلمین و جمهوری اسلامی امکان پذیر نیست برای اینکه طرف قدرتمند مقابل هم اصلا چیزی را به نام اسرائیل قبول ندارد که ظاهرا باید یکی از دو دولت طرح دو دولت باشد.

به نظر من ما بعنوان افراد سیاسی ای که به راه حلی واقعی فکر می‌کنیم که از درد و رنج مردم بکاهد و راه بجائی ببرد، نباید عامیانه به مسئله برخورد کنیم. با دیدن کشت و کشتاری که ارتش اسرائیل در غزه به راه انداخته است، هنوز هم باید به ریشه فکر کرد، در عین حالی که این جنایات را محکوم می‌کنیم و خواهان توقف فوری آن و محاکمه مسببین و ادامه دهندگان آن هستیم.

۱۲ اکتبر ۲۰۲۴


۱۴۰۳ مهر ۱۸, چهارشنبه

شاه می آید

دوستی پیغام داده بود که رضا پهلوی را تو بوق و کرنا می‌کنند و در این هیاهو و بحران و شرایط جنگی نباید از این آلترناتیو غرب برای ایران غافل بمانیم.

دو جواب دارم؛ اول اینکه غرب و بخصوص آمریکا، کار خودشان را می‌کنند. ما نمی‌توانیم و نباید هم زانوی غم بغل کنیم و از فرط ترس بیافتیم به آغوش روسیه، چین و اسلام سیاسی. کاری که ما باید بکنیم، این است که رهبری اعتراضات را به سمت و سوی اهداف اعلام شده سیاسی خودمان بکشیم. توجه رهبران و فعالین اجتماعی، سیاسی و میدانی را به آلترناتیو خودمان جلب کنیم.

جواب دوم من این است که شانس برگشت آلترناتیو سلطنت تقریبا صفر است. من فکر می‌کنم در بین سلطنت طلبان، کسانی که دو دوره محمدرضا شاه پهلوی را با جمهوری اسلامی مقایسه می‌کنند، و در بین شان، کسانی که زیاد عمیق فکر نمی‌کنند و سیاست را یا شاه و یا خمینی می‌بیند، یک ناستالژی دوران پهلوی وجود دارد. جمهوری اسلامی بختک و کثافتی بود که از قرن ۶ میلادی یا ۱۴۰۰ سال پیش به ایران پرتاب شد و زندگی را بر یکی دو نسل واقعا سیاه کرد. سایه شومش بسیار فراتر از ایران رفت و در برابر این جهنم هر شرایطی بهشت به نظر می‌رسد. از این ناستالژی اما باید عبور کرد و باید قدرتگیری اسلامیون و حاکمیت جمهوری اسلامی را بعنوان درد زایمان نگریست. انگار جامعه ایران یک حکومت به آخوندیسم بدهکار بود که آن را برای همیشه از خاطره‌ها پاک کند.

برگردیم به بحث خودمان که آیا رضا پهلوی و آلترناتیو سلطنت امکان رسیدن به قدرت، بخصوص در شرایط حاضر را دارند؟ جواب من به این سئوال منفی است. برای کسی که مخالف جمهوری اسلامی است، جنگ احتمالی پیش رو، نمی‌تواند دفاع از رژیم و یا شرایط موجود باشد. موضعی که کاملا بی‌خاصیت بودن موضعگیر را به نمایش می‌گذارد. در نتیجه در برابر این جنگ چه باید بکنیم. دوست دارم چند نکته را بعنوان نکاتی که در ذهنم هستند مطرح کنم و سپس به هر کدام به اختصار بپردازم. ۱) جنگ احتمالی پیش رو، جنگ کلاسیک تن به تن و زمینی نخواهد بود، ۲) ناتو نه می‌تواند و نه می‌خواهد وارد سناریو عراق، سناریو رژیم چنج بشود، ۳) مردم از این فرصت استفاده خواهند کرد و رژیم را می‌اندازند.

 

الف) رد احتمال جنگ زمینی

اسرائیل و ایران هم مرز نیستند که جنگ رژیم ایران و دولت اسرائیل مثل جنگهای کلاسیک زمینی و جنگ سربازان در سنگرها باشد. جنگی خواهد بود که اسرائیل با هدف قرار دادن مواضعی استراتژیک از جمهوری اسلامی، مثل سران رژیم، پایگاههای نظامی، تاسیسات اقتصادی، تاسیسات هسته‌ای و غیره جنگ را شروع خواهد کرد. در این جنگ از سلاح‌های مدرن مثل پهباد، موشک، پیجر و امثالهم استفاده خواهد شد.

 

ب) عدم دخالت آمریکا و ناتو

ارتش اسرائیل توان ورود به ایران و جنگ نظامی کلاسیک با ارتش ایران را ندارد و لزومی هم نمی‌بیند که چنین کاری را بکنند و نیروهایش را در معرض خطر قرار بدهد. اگر دخالت نظامی‌ای مثل عراق در کار باشد، این کار ارتش‌های کشورهای عضو ناتو، مثل آمریکا، انگلیس و فرانسه خواهد بود. ایران بناگوش روسیه است. ناتو و هیچ کشوری نمی‌خواهد با روسیه وارد جنگ نظامی بشود. این برخورد دنیا را به یک سراشیبی می‌برد که حتی اگر روزی همین اربابان به فکر نابودی دنیا هم باشند، امروزه فعلا روزش نیست.

 

پ) مردم از این فرصت استفاده خواهند کرد

یکی دو نفر، یکی از مسئولان کنونی رژیم و یکی از سرکوبگران دوران اولیه رژیم، در یک مناظره‌ای شرکت کرده بودند و اولی می‌گفت مردم ایران مثل دوره جنگ ایران و عراق از جمهوری اسلامی دفاع خواهند کرد. دومی گفت که مگر در خواب ببینند امروزه کسی از آنها دفاع کند. و این دقیقا وحشتی است که وجود همه سران رژیم را گرفته است. همه مردم از خوردن رژیم، از کشته شدن امثال حسن نصرالله، رئیسی، اسماعیل هنیه، قاسم سلیمانی و امثالهم خوشحال شدند. با هزار و یک زبان و با صدای بلند اعلام می کنند که بالاتر از سیاهی دیگر چه رنگی می تواند باشد. همین امروز می‌گویند که تقی به توقی بخورد می‌ریزند خیابان و کار رژیم را یکسره می‌کنند.

 


شانس سلطنت طلبان

سه فاکتور بالا کار رضا پهلوی و یا سناریوهای رژیم چنجی را از محاسبات سیاسی ایران دوره جنگ احتمالی حذف می‌کنند. سلطنت طلبان و بطور مشخص رضا پهلوی چشمشان به مردم به خیابان آمده نیستند. آنها می‌خواهند و اعلام هم کرده‌اند، که می‌خواهند ناتو و یا ارتشی مثل ارتش اسرائیل برود برایشان رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کند و آنها را بر تاج و تخت بنشاند.

با در نظر گرفتن فاکتورهای بالا، با در نظر گرفتن ترکیب جمعیتی امروزه ایران از لحاظ سنی، و با در نظر گرفتن اینکه سلطنت با یک انقلاب میلیونی و بحق سرنگون شد، احتمال اینکه سلطنت بار دیگر به قدرت برگردد، نزدیک به صفر است.

۱۰ اکتبر ۲۰۲۴


به بهانه دوقطبی ترامپ – هریس

شاید فردا صبح که بیدار شدیم، دنیا طور دیگری باشد. همه چشم‌ها به خاورمیانه است. احتمال حمله اسرائیل به جمهوری اسلامی، تقریبا حتمی است؛ من اما نکته‌ای به بهانه ریاست جمهوری آمریکا دارم که یک ماه پیش می‌خواستم بنویسم، منتها به دلائلی نشد.

***

بحث در مورد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در غرب و بخصوص در آمریکا و کانادا خیلی حاد است. تا یک ماه دیگر دنیا ارباب دیگری خواهد داشت: یا ترامپ و یا کامیلا هریس. ترامپ یک بناپارت به معنای واقعی کلمه است که می‌خواهد سوار بر نارضایتی عمومی در جامعه آمریکا، همه چیز را سوار بر آراء به دست آمده از سر این نارضایتی‌ها قبضه کند و آمریکا را و به یک معنا دنیا را به قهقرا ببرد.

این یادداشت نه برای انتخاب بد برای پرهیز از بدتر نوشته می‌شود، بلکه یکی دو نکته مهمتر را می‌خواهم یادآوری کنم. در بحث با دوستی به مناسبت مناظره ترامپ و هریس، هر دو به دروغگوئی و به جنایتکار بودن آنها اشاره کردیم. من اما در بحث طرف مقابل احساس کردم که فرق زیادی بین ترامپ و بقیه نمایندگان ریاست جمهوری آمریکا، چه از حزب جمهوریخواه و چه از حزب دمکرات، قائل نیست. از نظر من فرقشان خیلی زیاد است. ترامپ می‌گوید که می‌خواهد هر دستآوردی را که جنبش‌های اعتراضی به دست آورده‌اند، پس بگیرد. رسما زنان را تحقیر می‌کند. رسما و جلوی دوربین و در یک مناظره با رقیبش رنگین پوستان و پناهندگان را با القاب و الفاظ راسیستی مخاطب قرار می دهد و حرف می‌زند. می‌گوید که حیوانات اهلی مثل سگ و گربه می‌خورند. یک خبرنگار معلول را در یک میتینگ سخنرانی مسخره کرد. می‌گوید همه مکزیکی‌های مهاجر در آمریکا تجاوزگر جنسی، دزد و قاتل هستند. طرفین مقابل ایشان هم همین را می‌خواهند و بعضا قطره چکانی همین سیاست پس گرفتن دستآوردهای جامعه را به پیش هم برده‌اند. منتها فرق است بین این دو شیوه؛ جدا از اینکه نمایندگان مقابل ترامپ از پس گرفتن یکسری از دستآوردهای اجتماعی، مانند حقوق به رسمیت شناخته شده زنان، پناهندگان، معلولین، و غیره دفاع نمی‌کنند و بعضا حمایت هم کرده‌اند. فرق است بین کسی که می‌گوید جامعه یکسری حقوق و دستاورد را به سرمایه‌داری تحمیل کرده و در قوانین آمده‌اند و من از آن تبعیت می‌کند با کسی که می‌گوید جامعه بی‌خود کرده که اعتراض کرده و دستاوردهایی را تحمیل سیستم کرده است. این فرق قبل از اینکه فرق بین دیدگاه‌های متفاوت دو نماینده از هیات حاکمه باشند، بین رفتار یک بناپارتیست است با یک نماینده سیستم سرمایه داری.



جامعه معترض دائم دستآوردهایی را به سیستم و دول سرمایه‌داری تحمیل می‌کند و در قوانین دست درازی به آنها برای تخطی کننده هزینه دارد. کارگران حق تشکل و چانه‌زنی دسته جمعی را به سرمایه داران تحمیل کرده و آن را در قوانین ثبت کرده‌اند. حمله به قانون معمولا برای هیچ رئیس جمهوری آسان نیست. ترامپ وقیحانه حمله می‌کند و می‌گوید کارگر، زن، رنگین پوست، دگرباش، مهاجر و امثالهم بی‌خود می‌کند که به سرمایه‌دار، به نژاد برتر دستور می‌دهد. ما در عین حالیکه با سرمایه‌داری به عنوان یک سیستم غیرانسانی مبارزه می‌کنیم، با ترامپیسم بعنوان فاشیسم زمانه و بعنوان بناپارتیسم می‌جنگیم. ما از دستاوردهایمان دفاع می‌کنیم و قانونی شدن آنها را گامی به سوی رفاه و زندگی بهتر می‌دانیم.

۹ اکتبر ۲۰۲۴


۱۴۰۳ مهر ۱۳, جمعه

ناندانی غزه

تهدید جمهوری اسلامی از سوی دولت اسرائیل، بار دیگر گرایشی - غیر حکومت اسلامی - که همیشه آماده است از اسلام سیاسی دفاع کند را جلوی صحنه راند. موقعیت این گرایش در بین کارگران، زنان و جوانان؛ کلا توده مردمی که منتظر فرصتی اند که کار رژیم اسلامی را یکسره کنند، خوب نیست. این گرایش توسط سیاسیونی نمایندگی می‌شود که جزئی از گرایش "جهان سوم"گرائی هستند. در فرهنگ سیاسی ما آنها را "توده‌ایستی" می‌نامیم. موقعیت این گرایش چنان نامطلوب است که خودشان هم می‌دانند باید به بهانه ای بچسبند تا بلکه هیاهویشان گوش شنوائی پیدا کند. آخرین مورد آن کشتار مردم غزه توسط ارتش اسرائیل است که ظاهرا تمامی هم ندارد. کشتار اخیر در غزه و کلا مسئله حل نشده فلسطین برای این طیف یک ناندانی شده است.

در طرف دیگر مسئله، با حکومتی طرفیم که فاشیسم زمانه است؛ حکومتی که زندگی را بر کل زنان حرام کرده است. نان کارگر را گرو گرفته است. جوان را جوان نشده، پیر می‌کند. حکومت اعدام و شکنجه و زندانی سیاسی است. حکومتی است که به گوشه و کنار دنیا تروریست فرستاده و دست دراز ترورش تا بحال دهها فعال سیاسی را به قتل رسانده است. زندان‌هایش مالامال از سیاسیونی است که دهن به اعتراض گشوده اند. مردم ایران در حال یک جنگ سرنوشت ساز با این حکومت هستند و از سوی دیگر هم، فعالین "توده‌ایستی" هر تلاشی می‌کنند که فضا را به نفع رژیم تروریست اسلامی به هم بزنند. مثلا با شادی مردم در خیابان‌ها از به قتل رسیدن امثال حسن ‌نصرالله، اسماعیل هنیه، قاسم سلیمانی و دیگر سران و فرماندهان این رژیم، فعالین "توده‌ایستی" زانوی غم بغل کردند و درباره مضرات جنگ هشدار دادند. بعضا پرتاب موشک توسط جمهوری اسلامی و اصابت آنها به مراکزی در اسرائیل را جشن هم گرفنتد! واضح است که جنگ، هر جنگی، به حال توده‌های مردم مضر است. اما معنای واقعی هشدار علیه جنگ به مردم در ایران دقیقا چه می‌تواند باشد؟! نتانیاهو که از کسی در ایران اجازه پرتاب موشک به اهداف مورد نظرش نمی‌خواهد. کمونیستها جنگ نمی‌خواهند و به همین دلیل در فکر انداختن رژیم جنگ افروز حاکم بر کشورشان هستند که شر جنگ و جنگ افروزی را از سر مردم کم کنند.

ببینید، اسماعیل هنیه در، ظاهرا، امن ترین اتاق در جماران کشته می‌شود، این "توده‌ایستی"ها در "تحلیل"ها و هیاهویشان آمار کشته شدگان غزه را به ما یادآور می‌شوند؛ برای اینکه از نظر ایشان اسماعیل هنیه نماینده مقاومت فلسطین است. حسن نصرالله و حلقه فرماندهان حزب الله کشته می‌شوند، اینها به مخالفین جمهوری اسلامی فحش و ناسزا می‌دهند، برا اینکه از دید اینها، حزب الله مدرسه می‌سازد و اقتصاد لبنان را سر و سامان داده است. اگر مردم در عراق و ایران و سوریه با مرگ این پیام آور مرگ شادی می‌کنند، ایشان سند می‌خواهد که کجا مردم شادی کرده اند!؟

 


همه مشکلات زیر سر شیطان بزرگ است

دشمنی مردم در سراسر دنیا با دولت آمریکا بعنوان نماینده هیات حاکمه ای که در تاریخ یکصد سال گذشته هزاران قتل و جنایت در گوشه و کنار دنیا مرتکب شده است، یک واقعیت به حق است. دشمنی چپ "توده‌ایستی" با آمریکا، اما نه از سر دشمنی اش با سرمایه داری و جلو کشیدن یک راه حل واقعی و عملی است؛ بلکه دشمنی اش در بلوکبندی‌های دولت‌هاست. دشمن آمریکا در کنار روسیه! دشمن آمریکا در حال جویدن ناخونهایشان زیر عبای ‌حسن نصرالله و بشار اسد! این به اصطلاح چپ نماینده تفکر بازمانده از دوران جنگ سرد است. جنگ اینها با آمریکا امروز حتی بیشتر شباهت به خصومت‌های دوران جنگ‌های استقلال طلبانه مستعمرات است، تا حتی جنگ آمریکا و شوروی دوره جنگ سرد. هنوز راه حلشان درباره مسئله اسراییل – فلسطین، پاکسازی منطقه از یهودیان اروپائی الاصل است. در خود آمریکا روزانه صدها اعتراض در جریان است، اما وقتی که فعالین "توده‌ایستی" وارد بحث بر سر این اعتراضات می‌شوند، از سر اینکه این اعتراضات کجای مسئله فلسطین قرار می‌گیرند، برخورد می‌کنند. تمام جنبشی را که با جلو آمدن برنی ساندرز جلو آمد و درباره مسائل اجتماعی خود جامعه آمریکا به میان کشیده شد، از نظر این "توده‌ایستی"ها دور ماند، اما اظهارنظر ایشان درباره نتانیاهو و ناندانی غزه را بارها و بارها به نمایش گذاشتند. ناندانی غزه که حاد شد و سرتیتر اخبار دنیا گشت هر نوع ژست نگاه منفی و اعتراض صوری بر علیه اسلام سیاسی و حکومت اسلامی ایران غلاف شد!

من فکر می‌کنم که این به اصطلاح "چپ" وجود و ادامه حیات خود را مدیون همین اسلام سیاسی و مسئله حل نشده فلسطین است. با سرنگونی جمهوری اسلامی و با اینکه مسئله فلسطین بدون موشدوانی اسلامیون به یک راه حلی هدایت شود، اینها هم موضوعیت خودشان را از دست می‌دهند.

۵ اکتبر ۲۰۲۴


۱۴۰۳ مهر ۱۰, سه‌شنبه

چه کسی از سرنگونی جمهوری اسلامی خوشحال می شود؟

بعضی وقتها با دیدن واکنش بعضی از کسانی که در فضای مجازی اظهار نظر می کنند؛ با زانوی غم بغل کردنشان مواجه می شوم، برای مثل مثلا کشته شدن حسن نصرالله، قاسم سلیمانی، اسماعیل هنیه، وحشت کردن و قایم شدن خامنه ای و امثال آنها، از خودم می پرسم چرا بعضی ها، بخصوص چرا بعضی از ایرانی ها متوجه تنفر مردم ایران، متوجه تنفر انسانیت از اسلام سیاسی و فاشیسم و جمهوری اسلامی نیستند.

به نظر من باید در ایران زن بود، افغانستانی بود، باید کارگر معدن طبس بود، باید دگرباش بود، زندانی سیاسی بود، باید بهایی بود، کمونیست بود، باید آته اییست بود، باید آن جغرافیا را شناخت و درک کرد که از جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی نفرت داشت.

کسی که سطوح بحث را عمدا قاطی می کند که این هیولای آدمکش را از زیر ضرب به در برد، کسی که وقتی صحبت از جمهوری اسلامی و شاخکهایش می شود کشتار سرخ پوستان را به میان می آورد، استعمار آفریقا را یادمان میآورد، ویتنام را وسط می کشد، و جنایات دیگر آمریکا را خاطرنشان می کند، عامدانه می خواهد جمهوری اسلامی را نجات بدهد.



۱۴۰۳ شهریور ۲۴, شنبه

چگونه از جمهوری اسلامی دفاع کنیم، یا اسماعیل هنیه را چه کسی کشت؟

 کشته شدن اسماعیل هنیه غم سنگینی شده بر دل طرفداران اسلام سیاسی. او را اتاق روبروی اتاق خامنه ای و زیر بینی روسای سپاه و سرکوبگران مردم می کشند؛ و هیچ دولت خارجی ای، از جمله دولت اسرائیل هم کشته شدن او را فعلا به عهده نگرفته است، اما گروهی که اسماعیل هنیه و جنایتکاران حماس را با مردم داغدیده و سرکوب شده فلسطین عوضی گرفته اند، انگشت به طرف اسرائیل دراز کرده اند. بدتر از آن شروع کرده اند به محکوم کردن تروریسم! انگار تروریسم فقط یعنی ترور کردن سران جنایکار رژیم اسلامی و همپیانان او در منطقه!




شواهد زیادی حکایت از آن دارد که کشته شدن سران جمهوری اسلامی، حتی اگر دولت اسرائیل از آن خبر هم داشته باشد، کار یک جناح و یا یک بخش از خود جمهوری اسلامی است. این جماعتی که داغدار شده است، به عمد می خواهد انگشت اتهام را متوجه آمریکا و اسرائیل بکند که لت و پار کردن سران جمهوری اسلامی توسط خودی هایشان را از دید مردم پنهان کنند.
اینهایی که امروز با جنایات دولت اسرائیل بهانه پیدا کرده اند تا زیر عبا رفتن حماس و خامنه ای را توجیه کنند، در واقع همانهایی هستند که در دوره خودش طرفدار مسلح کردن سپاه پاسداران به سلاحهای سنگین بودند. برای اینها جمهوری اسلامی ستون مقاومت در برابر آمریکا و اسرائیل است و دفاع از آن، حال شاید به بهانه هایی مشروع است. اینها البته نمی توانند شادی توده های مردم را متوجه شوند، برای اینکه مردمی که از به هلاکت رسیدن جنایتکارانی که قلب مهساها و نیکاها را با گلوله های سربی پاره کردند، دشمن اینها هم هستند. با رفتن جمهوری اسلامی بازار کثیف این جماعت تخته خواهد شد.

۱ اوت ۲۰۲۴

مگر جهنم چند حرف دارد؟


یک موضوع داغ المپیک ۲۰۲۴ پاریس، بحث حول جنسیت بوکسر (مشت زن) الجزایری، ایمانه خلیف است که زن است یا مرد است؟ از یک جهت این بحث و این موضوع انعکاسی است از وضعیت زنان در کل جهان.
می‌گویند ایمانه خلیف مثل زن‌ها مشت نمی‌زند. می‌گویند قیافه اش مثل زن‌ها نیست. می‌گویند حتی حرکاتش، جشن گرفتن پیروزی‌هایش و غیره هم مثل زن‌ها نیست. یعنی زن‌ها یک جوری اند، قالبی دارند، که اگر "زنی" در آن قالب نگنجد، زن نیست. این رمز بی حقوقی زنان است. استاندارد زن بودن در این دنیا، ظاهرا باید جوری باشد که از دوره بربریت به ما به ارث رسیده که ضعیفه است؛ قیافه اش مردپسند باشد؛ برای مردها بچه بدنیا بیاورد و غیره.
زنان با به دست آوردن حقوق زیادی که به ثبت رسانده اند، دیگر به این تبعیضات تن نمی‌دهند. این پیروزی را و پیروزی ایمانه خلیف را هم، باید به فعالین جنبش برابری زنان تبریک گفت.
۱۰ اوت ۲۰۲۴

۱۴۰۳ خرداد ۲۲, سه‌شنبه

زبان دراز یک جانی!

امروز یکی از دوستان بریده‌ای از خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار محمدرضا پهلوی را برایم فرستاده بود که با خواندن آن، واقعا سال‌ها بود اینقدر حالم گرفته نشده بود. در آن پارگراف آمده است: "عرض کردم ... اگر واقعا دست کسی به خون ‌آلوده نباشد چرا باید کشته شود؟ برای صرف همکاری با محرکین، مجازات اعدام زیادی است." این را علم به پهلوی می‌گوید. محمدرضا پهلوی در جواب او می‌گوید: "ولی در قانون محاکمات نظامی اینها هم متهم در آشوب و بلوا هستند و باید اعدام شوند." علم اصرار می‌کند: "درست است، ولی وجدانا صحیح نیست." پهلوی در جوابش می‌گوید: "مثل این است که تو هم پفیوز شده‌ای."



اینجا نمی‌خواهم درباره "قانون"ی که خود محمدرضا پهلوی و ساواکیان و زمین‌داران اطراف ایشان سر هم کرده بودند و بعد مثل آدم‌های متمدن و معقول پز "قانون" می‌دادند، حرف بزنم. می‌خواهم یادآوری کنم که این آقا که پدرش ارتشی بود، نه حتی خودش!، همان پدرش با زور و قلدری شاه ایران شد. خود این آقای جانی که با یک انقلابی میلیونی سرنگون شد و کسانی که او را سر کار آوردند حتی اجازه ندادند از دست انقلاب به آمریکا و انگلیس هم فرار کند، با کودتای خارجی و با کمک کسانی مثل کاشانی، بروجردی و شعبان بی‌مخ‌ها یک دولت منتخب مردم را سرنگون کرد و بعد زبان درازش اینچنین هم دراز است که "اعدام کنید!".

الحق که سرنگونی و تف انداختن به ارث و میراثش حقش بود.

۳ ژوئن ۲۰۲۴

در سوگ یک آکتیویست کمونیست!

مرگ سراغ همه خواهد آمد. این حقیقتی است که با تولد انسان همراه است. اما مرگ کسانی که تلاششان تاثیر عمیقی در زندگی دیگران داشته، حفره عمیقی در زندگی بازماندگان منصف این دنیا بر جا می‌گذارد. مظفر صالحی‌نیا از آن آدم‌ها بود. بقول جعفر عظیم‌زاده مظفر در برپائی همه اول ماه مه‌ها دست داشت؛ در برگزاری همه هشت مارس‌ها فعالانه شرکت داشت؛ در اعتراض به کشتار کولبران فعالانه شرکت داشت. در سازماندهی جشن‌های آدم برفی؛ در اعتراض به دستگیری‌ها جلو همه زندان‌ها بود. در سازماندهی کاروان‌های کمک به زلزله زدگان، قربانیان سیل و و و حاضر و فعال بود. آدم‌های مثل مظفر صالحی‌نیا سنندج را سرخ نگه داشتند.



مظفر برای شادی دیگران خیلی تلاش کرد. برای آوردن خنده روی لبان کودکان خیلی تلاش کرد؛ اما حیف که نماند تا روز رهائی از دستان خونین آدمکشان جمهوری اسلامی را جشن بگیرد! زنده است یاد عزیزش!

۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۷, دوشنبه

سفارتخانه‌های مقدس رژیم جناتیکار و روابط دیپلماتیک

در واکنش به دو نوشته من: "خاک مقدس و منفورترین جنایتکاران" و "خاک مقدس و رژیم جنایتکاران"، سلطانعلی و هما ارجمند نکاتی نوشتهاند که بقول فارسی، حرف، حرف میآورد. به احترام بحث سیاسی این رفقا نکاتی را در دفاع از مواضعم مینویسم. سلطانعلی مینویسد: "توافقات بین المللی معلوم است که توافق بین دولتهاست اما با اینهمه باید رعایت شوند ... فرض کنیم قدرت سیاسی در ایران همین فردا در دست شما باشد آیا خود را از این توافقات خارج میکنید؟" هما ارجمند سطوح بحث را قاطی کرده است. مینویسد: "اولا خواست بستن سفارتخانههای رژیم را با بمب زدناش نباید قاطی کرد! این مثل خواست سرنگونی رژیم با حمله نظامی به رژیم از طریق بمب باران کردن ایران است! ثانیا درک شرایط و دلیل حمله کردن به کونسلگری رژیم مهم است. اسرائیل در حال انگولک کردن است و میخواهد با ایجاد یک فضای جنگی همه توجهها را از نسل کشی هولناک در غزه منحرف کند و متحدیناش را مصرتر."

 

توافقات بین المللی

توافقات بین المللی، لزوما، از نظر من مقدس نیستند و اگر لازم باشد باید مورد تعرض قرار بگیرند. کمونیستها از سراسر دنیا به اسپانیا برای سرنگونی دولت فاشیستی فرانکو سرازیر شدند. هیچ کمونیستی هم مخالفتی جدی نکرد. کمونیستها از حمله به هیتلر و پاک کردن این کثافت جانانه حمایت کردند. از دادن فرمول بمب اتم برای خلاص شدن از هیتلر و نازیسم هم کسی مخالفتی جدی نکرد. من حمله غرب به طالبان را محکوم نکردم. همان زمان گفتم که حداقل دختران میتوانند به مدرسه بروند. حداقل مردم میتوانند تلویزیون نگاه کنند. اما در عین حال حمله آمریکا و همپیمانانش به دولت صدام حسین را قاطعانه محکوم کردیم! اینکه یک عدهای از قرن ۶ میلادی به امروز پرتاب شدهاند که فقط و فقط آدم بکشند، هیچ توافقی بین المللی نباید مانع سرنگونی و از بین بردن آنها بشود. جمهوری اسلامی و طالبان و امثالهم، اگرچه در سال ۲۰۲۴ حکومت میکنند و بعضا اینجا و آنجا سفارتخانهای هم دارند، اما بقول انگلیسی حکومتهای آناکرونیستیکی هستند که نباید با حکومت سرمایهداران، حتی از نوع وحشیشان هم اشتباه گرفته شوند. سفارتخانههای آنها به هدف روابط دیپلماتیک تجاری و سیاسی و غیره بنا نشدهاند. آنها مراکزی برای هدایت کشت و کشتار و ناامن کردن زندگی زنان و مردم عادی در دنیا مشغول کثافتکاری هستند.

 


بستن سفارتخانه‌های رژیم اسلامی و حمله نظامی به ایران

من در همان نوشته اولم گفتم که سفارتخانههای رژیم اسلامی خاک ایران نیستند که در آن کارگر، زن و کوک و بازنشسته مشغول زندگی، حتی زیر چکمههای خونین رژیم اسلامی زندگی میکنند. آین مراکز، مراکز توطئه و آدمکشی هستند. اگر کسی بمبی زیر آنها بگذارد، کل مردم ستمدیده ایران برایش دست میزنند. به این خاطر میگویم که هما ارجمند سطوح بحث را قاطی میکند چرا که زدن سفارتخانههای رژیم و یا بستن آن توسط دولتی مثل دولت کانادا را حمله نظامی به مردم ایران میداند!

تا آنجا که به غزه و موشدوانی دول غربی و اسرائیل و جمهوری اسلامی برمیگردد، درست است که هر حرکتی در منطقه به این موضوع مربوط است، اما در سیاست همه جنب و جوشها به هم مربوط هستند و نمیشود جمهوری اسلامی را بخاطر جنایات دولت نتانیاهو در غزه تبرئه کرد. این بدترین نوع دفاع از مردم غزه است. بدترین نوع محکوم کردن جنایات ارتش اسرائیل است که هیچگونه سمپاتیای ایجاد نمیکند.

۵ مه ۲۰۲۴


۱۴۰۳ اردیبهشت ۵, چهارشنبه

خاک مقدس و رژیم جنایتکاران

در واکنش به یادداشت "خاک مقدس و منفورترین جنایتکاران" قابل انتظار بود که دوستان و رفقائی واکنش منفی نشان بدهند. یکی از دوستان خوب من نوشته است که "قوانین و توافقات بین‌المللی نباید مورد تعرض قرار گیرد. محکوم کردن حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق به معنای دفاع از جمهوری اسلامی نیست، بلکه دفاع از مقررات بین‌المللی است." موضع من در آن نوشته حول دو اصل است: ۱) خاک (کشور) به خودی خود هیچ تقدسی ندارد؛ و آن را توضیح داده ام. ۲) محکوم کردن کتلت شدن جنایتکاران جمهوری اسلامی که در سوریه عنوان دیپلمات را یدک می‌کشند، نه موضع درستی است و نه هم موضوعیتی دارد. من بارها نوشته‌ام کشوری که در آن حاکمانش فقط مردم آن را سرکوب می‌کنند و نزدیک به ۵ دهه است حمام خون راه انداخته‌اند، یک زندان به معنای واقعی کلمه است.

اما در این یادداشت چند نکته می‌خواهم حول نقل قول بالا بنویسم. اول اینکه قوانین و توافقات بین‌المللی، توافق بین دولتها است و سفت و سخت چسبیدن به آن ما را مطیع این دنیای وارونه و قوانین سرکوبگرانه آنها می‌کند. اگر اکنون با یک رژیم جهنمی زن‌کش، که بدون وقفه در خیابان‌ها به مردم تعرض می‌کند روبرو هستیم، حاصل توافق بین همین دولت‌هاست که اجازه داده‌اند سر پا بماند. با توطئه پشت پرده سر کار آوردند و تمام این مدت، علیرغم جنگ زرگری‌ای که با هم داشته‌اند، اما هیچوقت از مطالبه مردم برای سرنگونی آن حمایت نکرده‌اند! دوم اینکه موضع اصولی در بین اپوزیسیون در تمام ۴ دهه گذشته بستن مراکز هدایت تروریسم جمهوری اسلامی تحت عنوان "سفارتخانه" است که هر جا هم این مطالبه به کرسی نشسته، از آن حمایت کرده‌ایم.

۲۵ آوریل ۲۰۲۴



خاک مقدس و منفورترین جنایتکاران

به دنبال "جنگ" ایران و اسرائیل، بحث در بین چپها بار دیگر گرم شد که چه کسی را باید محکوم کرد. البته منظورم از "چپ" آن تعداد آدم‌هایی است که مثل گربه هر طوری که بیاندازی با چهار دست و پا روی مواضع پرو جمهوری اسلامی پائین می‌آیند.

جمهوری اسلامی تعدادی جنایتکار به سوریه تحت عنوان دیپلمات فرستاده است که کار اصلی‌شان سرکوب مردم سوریه بوده. در واقع بدون کشت و کشتار آنها بشار اسد حتی با کمک پوتین هم جان سالم بدر نمی‌برد. ظاهرا ما هم باید قبول کنیم که "سفارتخانه" جمهوری اسلامی ایران در سوریه، خاک ایران است. دولت اسرائیل در حمله‌ای به "خاک ایران" تعدادی از منفورترین سرکوبگران را به قتل رساند.

این چپ واقعا پدیده جالبی برای مطالعه است! در این "خاک" نه کارگری کشته شده، و نه زن و بچه‌ای آسیب دیده‌اند. یک عده از منفورترین جنایتکارانی که رفته بودند به جای قاسم کتلت مردم سوریه را بکشند، کتلت شدند. این چپها، که باقیمانده‌هاشان هم چند سال آینده بازنشسته خواهند شد؛ فریادشان بلند شده که "رژیم صهیونیستی باید محکوم شود!" برای اینکه به خاک! ایران حمله کرده است. من نمی‌دانم چرا باید در این مورد خاص اسرائیل را محکوم کرد!؟ وقتی که از آنها سئوال می‌شود که چرا برای کشته شدن تعدادی جانی زانوی غم بغل کرده‌اند، جنایات دولت اسرائیل و آمریکا را در طول ۵۰ – ۶۰ سال گذشته را ردیف می‌کنند. روی منبر می‌روند که درباره صبرا و شتیلا، غزه و نوفل لوشاتوو، کودتای ۲۸ مرداد و غیره و غیره برایمان روشنگری کنند.

واقعا نمی‌دانم که چرا یک آدم شریف باید با کتلت شدن قاسم سلیمانی خونش به جوش بیاید؟! از کی "خاک" برای کمونیستها اینقدر مقدس شده است؟! مگر خاک ایران همانجائی نیست که روزانه زنان و کارگران را سرکوب می‌کنند؟ خون کارگر را در شیشه کرده‌اند؟! حقوق بازنشسته را نمی‌دهند؟! آدم‌ها را بخاطر مسلمان نبودن، همجنسگرا بودن، زن بودن و غیره اعدام می‌کنند؟! مگر همانجائی نیست که آخوند جماعت تمام دارائی‌های آنجا را به تملک خود در آورده است؟! مگر همانجائی نیست که هر که توانائی‌اش را داشته باشد از آن فرار می‌کند؟! خوب این جهنم چه تقدسی باید داشته باشد!؟

۲۴ آوریل ۲۰۲۴



روز جهانی کتاب مبارک

امروز ۲۳ آوریل، روز جهانی کتاب بود. این روز را به همه کتابخوانها و کتاب دوستان تبریک میگم. به همه آدمهای خوبی که زحمت می کشند و کتابفروشی باز می کنند و کتاب در اختیار علاقمندان می گذارند، تبریک میگم. کتاب و به تبع آن نوشتن، مهمترین کشف بشریت است.

کتاب مثل هیچ چیز دیگری نیست. می دانم که بعضی ها با کتاب میانه ای ندارند. اما به نظر من کتاب مثل غذاست که اگر این یکی را دوست نداشته باشی، آن یکی را شاید دوست داشته باشی. اگر آن را هم دوست نداشته باشی، حتما غذائی هست که دوست داشته باشی. مثل میوه؛ که در بین صدها نوع میوه، حتما میوه ای هست که دوست داشته باشی. من نمی توانم کسی که کتاب خواندن را دوست نداشته باشد، درک کنم. دهها قسم (Genera) هست که حتما یکی از این انواع اقسام می تواند دوست آدم بشود؛ برای اینکه کتاب بهترین دوست کسی می تواند باشد. می توانم بفهمم که کسی بگوید سواد خواندن ندارم؛ وقت خواندن ندارم؛ کتاب خوب که ارزش وقتم را داشته باشد پیدا نمی کنم؛ اما کسی بگوید کتاب خواندن را دوست ندارم، درکش برایم سخت است.



به خاطر این روز زیبا، بروید کتابی را که مورد علاقه تان است، به دست بگیرید و از آن لذت ببرید. ما را هم از اینکه درباره آن کتاب چه فکر کردید، باخبر کنید.

امروز ۲۲ آوریل است؛ روز تولد لنین.

از نظر من، لنین مهمترین شخصیت تاریخ معاصر بشریت است. می دانم که امروزه متاسفانه تفسیر دشمنان او، توسط بسیاری از دوستان و طرفداران پیشینش پذیرفته شده است. و این را هم دوست دارم بگویم که این تسلیم نه از نقطه قوت این تسلیم شدگان، بلکه از مقهور قدرت دشمنانش شدن است. این موج به نظر من برمی گردد.
لنین را باید در متن تاریخ دید و سنجید. دوره ای که ماشین کشتار جنگ جهانی اول جان میلیونها نفر را گرفته بود و مهندسان آن خیال پایان دادن به آن را هم نداشتند. لنین را باید در رویای کارگرانی دید که می خواستند از شر نظام ارباب و رعیتی تزار خلاص شوند. در رویای مادرانی دید که در کل اروپا می خواستند فرزندانشان سالم از ماشین کشتار جنگ به آغوششان برگردند. در رویای جهانی دید که می خواست پوست بیاندازد. لنین رهبر این خواستن ها شد.
منشویکها و اس آرها با در دست داشتن شورای رهبری انقلاب، در پتروگراد، می خواستند به نمایندگان کارگران، دهقانان و سربازان بقبولانند که آنها شایستگی رهبری انقلاب را ندارند؛ اما لنین گفت که بلشویکها قدرت را دوباره به دشمانانش نمی دهند.
روز تولد لنین، این یار، دوست و امید کارگران در همه جای این جهان، گرامی باد!

ویژه‌گی انسان نسبت به موجودات دیگر و دیگر مسائل!

فلاسفه ویژه‌گی انسان نسبت به دیگر موجودات را به طرق مختلفی توضیح داده و تفسیر کرده‌اند. یکی گفته است که انسان از بقیه متفاوت است برای اینکه دین دارد. دیگری ویژه‌گی فکر کردن انسان را برجسته کرده است. بعضی‌ها آگاهی را ویژه‌گی او دانسته‌اند. آن یکی حرف زدن او را. مارکس می‌گوید تولید برای فردا (آینده) انسان را از دیگر موجودات متمایز می‌کند. بیشتر از آنچه که امروز لازم دارد تولید می‌کند. (این نکته را یادآوری کنم که این نظر مارکس درباره تفاوت بین انسان و حیوان است، نه اینکه به نظر او چنین باید باشد.)

به نظر من این ویژه‌گی انسان سرچشمه تمام مشکلات اجتماعی و فردی امروز اوست. اینکه امروز به اندازه کافی برای فردایش تولید کرده یا نه، باعث اضطراب و افسردگی انسان شده است. اینکه برای فردایش باید به اندازه کافی تولید کند، باعث رقابتش با همسایه و بغل دستی‌اش است. تولید برای فردایش را در گرو دزدی، کلاهبرداری، دروغگوئی، آدمکشی و هزار و یک رفتار ناهنجار دیگرش می‌گذارند. تولید برای فردایش را در گرو کار برای دیگران می‌گذارند. عده معدودی بخش بیشتری از آنچه را که انسان تولید می‌کند در تصاحب شخصی خود می‌گیرند. این تولیدات انسان بجای اینکه در خدمت رفاه و آرامش انسان قرار بگیرد، در خدمت سفت کردن زنجیرهای بر پایش قرار می‌گیرد. هر چقدر جامعه توانسته باشد آن عده معدود را مجبور کند که بخش بیشتری از تولیدات انسان را در خدمت رفاه و آسایش جامعه بگیرد، انسان در آسایش نسبی بیشتری زندگی کرده است.

سئوال این است که آیا این سرنوشت محتوم انسان است؟! به نظر من نه. انسان همیشه اینچنین زندگی نکرده است و تداوم این وضعیت جامعه بشری را به سوی نابودی کامل سوق می‌دهد. یک لحظه به دنیا فکر کنید؛ هیچوقت دنیا به این اندازه سرشار از ثروت نبوده. تنها یک بمبی که برای ویرانی شهری بکار گرفته می‌شود، حاصل کار صدها روز صدها نفر است؛ و به نظر می‌رسد که هیچ زمانی هم به اندازه امروز در زنجیر و بردگی و بی‌اختیاری بر سرنوشتش نبوده است.

۲۰ آپریل ۲۰۲۴

۱۴۰۳ اردیبهشت ۱, شنبه

هیچ چیزی کشتار مردم غزه را توجیه نمی‌کند!

در اعتراض به نوشته بهزاد مهرآبادی

نمی‌شود به بهانه اینکه حماس در حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بیش از هزار اسرائیلی را به قتل رساند و صدها تن دیگر را اسیر، شکنجه و مورد تجاوز جنسی قرار داد، کشتار بی‌وقفه مردم غزه را توجیه کرد. نمی‌شود به خاطر اینکه حماس پشت مردم بی‌دفاع غزه قائم می‌شود، کشتار مردم غزه را توجیه کرد. نمی‌شود برای اینکه جمهوری اسلامی دارد توجه دنیا و از جمله مردم ایران را از انقلاب در ایران به جای دیگری می‌برد، کشتار مردم غزه را توجیه کرد. نمی‌شود به خاطر اینکه چپ ضدغربی، ضد اسرائیلی و یهودی ستیز محور مقاومتی ورشکسته و هیزم بیار اسلامی‌ها و از جمله جمهوری اسلامی است، کشتار مردم غزه را توجیه کرد. کاری که بهزاد مهرآبادی در نوشته "میخی دیگر به تابوت احزاب چپ ضد غربی و ضد اسراییلی کوبیده شد" کرده است. اگر چپ مورد نظر نوشته فوق واقعا حاشیه ای است و حتی خودش مانعی، هرچند کم اهمیت، بر سر راه پیشروی کمونیسم در ایران است، باید همین را گفت و نشان داد. نوشته بهزاد مهرآبادی نکات زیادی دارد که همه آنها را باید در جای خودشان و بطور مشخص نقد کرد و نشان داد که چه جایگاهی در دنیای سیاست دارند و چگونه باید نقد ما نشان دهنده راه پیشروی باشد. کاری که نوشته کوتاه بهزاد کرده است، همه آنها را در خدمت توجیه کشت و کشتار مردم غزه قرار داده است. قبلا هم کسان دیگری از موضع چپ سعی کرده بودند که از جنایات دولت نتانیاهو دفاع کنند؛ و این بدترین دفاع از کمونیسم و چپ اجتماعی جدید است.



دولت جنایتکار نتانیاهو و سیستم آپارتاید نژادی اسرائیل خود شریک در صورت مسئله ناامنی در منطقه هستند. اگر امروز زن و کودک از تلاویو تا غزه در ناامنی و دلهره زندگی می کنند، جمهوری اسلامی و حماس همانقدر در ایجاد این وضعیت و این مسئله دخیل هستند که راست افراطی در اسرائیل! اگر حماس پشت بیمارستان و مدرسه سنگر می‌گیرد، IDF (نیروهای دفاعی اسرائیل) هم چادر تغذیه کودکان را هدف می‌گیرد و همه خدمه آن را به قتل می‌رساند. اگر حماس در جنوب اسرائیل هزاران نفر را کشت و به بقیه تجاوز کرد و به گروگان گرفت، راست افراطی اسرائیل هم بیش از یک درصد از مردم غزه را از زن و پیر و جوان، بی خدا و مسلمان را به قتل رسانده است. چطور می‌شود یکی را دید و برای آن یکی دست زد و ادعا هم کرد داریم کمونیسم را نمایندگی می‌کنیم!؟

۳ آپریل ۲۰۲۴


۱۴۰۲ بهمن ۲۳, دوشنبه

پرویز ثابتی، ورشکستگی سلطنت طلبی

تا قبل از انتشار "مستند"های "من و تو" درباره پرویز ثابتی، زیاد به لاشه مرده سلطنت‌طلبی فکر نکرده بودم. برای اینکه از نظر من سلطنت در ایران مقوله مرده‌ای است که پرداختن به آن موضوعیتی ندارد. اما با دیدن این چهره کریه، که حتی شنیدن اسمش هم تنفر برانگیز است، گفتن چند نکته، چند واقعیت و چند حاشیه درباره سلطنت و بجامانده‌هایش شاید خالی از لطف نباشد.

ابتدا این نکته را یادآوری کنم که از نظر من جنبش راست در تقابل با جنبش چپ در تحولات پیش روی ایران، بسیار فراتر از طرفداران پرویز ثابتی است. پرویز ثابتی و اربابش را، گرچه رسانه‌های بستر عمومی بزرگش می‌کنند، اما هم خودشان و هم مخاطبانشان می‌دانند که اینها با یک انقلاب عظیم توده‌ای و برحق از تخت و تاج پایین کشیده شدند و شانس زنده کردن مرده‌ای که نیم قرن است مرده است، نزدیک به صفر است. پرویز ثابتی نه تنها در مائی که دوره پهلوی گورستان آریامهری را به یاد داریم تنفر برانگیز است، بلکه برای نسلی که نظام ارباب و رعیتی نمی‌خواهد، گرچه دشمن خونین اسلامیسم است و بعد از دوره پرویز ثابتی پا به دنیا گذاشته است هم محلی از اعراب ندارد. اینها را جلوی دوربین می‌رانند که توجه‌ها را به جای دیگری ببرند. پرویز ثابتی که جلو دوربین رانده شده و بعنوان کسی که نظام پهلوی مدیون چنین تنفر برانگیزان بود، خود نشان از ورشکستگی آن دوران و آن ‌سیستم است.

***

انگیزه نوشتن این یادداشت، این پاراگراف از نوشته یک دوست فیسبوکی بود که به پرویز ثابتی اختصاص داده بود: "گفته بودم که رژیمِ پیش از انقلاب با شکنجه‌ها و خشونت خود به انقلابی که به نفی او انجامید کمک کرد. از آنسوی میز کسی گفت: مگر با چپ‌ها چه باید می‌کردند." من هم مثل نویسنده آن یادداشت خواندنی، یکی دو هفته پیش در جمعی بودم که زبان سلطنت‌چی‌ها را آنجا آنقدر دراز شده دیدم که دیگر نتوانستم رسم و رسوم سنتی مهمانداری را تحمل کرده و دندان روی جگر پلاسیده بگذارم؛ و چنان برخورد کردم و واقعیتها را، از نظر خودم، گفتم که بعضی از مهمان‌های سلطنت چی دلخور شده و مهمانی را ترک کردند. واقعیت این است که ما "چپ‌ها"، به هر دلیل ناموجهی، در مواجهه شدن با راست‌ها، چه سلطنت‌چی‌ها، چه آخوندیسم و اسلامیسم و چه دمکراسی خواه‌ها، با زبانی تدافعی و بعضا با احساس گناه اظهارنظر می‌کنیم و موضع می‌گیریم. تا قبل از سر کار آمدن جمهوری اسلامی، برای یک دوره نسبتا طولانی ایران زیر سیطره پهلوی‌ها بود. رژیم‌هایی که با کودتا سر کار آمدند و سر پاماندنشان را مدیون پرویز ثابتی‌ها و شعبان بی‌مغ‌ها بودند. رژیم‌هایی که آخوند و اسلام را پر و بال دادند که اگر لازم شد به جان مردم باندازند. سیستمی که با هیتلر ابراز همبستگی کرد و برای کشتار مردم منطقه هر دم حاضر بود جوانان مردم را به کشته شدن بفرستد. چپ‌ها و لیبرال‌ها در هر دو سیست قربانی بودند. جالب است که توجه کنیم در منطق پرویز ثابتی‌ها همین قربانی‌ها اکنون متهم‌اند!؟ چپ باید با زبان طلبکارانه بگوید که در طول تاریخ هر جا صدای اعتراضی به نابرابری و ظلمی بوده، چپ در صف اول این اعتراض بوده. هر جائی که زنی را شلاق زده‌اند، چپ صدای اعتراضش بوده. هر جائی که به کودکی ستمی شده، چپ صدای اعتراضش بوده. خیابان‌های کشورهای جهان را چپ‌ها برای طرفداران جمهوری اسلامی ناامن کرده‌اند. چپ‌ها هستند که در گرما و سرما برشور در دست صدای اعتراض کارگر، زن، کودک، دگرباش و غیره و غیره را به گوش جهانیان رسانده‌اند. همین امروز اگر صحنه سیاست ایران را نگاه کنید، اعتراض را چپ‌ها سازمان می‌دهند. کسی که می‌گوید: "مگر با چپ‌ها چه باید می‌کردند." باید گفت که تو خودت یک پای اصلی ستمی هستی که بر این جامعه جاری است.



این چه منطقی است که بزرگترین جانیان این دوره جورج بوش، هنری کسینجر، تونی بلر و امثال پوتین و خامنه ای هستند، اما چپ‌ها باید احساس گناه کنند!؟ این چه منطقی است که نسل کشی در غزه با چراغ سبز نماینده دمکراسی صورت میگیرد، اما چپ‌ها احساس گناه می‌کنند!؟ چپ اگر نتواند در برابر طرفداران پرویز ثابتی و هنری کسینجر حقانیتش را توضیح بدهد، بهتر است هیچ جا نگوید که نماینده نظرات مارکس و لنین است. چپ اگر نتواند از انقلاب اکتبر، کمون پاریس، اعتراض کارگر در برابر جنایات دو جنگ جهانی در مقابل اربابان پرویز ثابتی‌ها دفاع کند، بهتر است چپ بودن خود را حاشا کند.

چپ اگر شانسی داشته باشد، باید با زبانی طلبکارانه این وضعیت را نخواهد و اعتراض کند که انسان شایسته دنیائی بهتر است.

۷ دسامبر ۲۰۲۳